(روزنامه اطلاعات – 1395/03/20 – شماره 26459 – صفحه 12)
نظم مديريت بحران در خاورميانه، پيشنياز مقابله با تروريسم تکفيري
تروريسم تکفيري اکنون به يکي از مهم ترين چالشهاي امنيتي در خاورميانه تبديل شده، به گونه اي که ساختار نظم منطقهاي را با خطر فروپاشي مواجه کرده است. اين شکل از تروريسم که بهانه و زير عنوان اجراي احکام ناب اسلامي به خشن ترين شيوههاي کشتار و شکنجه دست مي زند، توانسته است از بي ثباتيهاي دروني برخي کشورهاي منطقه از جمله عراق و سوريه به بهترين شکل بهره گيرد و بر گستره و عمق فعاليت خود بيافزايد. پيشتر در سايه بهرهبرداري از چنين فضايي بود که داعش شکل گرفت، سپس اين گروه تکفيري توانست بر بخشهاي وسيعي از خاک سوريه و عراق مسلط شود و به اصطلاح خود، به تاسيس «خلافت اسلامي» اقدام کند.اکنون تروريسم تکفيري به ويژه نوع داعشي آن، در بسياري از نقاط خاورميانه عربي حضور و قصد دارد عرصه عمل خود را به تمام پهنه خاورميانه گسترش دهد. پرسشي که اکنون به ذهن ميرسد اين است که چرا تروريسم تکفيري تا اين اندازه توانسته است در خاورميانه رشد کند و چه زماني ميتوان آن را از بين برد؟
آغاز فراگيرشدن پديدهاي به نام تروريسم تکفيري در منطقه به شکلگيري سازمان «القاعده» در سالهاي ورود نيروهاي اتحاد جماهير شوروي به افغانستان بازميگردد يعني زماني که دولتي ورشکسته در اين کشور با تجاوز خارجي روبرو بود. به اين ترتيب مي توان در ريشه يابي جريانهاي تروريستي- تکفيري در سطح خاورميانه بر متغيري چون پديده ورشکستگي دولتها متمرکز شد. دولت ورشکسته در معناي کلي به دولتي اطلاق مي شود که توان اعمال کارويژههاي حاکميتي خود را در سطح ملي از دست داده و با بحران اقتدار روبرو است.
با اين تعريف مي توان آغاز شکل گيري پديده دولت ورشکسته در خاورميانه و مناطق پيراموني آن را در افغانستان ديد که دولت مرکزيِ آن متاثر از درگيريهاي داخلي و دخالت خارجي توان اعمال اقتدار خود را از دست داد و فضا براي رشد القاعده فراهم شد.با تشکيل سازمان القاعده، شکل تازه اي از گروههاي بنيادگرا پديد آمد که در همسنجي با نمونههاي پيشين داراي 2 تفاوت چشمگير بود؛ نخست آنکه اين گروه در سطحي فراملي عمل کرد و دوم اينکه براي دستيابي به اهدافش از تروريسم سود جست. در ارتباط با جهاني عمل کردن اين گروه، حملههاي 11 سپتامبر 2001 را مي توان نقطه عطفي در اين زمينه به شمار آورد. اين رويداد نشان داد خطرهاي شکلگيري اين مدل از بنيادگرايي تکفيري حالتي جهاني به خود گرفته است و امنيت بين المللي را با تهديد مواجه ميکند. از طرفي، واکنش آمريکا به اين حملهها منجر به گسترش هر چه بيشتر القاعده و شاخههاي منشعب از آن در سطح خاورميانه شد. حمله آمريکا به افغانستان و عراق منجر به فروپاشي ساختار سياسي اين 2 کشور و به هم خوردن موازنه قواي منطقهاي شد و زمينه را براي تشديد بحران دولت ملي در خاورميانه و مناطق پيراموني فراهم کرد.
به همين دليل اندک زماني پس از حمله آمريکا به عراق، بخش زيادي از نيروهاي القاعده از هرج ومرج ايجاد شده در اين کشور استفاده کردند و از افغانستان وارد مناطق سني نشين عراق شدند. تقابل جويي منطقه اي عربستان با جمهوري اسلامي ايران نيز هرج و مرج شکل گرفته را تشديد کرد و فضا براي گسترش هر چه بيشتر فعاليت القاعده فراهم شد، به گونه اي که از سال 2004، نيروهاي القاعده به يک چالش بنيادين براي ثبات داخلي عراق تبديل شدند. هرچند انتخابات سال 2005 و تشکيل دولت تازه در عراق تا اندازهاي توانست اقتدار مرکزي فروپاشيده را احيا کند اما فروپاشي ارتش به مانعي بزرگ بر سر راه دولت مرکزي براي اعمال اقتدار در گستره عراق تبديل شده بود و القاعده بيشترين بهره را از اين فرصت برد.در ادامه، شکلگيري شوراي بيداري عشاير در مناطق سنينشين و سازماندهي دوباره ارتش تا اندازه زيادي توانست بحران گسترش القاعده را در عراق کنترل کند و مانع از فروپاشي ساختار سياسي در اين کشور شود.
اين وضعيت تا سال 2012 به صورت کجدار و مريز ادامه يافت و القاعده در اين دوره در يک حالت نيمه خفته قرار گرفت. در حالي که گمان مي رفت تروريسم تکفيري در منطقه رو به افول مي رود، خيزشهاي عربي و تشديد رقابتهاي منطقه اي براي بهره برداري از اين خيزشها زمينه تازه اي را براي اين پديده مهيا ساخت. نکته قابل تامل اينکه برخي تصور مي کردند بنيادگرايي در طغيان موج آزاديخواهي و مطالبههاي مردمسالارانه مردم کشورهاي منطقه به شدت رنگ خواهد باخت. در برابر، سياستهاي برخي دولتهاي منطقه به ويژه عربستان سعودي منجر به انحراف خيزشها از مسير اصلي خود و شکل گيري جنگ داخلي در برخي کشورها شد که اوج آن را در بحران سوريه شاهد هستيم.
از اين زمان بود که هستههاي خفته القاعده در عراق به سوريه سرازير شدند و در پناه پشتيبانيهاي سياسي و مالي شماري از دولتهاي عربي توانستند بر بخشهايي از خاک سوريه مسلط شوند. تسلط اين گروهها بر بخشهايي از سوريه با برخي بحرانهاي داخلي در عراق و آغاز ناآراميها در مناطق سني نشين اين کشور همزمان بود. اين ناآراميها فضا را براي بازگشت دوباره القاعده به ميان برخي قبايل سني نشين عراق فراهم کرد. در اين فضا بود که گروه بزرگتر و مخوفتري چون داعش از خاکستر بادآورده القاعده به عراق ايجاد شد .در ادامه، مخاصمه جوييهاي منطقه اي عربستان سبب ساز حمله اين کشور به يمن شد که نتيجه آن چيزي جز افزايش تعداد دولتهاي ورشکسته در منطقه نبود؛ رخدادي که در اندک زماني پاي تروريستهاي تکفيري را به يمن باز کرد.افزايش شمار دولتهاي ورشکسته نه تنها فرصت لازم را براي فعاليت گسترده تر گروههاي تروريستي فراهم کرده بلکه بر رقابت و اختلافهاي قومي- مذهبي دامن زده و بستر لازم براي يارگيري جريانهاي تکفيري-تروريستي به وجود آمده است.
در مجموع، تروريسم تکفيري در فضايي که دخالتهاي خارجي و رقابتهاي منطقه اي منجر به بحران دولتِ ملي و ورشکستگي سياسي برخي کشورهاي عربي شده، رشد يافته است. رشد کمّي و گسترش اين گروهها از افغانستان گرفته تا سومالي به نوبه خود بر دخالتهاي فرامنطقه اي و نيز رقابت درون منطقه اي افزوده است که نتيجه آن دورِ باطلي از رشد و گسترش پديده تروريسم تکفيري در خاورميانه عربي است.بر مبناي آنچه گفته شد، آن چه باعث مهار تروريسم تکفيري مي شود، خشکاندن ريشههاي آن است که اين جز از طريق بازگشت ثبات سياسي به عراق، افغانستان، سوريه، يمن و حتي لبنان امکانپذير نيست. تا زماني که دولت مرکزي در اين کشورها از توان اعمال اقتدار در کل کشور برخوردار نباشد، تروريسم تکفيري به راحتي از فضاهاي خلاء موجود در راستاي جذب نيرو و تقويت خود استفاده مي کند.
بازگشت ثبات سياسي به اين کشورها در شرايطي که رقابتهاي درون منطقه اي و دخالتهاي فرامنطقه اي همچنان مانع از شکل گيري يک نظام مديريت بحران کارآمد شود، صورت نمي گيرد. بنابراين، گام نخست در مبارزه با پديده تروريسم تکفيري، حل معضل نظم منطقه اي و توافقي درون منطقه اي بر سر ايجاد يک نظام مديريت بحران است. در سايه چنين ساختاري، مي توان انتظار جلوگيري از گسترش فعاليت تروريسم تکفيري در کوتاه مدت و خشکاندن ريشههاي فکري آن را در ميان مدت و بلند مدت داشت.
چهار دليل حمايت ايران از سوريه
تحليلگر معروف آمريکايي اظهار داشت، با توجه به وجود شخصيتهاي مقدس تشيع در سوريه، اين کشور براي ايران قدر و منزلت دارد و واگذارياش به داعش و تخريب امکان متبرکه به هيچ وجه در افکار عمومي ايرانيان جايي ندارد.به گزارش فارس، «خوان کول» تحليلگر آمريکايي امور خاورميانه در تازه ترين اظهار نظر درباره آخرين وقايع سوريه و اشاره به حوادث خان طومان و شهادت برخي از مستشاران ايراني نوشت: ايران به چهار دليل حمايت از سوريه را متوقف نميکند.بر اساس اين گزارش، ايران از شهادت 13 نفر و نيز زخمي شدن 21 تن از مستشاران خود در نبرد با نيروهاي وابسته به القاعده و تکفيريهاي سوريه در خان طومان در نزديکي حلب خبر داد.
با اين اوصاف، ايران به پشتيباني از حکومت «بشار اسد» رييس جمهور سوريه در نبرد عليه شورشيان ادامه مي دهد و اين امر را حتي «علي اکبر ولايتي» اعلام کرد . ولايتي در سخنان خود از تداوم روابط ايران با سوريه خبر داده بود.خوان کول در ادامه با اشاره به دلايل خود مينويسد: سوريه با توجه به وجود شخصيتهاي مقدس تشيع در کشورش، براي ايران قدر و منزلت دارد و سپردن اين کشور به دست داعش و تخريب امکان متبرکه، به هيچ وجه در افکار عمومي ايرانيان جايگاهي ندارد.دليل دومي که اين تحليلگر آمريکايي عنوان کرده اين است که سوريه پلي بين ايران و لبنان و تجهيز حزبالله از سوي ايران است .
بدون متحدي چون سوريه، ايران قادر به حمايت تسليحاتي و موارد ديگر از حزبالله نيست و از دست دادن سوريه شکست راهبردي محسوب ميشود. دليل سوم که خوان کول اشاره کرده اين است که در صورت سقوط سوريه به دست سلفيها ، ايران از سوي عناصر شبه نظامي محاصره ميشود. و اما دليل چهارم اين مسئله از ديد تحليلگر آمريکايي اين است که سوريه مهره شطرنج رقابت بين ايران و عربستان سعودي است و در صورت عقب نشيني ، ايران ميدان رقابت را واگذار خواهد کرد. بنابراين حکومت ايران تلاش خود در سوريه را براي نباختن در ميدان نبرد افزونتر ميکند.آخرين تحولات ميداني از سوريه نيز بدين شکل است که همزمان با پيشروي تروريستها در جنوب حلب و جبهه «خان طومان» ،نيروهاي مقاومت در «غوطه شرقي» دمشق از اختلافات داخلي گروههاي تروريستي نهايت بهره را بردهاند. غوطه شرقي که در نزديکي دمشق، پايتخت سوريه واقع شده به طور کامل تحت محاصره ارتش سوريه قرار دارد و به دليل تجمع هزاران تن از عناصر تروريستي «جيش الاسلام، جبهه النصره و فيلق الرحمن» از اهميت ويژه اي برخوردار است و آزادسازي آن با پاکسازي يک استان برابر است.
در اين حال،سياستها و رويکردها نشان ميدهد که هيچ قدرت جهاني، منطقهاي و محلي بخصوص بعد از سال ????تاکنون از مداخله ترکيه در کشورهاي عراق و سوريه رضايت نداشته است. يعقوب اصلان از اعضاي حزب وطن ترکيه و نماينده شبکه تلويزيوني اولوسال ترکيه در تهران در گفتگوي تفصيلي با باشگاه خبرنگاران تسنيم (پويا)، به واکاوي سناريوهاي مداخله ترکيه در شمال سوريه پرداخت. مشروح اين مصاحبه در ادامه ارائه شده است:
* با توجه به اخبار منتشر شده در طي هفتههاي اخير، ارتش ترکيه در حال آمادهسازي براي ورود به شمال سوريه است. طبق اين اخبار ارتش ترکيه قصد دارد که تروريستهاي داعش را به فاصله 50- 40 کيلومتر از مرزهاي اين کشور عقب راند. آيا به نظر شما اين اخبار صحت دارد و موقعيت فعلي منطقه و سياست خارجي ترکيه اجازه چنين اقدامي را به ارتش اين کشور ميدهد؟
** براي ارائه يک پاسخ جامعتر به موضوع مطرح شده، توضيح اتفاقات اخير براي خواننده خيلي مفيد خواهد بود. مردم سوريه بخصوص رئيسجمهوري آن بشار اسد و ارتش اين کشور از سال 2004 تا به امروز در مناطقي که تحت اشغال امپرياليست و صهيونيست بوده، يک مقاومت قهرمانانه از خود به نمايش گذاشته است. از زمان آغاز تجاوز امپرياليست در سوريه، يک جنگ نيابتي در پشت صحنه و سناريوهاي پروژه «خاورميانه بزرگ» ايالات متحده آمريکا و رژيم صهيونيستي به وضوح مشاهده ميشود.حافظه خود را کمي جديد کنيم.
وزير خارجه آمريکا، جان کري دوم سپتامبر 2015 در مصاحبه با سي ان ان گفته بود: «براي مساعدت به نابودي داعش در سوريه، از ارسال نيروهاي نظامي کشورهاي خاورميانه به سوريه مطمئن هستم. زماني که موقعيت مناسب پيش آيد، مسئوليت برخي از همسايگان سوريه در قبال اين کشور مورد انتظار است. ما اکنون در حال بررسي جزئيات اين موضوع با کشورهاي ديگر منطقه هستيم.» بلافاصله بعد از اظهارات جان کري، سفير ايالات متحده در آنکارا ابراز داشت که در صورت لزوم نيروهاي ائتلاف در ترکيه حضور خواهند يافت تا نيروي قابل توجهي براي مقابله با داعش فراهم آيد. اين نيروها تا موقع نابودي داعش نيز در ترکيه مستقر خواهند بود. به عبارت ديگر آنها خود را محدود به عمليات هوايي نکردهاند.
* آيا به نظر شما اقدام ترکيه در چارچوب يک پروژه آمريکايي قرار ميگيرد؟ اين در حالي است که بعد از چنين اظهاراتي از سوي مقامات آمريکايي شاهد بوديم که عربستان سعودي از تشکيل يک ائتلاف اسلامي عليه داعش خبر داد؛ به اين ترتيب مجري اين پروژه ترکيه نيست، بلکه کشور ديگري چون عربستان وظيفه آن را بر عهده دارد. با اين توصيف ترکيه کداميک از تکههاي اين پازل خواهد بود؟
** عربستان سعودي سه ماه پس از اظهارات مقامات آمريکايي در پانزدهم ژوئن 2015 خبر از تشکيل ائتلاف اسلامي متشکل از 34 کشور را داد. مهمترين هدف از تشکيل اين ائتلاف نيز مبارزه با سازمان تروريستي داعش و حفاظت از جامعه اسلامي عنوان شد. مقامات ترک نيز حمايت خود را از اين ائتلاف اعلام داشتند.وزير دفاع آمريکا نيز در يک اظهار نظر ديگري در چهاردهم ژانويه 2016 چگونگي جزئيات مبارزه با داعش و حضور کشورهاي عربي در آن را بيان کرد.در اينجا پس از اين تحولات و اظهارات، برنامه تشکيل نيروي نظامي متشکل از کشورهاي عربستان سعودي، بحرين و امارات متحده عربي مشاهده ميشود. بعد از همه اين اتفاقات نيز مسير حرکت نيروهاي نظامي به رهبري عربستان سعودي و حضور يا عدم نظامي ترکيه در اين عمليات مورد بحث قرار گرفت.
* در صورتي که عربستان سعودي طبق پروژه آمريکاييها اقدام به مداخله زميني در سوريه کند، آيا ترکيه به عنوان مسير مداخله برگزيده خواهد شد؟ در صورت برگزيده شدن ترکيه به عنوان مسير مداخله، آيا ترکيه بدين دستور تن خواهد داد؟ طي چند ماه اخير توپخانه ارتش ترکيه در پي حملات گروههاي تروريستي به مناطق مرزي ترکيه همچون کيليس، اقدام به بمباران منطقه جرابلس در شمال سوريه ميکند، با چنين وضعيتي احتمال ورود ترکيه در اين مداخله چقدر است؟
** با توجه به طرح آمريکاييها ترکيه به جاي پيوستن به عمليات نظامي در قالب نيروهاي نظامي سعودي، مجبور خواهد شد که پايگاههاي نظامي خود را در اختيار اين نيروها قرار دهد. با اين حال اگر اين نيروها مساعدتي در ايجاد منطقه امن در خط جرابلس- اعزاز نيز داشته باشند، واقعيتهاي زميني از آن پشتيباني نميکنند.محتمل است که غرب و روسيه اين تحولات را پيشبيني کرده باشند و پيشبيني مداخله به سوريه از طريق ترکيه را از قبل در رسانهها مطرح کنند. با اين حال احتمال ورود ترکيه به سوريه تقريبا پايين است؛ چرا که روسيه و اعضاي (پ.ک.ک) تهديدي در مقابل آن هستند. اگر ترکيه خود نيز وارد سوريه نشود، به سربازان سعودي نيز نبايستي اجازه داده شود که وارد خاک ما شوند تا از مسير ترکيه وارد سوريه شوند. اين وضعيت خواه ناخواه ترکيه را وارد اين کارزار خواهد کرد.
* به نظر شما افکار عمومي مردم ترکيه و قدرتهاي منطقهاي و جهاني نسبت به مداخله ترکيه در سوريه موافق هستند؟ به نظر ميرسد که ترکيه تلاش ميکند که با مداخله خود در سوريه در ايجاد منطقه امن در شمال سوريه پافشاري کند؛ اما اين در حالي است که ايالات متحده آمريکا بعد از هر پافشاري ترکيه مبني بر ايجاد اين منطقه، نسبت به عدم امکان تشکيل آن واکنش نشان داده است؛ لذا آيا آمريکا موافق مداخله ترکيه در شمال سوريه خواهد بود؟
** سياستها و رويکردها نشان ميدهد که هيچ قدرت جهاني، منطقهاي و محلي به خصوص بعد از سال 2003 تاکنون از مداخله ترکيه در کشورهاي عراق و سوريه رضايت نداشته است؛ اما مداخلههاي ترکيه در 13 سال گذشته تداوم داشته است. بنابراين ورود ترکيه به سوريه امکانپذير نيست. سياستهاي ايالات متحده آمريکا نيز در حال حاضر خواستار جلوگيري از عملياتهاي برونمرزي ارتش ترکيه است و از آن ممانعت به عمل ميآورد.
* سياستهاي حزب عدالت و توسعه نسبت به سوريه را در چندين سال اخير چطور ارزيابي ميکنيد؟ آيا سياستهاي اين کشور در قبال سوريه نتيجه داده است؟ راه حل خروج از بحران موجود در منطقه چيست؟ به نظر حضرتعالي کشورهاي منطقه در مسير حل اين معضلات چه نقشي ميتوانند داشته باشند؟ آيا همکاريهاي فرامنطقهاي موجب ايجاد ثبات در اين منطقه خواهد شد؟
** سياستهاي حزب عدالت و توسعه در قبال سوريه بايستي تغييرات اساسي داشته باشد. تنها راه حل موجود براي خروج از مشکلات کنوني، همکاريهاي منطقهاي است. همکاريهاي ترکيه، سوريه، ايران، عراق و جمهوري آذربايجان در اين مسير لازم است. اتحاديه آسياي غربي متشکل از اين کشورها ميتواند صلح، ثبات و توسعه اقتصادي براي اين کشورها به ارمغان آورد.
* اينگونه نفت داعش مردم سوريه را ميکشد
** بين سر بريدنها، گلولهها، آتش خمپارهها و غرق شدنها، سرعت مرگ هر لحظه با تومور کشندهاي چه به دليل کمبود امکانات و چه شرايط زيست محيطي که جان تعداد زيادي از سوريها را ميگيرد، بيشتر ميشود. مهمترين علت اين مرگوميرها بخارهاي نفتي است که از پالايشگاههاي اوليه تحت سيطره داعش فضا را آلوده ميسازد.به گزارش ايسنا به نقل از روزنامه السفير لبنان، مقابل درب بيمارستان هلال احمر در مرکز دمشق، ام عبود که به همراه همسر بيمارش از دير الزور آمده است، زماني که متوجه ميشود بخش ويژه تومورها به بيمارستان ديگري انتقال يافته است، ديگر کنترل خود را از دست ميدهد جايي که در آنجا روزانه صدها تن از مراجعه کنندگان جمع ميشوند تا دارو دريافت کنند يا در موارد اورژانسي هستند و به دليل پيشروي بيماري ديگر هيچ اميدي به بهبودي ندارند.اين زن هفتاد ساله ميگويد: 18 ساعت در راه بودم تا به اينجا برسم و قرصهايي را بگيرم و مجددا بايد منتظر بمانم تا نوبت من برسد و يکي از پزشکان را ببينم.
تنها پنج پزشک در ميان متخصصان و غيرمتخصصان هستند که بايد بيش از 200 بيمار را به صورت روزانه در ساعات رسمي کار ويزيت کنند که اين به معناي فشار بسيار زياد است. فشار رسيدن به بيمارستان با تشديد عمليات نظامي در مسير دمشق - حمص که در آنجا بيمارستان دانشگاهي البيروني قرار دارد بيشتر شده است. اين بيمارستان در گذشته به درمان بيماران مبتلا به تومورهاي سرطاني اختصاص داشت اما به دليل شرايط بخش بزرگي از مراجعه کنندگان به مناطق امنتر در پايتخت انتقال يافتند.
عبدالرحيم که يک بيمار مبتلا به سرطان معده است، ميگويد: مجبور هستم تا ماهانه از حمص براي پيگيري درمانم بيايم. ميدانم که بايد بسيار انتظار بکشم اما قيمت داروها بسيار گران است و من نميتوانم به تنهايي اين اوضاع را رفع و رجوع کنم.قيمتي که اين مرد 40 ساله در مورد آن صحبت ميکند، قيمت اندکي نيست چراکه هزينههاي درمان در برخي از مراکز ويژه به 100 هزار ليره سوريه (200 دلار) ميرسد، طبيعتا نيز قيمتها به تدريج با پيشرفته شدن تومور يا بالا رفتن قيمت تبديل کردن دلار بالاتر ميرود که باعث ميشود بسياري از بيماران ترجيح دهند در اين شرايط دشوار به سر ببرند تا اينکه چنين هزينههاي بالايي را تحمل نکنند .در همين حال، مردم بسياري در مورد ابتلا به بيماريشان يک مساله را ميگويند: مواد زائد نفتي و بخارهاي آزاردهنده. عدد يا آمارهاي رسمي از سوي وزارت بهداشت درخصوص اين مساله وجود ندارد.
در سال 2010، حدود 950 مورد ابتلا به سرطان در دير الزور و رقه از ميان 10 هزار بيمار که بيمارستانها در آن هنگام آنها را پذيرش کردند، ثبت شد.اما اظهارات بيماران به تنهايي کافي است تا بر آنچه که رخ ميدهد، تمرکز شود. وسام، يک جوان 30 ساله که اين دو مساله را به دليل لولههاي منفجر شده چشيده است، اين گونه ميگويد: ما در آغاز به دنبال چيزي گشتيم که ما را گرم کند اما بو و بخارها باعث تنگي نفس و مشکلاتي شد که باعث شد خانواده من و بسياري از مردم به مراکز درماني در البوکمال علي رغم کمبود اين مراکز درماني مراجعه کنند، اما نشانههاي کمبود وزن و ادامه تنگي نفس در سه تن از برادرانم آشکار شد و زماني که ما پس از تلاشهاي مشقت بار به دمشق رفتيم متوجه شديم که مبتلا به سرطان هستيم.
اگر دهها روزنامه و سازمانهاي زيست محيطي چند سال قبل زنگ خطر را در قبال خطر پالايش دستي يا ابتدائي و پيش پا افتاده نفت به صدا درميآوردند، نتيجه کاملا آشکار شده بود و شايد طبق آنچه که پزشک معالج به روزنامه السفير گفته است، اين تازه اول کار است.وي تصريح ميکند، عوارض بيماريها چند سال بعد آشکار ميشود. نميتوان مواد ناشي از پالايش نفت در آنجا را به آن اندازه که آنها را عامل سرعت بخش در ابتلا به بيماري دانست، عامل اصلي تومورها به شمار آورد چراکه زنجيرهاي از عوامل ديگر وجود دارد که از نزديک بودن منطقه به عراق شروع ميشود چراکه در آنجا مواد شيميايي ناشي از بمباران و جنگ طولاني مدت وجود دارد.طبق نظر اين پزشک، با توجه به اين که فاجعه نزديک و نزديکتر ميشود، بنابراين تعدادي از مناطق حومه دير الزور و رقه عملا دوره زماني کافي را براي شيوع و رشد تومور سپري کردهاند و عوارضي آشکار شده است که توجه بيمار و خانوادهاش را جلب ميکند و در نتيجه ابتلا صورت ميگيرد و اين امر بدان معناست که سالهاي آتي خبر خوشي را براي مردم نزديک فرات در پي نخواهد داشت.
داستان نفت به ماههاي نخست جنگ سوريه برميگردد، در آن زمان گروههاي مسلح لولههاي نفت را منجر کردند و سپس گروههاي ارتش آزاد و سپس احرار الشام و جبهه النصره اين منبع درآمد طلايي را تحت اشغال خود درآوردند که اين امر بسياري از مردم را واداشت تا در زمينه پالايش طلاي سياه از طريق ساختن مشعلهاي پيش پا افتادهاي فعاليت کنند که بخارهايي را به دليل سوختن نفت و توليد فرآوردههاي آن توليد ميکند.
هرچند که بخارها عوارضي بر دستگاه تنفسي در آغاز برجاي ميگذاشتند، اما تاثير اصلي آنها در ورود مواد سرطان زايي است که راه را مقابل سلولها در ابتداي بافت ريوي باز ميکند تا به سرعت بسيار زياد، رشد و گسترش يابند که اين امر به معناي آغاز ابتلا به تومور است .اما انعکاس اين امر بر کودکان بر دستهاي از نابهنجاريهاي مادرزادي و نبود اعضاي اصلي بدن خلاصه ميشود که باعث ميشود جنين قادر به حيات نباشد.بخارهاي بلند شده از عمليات پالايش دستي قابليت جذب در زمينهاي کشاورزي را دارند و اين امر بر احتمال ريزش بارانهاي اسيدي در چند سال آتي تاثير ميگذارد که به معناي افزايش تخريب محيط زيستي و انعکاس اين امر بر منابع آب است.
ش.د9500696