تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۴  ، 
کد خبر : ۲۹۲۵۶۵
«خیزش شبانه» پاریس؛ بستر‌های تاریخی و نظری

تعادل شکم‌های خالی

پایگاه بصیرت / رحمان بوذری

(روزنامه شرق ـ 1395/02/05 ـ شماره 2566 ـ صفحه 10)

«دستمزدا رو زیاد کنن؟ مگه می‌تونن؟ دستمزد کارگرا بنا به قانون مفرغ به کمترین مقدار ممکن معین می‌شه! این حداقل مقداریه که کارگرا نون خالی بخورن و بچه درست کنن. اگه از این مقدار کمتر بشه، کارگرا از گرسنگی می‌میرن و تقاضای نیروی کار زیاد می‌شه و دستمزد بالا می‌ره. اگه از این مقدار بالاتر بره عرضه نیروی کار زیاد می‌شه و دستمزد پایین می‌آید. این تعادل شکمای خالیه. محکومیت دائمی به شکنجه کار و درد گرسنگی!» ژرمینال، امیل زولا، ص ١٥٦

«خیزش شبانه» برای ١٥ می (٧٦‌ام مارس) فراخوان بین‌‌المللی داده است: روز آکسیون بین‌المللی (International day of Action). «در این روز همه با هم بسیج خواهیم شد و میادین را اشغال می‌کنیم». پیش از هر چیز تاریخ این اقدام جلب‌نظر می‌کند. از ٣١ مارس، تقویم پاریس با تقویم فرانسه به‌روز نمی‌شود. معترضان ماه مارس را در امتداد بهار ادامه می‌دهند. شب‌شماری آنان تابع روزشماری پرزیدنت اولاند و مانوئل والس نیست. آنها «ژرمینال» خود را می‌شمارند. ژرمینال نام ماه بهار در تقویم انقلابی فرانسه است، تقویمی که طی انقلاب فرانسه پدید آمد و به مدت ١٢ سال از اواخر ١٧٩٣ تا ١٨٠٥ به کار می‌رفت. اما در لغت به معنای جوانه‌زدن، رویش بذرها و برادری‌های جدید و به‌بارنشستن آن است. داستان اتی‌ین، سووارین، راسنور و دیگران. نام‌هایی عام برای تقویم‌های نوظهور.

آنچه سووارین، ماشین‌کار معدن، خطاب به اتی‌ین و راسنور محکومیت دائمی به «شکنجه کار و درد گرسنگی» می‌خواند قانون مفرغین دستمزد است. نظریه‌ای که به‌موجب آن دستمزد کارگران، در بلندمدت، رو به کاهش خواهد بود تا به حداقل معیشت یا سطح بخور‌و‌نمیر برسد. طرح آن به دیوید ریکاردو اقتصاددان انگلیسی بر می‌گردد ولی نخستین‌بار در نیمه قرن نوزدهم فردینان لاسال این عبارت را به‌کار برد. از نظر لاسال دستمزدها را نمی‌توان پایین‌تر از سطح حداقل معاش تعیین کرد چون در این صورت کارگران قادر به ادامه کار نخواهند بود. ولی رقابت در میان کارگران برای پیداکردن کار موجب می‌شود دستمزدها به این سطح حداقلی میل کند. پیش‌فرض این قانون نظریه جمعیت‌شناختی مالتوس است,١ بنا به ادعای منتقدان سوسیالیست لاسال، همچون مارکس، درست است که گرایشی وجود دارد به نگه‌داشتن دستمزدها در حداقل ممکن ولی درضمن گرایش‌های مخالفی هم قابل مشاهده است. بنابراین به اعتقاد مارکس، لاسال درباره نظریه ریکاردو دچار سوءفهم شده است، چون اساس آنچه او «اقتصاد سیاسی مدرن» می‌نامد فقط مستلزم آن است که دستمزدها اندازه معینی داشته باشد.

وقایع ژرمینال حوالی ١٨٦٦ در مناطق زغال‌خیز شمال فرانسه می‌گذرد، عصر امپراتوری دوم. عصر رفت‌و‌برگشت جمهوری و امپراتوری. لویی بناپارت، همو که مارکس معتقد بود «دلش می‌خواهد همه فرانسه را بدزدد تا بعد آن را به خود فرانسه هدیه کند»٢، مرده‌ریگ انقلاب‌های ١٨٤٨ را جارو می‌کند. شخصیت محوری رمان اتی‌ین لانتیه است. جوان کارگری که به شهر معدنی مونسو در نواحی شمال فرانسه می‌رود تا در معادن آنجا کار کند. اتی‌ین که به خاطر سیلی‌زدن به رئیس خود از کارگاه راه‌آهن اخراج شده در مونسو با ماهو، یک معدنچی کهنه‌کار آشنا می‌شود که با خوش‌شانسی (مرگ یک کارگر در روز قبل) برای او کاری دست‌وپا می‌کند. او به عنوان واگن‌کش در تونل‌های زیرزمینی معدن مشغول به کار می‌شود، به اصول سوسیالیستی می‌گرود، آثار جنبش طبقه کارگر را می‌خواند و با سووارین دوست می‌شود، آنارشیست روس و پناهنده سیاسی که برای کار به مونسو آمده. درنهایت اعتصابی سر‌و‌سامان می‌دهد که با سرکوب شدید پلیس فرجامی جز شکست ندارد. تصویری از فرانسه قرن نوزدهم و تب‌و‌تاب انقلابی حاکم بر آن. آیا یک‌قرن‌و‌نیم بعد فرانسه همچنان با مسائل فرانسه زولا دست‌و‌پنجه نرم می‌کند؟ رمان با این جملات مشهور پایان می‌یابد: «در این بامداد جوانی و زیر اشعه شعله‌ور خورشید صحرا از این زمزمه باردار بود. فشار مردان عظیم بود. سپاهی سیاه و تشنه انتقام، در لابه‌لای شیارهای زمین به کندی در کار جوانه‌زدن بودند و برای قرن بعد رشد می‌کردند و به زودی خاک را می‌ترکاندند». سپاهی سیاه و تشنه انتقام؟ برای قرن بعد؟

پیش از هر چیز باید قیام شب‌های پاریس را فهمید. مقایسه‌ها شروع شده: می ٦٨ یا کمون، جنبش‌های کارگری سنتی یا جنبش‌های اجتماعی چندرگه، جنبش اشغال یا بهار عرب؟ مقایسه‌ها فهم بی‌واسطه واقعه را مخدوش می‌کنند. وساطت قیاس، اجازه مشاهده را سلب می‌کند. از پیش چارچوب حاضر‌و‌آماده نظری-تاریخی خود را بر وقایع می‌اندازد و آن را به دلخواه تعبیر و تفسیر می‌کند. اما اگر مسئله بر سر تغییر باشد نه تفسیر، بهتر است واقعه در غرابت خود ظاهر شود تا آنگاه بتوان وجه افتراق و اشتراک آن را با مبارزات گذشته دریافت. این نحوه مواجهه در تقابل است با فلسفه سیاسی رایج که می‌کوشد هر حرکت و جنبشی را پیش از آنکه به بلوغ خود برسد طبقه‌بندی کند؛ در قفسه می ٦٨ یا قفسه انقلابات ١٨٤٨، قفسه جنبش‌های اجتماعی یا قفسه ناراضیان اقتصادی؟ در اینجا سعی در تطبیق هر اتفاقی با تاریخ و نظریه از‌پیش‌موجود است. کاری که می‌کند نادیده‌گرفتن امکان‌های نو و به‌هم‌ریختن ترتیب قفسه‌هاست. وسواس قفسه‌بندی دارد و هراس آکادمیک از واقعه‌ای که نتوان آن را در هیچ قفسه‌ای گنجاند. شاید سنگ محک هر جنبشی - از بهار عرب تا اشغال وال‌استریت تا قیام شب‌های پاریس - در جابه‌جایی ترتیب قفسه‌ها، در سر باززدن از نظم قفسه‌ها، باشد.

پیش از هر چیز باید قیام شب‌های پاریس را فهمید، پیش از تطبیق آن با نظریات و کنش‌ها، باید دید این جنبش چیست؟ عناصر مقوم آن کدام‌اند؟ بداعت و نوبودن آن به چیست؟ خصوصیات متمایز آن، زمینه‌ای که جنبش در آن زاده شده، نضج گرفته و بالیده، فعالان و سازماندهان آن؟ امکان بلوغ و فراگیری آن چقدر است؟ و مهم‌تر از همه، منطقی که پیش می‌نهد تا چه میزان امکان بسط دارد؟ شکست یا پیروزی عینی در واقعیت آخرین دغدغه‌خاطر است نه اولین.

بستر تاریخی

جرقه جنبش «ایستاده در شب» یا «خیزش شبانه» را لایحه الخمری زد. مریم الخمری، وزیر کار فرانسه، که لایحه اصلاح قانون کار به نام او مشهور شده در سپتامبر سال گذشته با وعده کاهش نرخ بی‌کاری جای «فرانسوا ربسامن» را در کابینه گرفت. لایحه اصلاح قانون کار دست کارفرمایان را برای اخراج کارگران باز‌تر می‌گذارد و نرخ پرداخت‌ها را برای اضافه‌کاری و شب‌کاری کاهش می‌‌دهد. افزایش اختیارات شرکت‌ها در تغییر ساعات قانونی کار هفتگی نیز ازجمله موارد اصلاحی قانون کار است. اصلاحات قانون کار فرانسه، ٣٥ ساعت کار در هفته را برمی‌چیند و کارگران را در برابر اخراج دلبخواهی از پشتوانه حقوقی محروم می‌کند. الخمری به‌تازگی در پارلمان فرانسه از طرح جنجالی اصلاح قانون کار دفاع کرد و آن را در جهت ترغیب کارفرمایان به جذب نیروی بیشتر دانست. از اوایل مارس فعالان سیاسی با تغییرات پیشنهادی مخالفت کردند و مجموعه اعتراضات گسترده و عظیمی را در سراسر فرانسه سامان دادند – اعتراضات شبانه. ابتکاری که با اشغال دانشکده تولبیاک شروع شد. دانشجویان ٢٢ مارس محوطه عمومی این دانشکده را اشغال کردند و به راهکارهایی برای مقابله با لایحه الخمری اندیشیدند – کارگران، دانشجویان، دانش‌آموزان، و روشنفکران، همه با هم.

خیلی زودتر از آنچه تصور می‌رفت دانشگاه‌های دیگر نیز به این ابتکار عمل پیوستند، ازجمله مهم‌ترین آنها دانشگاه پاریس هشت، یکی از مکان‌های نمادین در جنبش می ٦٨، که به سیاق چهل‌و‌اندی سال پیش کلاس‌های درس آن تعطیل و در صف اول جنبش حاضر شد. برنامه‌ریزی اصلی حضور شبانه در خیابان‌ها است. آفتاب که غروب می‌کند، هزاران نفر در میدان رپوبلیک دور هم می‌نشینند و شروع می‌کنند به بحث و گفت‌وگو. میکروفون را می‌چرخانند و هر کس با هر چیز مخالفت می‌کند؛ از گوگل تا فرار مالیاتی کله‌گنده‌ها و وضع مسکن. بحث‌ها از سر شب آغاز می‌شود و تا ساعات اولیه صبح ادامه دارد. چادرهای اغذیه‌فروشی برپاست، سوپ، ساندویچ و غذاهای آماده. گروه کر سرودهای انقلابی می‌خوانند. تعدادی از معترضان در چادر می‌خوابند تا قبل از اینکه پلیس سر صبح برسد میدان تحت‌اشغال‌شان باقی بماند. این برنامه هر شب معترضان است که بیش از دو هفته پاییده. گردهمایی شبانه به شهرهای مختلف فرانسه تسری یافته و روز‌به‌روز تعداد و گستره آن بیشتر می‌شود، از پدر‌و‌مادرهایی که بچه به بغل در میدان حاضر می‌شوند تا دانشجویان، کارگران، هنرمندان و بازنشستگان.

سرعت گسترش آن حکومت را به وحشت انداخته. معترضان نام گردهمایی خود را گذاشته‌اند: "Nuit debout” که می‌توان آن را «شب‌خیزان» یا «ایستاده در شب» ترجمه کرد و برخی آن را، شاید به جهت شباهت در اشغال میادین شهر، با جنبش خشمگینان اسپانیا یا جنبش اشغال وال‌استریت مقایسه می‌کنند. ٣١ مارس، پس از تظاهراتی علیه قانون کار، معترضان دیگر به خانه بازنگشتند و «خیزش شبانه» شکل گرفت: «یک شب بارانی بود، بارانی سیل‌آسا، ولی باز همه مردم به میدان برگشتند. ساعت ٩ شب باران بند آمد و ما همین‌جا ماندیم. فرداشب دوباره برگشتیم و هر شب تجمع‌مان را ادامه دادیم. همین قضیه حکومت را ترسانده چون نمی‌تواند تعریفی از این حرکت داشته باشد». شرکت‌کنندگان در «خیزش شبانه»، از دانشجویان جوان ٢٠-٣٠ساله تا راننده پیک تا بازنشستگان ٦٠-٧٠ساله، هر یک دلیل خود را برای اعتراض دارند اما همه به یکدیگر پیوسته‌اند: «چیزی در اینجا هست که من پیش از این هرگز در فرانسه ندیده بودم. همه مردم هر شب اینجا گرد هم می‌آیند تا از مشکلات و مسائل خود بگویند؛ نداشتن مسکن، کاهش دستمزدها، مهاجران، کارگران بی‌اوراق، هر موضوعی که به ذهن‌شان می‌رسد. هیچ اتحادیه‌ای هیچ فردی اینها را دعوت نکرده، خودشان می‌آیند، به خواست خودشان».

بستر نظری

تلاقی مبارزات و گردهمایی اذهان. این منظومه دوگانه‌ای است که این روزها بر فراز میدان رپوبلیک پاریس و دانشگاه‌های این شهر می‌درخشد.

ایده اولیه این گردهمایی‌ها در میان فعالان یک جُنگ شادی معروف در فرانسه مطرح شد، یک گروه چپ‌گرا که فیلم مستند موفقی ساختند با عنوان «مرسی پاترون» (دمت‌گرم رئیس). داستان زندگی یک زوج که به مصاف ثروتمندترین مرد فرانسه، برنار آرنو، می‌روند. ولی این جنبش شتاب خود را گرفت و به حدی تسری یافت که نارضایتی‌های مختلفی را دربر گرفت ازجمله مخالفت با وضعیت اضطراری و سخت‌گیری‌های امنیتی به بهانه حملات تروریستی سال گذشته. هر شب ساعت ٦ غروب «مجمع عمومی» در میدان رپوبلیک پاریس آغاز به کار می‌کند و جمعیت ایده‌هایشان را به بحث می‌گذارند؛ برای موافقت با چیزی دست‌هایشان را بالا می‌آورند و برای مخالفت مچ‌هایشان را ضربدری قفل می‌کنند. به‌یکباره کمیته‌های مختلفی پدید آمده‌اند تا درباره یک قانون اساسی جدید، جامعه‌ای جدید و شکل جدیدی از کار بحث کنند. همین‌طور راجع به اینکه چگونه میدان را با سازه‌های چوبی بادوام‌تری اشغال کنند که برای زندگی شبانه مقاوم باشد. وایت‌بردهایی که در میدان هست بحث‌ها و فعالیت‌های هر شب را فهرست می‌کنند، از بحث در باب اقتصاد تا آموزش‌های رسانه‌ای برای معترضان. «کمیته اقدام» یک مرام و عقیده دارد: «هیچ نفرتی، هیچ سلاحی، هیچ خشونتی در کار نیست». به اعتقاد یکی از اعضا، این یک جامعه در مقیاس کوچک است. یک کمیته شعر هم ایجاد شده تا شعارهای جنبش را درست کند. شاعری که پیشنهاد ایجاد این کمیته را داده معتقد است: «هر جنبشی باید ادبیات و هنر خود را داشته باشد». «خیزش شبانه» مرتب به دیگر جنبش‌های اعتراضی همچون معترضان مربوط به اسناد پاناما یا معترضان به اخراج مهاجران در شمال پاریس کمک می‌کنند.

«انقلاب نسلی» عبارتی است که این‌روزها روی پیاده‌روهای پاریس نوشته شده. درست است که فرانسه تاریخ دور و درازی از مبارزات اعتراضی جوانان دارد – از می ٦٨ تا تظاهرات گسترده سال ٢٠١٠ علیه تغییر قوانین بازنشستگی - با این‌همه «خیزش شبانه» پدیده‌ای جدید محسوب می‌شود، خیزشی که هم‌اکنون به شهرهایی مثل لیون، تولوز، نانت و حتی بیرون از مرزهای فرانسه به بروکسل رسیده است. وجه نوی این حرکت را می‌توان در شعار آن دانست: «تلاقی مبارزات». جنبش کنونی با اعتراض به لایحه الخمری آغاز شد ولی فراتر از صرف آن رفت. اصلاحیه قانون کار فقط تیر آخر بود که مجموعه‌ای از مبارزات را به هم رساند (convergence of struggles). دانشجویان، کارگران، دستمزدبگیران، روشنفکران، بازنشستگان، همه در فرایند مبارزه به یک نقطه رسیدند. همین قضیه به مفهوم اصلی جنبش بدل شد، بدون هیچ رهبری، بدون هیچ پرچم اتحادیه یا گروه خاصی. چنین چیزی در فرانسه بس نادر است.

با این‌همه سرعت و مقیاس گسترش این جنبش بی‌سابقه است. بسیاری از روشنفکران و نویسندگان با «خیزش شبانه» اعلام هم‌بستگی کرده‌اند. بیش از سیصد نفر از فعالان، دانشگاهیان و هنرمندان نامه‌ای را امضا کرده‌اند که خشونت‌های پلیس را محکوم و از «خیزش شبانه» حمایت می‌کند. خشونت‌هایی که بعد از اعلام وضعیت اضطراری به بهانه حمله‌های تروریستی شدت گرفت. در میان امضاکنندگان نام‌هایی همچون استاتیس کوولاکیس، کریستین دلفی، اریک فاسین، میشل لووی و بسیاری دیگر به چشم می‌خورد. ژاک رانسیر و اتی‌ین بالیبار برای دانشجویان معترض پیام هم‌بستگی فرستاده‌اند. فردریک لوردون، نویسنده کتاب «برده‌های راضی سرمایه: اسپینوزا و مارکس درباره میل» و مشهورترین چهره جنبش، سه سخنرانی مهم دراین‌باره کرده که ترتیب زمانی این سخنرانی‌ها خود نشانگر سیر شکل‌گیری و تطور جنبش است. لوردون، اگر مقایسه جایز باشد، نقشی شبیه استاتیس کوولاکیس در جنبش سیریزای یونان ایفا می‌کند، یک روشنفکر فعال در وقایع که روند وقایع را شکل می‌دهد و ثبت می‌کند. روشنفکران و نویسندگان زیاد دیگری هم از این جنبش اعلام حمایت کرده‌اند (بیانیه آنها در همین صفحه ترجمه شده است). مجموعه این واکنش‌ها می‌تواند تصویر جامع‌تری از شب‌های پاریس به دست دهد. خیزشی که خیلی زود خود را بر واقعیت تحمیل کرده و به دیگر شهرهای اروپا صادر می‌شود.

فردریک لوردون تعادل شکم‌های خالی را به‌تلویح «ابداع شعارهای سیاسی» می‌داند. سخنرانی سی‌ام مارس او در دانشکده اشغال‌شده تولبیاک، پیش از تجمع مهم ٣١ مارس، با این جملات آغاز می‌شود:

«می‌گویند فرانسه به قدر کافی صادرات ندارد. چرت محض است. ما کالاهای بس باارزشی صادر می‌کنیم، خیلی باارزش‌تر از عطر و ادکلن و کیف‌دستی‌های لویی ویتان. وقتی دیوید کامرون در سال ٢٠١٠ در انگلیس به قدرت رسید و شهریه دانشگاه‌ها را به‌شدت افزایش داد تظاهرات عظیمی در لندن برگزار شد. می‌دانید دانشجویان انگلیسی در خیابان‌ها چه شعاری می‌دادند؟ به فرانسوی می‌گفتند: ‘Tous ensemble, tous ensemble’ همه باهم، همه باهم. ما فتنه صادر می‌کنیم، ارزشمندترین کالای سیاسی. بیایید در مورد دستمزدها تعادل برقرار کنیم، بیایید شعار ابداع کنیم».

پی‌نوشت‌ها:

١. به موجب نظریه جمعیت‌شناسی مالتوس، وقتی دستمزدها بالاتر از «حداقل معاش» باشد جمعیت افزایش می‌یابد و وقتی پایین‌تر از این حد باشد کاهش. با فرض اینکه تقاضا برای کار افزایش یکنواخت و ثابتی در قبال نرخ دستمزدها داشته باشد، پیش‌بینی این نظریه این است که، به جهت تعادل بلندمدت نظام اقتصادی، عرضه نیروی کار (یعنی جمعیت) برابر است با عددی که حداقل دستمزد ایجاب می‌کند.

٢. کارل مارکس، هجدهم برومر لویی بناپارت، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز، ١٣٧٩، ص ١٨٢

منابع: گاردین، ورسو

http://www.sharghdaily.ir/News/91029

ش.د9500624

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات