(روزنامه اطلاعات – 1394/10/28 – شماره 26354 – صفحه 12)
آمريکا و تلاش براي توجيه شراکت با سعوديها
دولت اوباما درصدد مقاومت در برابر تضاد بنیادینی برآمد که رفته رفته تنش را در روابطش با عربستان سعودی افزایش میدهد. این دولت نتوانست دست کم به صورت عمومی تن به محکوم کردن اعدام روحانی برجسته شیعی دگراندیشی دهد که خاندان سلطنتی را به چالش کشیده بود؛ آن هم از ترس اینکه رهبری عربستان را در زمانی که شدیدا در جنگ سوریه به آن نیاز است، تضعیف کند. روزنامه نیویورک تایمز در تحلیلی درباره روابط آمریکا و عربستان و نقش ایران در این رابطه مینویسد: از آنجایی که خاندان سلطنتی سعود همواره دگراندیشان و آزادی بیان را در این کشور محدود میکنند و به نخبگان خود اجازه میدهند بنیادی برای افراطگرایی شوند، آمریکا معمولا مشی متفاوتی در قبال گزارشهای حقوق بشری عربستان دارد و سعی میکند هشدارهای محدودی را متوجه این اتفاقات کند. در مقابل عربستان وابستهترین منبع آمریکا، منبع اطلاعات و گزینه ارزشمندی برای تقابل با ایران محسوب میشود. اما برای سالهای مدیدی این نفت بود که چسب رابطه بین این دو کشوری محسوب میشد که ارزشهای مشترک اندکی دارند.
امروز با تولیدات گسترده نفتی آمریکا و شکاف رهبریت سعودیها، وابستگی متقابل بین دو کشور که با سرمایهگذاری اولین آمریکاییها در میدانهای نفتی عربستان در دهه 1930 آغاز شد، دیگر مانند گذشته دو کشور را به هم نزدیک نمیکند.اما تحولات خاورمیانه و تصور آمریکا در این موضوع که سعودیها برای حفظ ثبات منطقه بسیار مهم هستند این پیوند فاصله یافته را حفظ کرده است. در این میان عربستان سعودی 47 تن از جمله شیخ نمر را حتی با گردن زدن اعدام میکند؛ روشی که بیشتر از آنکه رویکرد شریک آمریکاییها باشد به صحنه اعدام گروگانهای آمریکایی به دست داعش شباهت دارد و حالا با این اقدام، تلاشهای دولت آمریکا برای تشریح همکاری و شراکتش با عربستان بیش از هر زمانی دشوار شده است.در حقیقت این اعدامها اوج وقایعی هستند که طی سالهای اخیر تنشهایی در روابط بین دو کشور ایجاد کردهاند.مارتین ایندیک، معاونت اجرایی موسسه بروکینگر و دستیار عالی اسبق جان کری، وزیر خارجه آمریکا در این باره میگوید،ما مدتهاست که با سعودیها متفق القول نبودهایم و این اختلاف هم از حسنی مبارک آغاز شد.
در سال 2011 سران سعودی باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا و معاونانش را به دلیل عدم حمایت از حسنی مبارک طی بهار عربی سرزنش میکردند و میترسیدند در صورت وقوع چنین اتفاقی در عربستان اوباما دست به اقدامی مشابه بزند.توافق هستهای با ایران این تصور را تقویت کرد که آمریکا در حال بازنگری اصول رابطه خو د با ریاض است و مقامات سعودی در سفر خود به واشنگتن صراحتا این مسئله را مطرح کردند که میتوانند روی آمریکا به عنوان یک متحد حساب کنند؟ در اطلاعات افشا شده وزارت خارجه آمریکا در سال 2008 توسط ویکیلیکس آمده است که ملک عبدالله در درخواستی که حکایت از وحشت او دارد از آمریکا میخواهد "سر مار (ایران) را با آغاز حملات نظامی ببرد"! او پیش از توافق تابستان سال گذشته فوت کرد.از زمان دستیابی به توافق در ماه ژوئیه دولت اوباما در حال ارائه تضمین به سعودیها بوده است.
اول از همه اوباما، سعودیها را به نشستی در کمپ دیوید دعوت کرد تا به آنها تضمینهایی ارائه دهد که آمریکا به عنوان متحد آنها، سعودیها را ناامید نخواهد کرد و بسته تسلیحاتی بهتری به آنها ارائه خواهد داد،اما دولت اوباما همزمان به شدت نسبت به دخالت عربستان در یمن انتقاد داشت و این اقدام را تنها عامل از بین بردن تمرکز در جنگ علیه داعش میدانست.آن طور که آمریکاییها میگویند، رهبری جدید عربستان تحت پادشاهی ملک سلمان بسیار لجوجانه به دنبال گسترش نفوذ و تاثیر خود است و بیش از گفتوگو به عمل تمایل دارد.زمانی که کری به سعودیها نسبت به اعدام شیخ نمر هشدار داد، سخنانش از سوی مقامات سعودی نادیده گرفته شد. جاش ارنست، سخنگوی امور مطبوعاتی کاخ سفید در این باره میگوید: این مسئلهای بود که ما پیش از وقوع آن دربارهاش به مقامات سعودی هشدار داده بودیم.
به گفته ارنست این اعدامها همان نتایجی را در پی داشت که آمریکاییها درباره وقوع آن نگران بودند.اما مسئله میزان انتقادی است که دولت آمریکا در قبال سعودیها مطرح میکند. همزمان با محکوم کردن اعدام شیخ نمر مقامات آمریکایی از تمامی گروهها خواستند تا آرامش را حفظ کنند. جان کربی، سخنگوی وزارت خارجه از تمامی منطقه خواست تا از این مسئله گذشته و به مقابله با داعش و رسیدگی به بحران سوریه بپردازند.کربی در جمع خبرنگاران گفته بود: اگر از ما میپرسید که حاضریم در این میان مانند یک واسطه عمل کنیم پاسخ خیر است. در حقیقت راهحلهای طولانیمدت این ماجرا با وساطت واشنگتن حاصل نخواهند شد.
در خفا اما بسیاری از مقامات آمریکایی از سعودیها به خاطر انتخاب زمان فعلی برای اجرای احکام این اعدامها خشمگین هستند. این مقامات خاطرنشان میکنند که اوباما و کری تماسهای منظمی با اعضای رهبری عربستان داشتهاند. اوباما از سعودیها خواسته تا به مذاکرات صلح سوریه که ایران هم در آن حضور دارد، بپیوندند. کری به ریاض سفر کرد و از سعودیها خواست تا گروههای مختلف مخالفان سوری را در یک گروه سازماندهی کند تا بتوانند به عنوان یک گروه در مذاکرات با بشار اسد، رئیسجمهور سوریه حضور یابند.
اما سعودیها چندان شرکای سر بهراه و حرف شنویی نیستند و به همتایان غربی خود گفتند ما به این فرآیند تن میدهیم اما پیشبینی کردند که تلاشهای کری به نتيجه نخواهد رسید چرا که ایرانیها به فرآیندی که منجر به برکناری اسد شود تن نمیدهند. در همین حال حضور سعودیها درحملات هوایی علیه داعش همزمان با آغاز کمپین آنها در یمن علیه حوثیها متوقف شد.افراد دیگری نیز که با سعودیها در ارتباط هستند، میگویند، در حال حاضر استرسی در رهبری ریاض دیده میشود که پیش از این در آن وجود نداشت.بروس ریدل، یکی از مقامات ارشد آژانس امنیت مرکزی آمریکا در این باره میگوید: پادشاهی سعود در حال حاضر به دلیل کاهش قیمت نفت، جنگ ناتمام یمن، تهدیدات تروریستی از جانب گروههای مختلف و رقابت منطقهای رو به افزایش با ایران به شدت تحت فشار است.پاتریک کلاسون، محقق مرکز سیاست خاور نزدیک نیز معتقد است این اقدامات یک پیام دارد و آن اینکه ریاض میگوید: اگر واشنگتن در مقابل ایران نمیایستد ما خود دست به این کار میزنیم.عربستان نگران است دولت اوباما از این پس روی ایران حساب کند.
در این حال،خبرگزاری مهر نوشت: تحلیل ادبیات پیشین تأسیس و مأموریتهای محوله به وهابیون سعودی از اسراری پرده برمی دارد که نشان دهنده علل استیصال مربع شوم در اجرای توهم «خاورمیانه جدید» و در نتیجه اعدام آیت الله نمر است.آمریکا و فرزند شوم خاورمیانه ای اش رژیم صهیونیستی به دلیل فاصله جغرافیایی زیادی که از یکدیگر دارند، برای به بار نشاندن درخت شوم اوهام تسلط بلامنازع بر منابع غنی موجود در منطقه حساس خاورمیانه و تسری سیاستهای استعماری و صهیونیستی خود به دست نشانده منطقه ای نیاز دارند تا در اسرع وقت بتوانند مجری سیاستهای محور غربی-عبری در این منطقه ژئوپلتیک به شمار آید .
نگاه دقیق به نحوه شکل گیری و تأسیس کشور عربستان سعودی توسط «ملک عبدالعزیز» در سال ۱۹۳۲که با اکتشاف نفت در عربستان و بهره برداری گسترده از منابع غنی نفتی در این سرزمین همراه بود، از اسراری پرده برخواهد داشت که مسیر دست یافتن به علل اقدامات این دولت در خاورمیانه را به منصه ظهور خواهد گذاشت.
از آنجاییکه اکتشاف نفت و درآمد هنگفت حاصل از آن توسط حکومت تازه تأسیس عربستان ممکن نبود و در واقع حاکمیت آل سعود نیز به دنبال اهتمامی برای دست یافتن به فن آوریهای نوین به دلیل عقاید مصلحتی برگرفته از وهابیت خود نبود؛ محور غربی-عبری موفق به کشف ظلع سوم اتحاد شومی شد که مبنایی بلندمدت و راهبردی برای اجرا و تحقق اهداف این محور محسوب می شد؛ این محورِ سراسر وابسته حاکمیتی نبود جز عربستان سعودیِ برگرفته شده از ایدئولوژی وهابیت. وهابیت به گونه ای توسط استعمار پیر طراحی شده است که در عمل دارای کمترین تعارض هنجاری و ارزشی در همراهی با غرب و رژیم اشغالگر قدس باشد تا از این رو بتواند مجری بی چون و چرایی برای اوامر محور دوگانه غربی-عبری محسوب شود.
این مهم با استناد به عقاید منحرف وهابیت قابل اثبات است .فرقه ظاله وهابیت توسط «محمد بن عبدالوهاب» در قرن هجدهم در منطقه «نجد» عربستان بنیان گذاری شد و از سال ۱۷۴۴نیز مورد پذیرش خاندان آل سعود قرار گرفت. چکیده تفکرات به ظاهر متدینانه وهابیت از حذف حقوق اولیه زنان در این کشور تا اعدامهای گسترده ای که هر از چندگاهی صدای اربابان آن را نیز اگرچه به گونه ای عوامفریبانه درآورده است مشهود است. اما رکن اساسی جهالت این مصنوع غرب به بهترین شکل در «بدعت دانستن» هر موضوعی به نمایش در می آید که با ماهیت وجودی عربستان سعودی در تعارض باشد؛ یعنی ایفای نقش واسطه ای این کشور برای عملی کردن نقشههای آمریکا و رژیم صهیونیستی در خاورمیانه و در شکلی گسترده تر برای سراسر جهان.
در این زمينه میتوان به اعلامِ تکفیر تضرع به معصومین و نیز هر گونه اقدامی که در تلاش برای دست یافتن به انسانیت راستین و شناخت واقعیتها محسوب شود، اشاره کرد. وهابیون سعودی دلیل اقدامات خود را نیز پیروی ایدئولوژیکی خود نه از پیامبر اکرم (ص) و یا دیگر پیامبران الهی، بلکه از اعتقادات «ابن تیمیه» عنوان کرده اند.از سیاستهایی که اجرای آن از دیرباز به عربستان به عنوان واسطه اجرای دستورات سپرده شده بود، مبادرت به انجام هر اقدامی است که به ایجاد تفرقههای قومی- نژادی دامن زده و با رخنه در صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان مانع از شکل گیری یک اتحاد عظیم برای رویارویی با سیاستهای دیکته شده اربابان باشد. در این راستا، مثلث شوم غربی-عبری-عربی فعالیت خود را به ویژه با پیروزی انقلاب اسلامی تشدید و در این راه از تبانی کاهش قیمت نفت و انجام فجایعی علیه مسلمانان شرکت کننده در مراسم برائت از مشركین تا هم دستی با لابیهای تحت سیطره صهیونیستها و صدور قطعنامههای ضد ایرانی در مجامع مختلف فروگزاری نکردند؛ آنچه در این میان از اهمیت وافری برخوردار است، نقش آفرینی برجسته صاحبان تکفیر یا همان واسطههای است.
جدیدترین مأموریت سعودیها در این مثلث شوم، کمک به اجرای توطئه ای خطرناک به نامهای «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه نوین» بود؛ دسیسههایی که واضعان آن به ترتیب «جرج دبلیو بوش» در سال ۲۰۰۴و «کاندولیزا رایس» در سال ۲۰۰۶ (دربحبوحه تهاجم رژیم کودک کش صهیونیسم به لبنان در جنگ ۳۳روزه) بودند. پس از پیروزی حزب الله در جنگ تحمیلی ۳۳ روزه رژیم اشغالگر قدس علیه لبنان و با حضور قدرتمندانه محور مقاومت در منطقه، این واسطه دیگر به تنهایی از عهده اجرای چنین نقشه مهمی بر نمی آمد؛ لذا با همفکری اربابان خود تصمیم به خلق نایبانی به نام گروههای تکفیری تروریستی در مناطقی گرفت که بتواند بازوی اجرایی و عملیاتی خود باشد. گروههای متعدد تروریستی از سوریه به عراق و سپس در یمن گسترش یافتند و به صورت همزمان در مناطق دیگر جهان البته با سرعتی کم تر و برای مهیا کردن بسترهای لازم برای گامهای آتی در پوشش نامهایی مانند داعش، جبهه النصره، احرارالشام، بوکوحرام و ... جنایت آفرینیهای خود را آغاز کردند.
نکته مهم در تعدد موجود میان گروههای مختلف تروریستی را میتوان در وجه مشترک همه آنها در رکن مشابهی با عنوان «سبعیت برگرفته از تکفیر» نظاره گر بود به گونه ای که جنایتهای تمام گروههای تکفیری-صهیونیستی از سوریه تا عراق و یمن و نیجریه گواهی بر صدق این مدعا است.پیشرویهای ارتش سوریه با آزادسازی فرودگاه راهبردی «کویرس» در حومه حلب و ادامه پیشرویهای برق آسای این کشور به سمت پایگاههای تروریستها در شمال این کشور؛ آزادسازی غرور آفرین «رمادی» مرکز گسترده ترین استان عراق یعنی «الانبار» همه و همه با دستاوردهای بزرگی ازقبیل تسلط ارتش و نیروهای مردمی یمن بر پایگاههای سوق الجیشی «الدود» و «القرن» در مرز با عربستان و شلیک موشک بالستیک مبارزان یمنی به سوی متجاوزان عربستان همراه و مربع ائتلاف شوم را باز هم با سردرگمی و حیرت مواجه ساخت.
تحولات میدانی و امنیتی مذکور با ورود بازیگران تأثیرگذاری از جمله جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت معادلات را به گونه ای تغییر داد که چاره دیگری برای قدرتنمایی عربستان سعودی جز اتخاذ «سیاست انتحاری» را از سوی این حکام دست نشاده باقی نگذاشت؛ سیاستی که بمب ساعتی پایان عمر لانه عنکبوتی خاندان آل سعود را به کار انداخته است.
عربستان سعودی با رسیدن به این میزان از ادراک که وجه مشترک تمام شکستهای چند ساله اش تداوم روند آگاهی یافتن مسلمانان از «اسلام ناب محمدی » است، «سیاست انتحاری» خود را بر اساس مبارزه با مبلغین و وعاظ استوار و راه حل پازلی که مانند گردابی در آن گرفتار شده است را در از میان برداشتن متفکرین و برجستگان اسلام راستین تصور کرد؛ اقدامی که ابتدا با همراهی برای دستگیری شیخ «ابراهیم زکزاکی» در نیجریه آغاز و با اجرای حکم اعدام آیت الله «نمر باقر النمر» آن را در دستور کار قرار داد.از آنجاییکه جهان اسلام در جریان فاجعه کشتار مسلمانان در نیجریه و زخمی و بازداشت کردن شیخ زکزاکی واکنش متناسب با جنایت مذکور را به مسبب اصلی آن یعنی وهابیون عربستان نشان نداد و از سویی حکام آل سعود در کنترل اوضاع داخلی خود نیز دچار چالشهای فراوانی شده است؛ در گام دوم اعدام آیت الله نمر به انجام رسید.لذا بر عهده جهان اسلام است تا با تنویر افکار عمومی و اتخاذ سیاستهایی که هزینه اشتباهات مهلک عربستان را برای این کشور به اثبات برساند، هم از ادامه موج سرکوبها و دستگیریهای چهرههای شاخص و مبلیغین اسلام راستین توسط آل سعود جلوگیری شود و هم شاهد تکرار چنین فاجعه اسف باری درباره شیخ زکزاکی در آینده نباشیم.
عربستان سربار آمریکاست
توضیح روابط آمریکا – عربستان آنچنان ساده هم نیست. عربستان یک متحد طبیعی ایالات متحده آمریکا نیست اما این کشور چندین مورد در گذشته به نجات آمریکا آمده است. در حالی که سعودیها از رابطه خود با واشنگتن به عنوان اهرم فشاری برای پیشبرد اهداف منطقهای و جهانی خود سوءاستفاده کردهاند، این تحرکات در راستای منافع آمریکا هم بوده است؛ به عنوان مثال عرضه نفت ارزان از دهه 1940 برای تقویت اقتصاد آمریکا. این یک حسابگری در قلب رابطهای عجیب و غریب است.علی الاحمد، کارشناس مسائل عربستان و امور سیاسی خلیجفارس در موسسه امور خلیجفارس در واشنگتن در نیویورک تایمز مینویسد: پادشاهی سعودی نقشی مهمی در جنگ آمریکا علیه کمونیسم ایفا کرد. مشارکت آنها در دوران موسوم به "جهاد" در افغانستان به سرنگونی یک رژیم سکولار تحت حمایت شوروی و نهایتا حرکت افغانستان به سمت بیش از سه دهه درگیری ویرانگر ختم شد و طالبان و القاعده از آن زاده شدند که به حملات 11 سپتامبر 2001 انجامید.
پس از آنکه میلیاردرهای عربستانی از هزاران تن از اتباع سعودی برای جنگ با ارتش سرخ در افغانستان حمایت کردند، آمریکا آنقدر قدردان عربستان بود که تقریبا هر چه خواست در اختیارش گذاشت. سعودیها از زمان پایان جنگ سرد بیشترین منفعت را از داشتن رابطه با آمریکا داشتند و آمریکا بادیگارد ریاض در مقابل قلدری علیه رقبای منطقهای و دشمنان منطقهای آنها شده بود. در واقع پس از انقلاب ایران در 1979، آمریکا کاملا سرسپرده عربستان شد و با استفاده از ارتش و نیروهای امنیتی خودش تلاش داشت تا نفوذ انقلابی ایران را کاهش دهد و پس از آن هم جنگهایی را در عراق به راه انداخت و در همین حال سعودیها تنها شاهد بودند و تشویق میکردند اما هیچ چیزی به غیر از دادن چک نکردند. در عوض این سرمایهگذاری بیش از 200 میلیارد دلار پول مالیاتدهندگان آمریکایی به صورت سالانه برای تامین حضور نظامی آمریکا در خلیجفارس صرف شد. ادامه دارد...
ش.د9405532