(روزنامه آفتاب يزد – 1395/03/29 – شماره 4639 – صفحه 8)
هر سال در آستانه 29خرداد بسیاری از ناظران به افکار و آرای دکتر شریعتی رجوع میکنند تا به مناسبت سالگرد فوت وی، نام او را زنده کنند. امسال هم جدای از این مسئله نیست. اکنون پس از گذشت حدود 40سال از مرگ حاشیه ساز و پر اما و اگر این فیلسوف در شهر ساوت همتون انگلستان شاید این پرسش مهم درباره او مهم به نظر برسد که پس از گذشت سالها آیا باز هم میتوان به آرای او رجوع کرد و برای درد این روزها نسخهای پیچید؟
یک عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره این موضوع میگوید: اولین نکتهای که باید درباره شریعتی مطرح شود این است که اساسا شریعتی را چگونه باید مفهومسازی کرد یا به عبارت دیگر، گفتمان شریعتی را در عصر حاضر چگونه باید فهمید و درک کرد؟ سید جواد میری در گفتگو با آفتابیزد میافزاید: شریعتی متعلق به دورانی است که در جهان دو قطب بزرگ سرمایهداری و سوسیالیسم، دنیا را عرصه تاخت و تاز خودشان قرار دادهاند. در یک سو کمپ سوسیالیسم است که ایده سوسیالیسم و کمونیسم را مطرح میکند و برای برونرفت جهان از بنبست مدرنیته انسان را به سمت سوسیالیسم سوق میدهد و از سوی دیگر، سرمایهداری و کاپیتالیسم است که برای برونرفت از تنگناهای تاریخ، انسان را به سیستمی که تنها راه نجات بشریت که نامش نظام سرمایهداری و ایدئولوژی لیبرالیسم است، سوق میدهد. این جامعهشناس در ادامه با بیان اینکه در این میان شریعتی وارد عرصه جهانی میشود و مسئله ایدئولوژی یا مکتب را مطرح میکند، میگوید:وی سعی دارد جهان و ارتباطات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در چارچوبهایی بیرون از چارچوبهای لیبرالیسم تعریف کند. البته شریعتی اشتراکاتی با نهضتهای زمان خودش دارد ولی سعی میکند طرحی نو دراندازد.
ایمان ماورائی در اندیشه شریعتی
وی با طرح این سوال که امروز که ما در قرن 22 هستیم و حدود نیم قرن با شریعتی فاصله داریم، شریعتی به چه کار ما میآید؟ آیا واقعا زمان آن نرسیده که از شریعتی عبور کنیم و آیا گفتمان یا میراث اندیشهای وی زمانش به پایان رسیده است؟ اظهار میکند: برخیها معتقدند که گفتمان شریعتی با تمام پتانسیل و ظرفیتهای اندیشهای که داشت، زمانش به پایان رسیده است یا به عبارت دیگر، ظرفیتهای بالقوهاش تماما بالفعل شده و زمانش به پایان رسیده است. البته این بدین معنا نیست که شریعتی در تاریخ اندیشه اهمیتی ندارد، بلکه چشماندازی را که شریعتی از جهان بشری، روابط اجتماعی، جامعه، انسان، دین و جایگاه دین ترسیم میکرد، زمانش گذشته است و ما وارد عصری جدید شدهایم که در این عصر، مناسبات دیگری مطرح است. میری میافزاید: اکنون ما به عنوان متفکر، جامعهشناس و انسانی دردمند که در قرن 21 و ایران زندگی میکنیم و در جهانی پرتب و تاب زیست میکنیم، آیا میتوانیم با اندیشه و میراث شریعتی نسبتی برقرار کنیم و آن چه نسبتی است؟
این یکی از پرسشهای کلیدی است که وقتی با گفتمان شریعتی مواجه هستیم باید مطرح شود. این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه چند مولفه کلیدی در گفتمان شریعتی وجود دارد و باید روی آن تامل شود، میگوید: شریعتی از ایمان ماورای علمی صحبت میکند و معتقد است که انسان امروز برخلاف انسان دیروز که در قرون وسطی و عصر کشاورزی زندگی میکرد دچار افتراق شده است. انسان دیروز چون در مناسبات یا جامعه بسته زندگی میکرد و بیرون از ده، روستا و شهرش، جایی دیگر را نمیشناخت، چنان با تعاملات یا جامعه بشری مانند امروز تنگاتنگ نبود و اساسا چون ملیت، قومیت، مذهب، کلیسا، مسجد و کنشت انسان دیروز را در یک چنبره و نظم قدسی قرار داده بود، به کرانههای دیگر احساس نیازی نمیکرد و آنها در دلش ترسی و رعبی ایجاد نمیکردند.
وی میافزاید: اما انسان امروز دچار اضطراب است چون مرزها شکسته و شهرها به همدیگر وصل شدهاند. دیگر خون و خاک به انسان معنا نمیدهد و این عصر بیمعنایی، اضطراب شدیدی در دل انسان امروز ایجاد کرده است. شریعتی معتقد است که معجزه بزرگ قرن 19 و 20 برای بشریت علم بود که به بیان ماکس وبر به گونهای از جهان افسونزدایی کرد. ولی همین انسانی که افسونزدوده شده، دیگر هیچچیز در دل او حیرت ایجاد نمیکند و همین علم هم دیگر او را اغنا نمیکند؛ پس به دنبال چیزی دیگر میگردد و آن چیز دیگر برای انسان امروز چیست؟
جایگاه روشنفکر در اندیشه شریعتی
میری تاکید میکند: شریعتی معتقد است عنصر و عاملی که میتواند بین انسان سرگشته امروز و جامعهای که در آن زندگی میکند پلی ایجاد کند، روشنفکر است. ولی روشنفکر در دو حالت میتواند این کار را انجام دهد. روشنفکران یک نقش محلی و دیگر نقشی جهانی دارند. عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ادامه میگوید: مشخصا در مورد روشنفکران جهان اسلام شریعتی بیان میکند که آنها باید پلی بین خود و جامعهشان باشند تا در حوزه محلی، معنای جدیدی را از مذهب ارائه دهند و انسان شرقی یا مسلمان یا ایرانی امروز بتواند با تغییر و تحولاتی که در جهان امروز صورت گرفته همگام و همزمان شود. ولی در عین حال روشنفکر شرقی به دلیل اینکه در عصر حاضر زندگی میکند، نقشی بیبدیل جهانی هم دارد و برای ایفای نقشش، نیازمند این است که سنت خودش را بشناسد و بهگونهای به خویشتن خویش بازگشت کند. وی با بیان اینکه در اینجا این سوال مطرح میشود که وقتی شریعتی از خویشتن خویش صحبت میکند، میخواهد گذشته را در زمان حاضر احیا کند یا مانند سلفیها به سلف صالح برگشت کند؟ خاطرنشان میکند: شریعتی میگوید: خیر، ما در قرنی زندگی میکنیم که از یکسو مسائل بنیادینی دارد و اینها را نمیتوانیم نادیده بگیریم و از سوی دیگر، انسان امروز دچار اضطراب بنیادینی است که علم دیگر التیامبخش آن نیست.
میری همچنین با بیان اینکه سوال دیگری که مطرح میشود، این است که آیا با برگشت به گذشته و احیای مذاهب، ما میتوانیم درد انسان امروز را التیام ببخشیم؟ میگوید: پاسخ شریعتی منفی و برعکس آن چیزی است که امروز درباره وی تبلیغ میکنند ، یعنی وی بین علم حاضر و مذهب گذشته ما را به هیچکدام ارجاع نمیدهد؛ یعنی نمیگوید چون درد انسان امروز را علم حاضر نمیتواند التیام ببخشد باید به سمت مذهب گذشته حرکت کند یعنی همان سخنی که سنتگرایان میگویند. نه تنها علم امروز نمیتواند درد انسان مضطرب را التیام ببخشد، بلکه مذهب گذشته هم چنین توانایی ندارد. پس چه چیزی میتواند این دردها را التیام بخشد؟ این جامعه شناس تاکید میکند: شریعتی میگوید مذهبی و ایمانی که ماورای علم باشد یعنی انسان امروز نیازمند نظامی معنایی است که در آن انسان و مذهب توانسته باشند سوالها و شکهای بنیادینی را که علم امروز ایجاد کرده است، هضم کنند و پاسخ دهند و از آن عبور کنند. میری در ادامه اظهار میکند: نظام معنایی فردا، نظام معنایی سلف صالح یا مذاهب گذشته نیست، بلکه نوعی نگاه است که تفسیری روحانی از عالم هستی به ما میدهد.
انسان امروز نیازمند تفسیری روحانی از عالم هستی
وی همچنین با طرح این سوال که اکنون این تفسیر روحانی به چه معنایی است؟ میگوید: این پرسشی است که شریعتی پیش روی هر انسان متفکری قرار میدهد یعنی شریعتی از یک سو معتقد است که علم نمیتواند حیرت انسان را اغنا کند و از سویی میگوید بزرگترین مذاهب که در گذشته توانسته بودند سرنوشت جامعهها را بسازند و نهضتهای بزرگ تاریخ را ایجاد کنند و تشکیلدهنده قدرتها،طبقات و نهاد فرهنگی و معنوی و ایجادکننده فرهنگها و تمدنهای بشری باشند، دیگر نمیتوانند راهی برای انسان ایجاد کنند. این استاد دانشگاه میافزاید: با بیان اینکه انسان امروز نیازمند تفسیری روحانی از عالم هستی است؛ تفسیری که به انسان روح، حرکت، پویایی، شکوفایی، شادابی و حیویت اعطا کند. آن چیزی که اریک فروم به آن بیوفیلیا (زیستگرایی) میگوید، یعنی نظامی معنایی که به انسان قدرت پویایی میدهد و توانایی اینکه انسان با دیگری در حالت مسالمت زندگی کند و از حالت الینه بودن (از خود بیگانه) بیرون بیاید و راههای شکوفایی را پیدا کند، چرا که شریعتی باور دارد که مذاهب در طول تاریخشان دو بعد بسیار پررنگ داشتند.
پرسش از شریعتی یعنی پرسش از امروز خویش
این جامعه شناس در توضیح بیشتر اظهار میکند: یکی بعد انسانی و دیگری بعد تاریخی است. در بعد تاریخی، مذاهب بیشترشان عامل رکود و تختیر جامعههای بشری بودهاند، ولی هنگامی که سبقه انسانی داشتند یا به بیان امام موسی صدر، از وقتی که در خدمت انسان قرار گرفتند باعث التیام دردها شدند و در حاکمیت دینی این نکته قابل تاملی است. میری یادآور میشود: در حاکمیتی که دین مبنای کار قرار گرفته باید این پرسشها و پرسش از شریعتی یعنی پرسش از وضعیت موجود خویش. وقتی گفته میشود پرسش از شریعتی، ارجاع آکادمیک به گذشته نمی دهیم بلکه پرسش از شریعتی یعنی پرسش از امروز خویش.
وی با بیان اینکه آیتالله بهشتی تفکیکی بین جامعه مسلمان و جامعه غیرمسلکی دارد، اظهار میکند: این تفکیک به شناخت ما از شریعتی کمک بسیاری میکند. در جامعههای غیرمسلکی یا همان جوامعی که در آن دین حاکم نیست یکسری مشکلاتی وجود دارد، کسانی که در جوامع با حاکمیت دینی زندگی میکنند وقتی به آن جوامع نگاه میکنند، ممکن است خرسند شوند و بگویند خدا را شکر که آن مشکلاتی که در جوامع اروپایی و آمریکایی است و دین در آن حاکم نیست در جامعه ما وجود ندارد. عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میافزاید: آیتالله بهشتی میگوید که این اشتباه است که جامعه دینی و غیردینی باهم مقایسه شود، زیرا در جوامع مسلکی آسیب و بیماریهای فرهنگی و اجتماعی رخنه کرده که در جامعه غیرمسلکی ممکن است هیچگاه به وجود نیاید.
مثلا ریا و استفاده کردن از ظواهر دینی که برای رسیدن به قدرت، شهرت، ثروت، مکنت و منزلتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و معنوی است. اینجاست که آن چیزی که شریعتی در مورد مذهب میگوید، نمود پیدا میکند. میری ادامه میدهد: شریعتی بیان میکند که مذهب به همان اندازه که سازنده سرنوشت جامعه است به همان اندازه عامل توقف در جوامع بشری بوده و هست. اکنون این پرسش پیش میآید که در حاکمیت دینی که مذهب شاقول نظام و سیاستگذاری است، چه مقدار از مذهب حاکم بر جامعه با آن تفسیر روحانی از عالم هستی نزدیک است؟ چقدر این نگرشی که امروز به مذهب است به انسان روح، شادابی، حرکت، پویایی و حیویت میدهد؟
میری خاطرنشان میکند: این نکتهای است که مقداری بیشتر باید روی آن تامل شود. بحث و پرسش ما از شریعتی، پرسشی سیاسی نیست، بلکه پرسش بنیادین فلسفی است. امروز که در وضعیت و مقامی و جهانی قرار گرفتهایم که آن را بیمعنایی و نهیلیسم فراگرفته و اساسا معیار و میزانی برای حق و باطل به درستی و نادرستی وجود ندارد و بنیانهای اخلاقی سست، فرسوده و نابود شده و چشماندازی برای بشریت وجود ندارد، شریعتی چگونه میتواند به ما کمک کند؟ این استاد دانشگاه اظهار میکند: ممکن است پاسخی به این سوالات پیدا نکنیم، بلکه پرسشهای بنیادین خودمان را مطرح میکنیم، چراکه اساس تفکر شریعتی بر این قرار گرفته که ما به واسطه اینکه وابسته به یک فرهنگ غنی شرقی و تاریخ مذهبی هستیم و این تاریخ مذهبی به گونهای با حساسیت واقعی شدید دینی شکل گرفته و تکوین یافته است، فرهنگ ما یک فرهنگ دینی است.
وی با اشاره به اینکه جامعه، روابط اجتماعی، سنتها، طرز تفکر، وجدان و روح جمعی ما به صورت عمیقی مذهبی است، اظهار میکند: چگونه در جهان بر این تاریخ و سنت معاصر میتوان تفسیری نوین از مذهب ارائه داد که نه تنها اضطراب بشر را التیام دهد، بلکه پلی باشد بین جامعه ایران و جامعه جهانی، چرا که شریعتی معتقد بود که ما در یک جزیره زندگی نمیکنیم بلکه ما به واسطه اینکه در قرنی قرار گرفتهایم که انسان را به معنای جهانشمولش آشکار کرده است، فرهنگها ناگزیر از تعامل و تبادل با هم هستند.
میری در ادامه خاطرنشان میکند: در چنین قرنی چگونه میتوان به ایدهآلهای بزرگ بشریت کمک کرد و به زبان شریعتی ما به عنوان کسانی که وابسته به یک فرهنگ مذهبی و یکی از ادیان تاریخ هستیم باید در تلاش عمومی روشنفکران و متفکران امروز و هماهنگ با روح جستجوگر و مضطرب بشر برای پیدا کردن ایمانی ماورای علمی، ولی منطقی و معقول سهیم باشیم و در راه یافتن آن ایدهآل بزرگ، بشریت را کمک کنیم.این جامعه شناس میافزاید: امروز ما در وضعیتی قرار گرفتهایم که از یک سو نیروهای نهیلیسم و ماتریالیسم جهان را در برگرفته و از سوی دیگر کسانی را میبینیم که به نام دین و آیین، انسانیت و بشریت را نابود میکنند و دست به بزرگترین جنایات علیه بشریت میزنند. ما چگونه میتوانیم در این وضعیت به عنوان یک روشنفکر، متفکر و اندیشمند پلی بشویم بین جهان خودمان و جهانهای دیگر و بشریت را در راه رسیدن به آن ایدهآلها رهنمون کنیم؛ ایدهآلهایی که یک نظام معانی و تفسیر روحانی از عالم هستی اما منطقی و معقول است یعنی دارای دو شاخصه بزرگ باشد اول اینکه منطبق بر منطقی باشد و دوم اینکه معقول باشد. میری ادامه میدهد: منطق یکی از مولفههای مهمش، جهان وطنی است، ما نمیتوانیم از منطق صحبت کنیم ولی منطقمان محدود به محلی یا منطقهای باشد.
یکی از شاخصههای مهم منطق این است که جهان شمول است و دیگر شاخصه این نظام معنایی و تفسیر روحانی به عالم هستی این است که معقول باشد و عقل انسان را مورد خطاب قرار دهد. عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیان میکند: عقل یکی از منابع و مراجع بزرگ بشری است که وقتی در هر جای جهان مورد خطاب و پرسش قرار میگیرد، پاسخهایی که میدهد جهانشمول است و هرچقدر ما به این دو معیار نزدیک شویم، میتوانیم به نظام معنایی خودمان در این جهان پرتلاطم -که امروز از یک سو شاهد ظهور داعش است و از سوی دیگر شاهد بحث ماتریالیسم جهانی- امیدوار و سهیم باشیم در راه یافتن ایدهآل بزرگ بشریت که شریعتی از آن به عنوان تفسیر روحانی از عالم هستی یاد میکند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=40164
ش.د9500859