* ديدگاه و تحليل شما راجع به تاريخ مذاکرات روند صلح خاورميانه چيست؟
** منطقه خاورميانه به خاطر شرايطي که اسرائيل ايجاد کرده، انرژي و موقعيت استراتژيک و اينکه زادگاه اديان بزرگ توحيدي بوده، اهميت داشته و همواره حوزه دخالت قدرتهاي بينالمللي و منطقهاي شده است. از زمان تاسيس رژيم نامشروع اسرائيل، اين رژيم همواره از حمايتهاي کشورهاي استعماري بهرهمند بوده است. در آغاز از حمايتهاي بريتانيا که يک قدرت بينالمللي بود، بهره مند بود و الان هم از حمايتهاي ايالات متحده که تنها ابرقدرت جهان است برخوردار ميباشد. در واقع يک توافق بين المللي براي بقاء در ثبات اين رژيم شکل گرفته است، در مقابل همواره تلاش آنان اين بوده است که حالتي از صلح ميان اعراب و اسرائيل ايجاد شود، بدين معني که اعراب به حضور و وجود کشور اسرائيل اعتراف کنند و با آن به جنگ برنخيزند يا به فکر بازگرداندن آوارگان فلسطيني به سرزمين خود نباشند.
اين طرح يعني طرح صلح متعلق به زمانهاي گذشته است و دولتهاي زيادي خواهان عملي شدن آن هستند. در دوران جنگ سرد که مرحله رقابت ميان ايالات متحده و شوروي بود، اين روند به دليل اختلاف منافع دوقطب به جايي نرسيد. اگر آمريکاييها با طرحي موافقت ميکردند شورويها با آن مخالفت ميکردند و هيمنطور آمريکا در برابر شوروي چنين موضعگير ميکرد، چرا که آنها طرحها را در راستاي منافع خود ميديدند نه به نفع طرف ديگر. به اين دليل همه طرحهاي صلح براساس موازنه قدرتهاي بينالمللي استوار بود.
پس از فروپاشي اتحاد شوروي، ايالات متحده تنها قدرتي بود که دست به ابتکار طرحهاي صلح ميزد و پذيرش کشور اسرائيل را در منطقه مطرح ميکرد ولي مشخص شد که برخي قدرتها مانند روسيه و اروپا خواهان ايفاي نقشي در روند صلح هستند و ميخواهند در اين روند مشارکت داشته باشند، از يکسو ايالات متحده و اسرائيل با مشارکت آنها موافقتي ندارند و از سوي ديگر اسرائيل به قراردادها و توافقاتي که امضا کرده، پايبند نيست. وقتي که فلسطينيها قرارداد صلح اسلو را پذيرفتند و دولت خودگردان را تشکيل دادند با اين همه اسرائيليها به بندهاي قرارداد مثل تشکيل دولت فلسطيني، پايان مذاکرات پس از پنج سال عمل نکردند.
اين امر مانعي را در روند صلح ايجاد کرده است به طوري که شاهد بن بستي در اين مسير هستيم و به نظرم باعث شده که انتفاضه ملت فلسطين آغاز شود. بنابراين روند صلح طي دو دهه گذشته با اقدامات اسرائيليها متوقف شده است و تمامي دستاوردهايي که در طي اين مدت به دست آمده در موضوع شک و ترديد قرار گرفته است و اين روند کاري زير سايه اقدامات اسرائيل همچون ساخت ديوار حائل ميان اسرائيل و فلسطينيان و عدم پذيرش قطعنامههاي بينالمللي، عدم اعطاي اختيارات بيشتر به مقامات فلسطيني و خالي نکردن شهرکها به نتايجي که بايد، نرسيده است.
* علت طولاني و نتيجه بخش نبودن روند صلح را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
** اول اينکه اسرائيليها حاضر به عقبنشيني نيستند و نميخواهند ملت فلسطين را بپذيرند. اسرائيل بر اين امر معتقد است که حياتش بر اساس توافق بزرگترين قدرت نظامي، سياسي و اقتصادي جهان يعني آمريکا است و هرگونه عقب نشيني به مثابه تهديد براي امنيت و آينده وجودي آن محسوب ميشود. لذا حاضر نيست در برابر فلسطينان و ديگر دولتهاي عربي از خود عقبنشيني نشان دهد. از سوي ديگر بايد به دخالتهاي خارجي هم در اين منطقه اشاره کرد که باعث طولاني شدن اين روند شده است. در پرتو اين مسائل روابط اسرائيل و اعراب تحولات متعددي را به خود شاهد بوده است که کشورهاي عربي را آماده برقراري ارتباط با اسرائيل ساخته است.
برخي دولتهاي عربي مثل موريتاني و مصر با اسرائيل رابطه ديپلماتک دارند و برخي مانند قطر، امارات و عمان دفاتر نمايندگي و تجاري اسرائيل در کشورهايشان دارند ولي اين دولتها انتظار دارند که مساله فلسطين حل شود و تا وقتي اين مساله حل نشود و اسرائيل و بيشتر فلسطينيان را در رنج و عذاب قرار دهد و به کشتار آنها ادامه دهد طبيعتا اين دولتها را در تنگنا قرار ميدهد و باعث ميشود دولتهاي عربي نتوانند در مسر صلح و سازش با اسرائيل گام بردارند اين آمادگي و سازش در دولتهاي عربي براي برقراري ارتباط با اسرائيل وجود دارد ولي استمرار جنايات اسرائيليها عليه فلسطينيان باعث شده که به تعويق بيفتد.
در خود کميته چهارجانبه از زمان کنفرانس مادريد در سال 1991، که از روسيه نيز دعوت کرد به آن بپيوندد ولي روسيه عملا نقشي در صلح نداشته و نقش اصلي را آمريکا ايفا ميکند و اسرائيل نيز فقط نقش آمريکا را به رسميت ميشناسد. اتحاديه اروپايي نيز نقش اساسي در روند صلح ندارد که به استراتژي آمريکا در پساجنگ سرد بر ميگردد که هيچ قدرت منطقه اي نبايد با نفوذ آمريکا در جهان به چالش برخيزد فرقي نميکند که در چه منطقهاي باشد. مسلما اتحاديه اروپا قدرت مهميدر جهان است و آمريکا نميخواهد اين اتحاديه نقش موثري در بحران فلسطين ايفا کند.
آمريکا از اتحاديه اروپايي فقط ايفاي نقش بشردوستانه و ارسال کمکهاي بشردوستانه و مالي را ميخواهد. در مورد نقش انگليس کميمتفاوت است چون نقش مهميبه عنوان يک قدرت بزرگ از زمان شکلگيري اسرائيل داشته و همچنان به حمايت امنيتي و سياسي از آن ميپردازند و نقش مهميدر روند صلح دارد. ولي اتحاديه اروپايي در قالب سياست خارجي و امنيتي مشترک خود موضوع را دنبال کرده است. البته بازيگران منطقه اي همچون کشورهاي همسايه بويژه مصر، عربستان، لبنان و سوريه هر يک نقش مهمي ميتوانند در روند صلح با توجه به چالشها و فرصتهاي خود نسبت به سازمانها و گروههاي فلسطيني و جمعيت فلسطينيان آواره و مقيم در کشورشان داشته باشند.
به عنوان مثال موضعگيري لبنان در ارتباط مستقيم با موضع گيري سوريه قرار دارد. لبنان صلح فراگير را فقط در تشکيل حکومت خودگردان نميبيند بلکه بايد تمام فلسطينيان مقيم لبنان به سرزمين خود بازگردند تا اين صلح تحقق پذيرد و صلح بدون در نظر گرفتن اين موضوع اصلا بي معناست. از سوي ديگر لبنان از اقدامات حزبالله حمايت ميکند چرا که حضور اسرائيل را تهديدي براي تماميت ارضي خود ميبيند.
هر چند به نظر ميرسد اسرائيليها با بازگشت فلسطينيان به سرزمين خود مخالفت قاطعي داشته باشند چرا که از مشکلات جمعيتي رنج ميبرند ولي اين حقي است که بايد براي فلسطينيان در هر طرح صلحي محفوظ باقي بماند.
مهمتر از همه نقش سازمانهاي فلسطيني در فرآيند صلح است سازمانهايي مانند جهاد اسلامي و حماس اعتمادي به صلح و سازش با اسرائيل ندارند. اين سازمانها بيشتر به اين اعتقاد دارند که بايد با اسرائيل جنگيد تا فلسطينيان به سرزمينشان بازگردند حتي اگر اين بازگشت با يک صلح موقت صورت بپذيرد. نگاه کلي بيشتر بازگشت فلسطيينان به سرزمين خود با استمرار جنگ و مبارزه در آينده است. در نتيجه اين سياست با سياستهاي سازمان فتح و آزاديبخش فلسطين، رهبران حکومت خودگردان فلسطيني و استراتژي ديگر دولتهاي عربي مغايرت دارد.
در مجموع، هيچکدام از طرحهاي سازش که منافع فلسطينيان را لحاظ نکرده باشد راه به جايي نخواهد برد. به همين خاطر به خاطر مقاومت مردم فلسطين شکست خورده است چون خودشان ميخواهند سرنوشتشان را رقم بزنند.
* با توجه به انتخابات رياست جمهور آمريکا، ارزيابي شما از نقش دو حزب اصلي در اسرائيل و آمريکا در روند صلح چيست؟
** من فکر ميکنم در خصوص مساله اسرائيل يک سياست اصولي واحدي در آمريکا وجود دارد و فرق نميکند جمهوريخواهان بر مسند قدرت باشند يا دموکراتها. اين سياستهاي پايه اي مبتني بر حمايت از اسرائيل و نقاط قوت آن است مثل تسليحات هسته اي و ساير جنگ افزارهايي که در اختيار دارد. از ديگر سياستهاي پايهاي اين است که آمريکا منافع اسرائيل را در هر يک از ترتيبات منطقهاي و طرحهاي صلح آميز در منطقه خاورميانه در نظر داشته و دنبال ميکند.
هرچند ممکن است برخي اختلافات هم ميان اين دو حزب در اين امر باشد اينکه جمهوريخواهان در يک شرايطي اسرائيل را وادار به سياستهاي مشخصي کنند يا آنها را از انجام اقداماتي بازدارند يا اينکه دموکراتها نقطه مشخصي را در مسير صلح در نظر دارند.
جمهوريخواهان ساخت ديوار حائل را به رسميت نشناختند اما دموکراتها به رسميت شناختند. خلاصه اينکه در مورد اسرائيل تا آنجا که مساله امنيت، تسليحات و بقاي اسرائيل وجود دارد هيچ تفاوتي در سياستهاي اين دو حزب وجود ندارد. اما در اسرائيل ميان حزب ليکود و حزب کار برخي اختلافات و توافقات پايه اي وجود دارد. توافقات پايه اي همان امنيت، داشتن تسليحات هسته اي، منافع اسرائيل و برتري آن بر کشورهاي همسايه و منطقه است. اما اختلافات در اين است که حزب کار منافع اسرائيل را در آن ميبيند اسرلائيل بايد برخي عقبنشينيها را بپذيرد همچون دست برداشتن از برخي شهرکها که داراي ارزش استراتژيکي نيستند و نياز به حمايت نظامي زيادي درون سرزمينهاي فلسطيني دارند. حزب کار بر اين باور است که بايد دولت فلسطيني تشکيل شود بيش از آنکه ساختار جمعيتي اسرائيل را تهديد کرده و درنوردد.
در حالي که ليکوديها بر اين باورند که هرچه از فسطينيان بيشتر بکشيم و آنها را تحت فشار قرار دهيم آنها شرايط ما را خواهند پذيرفت، اما در مورد مسائلي چون انتفاضه و حوادثي که امنيت اسرائيل را به خطر اندازد اين دوحزب باهم يک نظر هستند.
* يکي از اتهاماتي که همواره عليه جمهوري اسلاميايران وارد ميشود اين است که در روند صلح اخلال ايجاد ميکند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
** آمريکاييها حمايت ايران از گروهها و سازمانهاي فلسطيني که با اسرائيل ميجنگند را به عنوان اخلال در روند صلح تلقي ميکنند. آمريکا از ايران ميخواهد که از حمايت از اين سازمانها که آنها را تروريستي مينامد دست بردارد و اين يکي از نقاط اختلاف ميان ايران و آمريکاست.
به نظر من ايران نميتواند حمايت خود از گروهها و سازمانهاي جهادي را متوقف کند چرا که حمايت از ملت فلسطين يکي از پايههاي اساسي انقلاب اسلاميايران است، حمايت از مستضعفين جهان يکي از بندهاي قانون اساسي شماست، و ملت فلسطين ملتي مستضعف بوده و اسرائيل سرزمين فلسطينيان را اشغال کرده است. لذا اگر ايران از حمايت خود از اين گروهها دست بردارد از قانون اساسي و اصول اساسي انقلاب خود در خاورميانه تخطي کرده است و اين مساله خطرات استراتژيکي براي ايران به بار خواهد آورد، اگر ايران به چنين کاري دست بزند طبعاً موجبات رضايت آمريکا را فراهم خواهد کرد و در روابط خود با ايران تجديدنظر ميکند ولي ايران تبديل به کشوري منزوي در همسايگي کشورهاي اسلاميو عربي خواهد شد و فکر نميکنم اين کار به نفع ايران باشد.
* با توجه به اينکه ايران يکي از حاميان فلسطينيان است و پس از انقلاب اسلاميحمايتهاي مستمر زيادي از فلسطنيان داشته، اگر دولت فلسطيني تشکيل شود که مسلما در کنار اسرائيل خواهد بود آيا شرايط جديد بر روابط ايران و فلسطين تاثير خواهد گذاشت؟
** بايد تاکيد کنم که ايران از روابط خوبي با مقامات دولت خودگردان برخوردار نيست بلکه روابط دوستانه ايران بيشتر با حماس و گروههاي آزاديبخش و جهادي فلسطيني است. حماس و جهاد اسلامي روابط خوبي با ايران دارند. هرچند گروههاي اسلاميمبارز در ساختار قدرت تشکيلات خودگران و بالطبع در روند سازش و مذاکرات حضور ندارند.
البته اخيرا همپيماني و اشتراک نظر تشکيلات خودگردان به رهبري محمود عباس با دولت حماس در نوار غزه، منجر به تعليق مذاکرات شده است و توسعه شهرکسازي در مناطق اشغالي در کنار عدم آزادسازي زندانيان فلسطيني به شکست مذاکرات انجاميده است.
اما اگر يک دولت فلسطيني تشکيل شود، بالطبع اين گروهها از آن حمايت خواهند کرد و اين به معناي گسست روابطشان با ايران نيست اما از سوي ديگر بحث ارتباط ايران با دولت جديد فلسطيني اصلا مطرح نيست چرا که ايران روابط خوبي با اين مقامات ندارد از سوي ديگر به نظر ميرسد بحث تشکيل دولت فلسطين در کرانه باختري، قدس شرقي و باريکه غزه اصلا منتفي نيست مگر اينکه فلسطينيان وجود چنين دولتي را اعلام داشته باشند چرا که اسرائيليها اجازه تاسيس چنين دولتي را نخواهند داد. اسرائيل نميتواند حضور چنين دولتي را در کنار خود تحمل کند لذا اين شرايطي که گفتيد اصلاً محقق نخواهد شد.
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=250877
ش.د9501105