(روزنامه جوان ـ 1394/12/04 ـ شماره 4757 ـ صفحه 10)
** اولين نكته اين است كه به عقيده من كشور ما در طول تاريخ معاصر همواره بيش از آن كه در آستانه خطراتي مانند استعمار و سلطه باشد، از راه نفوذ در خطر است. چراكه هيچگاه دشمن توان ورود كامل به كشور را نداشته و همواره در تلاش بوده كه با مهرهچيني و راههاي غيرمستقيم راه را براي تسلط به كشور مهيا كند. فرضاً در زمان پهلوي اين نفوذ به مهرهچيني شخص اول مملكت ميانجامد و از طريق نصب شخص شاه پروژه نفوذ را پيش ميبرند.
اكنون نيز به نظر نميرسد كه اتفاق جديدي افتاده باشد. اساساً دانشگاه مقولهاي نيست كه يك شبه در آن اتفاق خاصي بيفتد. چراكه دانشجوها و اساتيد و سيستم دانشگاهي ما ثابت است و نميتوان شاهد تغيير مقطعي و زودگذر در اين زمينه باشيم.
اما نكته مهمي وجود دارد آن هم اينكه ما بايد به گوش باشيم كه در اين مقطع زماني كه نزديك انتخابات هستيم، احزاب و جناحهاي مختلف كشور مقوله نفوذ را مصادره به مطلوب نكرده و با تنزل و تقليل سطح آن، به فكر منافع حزبي خود باشند. كأنه جبهه رقيب آنها تكميلكننده پروژه نفوذ و خود آنها نيز دشمن اين مفهوم هستند! بايد آگاه باشيم كه خطر نفوذ فراتر از مباحثات زودگذر جناحي است و خطر آن ميتواند نه تنها به كشور ايران بلكه به نظام جمهوري اسلامي و تفكر انقلابي ما كه اكنون از مرزهاي اين كشور نيز فراتر رفته است برسد. حساسيت اين موضوع بسيار بيش از جناحها و ابزاري براي رقابت حزبي است.
با اين پيشفرض بايد بگوييم كه دانشگاه جزو مهمترين مراكز يك جامعه است. به آن جهت كه مركز تبادل علم و انديشه است و همواره در معرض بازتوليد علم و انديشه است. اگر ما از اين مركز مهم غفلت كنيم بايد بدانيم همان قدر كه دانشگاهها ميتوانند براي توليد انديشه و پويايي معرفتي جامعه مفيد باشند، در صورت غفلت ما ميتوانند به همان اندازه خطرناك باشند.
دشمن هم بيميل نيست كه با اين دو راهي كه ذكر شد، ما را به خود مغفول كرده و اين چنين اراده خود را به ما تحميل كرده و پروژه نفوذ خود را با تنازع پيش ببرد. با اين نگاه بايد بدانيم كه حوزهها و دانشگاهها و تمام مراكز انديشهاي ما درگير چنين جرياناتي هستند كه البته جريانات بلند مدت و چند ده ساله هستند.
* و به نظر شما بزرگترين راهبرد خنثيسازي نفوذ چيست؟
** بدون شك توليد علم. ما تا مصرفكننده و واردكننده و مترجم هستيم طبيعتاً در خطر تهديد هستيم. ما بايد به سمت استقلال و آزادي علمي حركت كنيم و اين موضوع هم يعني مولد شدن در حوزه علم.
* به نكتهاي اشاره كرديد تحت عنوان تنزل مفهوم نفوذ به تنازعات سياسي سطحي. گمان ميكنم چنين اتفاقي پيشتر و در مفاهيمي مانند «بصيرت»، «اقتصاد مقاومتي» و. . . نيز رخ داده است. اينكه يك مفهوم لزوماً به دستاويزي بدل شده و فقط شاهد تكرار شدن آن در جامعه باشيم، آن هم بدون هيچگونه اقدام عملي مؤثري. اين تحليل به نظرتان صحيح است؟
** بله. متأسفانه ما شاهد اين هستيم كه بعد از ارائه راهبرد و ارائه مفاهيمي مانند اينهايي كه ذكر كرديد، مسئولان كشور بلندگو دست گرفتند و اين نكات را مكرراً تكرار كردند. در حالي كه مشخص است تكرار اين مفاهيم دردي را دوا نميكند و رهبري انقلاب از طرح اين مفاهيم، انتظار اجرا و عمل به آن را دارند. بگذاريد يك مثال بزنم. در ايام دفاع مقدس وقتي كه حضرت امام گفتند حصر آبادان بايد شكسته شود، فرماندهان ميدان نيامدند پشت سر هم بگويند بله! حصر بايد شكسته شود و صَدَق خميني! فرماندهان ميدان اسلحه به دست گرفتند و بدون هيچ سخنراني وارد ميدان شدند و تلاششان را كردند كه حصر را بشكنند و اين اتفاق را رقم زدند.
ببينيد رهبري انقلاب به تأييد و تأكيد نياز ندارد. ايشان راهبر است و استراتژي و راهبرد را تعيين ميكند. ايشان تحقق ميخواهد نه تأييد. ميدانيد يعني چه؟ يعني در دانشگاهها در آن مفاهيم توليد علم بشود و عملاً به اين مفاهيم بذل توجه شود. نه آن كه دائماً بگوييم نفوذ نفوذ. نهادهاي اجرايي ما بايد به سمت تحقق عيني اين مفاهيم بروند. وقتي علم ما عملي باشد بردار نفوذ كاملاً معكوس ميشود و اين ما هستيم كه ميتوانيم به سمت دشمن ديكته مفاهيم بكنيم. مانند الگوي دفاعي كشورمان. شما ببينيد اين الگوي دفاعي ماست كه مقوم ثبات منطقه شده است. به خاطر آن كه توليد علم به ساحت عمل آمده است.
* آقاي دكتر در رابطه با نفوذ چند نظر مطرح است. يكي آن كه مصاديق نفوذ براي تغيير ذائقه فرهنگي دانشجويان به كار گرفته ميشود؛ مانند كنسرت و اردوهاي مختلط و. . . . ديگر آن كه معتقدند اين اتفاقات حكم ثمرات درختي را دارند كه ريشه آن در منابع درسي و اساتيد دانشگاههاي ما است. نظر شما در اين رابطه چيست؟
** دانشگاه محل تولد و پويايي انديشه است. در دانشگاه هم دو تا منبع مهمترينها هستند؛ يكي منبع درسي و ديگري استاد. تازه استاد اهميت بيشتري دارد چراكه او توليد علم ميكند و منبع را تأليف ميكند. طبعا اساتيد و منابع و روشها مهمترين عوامل تأثيرگذاري هستند و ريشه رشد و توسعه يا پسرفت و عقبگرد دانشگاهها را در ابتدا بايد ميان منابع و اساتيد و روشها جستوجو كنيم. حقيقت اين است كه ما در دانشجويان خود مشكلي نداريم. بايد ببينيم با اين دانشجويان چه برخوردي ميشود. ما تشكلسازي علميمان ضعيف است و اين نقطه ضعف بزرگي است.
در اين راستا بايد بگوييم دانشجو اگر دو وجه علمي بودن به معناي روشمند بودن و قانونمند بودن و هدفمند بودن و سياسي بودن به معناي تحليل و تصميمسازي فراجناحي و همچنين حساس بودن به سرنوشت كشور را داشته باشد، بزرگترين اقدام ضد نفوذ و ضد عقبافتادگي و ضد تحجر است.
* وقتي كه موضوع نفوذ مطرح ميشود طبعاً بايد برخورد با اين مقوله را از سه منظر تشكلهاي دانشجويي، اساتيد دانشگاه و مسئولان ارشد آموزش عالي بدانيم. به طور خاص ميخواهم در رابطه با نقش تشكلهاي دانشجويي در اين رابطه سؤال كنم. به نظرتان تشكلهاي دانشجويي چطور ميتوانند در اين زمينه رفتار كنند كه هم ثمربخش باشد و هم به ورطه شعارزدگي نيفتد؟
** دانشجو به خاطر جوان بودن و ظرافتهاي روحي و حساسيتهاي ذاتي داراي ويژگيهاي خاصي است، اما به نظر ميرسد بهترين راه آن باشد كه در عين حالي كه آرمانگرايي و احساسات خود را در رفتارهاي خود به كار ميگيرد اسير افراط در احساسيگري نشود و تحليل و منطق خود را نيز ارجح بداند. در واقع تحليل صحيح، نگاه نافذ و آرمانگرايي همراه با احساسات كنترل شده ميتواند به برخورد مطلوب دانشجويي بينجامد.
دانشجو بايد حساس باشد و احساس مسئوليت كند، اما به اين نكته نيز توجه داشته باشد كه دشمن خيلي مواقع از دريچه احساسات وارد شده و با برانگيختگي احساسات ميخواهد نفوذ كند. پادزهر اين موضوع نيز احساس مسئوليت و نهادينهسازي احساس مسئوليت و منطق است. ما خيلي اوقات در زمينه نهادينهسازي دچار مشكلات عديده هستيم. به اين معنا كه در كار فردي و شخصي خوب عمل ميكنيم اما در كارهاي نهادي ضعيف عمل ميكنيم. شما به سالهاي دفاع مقدس نگاه كنيد. در ابتداي جنگ شما ببينيد وقتي كه هنوز مردم وارد صحنه جنگ نشده بودند و فقط ارگانهاي نظامي ما در جنگ عمل ميكردند دچار شكست بودند و عقبنشيني ميكردند. از زماني كه مردم وارد عمل شدند خطر آنارشي به وجود آمد. اما تدبير امام راحل اين بود كه مردم وارد جنگ شوند و ارگانهاي نظامي مانند ارتش و سپاه و بسيج اين نيروهاي عظيم مردمي را ساماندهي و فرماندهي كنند. اين تدبير باعث موفقيت ما شد. تازه آن جهاد اصغر بود و چه بسا عرصه فرهنگ جهاد اكبر باشد. ما در حال حاضر دچار همين ضعف در عرصه فرهنگ هستيم. نيروهاي خوب و قابل اتكا زياد داريم اما ساماندهي آنها اصلاً مطلوب نيست و نهادينه نشده است.
در واقع سازماندهي در دانشگاههاي ما بيش از آن كه از فضاي داخلي دانشگاهها نشئت بگيرد، معطوف به بيرون از دانشگاههاست. كما اينكه در ژورناليسم نيز دچار آفت بزرگي هستيم. آن هم اينكه ژورناليسم ما به فضاي دانشگاهي ما خط ميدهد، حال آن كه بايد دقيقاً برعكس باشد و فضاي دانشجويي ما به فضاي ژورناليسم ما خط بدهد. اين موضوع بسيار خطرناك و نادرست است. ما الان در فضايي هستيم كه ايدهها از سطح ژورناليستي به سطح عمومي ميآيد و بعد از آن كه در افكار عمومي مطرح شد، تازه آن وقت به دانشگاه ميآيد و مورد محك علمي قرار ميگيرد و تئوريزه ميشود. اين موضوع نادرست است و اين مسير، مسير نادرستي است. در واقع دانشگاه است كه بايد به احزاب و تفكرات مختلف و مكاتب متفاوت كشور خط بدهد، اما الان معكوس شده و اين اتاق فكرهاي بيروني هستند كه به درون دانشگاه خط ميدهند.
* بهعنوان سؤال آخر، شما اشاره كرديد كه مسئوليت مهم جنبش دانشجويي آن است كه احساس مسئوليت كند و سياسي هم عمل نكند، اما ميخواهم بپرسم فارغ از فضاهايي مانند منابع درسي و اساتيد دانشگاهي كه درباره آنها گفتوگو كرديم، به نظرتان كدام اقدامات فرهنگي يا شبه فرهنگي، يا در واقع كدام نگاه كلان است كه ميتواند پروژه نفوذ در دانشگاههاي ما را به شكست بكشد؟
** ما بايد واحدهاي كوچك و سازماندهي بزرگ را مد نظرمان قرار بدهيم. به اين معنا كه فرضاً در جنگ تحميلي واحدهاي محلي مانند مساجد محله به عنوان هسته اوليه اقدام ميكردند و همين واحدها در سطح كلان سازماندهي شده و در قالب نظامي هماهنگ ميشد. اين شبكهسازي باعث پايايي و ايستايي نظريات ميشود و در برابر نفوذ به طور پايدار ميايستد. سازماندهي خوشهاي باعث ميشود كه بتوان به طور ايستا و طولاني مدت در برابر اين فضا ايستاد. طبعاً در اين فضا است كه ولايت و رهبري در حكم نخ تسبيح عمل كرده و اين چنين است كه ميتوان در برابر تهاجم فرهنگي غرب كه به هر حال هژموني دارد و قدرتمند است مقاومت كرد و در برابر آن ايستاد و عقب ننشست. اين دقيقاً اتفاقي بود كه در دفاع مقدس افتاد و ما بايد الگوي مقاومتي خود در هشت سال جنگ تحميلي را به عنوان الگوي نمونه در برابر نفوذ نيز به كار گيريم.
البته نكته بسيار مهمي را بايد تأكيد كنم. ما در اين سالها توليد علم كردهايم، اما تجميع علم نكردهايم. غرب دقيقاً برعكس اين موضوع، قدرت تجميع بالايي دارد و ميتواند واحدهاي مختلف را يكپارچه كرده و در يك واحد مركزي تجميع كند. مثل اتفاقي كه در رابطه با ناسا ميافتد. شركتها و مؤسسات متعددي كار ميكنند و ناسا حكم فرماندهي و سازماندهي آنها را به عهده دارد. اما واحدهاي ما يا از هم جدا هستند و جزيرهاي كار ميكنند يا واحدهاي كلان ما در هم ادغام ميشوند كه اين هم مخل پويايي سازماني است. حالا نگاه بكنيد اگر ما بتوانيم در بحث تجميع قدرتمند عمل كنيم رشد علمي دانشگاهيمان چقدر بالا ميرود. همين است كه نظرياتمان به عمل نميرسد. تا وقتي كه علم و نظريه به بوته عمل نرسد آسيب و خروجي آن مشخص ميشود اما الان ما در مرحله ترجمه و تئوري ماندهايم و نتوانستهايم آنها را وارد عمل كنيم. ما بايد نگاهمان را علمي و علممان را عملياتي كنيم. در كنار آن نيز نگاهمان را از سطح خرد به سطح راهبردي و كلان ببريم. اينطور است كه ميتوانيم در برابر نفوذ بايستيم و بلكه فعالانه وارد اين عرصه بشويم.
http://javanonline.ir/fa/news/773036
ش.د9405745