(روزنامه جوان - 1394/12/10 - شماره 4762 - صفحه 10)
* جنابعالي به عنوان يكي از نزديكان رهبر كبير انقلاب در دوران نهضت اسلامي و از دولتمردان پس از پيروزي انقلاب، در جريان اغلب رويدادهاي منجر به اين رويداد مهم و پس از آن هستيد. يكي از فرازهاي مهم و مؤثر در نخستين روزهاي پيروزي، تصاحب راديو و تلويزيون توسط انقلابيون بود. از اين رخداد چه خاطراتي داريد؟
** بسماللهالرحمنالرحيم. در پاسخ به جنابعالي بايد عرض كنم كه در روز 22 بهمن در مدرسه رفاه، صحبت از اهميت تسلط بر راديو و تلويزيون به عنوان مهمترين رسانه انقلاب بود. آقاي دعايي كه از سوي امام مأمور به حفظ اسناد دولتي، اموال و اماكن عمومي شده بود، از وضعيت نابهنجاري كه در راديو و تلويزيون حاكم بود، بسيار ابراز نگراني كرد و گفت:گروهكها در آنجا براي خودشان پايگاه ايجاد كردهاند! او اين نگراني را با آقاي دكتر شيباني و آقاي هاشميرفسنجاني هم مطرح كرده بود. قرار شد خدمت امام در اين زمينه گزارشي ارائه كنيم. بعد آقاي قطبزاده به راديو و تلويزيون رفت و مسئوليت آنجا را به عهده گرفت.
خدا آيتالله طالقاني را رحمت كند. يادم هست خانم گوينده اخبار، بيحجاب بود و دوستان اعتراض كردند:جمهوري اسلامي شده اين چه وضعي است؟ آقاي طالقاني گفتند:«23 سال طول كشيد تا حضرت رسول(ص) توانستند احكام اسلام را گام به گام بيان كنند، شما ميخواهيد در ظرف يك روز فرهنگ شاهنشاهي 2500 ساله را تغيير بدهيد؟» در هر حال در آن ايام مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي خلق راديو و تلويزيون را قبضه كرده بودند و حرفهايي از اين رسانه پخش ميشد كه در شأن يك حكومت انقلابي و اسلامي نبود. به قطبزاده پيشنهاد دادم هر بيانيه و خبري كه قرار است پخش شود، حتماً او ببيند و امضا كند و من هم متن اخبار را بخوانم. امام آقاي مجتهد شبستري را از سوي خود به آنجا فرستادند و با آمدن ايشان، آرامش نسبي بر صدا و سيما حاكم شد.
* در آن ايام هيئتهاي مختلفي از سازمانهاي آزاديبخش هم به تهران سفر ميكردند. از ديدار آنها با حضرت امام و مسئولان حكومتي مواردي را به خاطر داريد؟
** بله، ياسر عرفات و هيئت فلسطيني چهار روز بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به ايران آمدند. نيروي هوايي براي حفاظت از هواپيماي ياسر عرفات و همراهان و استقبال از آنها، چند فانتوم را فرستاد. ياسر عرفات در مصاحبهاي كه انجام داد، گفت:يك وقتي فانتومها بر سر ما بمب ميريختند و امروز به استقبال ما آمدند! آن روزها بيشتر وقتم در راديو و تلويزيون ميگذشت. اين هيئت به ديدار امام رفت. يك روز غروب رفتم كه سري به مدرسه رفاه بزنم و ديدم آنها در طبقه پايين هستند و مردم هم با اشتياق آمدهاند كه آنها را ببينند. قبلاً بارها در لبنان در مناسبتهاي مختلف با ياسر عرفات ديدارهايي داشتم و او مرا خوب ميشناخت. همينطور هانيالحسن كه قرار بود سفير فلسطين در ايران شود.
مردم علاقه زيادي داشتند درباره نهضت فلسطين اطلاعات بيشتري داشته باشند. همانجا با هانيالحسن يك مصاحبه تلويزيوني انجام دادم و درباره سرنوشت امام موسي صدر هم از او سؤالاتي كردم. هيئت فلسطيني در مدتي كه در ايران بود به خوزستان و مشهد هم رفت و مردم استقبال عجيبي از آنها كردند. موضوع چالشبرانگيزي كه در اين فاصله مطرح شد، اين بود كه فلسطينيها مايل بودند در خوزستان و در نزديكي مرز ايران و عراق كنسولگري داشته باشند. برخي از دولتمردان با توجه به نداهاي استقلالطلبي كه اقليتهاي قومي در سراسر ايران، از جمله خوزستان سر داده بودند، به اين موضوع بدبين بودند و ميگفتند:ممكن است خلق عرب به رهبري شيخ شبير خاقاني در تشكيلات فلسطيني نفوذ كنند و براي كشور مشكلات فراواني را به وجود بياورند. بعدها كه جنگ ايران و عراق آغاز شد و ياسر عرفات جانب صدام را گرفت، معلوم شد اين افراد درست پيشبيني كرده بودند و در صورت ايجاد كنسولگري فلسطين در خوزستان با توجه به مصونيت ديپلماتيك افرادي كه در آنجا كار ميكردند، خطراتي براي انقلاب پيش ميآمد.
* به گفتوگو با هانيالحسن اشاره كرديد. ظاهراً از قبل با هم ارتباط نزديكي داشتيد؟
** من هانيالحسن را از دوره تحصيل در آلمان ميشناختم. البته او درس را نيمهكاره رها كرد و برگشت. بعدها از طريق انجمنهاي اسلامي با او و ياسر عرفات ارتباط داشتم. هيئت ديگري كه در همان روزها براي ديدار با امام به ايران آمد، هيئت لبناني به رياست شيخ مهدي شمسالدين بود كه در آن زمان معاون مجلس اعلاي شيعه بود و همراه با كادر رهبري امل و حركهالمحرومين در روز 30 بهمن وارد ايران شد. در جلسه ملاقات اين هيئت با امام حضور داشتم. امام از محبت آنها در دوران اقامت در فرانسه تشكر كردند و به آنها اميدواري دادند و گفتند:«وضعيت آقاي صدر نبايد در برنامههاي آنها خللي ايجاد كند و نبايد يأس به خود راه بدهند و مطمئن باشند كه جمهوري اسلامي با همه مشكلاتي كه پيش رو دارد، لحظهاي از لبنان و فلسطين غافل نخواهد بود و سرنوشت آنها با سرنوشت ملت ما يكي است.»
* ماجراي تشكيل «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» چه بود؟ چه زمينهاي براي تشكيل اين گروه در آن روزها وجود داشت؟
** گروههاي مسلماني كه در دوره شاه به فعاليتهاي مسلحانه روي آورده بودند ـ امت واحده، توحيدي صف، فلاح، توحيدي بدر، منصورون، فلق و موحدين ـ ظاهراً به توصيه آيتالله مطهري ادغام شدند و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را تشكيل دادند. روزي دكتر حبيبي در وزارت كشور به من گفت:بهترين نهاد براي مقابله با عمليات ايذايي گروههايي چون مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي خلق همين سازمان است! در ابتدا اين سازمان و حزب جمهوري اسلامي در مخالفت با سياستهاي دولت موقت اشتراك نظر داشتند و در بعضي از موارد هم از مرزهاي اخلاق، انصاف و تقواي سياسي هم عبور كردند. بعدها با انتخاب بنيصدر اين تنشها به اوج رسيد و با عزل او اندكي كمتر شد.
* از چگونگي تشكيل دادگاههاي انقلاب هم تحليلي ارائه بفرماييد. اين فرآيند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
** آن روزها من و آقاي مجتهد شبستري در راديو و تلويزيون بوديم كه در 27 بهمن سال 1357 خبر اعدام نصيري، ناجي، رحيمي و خسروداد را به ما دادند. براي اينكه موضوع براي مردم توجيه شود، تلاش كرديم قضيه مفسد فيالارض را بر اساس نص قرآن تبيين كنيم. آقاي شبستري متني را نوشتند و بنده در ساعت 2 بعدازظهر آن روز و پس از اخبار آن متن را خواندم. آقاي خلخالي صدور اين احكام را به حكم امام به خودش ربط داده بود، در حالي كه تاريخ حكم او پنجم اسفند 1357 يعني چند روز بعد از اعدام اين افراد توسط دادگاه انقلاب بود. بنده اظهارنظر درباره صدور احكام مختلف توسط ايشان را درست نميدانم، زيرا مرحوم شده و قدرت دفاع از خود را ندارد، اما اينكه همه امور را به امام منتسب ميكرد، از نظر بنده درست نبود و نياز به بررسيهاي جامعي دارد كه در صلاحيت من نيست.
* عزيمت امام به قم با سوءبرداشتهاي مختلفي همراه بود. خاطرات شما از آن روزها چيست؟ چه عواملي موجب شد كه ايشان چنين تصميمي بگيرند؟
** امام در 10 اسفند 1357 به قم رفتند و در سخنراني مهمي در مدرسه فيضيه به نكات دقيقي، بهخصوص در زمينه خنثي كردن تحريكات عوامل ضد انقلاب اشاره كردند. در آن ايام برخي از مطبوعات تحليلهاي نادرستي را از عزيمت امام ارائه كردند، از جمله اينكه دولت ميخواهد به اين ترتيب امام را از مركز دور كند تا دستش براي انجام كارهايي كه دلش ميخواهد باز باشد و آزادي عمل داشته باشد...
* نظر شما در اينباره چيست؟
** آنطور كه من ميدانم بازگشت ايشان به پيشنهاد مرحوم حاجاحمدآقا و به خاطر سر و سامان دادن به وضعيت حوزه بود. او فكر ميكرد كه استقرار امام در قم بيشتر ميتواند به انقلاب كمك كند.
* شما هم همراه ايشان رفتيد؟
** خير، كمي بعد رفتم و پيشنويسان قانون اساسي را به امام دادم. امام گفتند:چند نسخه از آن تكثير شود و در اختيار مراجع و علماي بزرگ قرار گيرد تا درباره مفاد آن اظهارنظر كنند. امام معتقد بودند كه تدوين قانون اساسي بايد بهسرعت صورت بگيرد. تشكيل مجلس مؤسسان و مراحل اداري آن وقت ميبرد، بنابراين به امام گفتيم:مردم شما را قبول دارند و اگر قانون اساسي را امضا كنيد و بعد به رفراندوم بگذاريد، كسي اعتراض نخواهد كرد، ولي امام تأكيد داشتند تمام مراحل تدوين قانون اساسي بايد توسط نمايندگان مردم صورت بگيرد و متن نهايي نيز به تصويب همه مردم برسد تا ذرهاي شبهه در اينكه مردم در كاري دخالت نداشتهاند وجود نداشته باشد.
* از ديدارهاي مسئولان با امام و ديدارهاي مردمي ايشان بفرماييد. اين ديدارها چطور انجام ميشدند، با توجه به اينكه اين ملاقاتها فشرده هم بودند؟
** هيئت دولت و شوراي انقلاب هفتهاي يك بار با امام ديدار داشت. در ساير ايام اگر ضرورت ايجاب ميكرد و بايد مطلب خاصي از طرف دولت به عرض امام ميرسيد، من ميرفتم و موضوع را مطرح ميكردم. ديدارهاي مردمي هم كه هر روز صبح و عصر دو، سه ساعتي با مردم سراسر كشور صورت ميگرفت. البته دوري امام از تهران اين مشكل را ايجاد كرده بود كه وقتي گزارشي خدمت ايشان ارائه ميشد، زمان ميبرد تا صحت و سقم آن براي ايشان روشن شود و ذهن امام سخت درگير مطالب ضد و نقيض ميشد. در هر حال مدت اقامت امام در قم طولاني نبود و ايشان را به خاطر ناراحتي قلبي به تهران آورديم و بعد هم كه در تهران ماندند.
* يكي از مهمترين مسائل چالشبرانگيز روزهاي آغازين انقلاب اسلامي موضوع امنيت در سراسر كشور بود كه به خاطر فعاليت گروهكهاي ضد انقلاب بهشدت در معرض تهديد قرار گرفته بود. براي اين مسئله چه تدابيري انديشيده شد؟
** همينطور است. هنوز خيلي از پيروزي انقلاب اسلامي نگذشته بود كه احزابي چون حزب توده، مجاهدين خلق، چريكهاي فدايي خلق و... در نشريات خود ادعاهاي عجيب و غريبي را مطرح و در سراسر كشور درگيريهايي را ايجاد ميكردند. آنها مردم را به راهپيمايي و ا دامه اعتصابها تشويق و سعي ميكردند آنها را در مقابل امام قرار بدهند. يادم هست در زماني كه امام در مدرسه رفاه بودند، نزديك غروب بود كه به امام گفتند:چريكهاي فدايي خلق به طرف مدرسه رفاه راه افتادهاند و ميخواهند با امام ديدار كنند و امام نپذيرفتند. گروهها به فعاليتهاي خود ادامه دادند و در سراسر ايران مشكلات عديدهاي را به وجود آوردند.
يكي از مواردي كه بهخصوص دار و دسته رجوي بر آن تأكيد و بدان اصرار داشتن د، انحلال ارتش بود. بديهي است سران گروهكها خيلي خوب ميدانستند انحلال ارتش در امنيت كشور چه اختلال بزرگي ايجاد خواهد كرد و به همين دليل هم اصرار ميكردند.
* ظاهراً دكتر شايگان هم از امريكا آمده بود و روي انحلال ارتش تأكيد داشت...
** ايشان كه آمده بود تا به قول خودش رئيسجمهور شود! دوستان در قم ميگفتند به ديدن امام رفته و درباره نامزدي رياست جمهوري با امام صحبت كرده بود. امام هم در پاسخ گفته بودند:«اين كارها از من و شما گذشته و بهتر است بگذاريم جوانان اين امور را به عهده بگيرند.»
* شما در سالگرد دكتر مصدق در احمدآباد شركت داشتيد؟ چون ظاهراً آن مراسم وسيلهاي براي ابراز وجود برخي گروهها شده بود؟
** خير، ولي فرد موثقي را فرستادم كه برايم خبر دقيق بياورد. ابتدا رجوي سخنراني ميكند و خواهان تشكيل ارتش بيطبقه توحيدي! و انحلال ارتش شاهنشاهي ميشود. پس از او آقاي متين دفتري سخنراني ميكند و ميگويد همه نهادهاي ضد انقلابي، از جمله ارتش بايد منحل شوند! پس از آنها آيتالله طالقاني سخنراني و به شعار انحلال ارتش حمله ميكنند و آن را خيانت آشكار به كشور ميدانند و ميگويند بدنه ارتش مردمي و مسلمانند و براي آموزش آنها هزينههاي هنگفتي صرف شده است و حالا هم در اختيار انقلاب قرار گرفتهاند و انحلال ارتش به هيچوجه به نفع انقلاب و مصلحت كشور نيست. خلاصه مرحوم طالقاني آب پاكي را روي دست گروهكها ريختند.
* چه شد كه مسئوليت برگزاري رفراندوم بر عهده شما قرار گرفت؟با توجه به اينكه ظاهراً بسياري ديگر هم انجام اين كار را در توان خود ميديدند.
** امام اصرار داشتند رفراندوم تعيين نوع حكومت هرچه سريعتر انجام شود. با دكتر احمد صدر حاجسيد جوادي در وزارت كشور ملاقات كردم و پيام امام را به ايشان رساندم. ايشان گفت:«مجموعه تشكيلات اداري در وزارت كشور به هم ريخته است و حتي پاسبانها هنوز اونيفورم جديد و بيسيم و ماشين ندارند و اوضاع كلانتريها هم به سامان نيست و در چنين شرايطي امكان برگزاري يك انتخابات سالم وجود ندارد. در استانها و شهرها هم هنوز فرماندار و استاندار نداريم و انتخاب و استقرار آنها چند ماهي طول ميكشد.» من مطلب را از طريق احمد آقا به امام منتقل كردم و ايشان گفتند:«با تجربهاي كه از انجمنهاي اسلامي اروپا داريد، به وزارت كشور برويد و اين كار را به سامان برسانيد.»
گفتم:«من كه نميتوانم فردا صبح بروم و به وزير كشور بگويم آمدهام رفراندوم را برگزار كنم.» احمد آقا گفت:«خودم ترتيب اين كار را ميدهم» و حرف مرا به امام منتقل كرد. امام فوقالعاده با درايت بودند. آن شب به قم رفتم و وضعيت كشور را براي امام شرح دادم و بار ديگر تأكيد كردم:«همه مردم و حتي همه دنيا شما را به عنوان رهبر انقلاب اسلامي به رسميت ميشناسند. در چنين شرايطي چه نيازي به رفراندوم هست؟ ترديد ندارم اگر شما جمهوري اسلامي را اعلام كنيد، اكثريت قاطع مردم قبول ميكنند.» امام گفتند:«شما الان متوجه نميشويد. 50 سال كه بگذرد خواهند گفت اينها با سوء استفاده از احساسات مردم نظر خود را به آنها تحميل كردند. قطعاً بايد رفراندوم شود تا ميزان موافق و مخالف جمهوري اسلامي تعيين شود.»
وقتي به تهران برگشتم، آقاي صدر حاج سيد جوادي تلفن زد و مرا به وزارت كشور دعوت كرد. من همراه دكتر حبيبي به ديدن ايشان رفتم و در آنجا پس از كمي صحبت ايشان مرا به معاونت سياسي - اجتماعي و دكتر حبيبي را به معاونت اداري و عمران منصوب كرد و هر دو در وزارت كشور شروع به كار كرديم. اواسط اسفند بود كه احمد آقا گفت:«امام اصرار كردهاند رفراندوم بايد هر چه زودتر برگزار شود.» پرسيدم:«زود يعني كي؟» جواب داد:«يعني ظرف همين روزهاي آينده.» گفتم:«برگزاري چنين كاري تشكيلات مفصل ميخواهد. الان پاسبانها جرئت نميكنند سر چهارراهها بايستند و نظم يك خيابان را برقرار كنند. چطور ميتوانند كاري به عظمت رفراندوم سراسري را اداره كنند؟» به قم رفتم و اين مطالب را به اطلاع امام رساندم. ايشان گفتند:«فكر كنيد داريد انجمنهاي اسلامي را اداره ميكنيد.»
* و نهايتاً متقاعد شديد كه بايد اين كار را انجام دهيد. اينطور نيست؟
** بله، در هر حال آقاي صدر حاج سيد جوادي به من گفت:اولويت كارتان را روي برگزاري رفراندوم بگذاريد. گفتم:تلاش خود را ميكنم، ولي اين دليل نميشود در وزارت كشور بهطور دائم كار كنم. در عرض سه روز به سبك انجمن اسلامي، در وزارت كشور ستادي را تشكيل داديم و از دوستان انجمن اسلامي و ساير افرادي كه به آنها اعتماد داشتيم، عدهاي را دعوت كرديم كه مسئوليت ستادهاي انتخاباتي وزارت كشور در سراسر ايران را به عهده بگيرند. قرار شد سه نفر در تهران بمانند و بقيه به مراكز استانها بروند. اداره ستاد مركزي شهرستانها هم به ائمه جمعه كه مورد اعتماد احمد آقا بودند، سپرده شد. حدود 20 اسفند بود كه ستاد رفراندوم كل كشور تأسيس شد. چپيها و مجاهدين در به راه انداختن موج اعتراضات عليه استانداراني كه تازه به محل كار خود اعزام شده بودند، نقش اصلي را داشتند. اوضاع آشفتهاي بود و سازمان منظمي براي برگزاري انتخاباتي در اين سطح وسيع وجود نداشت.
بنده به سبك انجمنهاي اسلامي آييننامه اجرايي رفراندوم را تدوين و براي تصويب به شوراي انقلاب و دولت ارائه كردم. پس از آن همراه با چند تن از دستاندركاران ستاد مركزي رفراندوم خدمت امام رفتيم و در آنجا روز برگزاري انتخابات تعيين شد. ما بهشدت نگران بوديم، اما امام گفتند مردم ما مردم نجيبي هستند و همگي كمك خواهند كرد. نگران تحركات ضد انقلاب هم نباشيد. هر جا هم به مشكل برخورديد به من بگوييد.
* نحوه سؤال از مردم در رفراندوم چطور مشخص شد؟ آيا امام در اينباره نظر خاصي داشتند؟
** در مورد موضوع رفراندوم نظر امام اين بود كه سؤال شود جمهوري اسلامي آري يا نه؟ قرار شد قسمتي از برگه رأي به رنگ سبز و قسمتي به رنگ قرمز باشد و هر كسي بر اساس رأي و نظر خود آن قسمت را جدا كند و در صندوق بيندازد. جبهه ملي و مجاهدين خلق اصرار داشتند كلماتي چون دموكراتيك يا خلق به جمهوري اسلامي اضافه شود، اما امام مؤكداً گفتند جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد.
* به نقش كميتههاي انقلاب اسلامي در رفراندوم هم اشارهاي داشته باشيد.
** پس از هر انقلابي آشفتگيهايي در وضعيت امنيت شهرها به وجود ميآيد. بديهي است پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم با توجه به فعاليتهاي گسترده گروهكهاي مختلف، موضوع امنيت شهرها اولويت خاصي داشت. براي ايجاد امنيت و نظم قرار شد با روحانيوني كه مسئوليت كميتههاي دوازدهگانه انقلاب اسلامي در تهران را به عهده داشتند، جلسهاي تشكيل بدهيم، مخصوصاً كه حفظ نظم در برگزاري رفراندوم هم مطرح بود. با توجه به نارضايتي مردم از شهرباني و ژاندارمري شاه و بدبيني آنان نسبت به مأموران اين دو نهاد، قرار شد روحانيون و ائمه جماعات از طريق مساجد و ايراد سخنراني مردم را توجيه كنند كه بگذارند مأموران انتظامي به سر كار خود برگردند. اولين تغييري كه بايد ايجاد ميكرديم، تغيير اونيفورم مأموران بود كه با وجود هزينه گزاف آن هم در اوايل كار موقت ناچار بوديم انجام بدهيم تا مردم مأموران را در لباسهاي جديدشان بپذيرند و بتوانيم نظم را به جامعه برگردانيم.
* از برگزاري رفراندوم ميگفتيد.
** در فاصله برنامهريزي براي برگزاري رفراندوم تا روز انتخابات بحرانهاي زيادي به وجود آمدند، مخصوصاً بحران كردستان كه سخت مرا نگران كرده بود. راديو بي.بي.سي دائماً اعلام ميكرد:كردهاي استقلالطلب در رفراندوم شركت نميكنند، مگر اينكه وضعيت حقوقي جداييطلبان مشخص و خواستههاي آنها توسط امام و دولت تأييد شود. در روز انتخابات اغلب صندوقها و برگههاي اخذ در راهها و روستاها توسط شورشيان به غارت رفت! و ما ناچار شديم تعرفههاي جديدي را ارسال كنيم.
* در زمينه توجيه مردم درباره شركت در انتخابات، چه اقداماتي انجام داديد؟ ظاهراً دراين باره مصاحبههاي شما بسيار مؤثر بود؟
** بله، از جمله اقداماتي كه انجام دادم، برنامه زنده پس از خبر شب بود كه طي آن، به سؤالات مختلفي كه براي مردم مطرح بود پاسخ ميدادم. يادم هست در شب اول برگه رأي را نشان دادم و گفتم:كساني كه با جمهوري اسلامي موافق هستند قسمت سبز و مخالفان بايد قسمت قرمز را به صندوق بيندازند. امام توصيه اكيد كرده بودند كه در صحبتهايم روي اين نكته تأكيد كنم كه حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي با يكديگر تفاوت دارند و انشاءالله حكومت اسلامي را وليعصر(عج) برقرار خواهند كرد. نكته ديگري كه باز هم درايت كمنظير امام را نشان ميدهد اين است كه وقتي عدهاي اعتراض كردند كه چرا بايد فقط يك گزينه مطرح باشد، امام فرمودند:اعلام كنيد كساني كه موارد ديگري مد نظرشان هست آن را پشت برگه قرمز بنويسند. نتيجه اين تدبير امام اين شد كه جمهوري دموكراتيك خلق فقط 413 رأي آورد!
* و بالاخره رفراندوم در روز برگزاري آن، چگونه انجام شد؟چه ميزان از پيشبينيهاي شما تحقق پيدا كرد؟
** در هر حال رفراندوم در روز 10 فروردين سال 1358 با شكوه بينظيري انجام شد و مردم از صبح سحر براي دادن رأي صف كشيدند. خيليها اولين بار بود كه در رأيگيري شركت ميكردند. ميزان مشاركت مردم به حدي بالا بود كه با اجازه امام انتخابات را 24 ساعت تمديد كرديم. متأسفانه بهرغم تلاشهاي فراواني كه كرديم، گروهكها با ايجاد اغتشاش نگذاشتند انتخابات در شهرهاي سنندج، سقز، مهاباد، گنبد و تركمنصحرا انجام شود. نكته جالب اين است كه اميرعباس هويدا هم در زندان خواسته بود رأي بدهد و به جمهوري اسلامي رأي آري داد!بهرغم اينكه در بعضي از شهرها رأيگيري انجام نشد و به بعضي از نقاط هم برگه رأي نرسيد، اما تخمينهاي ما نشان ميداد 94 درصد واجدين شرايط در رفراندوم شركت كردهاند كه در تاريخ كشور ما امر بيسابقهاي بود.
شبانه براي دادن گزارش به امام به قم رفتم. دير وقت بود و به توصيه خواهرم نزديكيهاي سحر خدمت امام رفتم و به ايشان گفتم:«تصور نميكنم ديگر در تاريخ چنين نتايجي در رفراندومي به دست بيايد و با وجود تشكيلات ناقص گروهكها و معاندين انقلاب، 94 درصد مردم در انتخابات شركت كرده و 2/98 درصد به جمهوري اسلامي رأي دادهاند. ضمناً 412 يا 413 نفر هم به جمهوري دموكراتيك خلق رأي دادهاند.» امام با شنيدن گزارشم لبخند رضايتي زدند و پس از نماز صبح پيامي را خطاب به مردم نوشتند و به من دادند و شادمان از اينكه توانسته بودم اين وظيفه مهم را بهدرستي انجام بدهم و موجبات رضايت خاطر امام را فراهم آورم، به تهران بازگشتم تا پيام امام را از راديو و تلويزيون اعلام كنم كه آن هم داستان مفصلي دارد.
http://javanonline.ir/fa/news/774025
ش.د9405817