(هفتهنامه پنجره ـ 1388/08/30 ـ شماره 20 ـ صفحه 54)
** تحول مطلبی نیست که صرفا در این دوره، خصوصا در دوره پس از انقلاب مطرح شده و ضرورت پیدا کرده باشد؛ بلکه ذات فعالیت حوزوی ذات پویایی است که در مجموع با توجه به شاخصهای کمی و کیفی میتوان گفت که حوزه دارای رشد و پویایی در درون خود بوده است.
قبل از صد و پنجاه ساله اخیر، حوزه به عنوان تنها نظام آموزشی در کشور ما، متناسب با زمان، همواره تحولاتی را درون خودش داشته است؛ این تحولات هم در حیطه تولید علم بوده و هم تا حدودی متناسب با سایر کارکردها مانند پرورش نیروی انسانی، تبلیغ دین و... رشد داشته است؛ و البته در زمانهای متفاوت این فعالیتها شدت و ضعف یافته است، مثلا در زمانی کار تبلیغی شیوع بیشتری پیدا کرده و در زمان دیگری کار علمی صرف و این بستگی به شرایط زمانی و مکانی خاص آن دوران داشته است. قبل از دوران اقتدار شیعه، به دلیل این که حوزههای علمیه شیعی در تعامل با اهل سنت بودند، این فعالیتها از سمت و سوی خاصی برخوردار شدهاند. در دورههای دیگر هم به تناسب، مزیتهای متفاوتی برای حوزه وجود داشته است. از زمانی که حوزههای مستقل شیعی مانند حوزه نجف، کربلا، اصفهان، قم و... شکل گرفته، عمده توان حوزهها معطوف به پرورش نیروی انسانی بوده و به طور خاص بر تربیت مجتهدان بزرگ اصرار داشته است. نهاد مرجعیت که در طول قرنها از کارکرد مهمی برخوردار بوده، محصول همین نگاه و برخاسته از همین حوزهها به شمار میرفته است. در عین حال، در هر دوره انتظارات مختلف، گاه شکل برجستهای به یک نوع فعالیت میداده و ما این مطلب را در برهههای مختلف حوزه شاهدیم.
* در حدود صد و پنجاه سال اخیر آنقدر تحولات جهانی و به تبع آن در کشور ما در عالم اندیشه و مفاهیم و معانی تمدنی جدید سریع بوده است که این سئوال را در پی خود داشته که حوزه در این مقطع زمانی چه حرکتی را برای تناسب با وضعیت جدید انجام داده است؟
** ریشه این مباحث تا حد زیادی بازمیگردد به تاریخ تأسیس مدارس جدید در ایران؛ یعنی شما در این دوره علاوه بر نظام سنتی حوزوی دارای یک نظام دانشگاهی هم شدهاید که آن هم در این میان به تولید فکر و اندیشه میپردازد و در همین دوره سئوالاتی مطرح میشود که پیش از آن مطرح نبوده است؛ در این میان، سئوالات جدیدي برای اهل حوزه هم مطرح میشود. طبیعی است که در این میان، انتظارات و توقعات جدیدی هم به وجود میآید که نیازمند یک حرکت جدید است. البته نمیتوان نقش انقلاب اسلامی و تحولات پس از آن را نادیده گرفت. مسلما بعد از انقلاب این انتظارات وسعت پیدا کرد و به طور طبیعی سطح تماس حوزه با نیازها را توسعه داد و حوزه هم در مقام پاسخگویی به این نیازها وارد فعالیتهای جدید در عرصههای نو شد.
* به نظر شما مهمترین و ضروریترین تحولی که امروزه در حوزه باید محقق شود، چیست؟ چون همانطور که مطلع هستید و بسیاری از اهل فن هم مطرح کردهاند، ما در دوره پس از انقلاب وارد دوره جدیدی به نام «فقه حکومتی» شدیم. حال با توجه به این نگرش ما اکنون چه باید بکنیم؟
** ببینید، نکته این است که قبل از انقلاب اسلامی هم دغدغه تحول در حوزه وجود داشته؛ این همان دغدغهای است که شهید بهشتی داشته که ما چگونه فلسفه بخوانیم که بتوانیم پاسخگوی فیلسوفهای غربی باشیم و یا همان دغدغهای است که بسیاری از بزرگان دیگر حوزه در دوران قبل از انقلاب هم داشتند؛ بزرگانی مانند علامه طباطبایی در «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و یا آیتالله مصباحیزدی که منجر به تشکیل یک موسسه شد. اما نکته این است که با آمدن دوره انقلاب اسلامی این توقعات بالاتر رفت. من متوجه هستم که سطوح انتظار بسیار گوناگون است مثلاً یکی از سطوح انتظاراتی که عمدتا مطرح میشود از نگاه کسی است که از درون حکومت از ما توقعاتی را دارد، مثل کسی که در قوه قضاییه یا مقننه و یا مجمع تشخیص مصلحت و... است. در چنین نگاهی طبیعی است که انتظار از فقه خیلی بالا میرود. در این نگاه انتظار از فقه در حدی است که باید به وسیله فقه، نرمافزاری تولید شود تا بتواند حداقل جامعه خودمان را بگرداند و پاسخگو باشد. تفاوت در این است که در آن دوره، بحث تحول در حوزه صرفا از ناحیه روشنفکران حوزوی مطرح میشده، اما امروزه دیگر یک بحثی است که ضرورتش فراحوزوی است و اتفاقا خیلی هم طلبکارانهتر مطرح میشود. البته تا حدی هم طبیعی است؛ چرا که حکومت را نمیشود نگه داشت تا مثلا حوزه خودش را برساند؛ حاکمیت اقتضائات خودش را دارد. فلذاست که دایما از حوزه خواسته میشود که خودش را به این جریان برساند تا بتواند خلأهای قوای تقنین، قضا و... را تامین کند و پشتوانههای تئوریک آنها را فراهم کند.
البته بحث فقه حکومتی خودش دامنه وسیعی دارد و به لحاظ تئوریک مجال گستردهای است که شاید در این جا لازم به طرح نیست. آنچه این جا مدنظر بوده این است که چه در عرصه فقه و چه در عرصههای دیگر ناچار نیازهایی به وجود آمده، خصوصا با این ملاحظه که اساسا حکومت وقتی خود را به دین منسوب میداند و ولایت فقیه در رأس حاکمیت است، نمیتوان گفت ادعایی نداریم؛ ما حتی اگر آمادگی هم نداریم، نفس وجود حکومت اسلامی ما را به عرصههای متنوعی فرا میخواند؛ خصوصا با این ملاحظه که ما به ناچار در دوران مدرن زندگی میکنیم و خیلی از مسایل خواسته یا ناخواسته خودش را بر ما تحمیل میکند.
در عین حال، شتاب مسایل و حجم آن به گونهای است که در مقایسه با وضع مطلوب، فاصله زیادی داریم. این هم طبیعی است که بیش از یک قرن تلاش حوزهها معطوف به خیلی چیزها از جمله فقه و فقاهت بوده، در دانشهای زیادی حوزه علم خودش را در جغرافیای دانش بلند نگه داشته، اما باید قبول کنیم مسایلی که در سطح اداره یک حکومت پیش میآید خیلی گسترده است؛ خصوصا با توجه به نکتهای که عرض کردم و آن این که اساسا در دنیای نو مسایل بسیار با شتاب پیش میرود.
* از همین جا بحث را منتقل کنیم به سیر عملی بحث تحول؛ شما وقتی سیر تاریخی بحث را مطرح میکردید دو مسئله برای ما وضوح داشت: اول این که مسئله تحول در حوزه حتی در دوران قبل از فقه حکومتی هم مطرح بوده و دوم این که اذعان داشتید حوزه هنوز به آن جایی که باید برسد، نرسیده. از طرفی، بحث تحول را خود حوزویها به دیگران یاد دادند. این بحث را ما از مرحوم شهید بهشتی، شهید مطهری و در رأس همه از حضرت امام در منشور روحانیت یاد گرفتهایم و اینگونه نبوده که مثلا یک دانشگاهی بیاید و بحث تحول در حوزه را به ما بگوید. اما نکته این است که چرا با وجود این آگاهی و توجه به ضروت تحول، هنوز اتفاق شایسته و بایستهای نیفتاده است؟ خیلی سادهتر بگویم: در این جا مقتضی تحول در حوزه – یعنی همان التفات به ضرورت تحول – وجود داشته، اما تحول آنگونه که بایسته بوده محقق نشده است؛ در این میان، مانع چه بوده است؟
** ببینید به ساختار نهاد حوزه هم باید توجه داشت. اینطور نیست که فکر تحولخواه در هر لایهای فورا به یک اقدام منتهی شود. ابتدا لازم است به این مطلب توجه داشته باشیم که ما از حوزه بحث میکنیم و البته ما روحانیت به معنای عام آن را هم داریم. خیلی وقتها افرادی از این جامعه که در واقع برآمده از حوزه هم هستند، برای خودشان دیدگاههایی دارند و اتفاقا حسب امکاناتی که دارند، فعالیتهایی هم دارند البته ما از حوزه به عنوان یک نهاد علمی خاص صحبت میکنیم.
در این لایه از بحث این واقعیت را باید قبول کنیم که یک فکر یا ایده برای این که مورد قبول باشد و از مشروعیت لازم برخوردار شود، به صرف این که در جایی امکاناتی هست و قدرت اجرایی هم وجود دارد، تبدیل به یک برنامه نمیشود و جای خودش را در سیستم پیدا نمیکند، بلکه هرگاه در فکر اصلاح و شاخصههای اصلاح در بین جامعه بالای نخبگان حوزه یعنی همان مراجع تفاهم وجود داشته، در آن سطح قابلیت اجرا پیدا کرده است؛ چرا که هر تغییری نیازمند یک کارگزار است و تا زمانی که یک کارگزار مناسب پیدا نشود، تغییری حاصل نمیشود. پس در حوزه زمانی بحث تحول عملی میشود که این فکر از دایره فضلا و علما بالاتر رفته و به دایره مرجع وارد شود. این به این دلیل است که حوزه حول محور مراجع میگردد.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که امروزه کمتر کسی از بزرگان ما با اندیشه تحول و اصلاح در حوزه، مخالف است، اما گاه نکاتی وجود دارد که آنها را نسبت به این مسئله حساس میکند؛ جهتگیری این تحولات برای بزرگان ما بسیار مهم است. نه این که بزرگان ما در حوزه نخواهند حوزه وضعیت بهتری پیدا کند. اصولا در بسیاری از مطالب، مراجع ما بیش از دیگران انتظاراتشان را مطرح میکنند، اما باید دقت داشت برنامههایی که پیشنهاد میشود به خاطر تردیدی که گاه در پیامدها هست از آقایان سلب اعتماد میکند. اما هرگاه به برنامهای اعتقاد داشتهاند و مطمئن بودهاند که پیامد نامناسبی ندارد، نه تنها مخالفت نکردهاند بلکه مجریان را ترغیب و تشویق هم کردهاند. در عین حال، گاه در بین جامعه نخبگان بر سر بعضی از این طرحها اجماع حاصل نمیشود و وقتی چنین اجماعی نباشد کار آن چنان که باید و شاید، دنبال نمیشود.
* شما بحث را به جای خوبی بردید. مقام معظم رهبری بارها بر مدل مستقل حوزوی تاکید داشتهاند و مثلا بیان کردهاند که اگر قرار است که به طلاب مدرکی هم داده شود یک مدرک مستقل حوزوی باشد، اما چه اتفاقی افتاد؟ ما بعد از هشت سال درس خواندن طلبه و مطالعه کتبی که در دورههای دکتری دانشگاهها در رشته فقه و اصول آن هم با آن وضعیت دانشگاهها که همه از آن آگاهی داریم، میآییم به طلبهای که خط به خط آن کتاب را خوانده و مباحثه کرده است، معادل مدرک کارشناسی میدهیم. خب به نظر من اصلا این توهین به طلاب است؛ ندادن این مدرک بهتر است از دادن آن! به همین دلیل است که میتوان ادعا کرد که در بسیاری از موارد که ما از خارج از مدل حوزوی الگو گرفتیم، آن تکه نامطلوبش را انتخاب کردیم؛ مثلا در مدل حوزوی یکی از مزیتها استادمحور بودن بوده است، یعنی استاد با توجه به شناختی که از شاگرد خود پیدا میکرده، نسخهای مناسب با شخص وی ارایه میداده و حتی در بین شاگردانش استعدادها را یافته و آنها را به سمت استعدادهایشان هدایت میکرده، اما امروزه ما با الگوبرداری از مدل دانشگاهی آمدهایم و برای همه نسخه واحد میپیچیم. آیا این مدل الگوگیری میتواند به ما کمک کند؟
** گاهی بزرگان ما به همین دلایلی که شما گفتید به مدلهایی که برای تحول در حوزه ارایه میشود اعتماد نمیکنند و این نگرانی هم، نگرانی مقدسی است. اما این هم یک حقیقت است که گاهی این نگرانی آن قدر زیاد میشود که واقعا قدرت حرکت را از انسان میگیرد، فلذاست که آهنگ حرکت در حوزه آهنگ کندی است و نمیتواند تند باشد؛ چرا که مدل امتحان شده دیگری مانند دانشگاه ندارد تا بتوان از تجربیات آن استفاده کرد. با تمام این اوصاف در ساختارها کارهای بسیار زیادی صورت گرفته، اما حقیقت این است که وقتی این تغییرات را مطرح میکنیم، مخاطبین ما میگویند که این تازه سختافزار قضیه است؛ در حالی که حقیقت مطلب در نرمافزار است. به عبارت دیگر، آنها از ما جنبش نرمافزاری حوزوی میخواهند. این در حالی است که تنوع درخواستها از حوزه بسیار زیاد شده است و در عین حال مراجع ما دغدغه این را دارند که اصالت علمی طلاب حفظ شود و حقیقتا جمع کردن بین اینها کار بسیار دشواری است. با تمام این اوصاف، به نظر میرسد که حوزه پیشرفت خوبی داشته، اما حقیقتا هنوز با آن جایگاهی که خود حوزه برای خودش قایل است، فاصله بسیاری دارد.
* به عنوان سئوال آخر، توضیح دهید که شورای عالی حوزههای علمیه چه نقشی را باید در ایجاد این تحولات ایفا کند؟ آیا این یک ساختار تشریفاتی است یا این که واقعا قرار است کار خاصی انجام دهد؟
** در برخی دوران مثلا مانند زمان آیتالله بروجردی مرجعیت و زعامت حوزه تقریبا در یک نفر منحصر میشد اما امروزه که در مراجع تنوع و تکثر پیدا شده و جامعه حوزوی هم تنوع و گستردگی خاصی پیدا میکند، طبیعی است که برای رسیدن به این خواستهها لازم است که شورایی تشکیل شود تا راه تحقق آن را مهندسی کند نقش شورای عالی این است که خواستههای مراجع را جمعآوری کند و برای تحقق این خواستهها به مهندسی بپردازد. در اصل میتوان گفت که شورای عالی خواستههای مراجع را از حیث مدیریتی پیگیری میکند؛ چرا که اعضای شورای نمایندگان مراجع هستند و رویه کار اینگونه است که وقتی جامعه مدرسین افرادی را معرفی میکند، باید آن افراد را خود مراجع تأیید کنند و این در اساسنامه هم آمده است. در اصل مراکز حوزههای علمیه مانند مرکز مدیریت حوزه علمیه قم یا سایر استانها، بازوهای اجرایی این شورای عالی هستند و اینگونه نیست که برای خودشان مستقل باشند و هر کاری که میخواهند انجام دهند. به حق میتوان گفت که وجود خود این شورا یک تحول محسوب میشود و ما را از حالت یک نهاد صرف خارج کرده و به سمت و سوی یک نظم سازمانی سوق داده است.
ش.د880161ف