(روزنامه جوان ـ 1395/07/14 ـ شماره 4927 ـ صفحه 10)
غربيها در زمينه شناخت طبيعت زن و چگونگي برخورد با جنس زن، دچار افراط و تفريط بودهاند. اساساً نگرش غربي نسبت به زن، يك نگرش مبني بر عدم برابري و عدم تعادل است. شما به شعارهايي كه در غرب داده ميشود، نگاه نكنيد؛ اين شعارها پوچ است و حاكي از واقعيت نيست. فرهنگ غربي را از اين شعارها نميشود فهميد. فرهنگ غربي را بايد در ادبيات غربي جستوجو كرد. كساني كه با ادبيات اروپايي، با شعر اروپايي، با رمان، داستان و نمايشنامههاي اروپايي آشنا هستند، ميدانند كه در چشم فرهنگ اروپايي، از دوران قرون وسطي و بعد از آن تا اواسط قرن فعلي، زن موجود درجه دوم بوده است! هر چه بر خلاف اين ادعا كنند، خلاف ميگويند. شما به نمايشنامههاي معروف شكسپير انگليسي نگاه كنيد، ببينيد با چه نفسي و با چه زباني و با چه ديدي در اين نمايشنامهها و ساير ادبيات غربي به زن نگاه ميشود! مرد در ادبيات غربي، سرور و ارباب زن و اختياردار اوست، كه بعضي از نمونههاي اين فرهنگ و آثار آن، امروز هم باقي است.
امروز هم وقتي زني با مردي ازدواج ميكند و به خانه شوهر ميرود، حتي نام خانوادگي او عوض ميشود و نام خانوادگي مرد را بر خود ميگذارد. زن تا وقتي نام خانوادگي خود را دارد كه شوهر نكرده است؛ وقتي شوهر كرد، نام خانوادگي زن به نام خانوادگي مرد تبديل ميشود. اين رسم غربيهاست؛ در كشور ما اين طور نبوده، هنوز هم نيست. زن هويت خانوادگي خودش را با خودش حفظ ميكند ولو بعد از ازدواج. آن، نشانه همان فرهنگ قديمي غربي است كه مرد سرور زن است.
در فرهنگ اروپايي، وقتي زن با همه موجودي و املاك خود ازدواج ميكرد و به خانه شوهر ميرفت، نه تنها جسم او در اختيار شوهر قرار ميگرفت، بلكه تمام اموال، املاك و داراييهاي او هم كه از پدر و خانوادهاش به او رسيده بود، متعلق به شوهر ميشد! اين حقيقتي است كه غربيها نميتوانند آن را انكار كنند. اين در فرهنگ غربي بود. در فرهنگ غربي، زن وقتي به خانه شوهر ميرفت، شوهر در واقع اختيار جان او را هم داشت! لذا شما در داستانهاي غربي و در اشعار اروپايي بسيار ميبينيد كه شوهر به خاطر يك اختلاف اخلاقي، همسر خود را ميكشد و كسي هم او را ملامت نميكند! دختر در خانه پدر هم حق هيچ گونه گزينشي را نداشت.
البته در همان زمان هم در ميان غربيها معاشرتهاي زن و مرد تا حدودي آزاد بود، ولي اختيار ازدواج و اختيار انتخاب شوهر، يكسره به دست پدر بود. در همان نمايشنامههايي كه اشاره كردم، آنچه شما ميبينيد، همين است: دختري است كه مجبور به ازدواج شده است؛ زني است كه از طرف شوهر خود به قتل رسيده است؛ خانوادهاي است كه زن در آن در نهايت فشار است. آنچه هست، از همين قبيل است. اين، ادبيات غربي است. تا اواسط قرن فعلي، همين فرهنگ ادامه داشته؛ اگرچه از اواخر قرن نوزدهم ميلادي، به نام آزادي زنان شروع شده است.
بانوان گرامي؛ به ويژه زنان جوان كه ميخواهند در اين زمينهها بينديشند، درست توجه كنند. نكته مهم اين است كه حتي وقتي در اروپا براي زن حق مالكيت معين شد - طبق بررسي موشكافانه جامعهشناسان خودِ اروپا - به خاطر اين بود كه كارخانهها كه تازه بساط فناوري مدرن و صنعت در غرب را گسترده بودند، احتياج به كارگر داشتند، اما كارگر كم بود و احتياج به كارگرِ زياد احساس ميشد. لذا براي اينكه زنان را به كارخانجات بكشانند و از نيروي كارشان استفاده كنند - كه البته مزد كمتري هم هميشه به زنان ميدادند - اعلام شد كه زن داراي حق مالكيت است! در اوايل قرن بيستم بود كه اروپاييان حق مالكيت را به زن دادند. اين، آن نگرش افراطي، غلط و ظالمانه نسبت به زن در غرب و در اروپاست.
يك افراطِ اينچنين، در مقابل تفريط هم دارد. وقتي نهضتي به نفع زنان در چنان فضايي به وجود ميآيد، طبعاً دچار تفريطهايي از طرف مقابل ميشود. لذا شما ميبينيد در طول چند ده سال، آنچنان فساد و بيبند و باري در غرب به وسيله آزادي زنان به راه افتاد و رواج پيدا كرد كه خود متفكران غربي را دچار وحشت كرد! امروز دلسوزان و مصلحان، انسانهاي خردمند و باانگيزه در كشورهاي غربي، از آنچه پيش آمده است، متوحش و ناراحتند و البته نميتوانند هم جلوِ آن را بگيرند. به عنوان اينكه ميخواهند به زن خدمت كنند، بزرگترين ضربه را به زندگي او وارد آوردند. چرا؟ بهخاطر اينكه با بيبند و باري، با اشاعه فساد و فحشا و با آزادي بيقيد و شرطِ معاشرت زن و مرد، بنيان خانواده متلاشي شد. مردي كه ميتواند آزادانه در جامعه اطفاي شهوت كند و زني كه ميتواند بدون هيچ ايراد و اشكالي در جامعه با مردان گوناگون تماس داشته باشد، هرگز در خانواده، همسر خوب و شايستهاي نخواهد بود. لذا بساط خانواده متلاشي شد. (1)
غرب در پي جبران عقبافتادگي ملامتبار خود
در همه برداشتها، تحليلها و تفكرات بشري، جايگاه زن و مرد، جايگاه غلطي است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطي ميباشد. حتي در تمدنهاي خيلي بلندپايه دنياي باستان - مثل تمدن روم يا ايران - برداشت از زن، يك برداشت غلط است كه من ديگر نميخواهم جزئيات و تفاصيل را بيان كنم و لابد خودتان ميدانيد و ميتوانيد هم مراجعه كنيد.
امروز هم وضع دنيا همينگونه است.
امروز هم بهرغم همه اين جنجالها، هياهوها و ادعاهايي كه در حمايت از زن و موضع
انساني او ميشود، متأسفانه همين برداشت غلط وجود دارد و اروپاييها چون ديرتر از
كشورهاي اسلامي و كشورهاي غيراروپايي وارد ميدان شدند، نسبت به مسئله زن ديرتر
تنبه پيدا كردند. ميدانيد كه تا دهههاي دوم اين قرن، هيچ زني در هيچ جاي اروپا،
حق رأي نداشت. آن جاهايي هم كه دموكراسي بود، زن حق صرف كردن مال خودش را نداشت.
از دهه دوم - يعني از سالهاي هزار و نهصد و شانزده يا هيجده به بعد – آرامآرام
در كشورهاي اروپايي، تصميم گرفتند كه به زن حق اعمال نظر و تصرف در سرمايه خود و
حقوق اجتماعي مساوي با مرد بدهند.
بنابراين، اروپا خيلي دير از خواب بيدار شد و خيلي دير مسئله را فهميد. مثل اينكه ميخواهد با جنجالهاي دروغين، از لحاظ زمان جبران اين عقبافتادگي را كند. البته در تاريخ اروپا، خانمهايي كه ملكه ميشدند يا اشرافي بودند، وجود داشت اما حكم يك زن و زنان يك فاميل يا يك تيره يا يك طبقه، غير از مسئله زن است. اين تبعيضها هميشه بوده است. خانمهايي هم بودهاند كه در سطوح بالا قرار ميگرفتند و مثلاً ملكه كشوري ميشدند و اين امتياز، از طريق خانواده و ميراث به آنها داده ميشده است اما «زن» اين طور نبوده و بر خلاف ديدگاههاي اديان - كه سالم و دست نخوردهاش اسلام است و ديگر اديان هم يقيناً همين ديدگاه را دارند - به هيچ وجه در جامعه از حقوقي برخوردار نبوده است. پس، ميبينيد امروز هم كه دنياي تمدن غرب ميخواهد آن عقبافتادگي بسيار ملامتانگيز خود در مورد مسئله زن را جبران كند، طور ديگري جبران ميكند. تصور من اين است كه آنها جانب مفاهيم انساني در مورد زن را تحتالشعاع مسائل تبليغاتي، سياسي و اقتصادي قرار ميدهند؛ كمااينكه از اول هم در اروپا همينطور بوده است و از همان هنگام كه به زنان حقوقي داده شد، غالباً بر همين مباني غلط استوار بوده است. (2)
پينوشتها:
1- بيانات در ديدار جمعي از زنان- 1376/7/30
2- بيانات در ديدار جمعي از بانوان پزشك سراسر كشور-10/26/ 1368
http://javanonline.ir/fa/news/815480
ش.د9502163