(روزنامه آرمان ـ 1395/08/06 ـ شماره 3169 ـ صفحه 6)
** آنچه بشار اسد ميگويد كوشش براي ايجاد فضاي گفتماني در جهت عدم ورود قدرتهاي بزرگ در جغرافياي سوريه به جنگ گرم است. بايد بپذيريم كه جغرافياي سوريه در بزنگاه تاريخي گذار از نظم كهن جهان به نظم نوين جهاني و التهاب اين دوران گذار و آماده شدن براي گسست و پاره شدن اين زخم و دمل چركين تا حدود زيادي موجب شده است که نگرانيهايي از كشاكش و درگيري گرم ميان قدرتهاي بزرگ در جغرافياي سوريه و گسترش آن به محيط پيراموني خاورميانه به وجود بيايد؛ از اين رو اين گفته بشار اسد تلاشي است براي ايجاد يك فضاي تبليغي - رواني در جهت جلوگيري از ايجاد چنين فضايي؛ يا حداقل پيشبرد و آتشافروزي بيشتر در اين ارتباط را دنبال ميكند. به بيان سادهتر بشار اسد تلاش ميكند جملات و كلماتي را به كار ببرد كه موجب آتشافروزي بيشتر ميان روسيه و ايالات متحده آمريكا نشود و اين برداشت را در حوزه رسانهاي كه ما در آستانه يك جنگ گرم ديگر ميان روسيه و ايالات متحده آمريكا به عنوان آغازگر جنگ جهاني سوم در منطقه جغرافيايي سوريه هستيم، از متن به حاشيه براند، اين آن چيزي است كه در پشت و پس زمينه سخنان بشار اسد ميتوان يافت.
* مذاكرات لوزان را در ارتباط با بحران سوريه چگونه ديديد و حضور ايران و تاثيرگذاري در اين مذاكرات، همچنين حضور عربستان و قطر نشانگر چه بود؟
** به موازات تحركات نظامي در منطقه كه
هر دوطرف تلاش داشتند زمينهاي را براي انجام مذاكرات جدي در وضعيت تعادل در
جغرافياي عملياتي به وجود آورند به نظر ميرسد مذاكرات لوزان ميخواهد نقطه عطفي
در تحرك ديپلماتيك براي حل و فصل بحران سوريه باشد، نه آنكه حتما خواهد بود.
مذاكرات بايد انجام پذيرد و به موازات مذاكرات اين نيروي نظامي است كه زمينه اصلي
تحرك در حوزه ديپلماسي را فراهم ميسازد. اين صحنه جنگ در سوريه است كه پوشههاي
امتياز را روي ميز مذاكره ميگذارد. تا اكنون ديپلماسي نتوانسته است آنگونه كه
بايد و شايد موفق باشد، چرا كه هر كدام از طرفين خود را در وضعيت عدم تعادل با طرف
ديگر در جهت گرفتن امتياز بيشتر در مذاكرات ميدانسته است. نوعي توازن قدرت يا حتي
توازن ضعف بايد در پيكره بحران سوريه به وجود آيد. اين توازن ضعف متوجه گروههاي
تكفيري و جناحهاي معترض به سياستهاي دمشق و حكومت بشار اسد است، لذا بايد هر دو
طرف در اين زمينه به توازن ضعف برسند بهگونهاي كه بتوانند موجب توازن قدرت در
مذاكرهكنندگان منطقهاي و فرا منطقهاي شوند.
هرچه دوطرف حوزه عملياتي، يعني معارضان با حكومت دمشق و گروههاي تكفيري كه در حوزه سوريه وارد عمل شدهاند با ضعف مناسب و متناسب در وضعيت تعادل ضعف قرار گيرند تعادل قدرت براي چانهزني پشت ميز مذاكره افزايش پيدا ميكند، فلذا روسها به همين دليل وارد جنگ مستقيم با گروههاي تكفيري و معارضان به گفته ايالات متحده آمريكا در سوريه شدهاند تا بتوانند توازن قدرت را در پيكره توازن ضعف در مذاكرات به وجود آورند. بنابراين اكنون ما بايد در حوزه مذاكره در لوزان يا هر نشست ديگري شاهد تلاقي توازن ضعف در حوزه عمليات ميان نيروهاي معارض و تكفيري در بافت موقعيتي بحران سوريه و در جغرافياي درگيري در سوريه باشيم تا بالطبع اين توازن ضعف به توازن قدرت طرفهاي مذاكره پشت ميز مذاكرات بينجامد.
در پرتو همين معناست كه یکی از آنها خواهد توانست مناسب و متناسب با قدرتي كه به دستآورده امتيازات خاص خود را در ماجراي سوريه در نشستهاي سياسي به دست بياورد. آنها كه ميگويند تنها راه نجات بحران سوريه مذاكرات ديپلماتيك است، كاملا درست ميگويند. اين حقيقتي گريز ناپذير است. اين در حالي است كه سخن آنهايي كه ميگويند در حوزه نظامي نيز ما بايد بتوانيم دستاوردهاي عظيمي در گرفتن امتياز برسيم نيز صحيح است. چراكه اينها - برد نظامي و مذاكره سياسي - در يك پيوند آشكار با يكديگر قرار دارند ويك سناريوي تلفيقي را در كنار سناريوي سياسي و نظامي شكل ميدهند و آن هم سناريويي است كه به عنوان سناريوي «حل مطلوب بحران سوريه براي همه طرفها» يعني طرفهاي منطقهاي و فرامنطقهاي بايد خواند. در درون منطقه و در فرا منطقه بازيگراني وجود دارند كه خواه يا ناخواه، به حق يا ناحق در بحران سوريه سرمايهگذاري هاي عظيمي انجام دادهاند كه اين سرمايهگذاريها ميتواند تنشهايي را نيز در حوزه سياست داخلي آنها فراهم سازد. تهران، رياض، آنكارا، از طرفي ديگر كشورهاي اروپايي و حتي چين و از همه بالاتر ايالات متحده آمريكا در اين قضايا وارد شدهاند، از همين رو بايد بگوييم كه در بحران سوريه بايد منتظر تلاقي دو سناريوي ديپلماتيك و نظامي در تلفيق با يكديگر در جهت حل و فصل بحران سوريه باشيم. تا اين تلاقي به صورت مثبت انجام نگيرد شاهد بن بست حل و فصل بحران سوريه خواهيم بود.
* سيد حسن نصرا... در سخنراني اخير خود اشاره داشته همه كساني كه از محور مقاومت و اسلام دفاع ميكنند قائل به راهحل سياسي هستند و تلويحا اين نشانه را داده كه آمريكا، عربستان و... يا گزينه نظامي را در دستور كار قرار دادهاند يا راهحل سياسي را رفتن بشار اسد ميدانند، تحليل شما چيست؟
** هر كدام از بازيگران درگير در بحران
سوريه براساس منافع و اهداف تعريف شده خود ارزشهايي را در مسير تحرك ديپلماتيك
خود در نظر گرفتهاند. تهران ارزش ديپلماتيك خاص خود را به همراه حزب ا... لبنان
دارد و آن هم در موجوديت و ماندگاري بشار اسد شكل و محتوا ميپذيرد. روسها به
حكومت بعث وادامه قدرتش در سوريه حتي جداي از بشر اسد ميانديشند. واشنگتن و
كشورهاي ديگر اروپايي همراه با قدرتهاي منطقهاي چون رياض و آنكارا تلاش دارند كه
سوريه بدون بشار اسد را در آينده داشته باشند. اين نقطه به ظاهر تلاقي اصلي است كه
تا حدود زيادي تحركات ديپلماتيك در رسيدن به حل و فصل بحران سوريه را با چالش روبه
رو ساخته است، در حالي كه نكته پنهان آن آينده سوريه بدون اسد است. اين آينده
پرابهام نميگذارد دوران پسابشار اسد به دوران بدون اسد پيوند بخورد. از اين رو در
لوزان و نشستهاي بعدي بايد به يك ادبيات مشترك در آينده حكومت در سوريه دست يابد،
به گونهاي که هم تهران و مسكو و هم پايتختهايي مانند رياض و آنكارا به همراه
واشنگتن بتوانند خود را برنده اين بازي و سرمايهگذاري بدانند كه حدود نيم دهه است
در سوريه انجام شده و اين همه خسارت براي اقتصاد منطقه و بيش از همه براي ملت
سوريه فراهم كرده است و بشريت را در يك وضعيت چالش گونه در باب بحران سوريه از
منظر تمركز بر ارزشهاي انساني و سياسي قرارداده است.
آينده سوريه هرچه هست بايد به گونهاي تمام شود كه بتواند با توجه به هزينههايي كه ملت سوريه پرداختهاند، شاهد يك دموكراسي بومي شده در حوزه جغرافيايي سوريه باشد. چرا كه اين ملت سوريه بوده است كه بيش از هركس هزينههاي آن را پرداخته است. جنبش حزبا... به واسطه قرابت و نزديكي با تهران شكل و محتوا ميپذيرد. تهران نيز بايد بپذيرد كه در آينده بحران سوريه به گونهاي حل شود كه بشار اسد درمركز ثقل اهميت نباشد بلكه آنچه در مركز اهميت قرار دارد، منافع ملت سوريه وآينده اين ملت است. آنها هستند كه هم بايد تماميت ارضي خود را حفظ كنند و نيز به عنوان يك حكومت مردمسالار در حوزه نگرشهاي جغرافيايي و ملي خود در منطقه تعريف خود را حفظ كنند.
* در ابتداي جنگ سوريه آنهايي كه براي حل اين مساله به راهحل سياسي معتقد بودند مذاكرات سوري- سوري را مطرح مينمودند، اما چه شد كه در مذاكرات بعدي تا به امروز از خود سوريها به عنوان كشوري كه حق تعيين سرنوشت خويش را دارند، دعوت نميشود؟
** از يك طرف گروههاي داخلي معارض در
سوريه با مشكلات ساختاري و حتي ايدئولوژيك روبهرو هستند. معارضان سوري دارای يك
هيبت يكپارچه با سازمان معين و مشخص يكدست نيست. نبود يكدستي در معارضان سوري موجب
شده است كه هيچگاه نتوانند به صورت يك هيبت و قدرت واحد در آن سوي ميز مذاكره با
حكومت دمشق بنشينند. از طرفي ديگر حكومت در دمشق تكه پاره شده است، امروز سوريه در
يك جغرافياي متزلزل قرار دارد. گاه سوريه را با بشار اسد و حكومت دمشق تعريف ميكنيم.
من بر اين باورم كه از سال ۲۰۱۳ دوران پسابشار اسد با بشار اسد آغاز شده است. به
معناي ديگر از سال ۲۰۱۳ به اين سو بشار اسد اگرچه در سوريه زنده است و اقامت دارد،
اما وي به عنوان رئيسجمهور سوريه بر كليت سوريه حكومت ندارد و بر كل ساختار قدرت
در سوريه مستولي و چيره نيست. او رهبري است كه ماندگاريش در دمشق متكي بر حمايتهاي
تهران و مسكو بوده و هزينههاي ماندگاري او را ديگران و همراهانی مثل حزبا...
لبنان پرداخت ميكنند. اگر بشار اسد به تنهايي در برابر رقباي خود ميايستاد بيترديد
او اكنون در سوريه نبود و بدون حمايت مسكو و تهران سرنوشت ديگري داشت. فلذا ضعف
حكومت از يك سو و ضعف گروههاي معارض از سويي ديگر موجب شده كه مذاكرات سوري- سوري
به هيچوجه نتواند فعليت عيني پيدا كند.
از طرف ديگر با ورود قدرتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي در اين كشور امروز جغرافياي سوريه نه تنها درگيري معارضان سوري و تكفيريها با دولت حاكم بر دمشق بلكه جنگ نيابتي قدرتهاي منطقهاي و فرا منطقهاي در جغرافياي سوريه را رقم زده است به گونهاي كه امروز سوريه نقطه مركزي جنگهاي نيابتي در حوزه منطقهاي و بينالمللي شده است. از اين جهت التهاب و نگرانياي را در سوريه ميبينيم كه ميتواند با سوء مديريت بينالمللي و منطقهاي تبديل به يك بحران بينالمللي شود كه از آن تحت عنوان جنگ جهاني سوم در ادبيات روزمره سياسي- خبري ياد ميکنند.
* چرا برخي كشورها مثل ايالات متحده يا فرانسه و در منطقه عربستان يا تركيه با طرح دولت وحدت ملي و انتقالي مخالفت ميكنند و هرگونه برگزاري انتخاباتي را با پيش شرط عدم حضور بشار اسد ميپذيرند؟
** به هر تقدير دولت اسد امروز به
عنوان نمادي از هيبت تهران و مسكو در دمشق مطرح است. شايد اگر حمايت ايران و روسيه
از اسد نبود وي مطرح نميشد. آنچه امروز دلالت ضمني در صحنه بينالمللي بر قدرت
تهران و تا حدودي مسكو در دمشق دارد ماندگاري بشار اسد است. از همين رو اين اصطكاك
بيش از آنكه ميان گروههاي معارض و دولت حاكم بر دمشق باشد بيشتر اصطكاك ميان قدرتهاي
منطقهاي و فرامنطقهاي با يكديگر در جغرافياي سوريه تلقي ميشود. تهران و مسكو
توانستند برد استراتژيك آمريكا را در سوريه در زماني بپذيرند كه اوباما تهديد به
حمله مستقيم نظامي در ارتباط با سلاحهاي شيميايي كرد.
بر اساس تهديد ايالات متحده آمريكا به ورود به يك جنگ نظامي شديد در بحران سوريه، ما شاهد تحويل سلاحهاي شيميايي توسط دولت حاكم بر دمشق بوديم. اين يك برد استراتژيك بود اما در آن زمان براي دستيابي به اين برد استراتژيك آمريكا پذيرفت كه بشار اسد در دمشق به عنوان يك قدرت باقي بماند. اين حدودا در همان سال ۲۰۱۳ اتفاق افتاد، فلذا يكي از دلايلي كه از نظر عيني در منطقه عملياتي ميتوان از آن نام برد كه منجر به ماندگاري اسد در دوران پسابشار اسد شد، همين بده بستان برد سياسي و استراتژيك در جغرافياي سوريه بود. اكنون تلاش دارند برد سياسي كه در سال ۲۰۱۳ براي تهران و مسكو به دست آمد را نيز به شكست تبديل كنند و نه تهران اين را ميپذيرد و نه مسكو تاحدودي به واسطه پافشارهايي كه تهران دارد حاضربه گذار از خواست تهران است. از اين رو يكي از مهمترين گرههاي مذاكرات لوزان بحث بشار اسد خواهد بود و در مذاكرات آينده نيز ادامه پيدا خواهد نمود. تهران حاضر نيست اين برد سياسي خود در سال ۲۰۱۳ را از دست دهد چرا كه رفتن بشار اسد با توجه به تاكيداتي كه ايران براي ماندگاري بشار اسد داشته است ميتواند هزينههاي گزافي را براي پرستيژ سياست خارجي ايران در منطقه داشته باشد، در حالي كه با آمدن دولت يازدهم اين موضوع تا حدي تعدیل شده اما هنوز به نقطه فرجام نرسيده است.
* اوباما با مشاورانش درباره حمله احتمالي نظامي به سوريه سخن گفته است. اين تناقض را كه از يك سو به مذاكرات سياسي و ديپلماتيك تن ميدهند و از سويي ديگر حمله مستقيم نظامي را مطرح ميكنند، چگونه ارزيابي ميكنيد؟
** به نظر من اين نه تنها تناقض ندارد
بلكه نوعي تعامل و تكامل را دنبال ميكند. سكهها دورو دارند؛ اصطلاحا شير و خط دو
روي يك سكه هستند همانگونه كه سكههاي متفاوت دورو دارند اما دورو يك ماهيت را
انجام ميدهند. در حل بحرانهاي نظامي از يك طرف بايد قدرت و هيبت نظامي را به
نمايش گذاشت و از سوي ديگر در حوزه ديپلماسي بسيار فعالانه براي كاهش هزينههاي
نظامي و پايان بخشيدن به آنها بهره برد. ايالات متحده آمريكا يا هر بازيگر ديگري
بايد به خوبي بداند كه اگر نتواند در يك بحران نظامي، امنيتي، قدرت نظامي خود را
به صورت كاربردي و عملياتي به نمايش بگذارد، نخواهد توانست پشت ميز مذاكره با
قدرت، امتيازات بيشتر را جذب كند، لذا آمريكا با توجه به تحركات روسها و تلاش
براي نوعي شبه اشغال سوريه با توجه به تحركاتي كه جديدا مسكو در سوريه در حال
انجام آن است پايگاههاي نظامي دائمي ميگيرد. قراردادهاي نظامي، امنيتي دائمي و
دراز مدت با دمشق در حال امضاست، از اينرو اگر ايالات متحده قدرت خود را در سوريه
به نمايش نگذارد هزينههايي كه در سوريه نموده با امتيازات بسيار حداقلي براي
آمريكا همراه خواهد بود، لذا آمريكا نميخواهد اين معنا را در سوريه دنبال كند، پس
مجبور است در آينده قدرت نظامي خود را در سوريه به رقباي خود نشان دهد. به احتمال
زياد اين كار در زمان اوباما كليد خواهد خورد و در زمان رئيسجمهور بعدي استمرار
جديتري پيدا خواهد كرد.
به بيان ديگر بايد بپذيريم از ۴ نوامبر که انتخابات رياستجمهوري آينده آمريكا است تا ژانويه آينده كه دولت جديد رسما بر سر كار ميآيد دوران برزخ دولتها در ايالات متحده است، پس دولت ميتواند برزخ جنگي را در سوريه شروع كند و دولت آينده آن را ادامه دهد اما مسئوليتش را بهعهده نگيرد. اين بهترين فرصت براي ايالات متحده آمريكا براي ورود به جنگ سوريه به گونهاي است كه مسئوليت آن به دولت بعدي منتقل نشود و امكان بالايي دارد كه اوباما با توجه به هوش استراتژيك خود از آن بهرهبرداري نمايد. لذا اين بود كه هيلاري كلينتون در مناظره دوم با ترامپ اعلام كرد احتمال دارد در ماجراي سوريه يك گشايش در دولت اوباما انجام شود و دولت بعدي آن را ادامه دهد.
* اگر برجام را مدل موفقيتآميز حل مسائل بينالمللي از طريق ديپلماسي و گفتوگو در نظر بگيريم، همچنين موضعگيري دبيركل جديد سازمان ملل نيز حاكي از نگاه به حل بحران سوريه دارد، آيا ميتوان مدلي شبيه به برجام براي بحران سوريه لحاظ نمود؟
** لوزان به دنبال همين معنا بود.
خروجي لوزان اگر به شكلگيري يك الگو مانند ۱+۵ باشد و به جاي آن ۲+۵ را داشته
باشيم به عبارت ديگر روسيه و ايالات متحده آمريكا به عنوان تصميمگيرندگان فرا
منطقهاي با قدرتهاي منطقهاي، سوريه و معارضان وارد عمل شوند ميتوان زمينههاي
ايجاد يك فضاي مثبت براي حل و فصل ديپلماتيك ماجراي سوريه را فراهم آورد. الگوي
۱+۵ در حل بحرانهاي بين االمللي و منطقهاي معطوف به نظام بينالملل مانند بحران
هستهاي، بحران سوريه و بحران يمن ميتواند كار آمدي خود را به آزمايش بگذارد اما
اين را بايد بدانيم كه ۱+۵ الگوي دنياي تك چند قطبي آينده است كه ايالات متحده
آمريكا در راس آن رهبري امنيتي جهان را به عهده ميگيرد، لذا هنوز قدرتهايي مانند
تهران و تا حدودي مسكو نميتوانند اين موضوع را به صورت يك قاعده گسترده در نظام
بينالملل پذيرا باشند، لذا مقاومتهايي را در برابر آن به انجام ميرسانند.
ايالات متحده آمريكا در پي اين است كه اين مقاومتها را بشكند. آمدن گوترس به جاي بان كي مون ميتواند به عنوان يك فرايند فرصتگونه در جهت شكل دادن به اين مدل مورداستفاده قرارگيرد و با آمدن احتمالي كلينتون تشديد شود. به هر تقدير آمدن وي به عنوان يك نيروي جديد در عاليترين مقام سازمان ملل متحد ميتواند زمينهساز يك فضاي رسانهاي و سياسي مطلوب براي شكل دادن به اين معنا باشد. مذاكرات لوزان و پذيرش ايران براي شركت در اين مذاكرات و رفتن وزير خارجه قدرتمندي مانند ظريف كه يك ديپلمات برجسته بينالمللي محسوب ميشود تا حدود زيادي ميتواند زمينهسازحل و فصل اين بحران در قالب ۱+۵ يا مدلي شبيه آن بشود.
* اگر به هر نحوي مذاكرات سياسي با شكست مواجه شود در آينده شاهد رويارويي مثلث ايران، روسيه، سوريه، در مقابل آمريكا، عربستان و تركيه خواهيم بود؟ يا به معناي بهتر به مقابله نظامي تهران و واشنگتن منجر خواهد شد؟
** چه ايران، چه ايالات متحده در چشماندازآينده
حركت خود به درگيري نظامي نميانديشند. هم تهران، هم واشنگتن از درگيري نظامي دوري
ميجويند، چرا كه درگيري نظامي بيش از هرچيز به نفع رقباي هردوكشور در حوزه منطقهاي
و بينالمللي تمام ميشود و اين عقلانيت سياسي وجود دارد تا سر حد امكان از
رويارويي نظامي پرهيز شود. آنچه به عنوان تنش ميان ايران و ايالات متحده خوانده ميشود،
پس از بحران سوريه تا حدود بیشتری قابل حل خواهد بود. با گذار از بحران سوريه ميتوانيم
به حل و فصل بحرانهاي بحرين و يمن نيز اميدوار باشيم. هرچه اين بحرانها بيشتر حل
ميشود، مسائل بين ايران آمريكا بيشتر مرتفع ميشود.
پرونده هستهاي و پذيرش توافق ژنو چه از طرف تهران و چه واشنگتن، پياده شدن برجام با وجود مشكلاتي كه چه در صحنه داخلي دلواپسان موجود در تهران و واشنگتن به وجود آوردهاند، چه در مساله منطقهاي دلواپساني مانند رياض و تلاويو به وجود آوردند و چه در حوزه بينالمللي توسط تحركاتي كه برخي از سيستمهاي امنيتي برخي از كشورهاي بزرگ بينالمللي ايجاد نمودهاند. هنوز برجام زنده و در حال انجام است و با توجه به اين معنا بايد دريابيم كه نه تهران، نه واشنگتن خواهان تقابل نظامي با يكديگر نيستند. رويارويي زماني رخ خواهد داد كه يك شگفتي يا يك اشتباه بزرگ و فاحش تاريخي چهره نشان دهد. اميد دارم واشنگتن اين اشتباه را انجام ندهد و طرفین اجازه ندهند كه بعضي از بازيگران منطقهاي نيز از هماكنون زير ديوار را بكنند و ما فردا صداي دهلش را بشنويم. به نفع تهران و واشنگتن است كه در آينده نزديك فضا را از التهاب خارج كنند و امنيت نسبي در منطقه را جايگزين خشونت افراطي كنند. اين درد زايمان تاريخي اگر نظام آينده نظم منطقهاي را شكل ندهد، فرزند مرده خواهد زاييد.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/167613
ش.د9502330