(روزنامه جوان – 1395/09/29 – شماره 4981 – صفحه 9)
* در شش سال گذشته ايران يكي از طرفهاي مهم درگير در بحران سوريه بوده است و از محور مقاومت و نظام قانوني سوريه حمايت كرده است. آيا ايران توانسته در اين مدت در بحران سوريه موفق عمل كند؟ آيا همه جريانهاي سياسي داخلي نقش مناسبي ايفا كردهاند؟
** در مورد بحران سوريه در داخل ايران اجماعي صورت نگرفته است درحالي كه اين بحران با منافع ملي ايران گره خورده است. ايران در بحران سوريه رتبه اول اثرگذاري را دارد و از همان ابتدا وارد عمل شد اگر جمهوري اسلامي نباشد، اقدامات روسيه عقيم خواهند ماند. روسيه در عرصه بينالمللي از وتوي خود براي بحران سوريه استفاده ميكند در حالي كه ايران در عرصه ميداني تحولات را به پيش ميبرد. روسها به عنوان يك قدرت بزرگ دير وارد سوريه شدند اما با همه توان آمدند و پيشرفتهايي هم داشتند. ايران به عنوان يك قدرت منطقهاي بايد با بحرانهاي منطقه در حد و اندازه يك قدرت برخورد كند. حضور ايران در جنگ سوريه آثار و نتايجي به جاي گذاشته است. به عنوان مثال اگر زماني شعار كنارهگيري بشار اسد، رئيسجمهور سوريه از سوي بسياري به عنوان يك اصل مطرح ميشد الان اين شعار به ضرورت بقاي بشار اسد تغيير يافته است.
* چطور شد كه برخي كشورها، به خصوص غربيها از شعار «اسد بايد برود» به «ماندن اسد» رسيدهاند؟ اخيراً جان كري، وزير خارجه هم گفته بود، اسد بخشي از آينده سوريه است.
** بسياري از كشورها به اين نتيجه رسيدند كه ماندن بشار اسد در شرايط فعلي يكي از ضروريات است و براي نابودي تروريسم بايد با اسد همكاري كرد. حتي امريكاييها هم در مورد اسد در حال تغيير موضع هستند و معتقدند بايد با همكاري اسد اين بحران را حل كرد. تغيير موضع كشورهاي مخالف سوريه در كنار دستاوردهاي ميداني، يك نقطه عطف در تحولات اين كشور است و يكي از دلايل اين مسئله بدون شك حضور قدرتمند جمهوري اسلامي و مديريت خوبي است كه نيروهاي مقاومت در منطقه انجام دادند.
تحولاتي كه اخيراً در شهر حلب رخ داد اتفاق مهمي است چراكه همه حاميان تروريستها روي اين شهر حساب ويژهاي باز كرده بودند و به دنبال اين بودند كه كنترل حلب را به دست بگيرند و با اين ديدگاه كه حلب يك شهر تاريخي و اقتصادي است پتانسيل پايتخت شدن را دارد بتوانند برنامههاي خود در سوريه را عملي كنند. با آزادسازي حلب پروژه پنج سالهاي كه غرب و متحدانش براي سوريه شروع كرده بودند عملاً ناكام مانده است.
* ايران در شش سال گذشته در بحران سوريه درگير بوده و حمايتهاي زيادي از محور مقاومت و دولت سوريه انجام داده. بحثهاي مختلفي درباره اينكه اصلاً چرا ايران به سوريه ورود كرد، مطرح شده است. آيا اين حضور در سوريه براي ايران دستاوردي داشته است؟
** حضور ايران در سوريه دستاوردهايي داشته و چيزهاي زيادي را ثابت كرد. اول اينكه ايران با حضور در سوريه به عنوان يك قدرت فعال و مؤثر منطقهاي مطرح شد. دوم، ايران با حمايت از دولت قانوني سوريه به عنوان همپيماني قابل اعتماد و قابل اتكا در سطح منطقه مطرح شد. بسياري از كشورها به دنبال همپيمان قابل اعتماد هستند. حضور ايران در سوريه نشان داد كه ميتوان روي همپيماني با ايران حساب كرد. سوم، مقاومت ايران در سوريه نشان داد هر تحول استراتژيكي كه قرار باشد در منطقه شكل بگيرد و منافع ايران را مدنظر قرار ندهد تحقق اين تحول امكانپذير نخواهد بود.
چهارم، با موضعي كه جمهوري اسلامي ايران در سوريه اتخاذ كرد يك فضاي اعتماد به نفس در بين اعضاي محور مقاومت ايجاد شد و نيروهاي مقاومت احساس ميكنند كه قدرتي مثل ايران پشت سر آنها قرار دارد و شركاي مقاومت ميتوانند روي همديگر حساب باز كنند و اين مسئله ميتواند در آينده تحولات منطقه تأثيرات گستردهاي داشته باشد. پنجم، از طرفي ايران يك همپيماني فعال با روسيه را در سوريه تجربه كرد و به نوعي اولين همپيماني قدرتمند منطقهاي است كه تجربه موفقي بود. يعني در مقابل همپيمانيهاي مشابهي كه در منطقه انجام شده و به شكست انجاميده است و نتوانسته به اهداف اعلام شده خود دست پيدا كند اما همپيماني ايران و روسيه به عنوان الگوي كارآمد و موفقي در عرصه جهاني مطرح است.
ششم، يكي ديگر از دستاوردهاي حضور ايران در سوريه اين است كه حزبالله لبنان به عنوان بازيگر منطقهاي قابل اعتماد داراي مواضع مبتني بر منطق و استدلال مطرح شده است. حزبالله كه همواره از سوي مخالفان مقاومت به عنوان سازمان تروريستي مورد اتهام بود با رفتار و رويكردي كه در مقابل جريانهاي تروريستي در سوريه ارائه داد به عنوان بازيگر قدرتمند در منطقه ظهور پيدا كرد. هفتم، خطر تروريسم كه مرزهاي پيراموني ايران را تهديد ميكرد با اقدام پيشدستانه و حضور به موقع ايران عملاً كمرنگ شده است.
هشتم، يكي ديگر از دستاوردهايي كه قابل توجه است اينكه چهره اسلام امريكايي در بحران سوريه بيش از پيش نمايان شد. در بحران سوريه، غربيها سعي كردند با حربه مذهبي وارد شوند ولي عملاً چهره خودشان را تخريب كردند. از خلال بحران سوريه براي جهانيان مشخص شد كه اسلام دو گونه است. اسلام امريكايي، تكفيري و وهابيت، در مقابل اسلام اصيل. با رفتارهايي كه امريكا و متحدانش در سوريه نشان دادند، اسلام امريكايي چهره خود را به نمايش گذاشت. هماني كه امام خميني (ره) بارها بر آن تأكيد داشتند و در سوريه عملا خود را نشان داد.
* از نظر جنگي چطور؟ بعضيها تجربه جنگي جديدي را مطرح ميكنند.
** از نظر نظامي، ايران با حضور در عرصه ميداني توانست تجربه جنگي بالايي كسب كند و تجربه فرماندهان ايراني افزايش يافت. همچنين ما تجربه جديدي در رابطه با فرماندهي مشترك بين نيروهاي محور مقاومت از مليتهاي مختلف را به دست آورديم. از طرفي، در اين جنگ تجربه حزبالله افزايش يافت. خيليها معتقدند كه توان نظامي حزبالله در سوريه فرسايش يافته اما برعكس اين قضيه رخ داده است. يك نظامي زماني توانمندياش افزايش مييابد كه در ميدان تجربه كسب كند. بحران سوريه بهترين فرصت براي حزبالله و نيروهاي مقاومت بود و جنگ سوريه از نوع جنگهاي متفاوت بود كه حزبالله تجربه كرده بود.
با استفاده از تجربه سوريه بايد عرض كنم كه اگر ما بتوانيم اجماع و اتاق فكري درباره مديريت بحرانها داشته باشيم و نقشهاي سياسي، نظامي، فرهنگي و اجتماعي در آن تعريف شود و به طور منسجم هر كسي مسئوليت و مأموريت خود را انجام دهد موفق خواهيم بود. به عنوان مثال اگر دستاوردي در عرصه ميداني به دست ميآيد بايد در مذاكرات سياسي ثمره آن حاصل شود. دقت كنيد كه روسيه چطور عمل ميكند. سرگئي لاوروف، وزير خارجه روسيه در يك روز به مدت 14 ساعت با جان كري، وزير خارجه امريكا درباره سوريه بحث و مذاكره ميكنند. روسيه در بازي ديپلماتيك سعي دارد دستاوردهاي حملات هوايي خود عليه تروريستها در سوريه را در مذاكرات سياسي به دست آورد. ايران نيز بايد چنين الگوهايي را به كار بگيرد.
* شما در لابهلاي بحثهايتان به نكته مهمي اشاره كرديد و گفتيد در داخل كشور درباره بحران سوريه اجماع وجود ندارد. باتوجه به اينكه در دوره دو دولت مختلف، شما به عنوان سفير حلقه وصل دولتهاي ايران به تحولات سوريه بوديد، اين دولتها چقدر به موضوع بحران سوريه اهتمام داشتند. آيا اگر ايران با قدرت بيشتر و ديپلماسي فعالتري وارد عمل ميشد، بحران سوريه زودتر حل نميشد؟
** از زماني كه بحران در سال 2011 شروع شد و زماني كه ايران ميخواست موضع خود را اتخاذ كند به خاطر مبهم بودن تحولات سوريه و نگراني نسبت به آينده تحولات نگاههاي متفاوتي در داخل ايران وجود داشت اما موشكافي كه مقام معظم رهبري درباره سوريه داشتند و پس از آنكه اعلام كردند پشت حوادث سوريه اتفاق ديگري در حال رخ دادن است نقطه تمايزي نسبت به اتخاذ موضع درباره سوريه شكل گرفت. از اينرو، در دولت دهم تصميم به ارائه كمكهاي بشردوستانه به سوريه اتخاذ شد و در دولت يازدهم تصميم جديدي گرفته نشد و تنها برنامهها و تصميمات اتخاذ شده قبلي اجرايي شد.
* طي سالهاي گذشته مذاكرات سياسي مختلفي درباره بحران سوريه انجام شده و ايران نيز در برخي از آنها حضور داشت. در واقع ما با كساني مذاكره ميكرديم كه يا معارضان دموكراسي خواه بودند كه در غرب زندگي ميكردند، يا بخشي از گروههاي داخلي مثل «ارتش آزاد» بودند كه هم ميجنگيدند و همزمان مذاكرات سياسي را انجام ميدهند. از طرفي، غربيها هم از يك طرف تروريستهاي جبههالنصره و داعش را تروريست ميدانند و از طرف ديگر به قواعد دولت- ملت و به عرف بينالملل احترام نميگذارند. با چنين شرايطي، اصلاً پايان سياسي مسئله امكانپذير هست؟ اساساً چگونه ميتوان اين بحران را از طريق ديپلماتيك حل كرد؟
** اينكه بحران سوريه راهحل سياسي و ديپلماتيك دارد، شعار پسنديدهاي است اما واقعيت ميداني چيز ديگري است. يعني ما با مجموعهاي از گروههاي مسلح مواجه هستيم كه هيچ زباني به غير از زبان سلاح نميفهمند. دوم، اينكه اين گروهها حامياني دارند كه قائل به راهحل سياسي نيستند. به همين خاطر در اين نبرد طرف مقابل شما را وادار ميكند گزينه نظامي را اختيار كنيد. بحران سوريه يك معادله دوطرفه است. تا طرف مقابل به راهحل سياسي قائل نباشد مذاكره هم معني ندارد. به نظرم، رسيدن به راهحل سياسي يكي از ضرورتها است اما اينكه اين راهحل چه زماني به مطلوب نهايي ميرسد و اجماع سياسي بر سر آن بهوجود ميآيد، يعني «زمان صفر» هنوز فرا نرسيده است.
* با توجه به روي كار آمدن دونالد ترامپ در امريكا و اظهارات تلويحي او كه درباره بحران سوريه ابراز كرده، به نظرتان چه رويكردي در مقابل سوريه اتخاذ خواهد كرد. به نظر شما آيا در دوره ترامپ ممكن است رويكرد و رفتار امريكاييها در سوريه تغيير كند يا اينكه تحولات سريع ميداني كه در جريان است هر رئيسجمهور جديدي در امريكا را به سمتي سوق خواهد داد كه با روسيه مسئله را حل كند؟ فكر ميكنيد كدام يك از اين حالتها اتفاق خواهد افتاد. آيا روند تحولات سوريه متأثر از پيشرفتها و متغيرهاي ميداني خواهد بود يا اينكه ترامپ فضاي جديدي در سوريه ايجاد خواهد كرد؟
** دونالد ترامپ در كمپينهاي تبليغاتي خود درباره بحران سوريه اظهاراتي داشت كه فضايي از خوشبيني را در بين برخي تحليلگران ايجاد كرد مبني بر اينكه امريكا موضع خود در سوريه را تغيير خواهد داد، اما به نظر من موضع ترامپ با حزب جمهوريخواه تفاوت دارد. حزب جمهوريخواه يك نگاه سنتي به سوريه دارد و آن هم مخالفت با بودن سوريه در محور مقاومت است. به نظرم استراتژي تدوين شده امريكا در مقابل سوريه، همچنان سرنگوني نظام است. آن چيزي كه از تغيير شكلي موضع در بين مقامات امريكايي شاهد هستيم ناشي از واقعيتهاي ميداني سوريه است، يعني اگر امريكا بتواند نظام سوريه را سرنگون كند در دوره ترامپ هم اين سياست را ادامه خواهد داد. سرنگوني حكومت مقاوم سوريه و جايگزين كردن آن با حكومتي تابع امريكا همچنان به عنوان هدف طلايي در دستور كار امريكاييها خواهد بود. ولي شرايط ميداني و پيشرفتهايي كه نيروهاي مقاومت به دست آوردهاند اين شرايط را به امريكا تحميل كرد. به همين خاطر، چيزي كه امريكاييها الان دنبال آن هستند استمرار بحران سوريه و گرفتن وقت بيشتر است تا شرايط مناسبي برايشان فراهم شود و بتوانند جايگزين حاكميت فعلي را پيدا كنند.
* آيا امريكا جايگزينهايي براي ايجاد حكومت جايگزين در سوريه در اختيار دارد؟
** نه. مشكل اصلي امريكاييها همين است كه جايگزين مناسبي نتوانستهاند براي اين نظام پيدا كنند. تنها جايگزين گروههاي تروريستي مثل داعش و جبهه النصره است. اين مسئله نگرانيهاي جامعه جهاني را در پي داشت. به همين خاطر، استمرار بحران سياست فعلي امريكا در سوريه است. اگر سوريه بتواند ثبات خود را بازيابد و دولت فعلي همچنان بر سر قدرت بماند براي غرب نگرانكننده خواهد بود. برخي از كشورهاي عربي و تركيه به عنوان حاميان تروريستها از تحولات ميداني سوريه بسيار نگران هستند. چون به خاطر سياستهاي اشتباهي كه در قبال سوريه مرتكب شدند يك كشور دوست را به دشمن بالقوه خود تبديل كردند و تمام پلهاي پشت سر خود را خراب كردند. تصور كنيد تركيه روابط بسيار مستحكمي با سوريه داشت و بيشترين منافع اقتصادي را از طريق سوريه با كشورهاي خليج فارس به دست ميآورد ولي بهطور ناگهاني به خاطر محاسبات و برآوردهاي اشتباه سياست خود در قبال سوريه را تغيير داد و يك همپيمان را به دشمن خود تبديل كرد. اگر دولت سوريه مجدداً به قدرت بازگردد شرايط سختي براي تركيه، عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي قابل تصور است.
* بسياري معتقدند كه جنگ حلب نقطه عطفي در تحولات سوريه است كه البته تحليل درستي است. با اين حال، غربيها ميگويند كه آزادي حلب پايان جنگ سوريه نخواهد بود. اول خانم موگريني چند هفته پيش گفت كه فكر نكنيد با آزادي حلب بحران سوريه تمام ميشود. اخيراً جان كري، وزيرخارجه امريكا هم گفته است كه با آزادي حلب بحران سوريه تمام نميشود. با توجه به اين اظهارات، آيا اين احتمال وجود دارد كه امريكاييها بخواهند دست به بازيهاي نامتعارفي بزنند و بحران را به حوزه يا حوزههاي ديگري بكشانند؟ به نظرتان كنترل حلب تا چه حد ميتواند بحران سوريه را كاهش دهد؟
** به نظرم اين موضعگيريها بيشتر براي كاستن از اهميت موضوع حلب است. با پيروزي نيروهاي مقاومت حاميان تروريستها همگي نگران شدهاند؛ شوراي امنيت سازمان ملل جلسه فوري تشكيل ميدهد، فرانسه تشكيل جلسه فوري معارضان در پاريس را مطرح ميكند. همه اين اقدامات تحتالشعاع حوادثي است كه در ميدان نبرد اتفاق افتاده است. تحولات حلب اهميت بسيار زيادي دارد و روند تحولات سوريه را تغيير ميدهد همچنانكه سيدحسن نصرالله، دبيركل حزبالله لبنان از چند ماه پيش اعلام كرده است كه با آزادسازي حلب يك تحول استراتژيك اتفاق خواهد افتاد و الان علائم و نشانههاي آن را شاهد هستيم.
همزمان با پيشرويهاي نيروهاي مقاومت در حلب، حلقههاي ديگر تروريستي در سوريه نيز سقوط كردند. از ابتداي بحران حلب، شهر «داريا» كه يك نقطه استراتژيك در حومه دمشق و نزديك به ساختمان رئيسجمهوري است، گروههاي مسلح مستقر در آن خود را تسليم نيروهاي ارتش كردند. بعد از آن منطقه «معظميهالشام». حلقههاي تكفيري يكي پس از ديگري خود را تسليم ميكنند كه به نوعي دومينوي فروپاشي جريانهاي مسلح است. البته با توجه به اينكه جنگ سوريه تروريستي و چريكي است تا زماني كه طرف مقابل آخرين تير خود را شليك ميكند نميتوان گفت كه جنگ پايان يافته است. حوادث حلب تحولي است كه ميتوانست سرنوشت جنگ سوريه را به سمت ديگري سوق دهد الان عكس آن اتفاق افتاده است. پيشرويهايي كه توسط گروههاي تروريستي و حاميانشان در پنج سال گذشته در سوريه انجام شده بود الان عكس اين پيشرويها را شاهد هستيم و گروههاي مقاومت پيشروي و تروريستها عقبنشيني ميكنند. به نظرم حلب نقطه عطفي در تحولات ميداني و سياسي سوريه خواهد بود كه ميتواند سرنوشت جنگ را مشخص كند.
* با توجه به پيشرويهاي نيروهاي مقاومت، ممكن است جنگ حلب پايان يابد اما واضح است كه نهايتاً دستاورد سياسي، در عرصه ميداني مشخص نخواهد شد و به هرحال، نياز به مذاكرات سياسي وجود دارد. اگر ما دقت كنيم، روسها نيز استراتژي امتيازگيري سياسي از پيشرويهاي ميداني را به كار ميگيرند؛ يعني اينكه پس از حملات گسترده به تروريستها، در ميز مذاكره ميوههاي سياسي اين حملات را ميچينند. هرچند آزادسازي حلب ميتواند تحولات ميداني را تغيير دهد اما براي گرفتن امتيازات سياسي بايد در ميز مذاكرات حاضر شد. آيا به نظرتان سياست خارجي ما برنامهاي دارد؟
** همانطور كه گفتم در سياست ما در قبال بحران، اجماعي براي مديريت اين بحران وجود ندارد. ما در عرصه ميداني به خوبي عمل ميكنيم اما نتوانستهايم بهرهبرداري سياسي متناسب با اين پيشرفتهاي ميداني را داشته باشيم. شايد علتش نداشتن نماينده ويژه براي بحران سوريه است كه بتواند تمام وقت امور سوريه را به پيش ببرد. بيشتر كشورهاي درگير، براي سوريه يك نماينده ويژه دارند ولي ما اين نماينده را نداريم و مسئوليتي براي اين كار ايجاد نشده است.
* الان جنگ سوريه به مرحله سرنوشتسازي رسيده است و براي بازسازي اين كشور بايد تمهيداتي انديشيده شود. روسها برنامههايي براي دوران بازسازي دارند و حتي طرح مارشال را براي بازسازي سوريه مطرح كردهاند. در ايران چه برنامههايي براي بازسازيهاي پس از جنگ سوريه وجود دارد كه بتوان دستاوردهاي آن را به دست آورد؟
** مقامات فعلي سوريه براي دوران بازسازي برنامههايي دارند كه اگر بر سر كار باشند قطعاً توجه خاصي به كشورهاي همپيمان سوريه خواهند داشت. من به مقامات سوريه پيشنهاد دادم مسئله مشاركت كشورها در بازسازي را مورد توجه قرار دهند و اين مسئله را قانوني كنند كه در دوره بازسازي اولويت با كشورهايي باشد كه در جنگ عليه تروريسم همپيمان دمشق بودهاند. مرحله بازسازي براي ايران مهم است و بايد اتاق فكري در اين زمينه تشكيل شود و تصميم بگيرند كه چه اقداماتي براي دوران بازسازي بايد انجام شود. در جنگ 33 روزه حزبالله و رژيم صهيونيستي، برخي تلاش داشتند تا فشارهاي ناشي از خرابيهاي جنگ را به دوش حزبالله بيندازند اما حزبالله و شخص سيد حسن نصرالله اين توطئه را خنثي كرد. ايران در دوره بازسازي لبنان ثابت كرد كه همچون دوران جنگ در كنار ملت لبنان است. در سوريه هم ايران در بخشهايي از جامعه سوريه مثل بخشي از اهل تسنن خسارتهاي معنوي را متحمل شد كه با استفاده از فرصت بازسازي اين خسارتهاي معنوي را بايد جبران كرد.
* در بحث نحوه برخورد با معارضه، انتقادهايي وجود داشت كه ايران عملكرد خوبي نداشت و ميتوانست با نشستهايي آنها را دور هم جمع كند اما اين مسئله در عمل اتفاق نيفتاد. اين مسئله متأثر از چه عواملي بود؟
** در بحث عدم كار با معارضه بيشترين علت كارشكني معارضه بود. معارضه سوريه از همان ابتدا با ايران سر ناسازگاري داشت و حاضر نبود با ايران مذاكره كند. بخشي از معارضه هم با مقامات صهيونيستي ديدار و همكاريهايي داشتند. البته ايران هم در اين مسئله كوتاهي كرده و ميتوانست بيش از اين با معارضه تعامل كند. كاري كه روسيه و حتي مصر انجام دادهاند. شايد علاوه بر رويكرد خصمانه معارضه نسبت به ما عدم اجماع ملي و نبود تمركز در مديريت بحران در كشور نيز مطرح باشد.
http://javanonline.ir/fa/news/827929
ش.د9502921