(روزنامه كيهان ـ 1395/10/06 ـ شماره 21520 ـ صفحه 2)
1- آذر و دی ماه هر سال، تداعیکننده دو اتفاق تلخ سیاسی و اقتصادی است. درست7 سال پیش (6 دی 1388) ماجرای حرمتشکنی روز عاشورا از سوی طیفی رخ داد که بعد از 8 ماه نقابداری و بهانهجویی بر سر انتخابات، حالا نقاب انداخته بودند و پس از آن که روی جمهوری اسلامی خط کشیده و به امام و رهبری اهانت کرده و مرگ بر اصل ولایت فقیه گفته بودند، حالا سر وقت سرور آزادگانی رفته بودند که همه چیز ملت ایران بود. ششم دی ماه 88 معلوم شد حتی شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» هم، هویت واقعی صحنهگردانهای اصلی آشوب 88 را برملا نمیکند. آن روز در میان حرمتشکنان بازداشتی، عناصری از سازمان منافقین و بهائیت بودند؛ هرچند که میرحسین موسوی همانها را «مردمان خداجو» نامید. آذر و دی ماه دو سال بعد (1390) در حالی که دو سه ماه بیشتر تا انتخابات مجلس نهم باقی نمانده بود، به واسطه اخلال و خرابکاریهای انجام گرفته، بازار ارز و طلا متلاطم شد و قیمتها رو به صعود گذاشت؛ و این در حالی بود که آن ماهها مصادف با ایام محرم و صفر بود و معمولا خرید طلا و ارز در این ماههای سوگواری کاهش مییابد، نه افزایش. آیا میان التهابافکنی سیاسی دی ماه 1388 و بیثباتسازی اقتصادی در سال 90 و آشفتگی آذر و دی امسال بازار ارز و سکه نسبتی برقرار است؟ هر کس «غیرت مذهبی» یا «وجدان ملی» داشته باشد از نوع این ضربات سیاسی- فرهنگی یا اقتصادی به درد میآید و دنبال چارهجویی میرود.
2- فعلا درباره خوب و بدش قضاوت نمیکنیم. اما لابد عوام و خواص جامعه از هر طیف، این گزاره را تایید میکنند که دولت یازدهم و رئیس آن، به خاطر فشار تحریمهای اقتصادی بر سر کار آمد. رفع تحریمها، وعده و شعار اصلی رئیس دولت یازدهم بود؛ حال آنکه بخشی از متحدان و حامیان وی در واقع استارتزننده و آدرسدهنده تحریمها بودند اما به دروغ مردم القا میکردند با هدف نجات اقتصاد کشور از تحریم، به میدان سیاست بازگشتهاند. این طیف نقش مهمی در آشوب سال 88 ایفا کردند و مورد لعن و شماتت ملت ایران در حماسه نهم دی قرار گرفتند. آنها در انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92، ابتدا از گزینههای دیگر حمایت میکردند اما 3 روز مانده به روز رأیگیری، حاجی انا شریک گفتند و حامی آقای روحانی شد؛ پس از آن هم با وقاحتی بیسابقه در تاریخ سیاسی ایران گفتند «دولت یازدهم، رحم اجارهای اصلاحطلبان است». این جریان طفیلی تا توانستند در دولت و وزارتخانهها مهرهچینی کردند. ادعای اصلی یادداشت حاضر این است که اقتدار و امنیت ملی و اقتصاد و فرهنگ کشور، «گروگان» همین جریان طفیلی است و تا برای خلع ید و مجازات آنها اهتمام نشود، فشارها و تهدیدها و مضیقههای دشمن علیه ملت ایران ادامه خواهد داشت. به این گزاره باید مستندا پرداخت و از متن این روایت مستند، به وفاق و اجماع ملی درباره «افق آینده»، «دولت دوازدهم» و چگونی پیگیری راهبرد «پیشرفت و عدالت» رسید.
3- رابرت گیتس یک سیاستمدار اطلاعاتی کارکشته است که از ریاست سازمان سیا به وزارت دفاع در دولت جمهوریخواه بوش رسید. او به اعتبار تجربیاتش- در اتفاقی نادر و کمسابقه- در دولت دموکرات اوباما ابقا شد. 27 شهریور 1388 وقتی حاشیهسازی برای راهپیمایی روز قدس اتفاق افتاد و جمعیتی سازماندهی شده در میدان هفت تیر، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادند، گرگهای اطلاعاتی از این اتفاق بو کشیدند و تصمیمهای مهمی گرفتند. 10 روز بعد، رابرت گیتس با اشاره به ماجرای روز قدس، به شبکه CNN گفت «در حال حاضر به دلیل شکافهای عمیق در ایران، تحریم اثرگذارتر از گذشته است. ما در حال حاضر شکافهایی را در ایران شاهدیم که در 30 سال گذشته بیسابقه است. معترضان به جای پیگیری رای خود، برخی سیاستهای کلی جمهوری اسلامی را هدف گرفتهاند.» نطفه تحریمهای فلجکننده از همینجا در ذهن دشمنان ملت ایران و رصدگران اطلاعاتی آنها منعقد شد. «گیتس» 9 ماه بعد یعنی 31 خرداد 89 در مصاحبه با فاکسنیوز، ارزیابی خود را اینگونه تکمیل کرد؛ «فشارها و تحریم اقتصادی، ظرفیت و شانسی خوب برای توقف برنامه هستهای ایران است تا جمهوری اسلامی را سر عقل بیاورد و بفهمد با ادامه این وضعیت، امنیت خود را بیشتر در معرض خطر قرار میدهد. انتخابات سال گذشته در ایران، حکومت را به چند دسته تقسیم کرد و افزایش فشارهای اقتصادی میتواند به تسلیم شدن ایران بیانجامد». چرا باید برای توقف برنامه هستهای ایران به عنوان «نماد پیشرفت فنی و اقتدار علمی»، امنیت ملی آن هدف قرار میگرفت و چرا ابزار آن، ایجاد اختلاف و آشوب و تحریم اقتصادی قرار گرفت؟
4- روزنامه لسآنجلس تایمز مهرماه 1388 به فاصله 20 روز، 2 تحلیل قابل تأمل را منتشر کرده است. این روزنامه 10 مهر 88 در گزارشی قابل تأمل مینویسد «برخلاف غرور ملی ایرانیها، اپوزیسیون و جنبش سبز از فشار غرب راضی است. یکی از مخالفان که بازداشت شده، میگوید افشای وجود یک نیروگاه هستهای جدید، بر فشارها علیه دولت خواهد افزود و همین امر موجبات رضایت جنبش سبز را فراهم میکند. با تشدید فشارها میتوان امیدوار به عمیقتر شدن شکافها بود.» این گزارش ادامه میدهد «برنامه هستهای باعث غرور ایرانیان است اما همین برنامه موجب اختلاف میان اصلاحطلبان خواستار تعامل با غرب و تندروهای مخالف مداخله غرب در امور ایران شده است. محسن مخملباف [عضو اتاق فکر فتنه سبز در خارج کشور] در یک تظاهرات اپوزیسیون در نیویورک، بیانیهای را قرائت کرد که در آن نوشته شده بود؛ «جنبش سبز، بمب اتم نمیخواهد»... اغلب ایرانیها مخالف سازش بر سر برنامه هستهای خود هستند؛ این یک حس ملی است که حتی قبل از انقلاب 1979 هم وجود داشته است... افرایم هالوی رئیس اسبق سازمان جاسوسی موساد میگوید که امیدوار است با افزایش فشار غرب، نارضایتی در داخل ایران پا بگیرد و باعث تغییر رفتار جمهوری اسلامی شود.»
5- لسآنجلس تایمز همچنین 28 مهر همان
سال، از رایزنی یک مقام آمریکایی به نام جانهانا با سران اپوزیسیون و نمایندگان
رهبران جنبش سبز خبر میدهد. «هانا» به این روزنامه میگوید: «مطمئناً پیامی که من
از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک
به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و این
تحریم باید هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و یا تدریجی، فقط به رژیم این امکان را
میدهد که با وضعیت جدید خودش را تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر
باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن... برخی از آنها
نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سبز سرکوب شود. با
وجود این نگرانی، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هستهای و مراکز سپاه
پاسداران و بسیج- هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط
حکومت به دست مخالفان را تسریع خواهد کرد»! بین سخنان گیتس درباره تحریمها و
گزارش لسآنجلس تایمز درباره ضرورت تحریمهای فلج کننده، کمتر از 20 روز فاصله است.
9 ماه پس از این تبادل «گرا»ی اطلاعاتی، یعنی در تاریخ 20 خرداد 1389 (9 ژوئن 2010) قطعنامه تحریمی 1929 به بهانه برنامه هستهای- و در واقع برای حمایت از فتنه سبز- صادر شد. خرداد یک سال بعد، هیلاری کلینتون وزیر خارجه حامی فتنه سبز، رسماً از «تحریمهای فلجکننده» رونمایی کرد و به فاصله 6 ماه، ایجاد شوک مصنوعی و تورم انتظاری در بازار سکه و ارز، توسط اخلالگران سیاسی- رسانهای و تروریستهای اقتصادی آغاز شد تا به یکی از دو کار آشوب سیاسی- اقتصادی یا تغییر مسیر انتخابات مجلس نهم (اسفند 1390) بیاید؛... و این ماجرا تا انتخابات ریاستجمهوری 92 و پس از آن- تا به امروز که بازار ارز و طلا، چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری مجدداً دستخوش دستکاری است- ادامه پیدا کرده است.
6- مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا به فاصله 4 ماه، 2 بار درباره شجرهنامه «جنبش سبز» مصاحبه و سخنرانی کرد. او هفتم دی 89 در بنیاد FDD (دفاع از دموکراسی) گفت «روزی ما خواهیم نشست و در مورد تاریخ پنهان جنبش سبز صحبت خواهیم کرد و همه شما خواهید گفت که این جنبش از سال 2009 (1388) شروع شد اما من به شما میگویم که ما میدانیم و میتوانیم مستند کنیم که ریشه این حرکت به اواسط دهه 1980 میلادی ]سالهای 1365-66 شمسی[ برمیگردد و در طول مراحل مختلف، تکامل پیدا کرده است. من حرفهای بیشتری برای گفتن در این باره دارم اما همین جا سخنانم را قطع میکنم». لدین 6 مهر همان سال در گفتوگو با رادیو فردا و با اشاره ماجرای مذاکرات محرمانه مکفارلین تصریح کرده بود «آنچه من به آن اعتقاد داشتم، وجود افرادی است که خواهان رابطه با آمریکا بودند. این افراد چه کسانی بودند؟ کسانی که ما با آنها وارد گفتوگو شدیم؛ افرادی از دفتر نخستوزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش».
15 اردیبهشت 93 «محسن-کنگرلو» مشاور امنیتی موسوی در زمان نخستوزیری با روزنامه شرق مصاحبه کرد و گفت «من در کارهای اطلاعاتی و امنیتی، مشاور مهندس موسوی بودم، قضیه سفر و مذاکرات مکفارلین هم امنیتی تلقی میشد و من فرد مورد اعتماد مهندس موسوی بودم... من با یک ایرانی که در پاریس زندگی میکرد و به دلایلی نمیتوانست به ایران بازگردد، آشنا بودم و او قربانیفر ]دلال مذاکره و معامله با آمریکا[ را به من معرفی کرد و از طریق همان فرد با قربانیفر مرتبط شدم... من از طرف آقای موسوی اختیار داشتم که به آقای هاشمی هم گزارش بدهم... هیئت آمریکایی ریسک کرد و به ایران آمد. ما عمداً گفتیم که با پاسپورت ایرلندی بیایند؛ اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند، از همان مقصد لو میرفتند». این جریان پنهانکار آن روز قصد داشت نظام و امام را دور بزند؛ که همین کار را هم شروع کرد اما پس از بار آوردن یک افتضاح، حضرت امام(ره) وارد مسئله شده و با اعلام ممنوعیت مذاکره با تیم مک فارلین، ماجرا را تبدیل به یک شکست بینالمللی برای آمریکا کردند.
7- اجمالاً باید گفت جریان اشرافیت نقشآفرین در «فتنه سیاسی- اقتصادی و فرهنگی» دو دهه اخیر، مسئله اصلی «امنیت و اقتدار و اقتصاد ملی» است؛ نه بخشی از راه حل و منجی و میانجی ماجرا. متأسفانه بخشهایی از دولت نیز گروگان این جریان متهم به خیانت، وطنفروشی و دیاثت سیاسی هستند. خرمشهرهایی به واسطه خیانت این طیف اشرافی به اشغال رفته که باید آزاد شود؛ و قدم اول ایجاد وفاق و اجماع ملی بر سر عوامل نفوذ و شبیخون دشمن است.
http://kayhan.ir/fa/issue/895/2
ش.د9503244