23 اردیبهشت ماه، خبرگزاریها از اعتصاب دبیرکل حزب مجلس وحدت مسلمین پاکستان در اعتراض به کشتار سازمان یافته شیعیان این کشور در مقابل باشگاه خبرنگاران اسلامآباد خبر دادند.
حجتالاسلام ناصر عباس جعفری به همراه جمعی از شیعیان با تحصن در این محل دست به اعتصاب غذا زده و خواستار واکنش جدی دولت نسبت به کشتار سازمانیافته شیعیان و ترور آنها توسط گروههای جنایتکار شدند. تحصنکنندگان از دولت خواستند تامین امنیت جانی شیعیان را به عنوان ابتداییترین حقوق شهروندی محقق سازد.
این روحانی برجسته شیعه در این مدت که برخی از اهل سنت پاکستان نیز از جمله علمای سنی بریلوی و جماعت اسلامی از آن حمایت کردند فقط آب مینوشید و از خوردن موادغذایی امتناع کرده و خواستار تامین امنیت و عدالت برای شیعیان شد.
وی پس از 80 روز اعتصاب غذا هفته گذشته براثر عارضه قلبی و بالارفتن قند خون به بیمارستان انتقال یافت درحالی که 34 کیلو وزن خود را از دست داده بود.
این وضعیت باعث شد که سرانجام دولت پاکستان برای قبول درخواستهای دبیرکل حزب مجلس وحدت مسلمین قول مساعد دهد و با اعزام وزیر کشور به بیمارستان، از او دلجویی کرده و قول دهد که خواستههای متحصنین اجابت خواهد شد.
بدین ترتیب پس از حدود سه ماه اعتصاب غذای رئیس حزب "مجلس وحدت مسلمین پاکستان" در اعتراض به شیعهکشی مداوم در این کشور، وزیر کشور پاکستان در مورد برخورد با تروریستها، قول مساعد داد.
"چودهری نثارعلیخان" بالاخره به نمایندگی از دولت پاکستان بر بالین "علامه راجا ناصر عباس جعفری" حضور یافت و به وی قول مساعد داد که مسئله ترور شیعیان به دست تروریستها را جدی بگیرد. این در حالیست که طی هفتههای اخیر هزاران نفر از مردم پاکستان در شهرهای مختلف این کشور تظاهرات و با علامه جعفری اعلام همبستگی کرده بودند.
چودهری نثارعلیخان در بالین علامه جعفری، ضمن درخواست از وی برای پایان اعتصاب غذا، اظهار داشت: "به درخواستهای ایشان عمل میشود و لازم نیست که او به اعتصاب خود ادامه دهد."
علیخان تاکید کرد: "علامه جعفری فقط یک عالم شیعه نیستند، بلکه سرمایهای برای تمام ملت پاکستان هستند. وزیر کشور پاکستان افزود: در مورد اجرای درخواستهای حزب مجلس وحدت مسلمین با تمام دولتهای ایالتی تبادل نظر کردهایم و تا جایی که بتوانیم به خواستههای علامه جعفری عمل میکنیم.
علامه جعفری هم از عیادت چودهری نثارعلیخان تشکر و حضور وی در بیمارستان را باعث دلگرمی دانست و تاکید کرد اقدام مناسب برای جلوگیری از کشتار شیعیان، ارجاع پرونده این ترورها به دادگاه نظامی، ممنوعیت فعالیت گروههای تکفیری و بسته شدن مراکزی که در حمایت از تروریست فعالیت میکنند، از جمله خواستههای اصلی حزب مجلس وحدت مسلمین از دولت پاکستان است.
وی چندی پیش طی سخنانی در جمع عدهای از مردم و شخصیتهای پاکستانی که برای اعلام همبستگی با وی و سایر متحصنین به اسلامآباد آمده بودند، دلایل اعتصاب غذای خود را تشریح کرده بود که متن کامل آن چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم.
من از همه شما تشکر میکنم که به اینجا تشریف آوردید و برای من باعث افتخار است که در این جمع، شخصیتی حضور دارد که من در اوایل زندگی خود، وقتی کودکی بودم در مجلس ایشان مینشستم و سخنان او را میشنیدم. مادران ما، ما را به مجالس امثال ایشان بردند و از همان مجالس عزاداری، با ذکر امام حسین علیهالسلام انس گرفتیم و همان ولاء - که هدیه بزرگ آل محمد(ص) از جانب خداوند متعال است - در دلهای ما جای گرفت، و تا امروز حیات ما را تضمین کرده است.
من در آغاز صحبتم، عرایضی خدمت شما تقدیم میکنم تا اوضاع موجود را بهتر درک کنیم.
از زمانی که پاکستان تاسیس شده، اکثریت جمعیت این کشور از آن "بریلوی"ها است و دومین اکثریت بزرگ از آن "تشیع" است. بر اساس قواعد دموکراسی، جمعیت اول کشور، پیرو اهل تسنن، جمعیت بعدی متعلق به شیعیان، و در مرحله سوم سایر گروهها و طوائف قرار دارند؛ اما در زمان "ضیاء الحق"، تلاش کردند این دموکراسی را به صورت وارونه اداره کنند. پیرو این سیاست وارونه و متغیر، "تکفیر" را رواج دادند و گروههایی ایجاد و سازماندهی شد که کار تکفیر اهل تشیع را آغاز کردند.
در آن زمان ما در حوزه در حال تحصیل بودیم و به بزرگان خود میگفتیم: "عداوتی که اینک با تکفیر در حال آغاز است، آینده سختی در پی خواهد داشت"؛ اما برخی بزرگان میگفتند: "اینها سگانی هستند که پارس میکنند، بگذارید پارس کنند!". در آن زمان، خطر را بدرستی درک نکردیم.
در مرحله بعدی، شعار "نعره حیدری" از ارتش حذف شد؛ اما هیچکس عکسالعمل نشان نداد و چیزی نگفت. بریلویهای پاکستان هم نعره حیدری سر میدادند، اهل تشیع هم نعره حیدری سر میدادند؛ اما این شعار را حذف کردند که در واقع، حرکتی برای سوق دادن سازمانها و نهادها به سمت اندیشه تکفیری بود.
سپس در ارتش - در نیروهای زمینی، دریایی و هوایی - روحانیون سلفی و وهابی و تکفیری به خدمت گرفته شدند. هدف از این کار محقق کردن تغییرات ایدئولوژیک بود؛ اما ما فقط تماشاگر بودیم، سکوت کردیم و هیچکس هیچ چیزی نگفت.
حرکت تکفیری ادامه یافت و در مراحل بعدی لشکرها و نیروهایی با اندیشه تکفیری، برای جهاد در کشمیر، جهاد در افغانستان و... تشکیل شد. این افراد، آموزش نظامی و تسلیحاتی دیدند، بخوبی مسلح و مجهز شدند، به آنها اسلحه داده شد، "داراییهای راهبردی" و "ثروتهای مهم" کشور ما قلمداد شدند؛ اما آنها همین تروریستها و تکفیریهایی بودند که وقتی مسلح شدند و به آنها قدرت داده شد، همزمان با جهاد کشمیر و جهاد افغانستان، در داخل کشور هم ما را به قتل رساندند و میرسانند.
حملات به اهل تشیع، حملات به مجالس ما، به حسینیههای ما به راهپیمائیها و عزاداریهای ما، به شخصیتهای ما، اینها حمله میکنند. وقتی ما شکایت میکنیم و فریاد میزنیم، اینها اعتنایی نمیکنند، زیرا آنها میدانند، که سیاستی که اینها منتقل کردهاند، و به آنجایی که کشور را دارند میبرند، این نتیجه طبیعی آن است؛ همانگونه که در حین تولد کودک مادر سختی میکشد و درد تحمل میکند، این سختی و این درد طبیعی است، اینها احساس میکنند، که این یک درد طبیعی است، این انسانها که کشته میشوند و این تکفیری که صورت میگیرد، این نتیجه طبیعی تحول و انتقالی است، و باید آن را تحمل کرد.
کمک به رشد تکفیریها در پاکستان
این روند در کشور ما شروع میشود، قتل و غارت در هرنقطه از کشور، همه جا تکفیر در جریان است. برای تکفیریها مدارس تاسیس میکنند، آنها را مسلح میکنند، در عرصه سیاسی تقویت میشوند، در عرصه اجتماعی به آنها قدرت میدهند، در عرصه اقتصاد تقویت میشوند، و آنها را در عرصه ایدئولوژی و مذهب هم تقویت میکنند. در این کشور این روند را آغاز میکنند.
سپس این روند به پیش میرود، و در مرحله بعدی بریلویها هدف قرار میگیرند. مزارها، مقابر و مدارس دینی آنها هدف قرار میگیرند. یکی از نمونههای این تعرضات، زمانی بود که یک نفر از مرشدان آنها در منطقه سوات از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، و تکفیریها قبر او را نبش کردند و جسدش را بهدار کشیدند. بهر حال در این مرحله آنها قتل عام بریلویها را آغاز کردند؛ هیچ کس چیزی نگفت، همه سکوت کردند، علمای بزرگشان به قتل میرسند، مدارس دینی آنها هدف حملات انتحاری قرار میگیرند و بعد از آن کلیساها، معابد هندوها و سیکها، هدف قرار میگیرند ولی هیچکس عکسالعمل از خود نشان نمیدهد؛ هیچ قاتلی مجازات نمیشود، قاتلان آزادانه میگردند و مانور میدهند، و به گفته خودشان، "اگر خدای ناکرده کسی از آنها دستگیر هم بشود" در زندان تسهیلات فراوان در اختیارشان قرار میگیرد و در آنجا عیاشی میکنند، و هیچ برخوردی با آنها صورت نمیگیرد، چرا؟ برای این که سیاست تغییر کرده است، اندیشه تکفیری قبله این سیاست جدید شده است، تروریسم باید باشد و مردم باید این درد و این جراحت را تحمل کنند و باید نهادها و سازمانها باید کار خود را بر طبق این سیاست پیش ببرند.
بهر حال، قانون "مکافات عمل" بر جهان حاکم است؛ خداوند سنتهایی دارد، که این سنتها به هیچ گاه عوض نمیشوند، "فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِالله تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِالله تَحْوِیلاً" از همین سنتها و قوانین، یکی "قانون مکافات عمل" است؛ چنانکه تروریستهای خود فروخته، که جنابان آنها را پرورش داده بودند و در برابر پول برای اهدافشان فعالیت میکردند، آتش شان، به سمت اینها بازمی گردد، شعلهها به اینها نزدیک میشوند و اینها حرارتش را احساس میکنند و اینها احساس میکنند که "آتشی که ما افروخته بودیم اینک لهیبش به خانه خودمان رسیده است"، ما فریاد زدیم، اعتراض کردیم، ما را از اتوبوسها پیاده کردند و بعد از دیدن شناسنامههای مان، ما را به قتل رساندند، هیچکس هیچ عکسالعملی نشان نداد، هیچ قاتلی دستگیر و مجازات نشد؛ اینها میخواستند که ما بترسیم، ما از صحنه فرار کنیم، بزدل بشویم، و سر فرود بیاوریم و به شهروندان درجه سه و چهار تبدیل شویم.
این سیاست بود؛ وگرنه، وقتی پلیس باشد، ارتش باشد، سازمانها باشند، قوه قضاییه باشد، چگونه ممکن است که مجرمان دستگیر نشوند، و اندیشه تکفیر مهار نشود، این حرکتی بود که تحت سرپرستی حکومت ما و حاکمیت ضیاءالحق آغاز شد و پیش رفت و هیچ تغییری در آن داده نشد.
ما فرزندان کربلا هستیم
ما از کربلا آموختیم؛ ما از عزاداری سیدالشهداء علیهالسلام چیزهایی آموخته ایم: یزید میخواست که مظلومیت و شهادت اهالی کربلا را در کفن "بغی و شورش" برای همیشه به خاک بسپارد؛ تا مردم شهادت آنها را از یاد ببرند و مظلومیت شان هم جنبه قدسی خود را از دست بدهد و در کنار بدنهای شهیدان دفن شود. ما از عزاداری چه آموختیم، ما با عزاداری خود، نگذاشتیم شهادت امامان مان به فراموشی سپرده شود، نگذاشتیم مظلومیت ایشان از یادها برود، و نگذاشتیم جنبه قدسی و طهارت و پاکیزگی آنها زیر سئوال برود؛ و با همین قدرت خود، با یزیدهای همه اعصار و قرون، مقاتله و مبارزه کردیم و به این مرحله رسیدیم؛ ما شهادت امامان خود را زنده نگاه داشتیم، شهادت اصحاب و یارانشان را زنده نگاهداشتیم؛ همه اینها را به وسیله عزاداری تحقق بخشیدیم.
ما مظلومیت آنها را نیز زنده نگاه داشتیم و قدسیت و تقدس مظلومیت آنها نیز بدینوسیله محفوظ ماند و این قدرت ما بود که با استفاده از آن با یزیدها مبارزه کردیم، این را ما از کربلا آموختیم و همین امر به ما حیات و زندگی بخشید، به ما روحیه داد و جرات و شجاعت داد، به ما بصیرت داد؛ ما به وسیله عزاداری زندانهای ترس و بیم را شکستیم و قدم پیش نهادیم. ما را زنده زنده در دیوارها چیدهاند، ما را در سیاه چالهای تاریک انداختهاند و همانجا جان باختهایم، اما نگذاشتهایم این میراث گرانقدر آلمحمد(ص) از دل و سینه جدا شود. ما این را از کربلا آموخته بودیم.
در سرزمین پاکستان هم تروریستها میخواستند که ما بترسیم، شهیدانمان را فراموش کنیم و ساکت بشویم و حتی یادی از شهدای خود نکنیم و مظلومیت ما هم هیچ جا مطرح نشود. شما ببیید وقتی میپرسیم که در پاکستان چند نفر شهید شدهاند، میگویند 80000 نفر؛ چند نفر از اینها شیعهاند؟ میگویند: 20000 نفر؛ چند هزار نفر هم از نیروهای ارتش هستند: سرباز، درجهدار و افسر؛ به هر حال اکثریت این شهدا اهل تسنن هستند؛ آیا کسی هست که اهل سنت را مظلوم خطاب کند؟ کسی هست که بگوید که این تعداد از آنها به شهادت رسیدهاند؟ آری، ما از کربلا آموختیم و نگذاشتیم شهیدان مان به فراموشی سپرده شوند؛ نگذاشتیم مظلومیت آنها از بین برود، و امروز در پاکستان هر کسی قبول دارد و میگوید که "ما شیعیان مظلومیم".
اندیشه تکفیر میخواست دو کار انجام دهد: اول این که شهیدان ما را در کفن تکفیر به خاک بسپارد و مردم بگویند که کافر بودند و کشته شده اند، چه اشکالی دارد! دوم این که این شهیدان را در کفنی با عنوان "جنگ نیابتی ایران و آلسعود" دفن کنند، ما نگذاشتیم این دو کار آنها به ثمر بنشینند. ما جنازه شهیدان خود را بر زمین گذاشتیم و نشستیم و مظلومیت خود را به همه جا، رساندیم.
وقتی شعلههای آتش تروریسم به خانههای حاکمان رسید، ما از آنها خواستیم که علیه تروریستها عملیات کنند، اصرار کردیم بر این خواسته خود، آنها مذاکرات را پیش کشیدند! ما تجمعات بزرگی انجام دادیم، و گفتیم که مذاکره با تروریستها هیچ مبنای منطقی و اخلاقی، قانونی شرعی ندارد، این یک کار بیاساس است، این بدعت است، این یک سنت غلط است، و بالاخره آنها بالاجبار به عملیات نظامی روی آوردند و البته زمانی که دیگر فرودگاهها مصون نماندند، پایگاههای هوائی و دریایی از تعرض تروریستها محفوظ نماندند، قرارگاه مرکزی ارتش محفوظ نماند، همین نزدیکیها مقر مرکزیای اسای قرار دارد، که دو تا خیابان به آن منتهی شده و هر دو مسدود است، میپرسیم که چه نوع تهدیدی برای آن وجود دارد؟ مطمئنا این تهدید از ناحیه شیعه و سنی نیست؛ چه کسی به اینها حمله میکند؟ بنابراین عملیات آغاز شد، طرح ملی عمل (National Election Plan) تصویب شد.
انتظار ما این بود که ـ ما که از سه دهه اخیر تحت فشار بودیم از سوی تروریسم، از سوی حکومت و حاکمیت، از نفرتها و از ناحیه تکفیر، ـ از ما دلجویی به عمل خواهد آمد و آنچه که بر ما گذشته، جبران خواهد شد، آنچه بر اهل تشیع، اهل تسنن و اقلیتهای مسیحی وغیره، گذشته جبران خواهد شد، این انتظار ما بود، ولی واقعا چه شد؟ عملیات ضرب عضب شروع شد، ما از آن حمایت کردیم، ولی ضرب عضب به تنهائی برای نابود کردن تروریسم کافی نیست.
تروریسم 5 تا بُعد دارد:
1. بعد سیاسی
2. بعد اقتصادی
3. بعد اجتماعی
4. بعد مذهبی یا ایدئولوژیک و
5. بعد نظامی.
ضرب عضب فقط یک بعد را هدف قرار میدهد و آن را تضعیف میکند؛ چهار بعد دیگر، باید بر اساس مضمون طرح ملی عمل باید مهار شوند. اما شما ببینید در پاکستان به این طرح عمل نمیشود، نه در بعد اجتماعی با تروریسم مبارزه میشود و نه در ابعاد اقتصادی، نه نظامی و نه اعتقادی و ایدئولوژیکی؛ آنها در سراسر کشور آزادانه رفت و آمد میکنند و زندگی میکنند؛ ولی از آن سو، در خارج از آنچه در طرح مورد اشاره مندرج است، در سراسر پاکستان برای عزاداران بیگناه پروندههای قضایی تشکیل داده میشود، رفت و آمد خطیبان و مداحان شیعه از یک ایالت به ایالت دیگر، ممنوع میشود، از یک شهرستان به شهرستان، ممنوع میشود، به ذاکران امام حسین(ع) دستبند میزنند؛ براساس طرح ملی عمل، دستبند باید به کسانی میزدند که از مدارس شان، از مساجد و اجتماعات شان، از تروریسم و تکفیر حمایت و پشتیبانی میشود؛ آنها باید ممنوع الفعالیت میشدند، فعالیت آنها باید ممنوع میشد؛ اما کسانی ممنوع الفعالیت شدند که خود هدف تروریسم بودند، یعنی ما، شروع کردند به پایمال کردن حقوق ما، فشار بر روی ما تشدید شد؛ معنی این وضعیت این است که عنصر تکفیری گری هنوز در نهادهای دولتی و حاکمیتی ما هنوز به قوت خود باقی است.
آنها این طرح را منحرف کردند و به پشت ما خنجر زدند. این اقدامات به پنجاب محدود نماند، بلکه در ایالت خیبر پخنونخوا هم، در نقاط متعدد، برای عزاداران پرونده تشکیل دادند، به این اتهام که مثلا چرا در فلان منطقه راهپیمایی با علم [پرچم حضرت عباس(ع)] انجام شده است در حالی که در همان مکان از 30 سال گذشته، از 50 سال گذشته چنین راهپیماییهایی مرسوم بوده است؛ برای کسانی که مجلس برگزار کردهاند، پرونده قضائی تشکیل دادهاند؛ حتی در اسکردو [مرکز بلتستان] که 100 درصد جمعیت شیعه است، اجازه ندادهاند عزاداران امام حسین(ع) راهپیمایی برگزار کنند! و گفتهاند که "چون شما قبلا این راهپیمایی را نداشتهاید، اکنون به شما اجازه آن را نمیدهیم"!
کشتار شیعیان در پاراچنار
در ایالت بلوچستان، زائرین ما ـ که معمولا فقیرند و در مدت یک سال و دو سال و پنج سال مبلغی پول پس انداز میکنند و در بین آنها زنان و سالخوردگان و کودکان هم وجود دارند - در مسیر کویته به تفتان، با موانع و کارشکنیهای فراوان روبرو میشوند، اگر حج عبادت است ـ که قطعا عبادت است - و حکومت حج را تسهیل میکند، زیارت عتبات عالیات هم نزد ما عبادت است، حکومت باید آن را تسهیل کند، باید تسهیلات در اختیار زائرین قرار دهد، نه این که گذرنامههایشان را بگیرد و آنها را حبس کند.
هم چنین در منطقه گلگت و بلتستان، که سرزمین پیروان مولا علی علیهالسلام است و آنها با زور بازوی خودشان این سرزمین را آزاد کرده و ضمیمه پاکستان ساخته اند، اما هنوز به آنها حقوق اساسی و قانونی داده نشده است، آنها در عمل پاکستانی به شمار نمیروند. اولین کاری که کردند این بود که تغییرات دموکراتیک در این منطقه آغاز شد و در سایه این تغییرات افراد دارای اندیشههای تروریستی را در آنجا اسکان دادند؛ در کشمیر آزاد [کشمیر تحت مدیریت پاکستان] کسی نمیتواند از جای دیگر بیاید و زمین بخرد ولی در همانجا قانون را تغییر دادند و برای کاستن از جمعیت شیعیان در مناطق اکثریتی شیعه، افراد وهابی و دارای ذهنیتهای سلفی و تکفیری را اسکان دادند.
در حال حاضر اراضی آنها را به زور قبضه میکنند؛ شیعیان آنجا را اینها ملیت پاکستانی ندادند، حقوق اساسی را از آنها دریغ داشتند، فریادهای شان ناشنیده گرفته شد، آنها میخواستند پاکستانی باشند اما کسی نشنید، آنها هویت میخواستند، حالا که قرار است کوریدور اقتصادی ایجاد شود، و طبعا قیمت اراضی مردم گلگت افزایش خواهد یافت، و آنها انتظار داشتند که این تحول برایشان مفید باشد، اما در حال حاضر اراضی راهبردی شان، را دارند اشغال میکنند، با عنوان "حکومت خالصه" بخشدار و مساح میآورند و اگر بخشدار و مساح همکاری نکنند، بخشدار و مساح جدید میآورند و زمین را قبضه میکنند، در پاراچنار، مردم 4 تا 5 سال در محاصره به سر بردند، با طالبان جنگیدند، چندین هزار شهید و مجروح دادند، چندین هزار! شما با من بیایید به پاراچنار، خواهید دید که هیچ خانهای نیست که یک یا دو نفر از اعضایش شهید نشده باشند.
آنها به طالبان شکست دادند، باید به آنها جایزه داده میشد، در آنجا هیچ وقت ارتش پاکستان هدف حمله قرار نگرفته، پرچم پاکستان مورد بیاحترامی قرار نگرفته، نرخ سواد در آنجا از همه مناطق کشور بالاتر است، نرخ سواد در آنجا برابر است با اسلام آباد در پاراچنار، در کرم ایجنسی. درآنجا کارخانه تولید سلاح و مواد مخدر وجود ندارد؛ به آنها بابت مقابله با طالبان، باید جائزه و پاداش داده میشد، اگرچه زمانی که این منطقه در محاصره طالبان بود، نهادهای حکومتی از تروریستها پیشتیبانی میکردند و تلاش میکردند که مردم را به ترک منطقه مجبور نمایند و طالبان این منطقه را اشغال کنند، اما مردم اجازه ندادند این نقشه طالبان و سازمانهای دولتی عملی شود و تنها جایی است که مردم آنها را شکست دادند؛ اما اکنون سازمانها و نهادهای دولتی دارند با ترغیب و تشویق خانوادههای دارای اندیشههای تکفیری و تروریستی به اشغال اراضی بسیار مهم و راهبردی مردم منطقه، آنها را وادار میکنند که هزاران هکتار زمین منطقه بالش خیل را قبضه کنند.
در پاراچنار در روز سوم شعبان جشن میلاد امام حسین علیهالسلام برپا بود، علماء و منقبت خوانان دعوت شده بودند، مقامات دولتی از رسیدن آنها به پاراچنار جلوگیری کردند، مردم روی جاده نشستند و تحصن اعتراض آمیز برپا کردند، شبه نظامیان دولتی رفتند و به سمت سرهایشان گلوله شلیک کردند، آنها را کشتند، زخمی کردند و افراد زیادی را دستگیر و شکنجه کردند و از آنها خواستند که قبول کنند که خودشان هم شهری هایشان را کشتهاند و نیروهای دولتی نقشی در کشتار نداشتهاند!!
دیره اسماعیلخان به قتلگاه ما تبدیل شده است، حقوقدانان، پزشکان، مهندسان، دانشجویان و دانشگاهیان، همه و همه هدف قرار میگیرند و به شهادت میرسند. وضع پیشاور هم بهتر از این نیست، هر روز خواه ناخواه جنازهای از شهیدی در این شهر تشییع میشود؛ در پنجاب هم وضعیت به همین صورت است؛ فشار بر ما تشدید و افزون شده است، این در حالی است که با توجه به نقش ما در این مدت، باید از ما دلجویی به عمل میآمد.
تکفیریها آزادند، شیعیان محدود!
تروریستها آزادند، تکفیریها آزادند و حتی به آنها اجازه داده میشود که تجمع و راهپیمایی راه بیاندازند.
مردم - گاهی جوانان، گاهی سالخوردگان و گاهی خردسالان، از میان زوار اهل بیت(ع) از مرز تفتان به من زنگ میزنند و میگویند: "ما را دارند اینجا خرد میکنند و له میکنند، کمک کنید"، یک وزیر هم تا کنون برای شیعیانی که شهید شدهاند، به منازلشان برای اظهار تاسف نرفته است، برای هیچکدامشان تا کنون پرونده قضائی تشکیل نشده و قاتلانشان تحت تعقیب قرار نگرفتهاند. در پنجاب، گاهی یک نفر زنگ میزند میگوید: "من مسئول فلان هیئت عزاداری هستم، ما در اینجا نوحه خوانی کردهایم، نیم ساعتی یک ساعتی گذشته است، عدهای علیه من شکایت کردهاند و پرونده تشکیل دادهاند و در همین مدت کم مرا به عنوان یک فرد تحت تعقیب معرفی کردهاند! بیایید به من کمک کنید!"، شما بفرمایید ما باید چکار کنیم؟ آیا ساکت بنشنیم، آیا سر فرود بیاوریم؟ یا نه بلکه ما کربلایی هستیم، ما از امامان خود آموختهایم که تشنه و گرسنه، تا آخرین قطره خون خود با ظلم مبارزه کردهاند و سر در برابر ستم فرود نیاورده اند؛ جملهای از دوستی شنیدم که میگفت: سرهای امامان ما جدا شده و بر نیزهها بلندتر شده اما در برابر ظلم خم نشده استاند. اینها امامان ما هستند، اینها پیشرو ما هستند.
ما با اینها مذاکره کردیم، من با وزیر کشور مذاکره داشتم، با وزیران شهباز شریف [سروزیر پنجاب] مذاکره کردیم، ولی هیچ تاثیری ندارد؛ هوا گرم بود، مشکلات هم فراوان بود، احساس میکردیم و بیم داشتیم که شاید مرحله جدیدی از قتل و کشتار میخواهد در کشور ما آغاز شود. چکنیم ما؟ ملت ما [شیعیان] هم زود دچار غفلت میشوند و اگر در سنگری پیروز شوند دیگران آرام میگیرند و به خواب عمیق فرو میروند؛ اما دشمن ما نمیخوابد؛ اگر بگذارید دشمن در آرامش باشد، مطمئن باشید او شما را آرام نخواهد گذاشت؛ اگر دشمن را تعقیب نکنید، دشمن شما را تعقیب خواهد کرد، این قانون است، قانون دنیا است؛ ما مردم روستا هستیم در روستاها هم حتی این قانون در جریان است.
پس، این کار با یک تظاهرات امکان پذیر نبود، تجمع یک روزه دویست، سیصد نفره هم قادر به انجام این کار نبود؛ دیدم هوا گرم است و مردم با مشکل روبرو خواهند شد بنا براین به این نتیجه رسیدم که خودم اعتصاب غذا کنم. امروز سیامین روز است. من با مظلومین عهد کردهام و غذا نخواهم خورد، غذا بر من حرام است، امروز دوستان به من پیشنهاد دادند که خرما بخورم، گفتم خرما هم نمیخورم (صلوات)؛ برای من مردن در همین جا، بهتر است. فردا به خیابان که میروم، ممکن است به قتل برسم، و فورا خواهند گفت که "فلانی را طالبان به قتل رسانده است"، چرا به گونهای نمیرم که هویت قاتلان واقعی را افشا کرده باشم؛ همانهایی که برای کشورما سیاستگذاری کرده اند، و تا به امروز سیاستهای ضیاء الحق را پیش میبرند؛ میخواهند این پاکستان را به کشوری فرقهای تبدیل کنند، کشوری متعلق به یک فرقه تکفیری!
ما نمیگذاریم چنین نظامی در این کشور ایجاد شود؛ ما پاکستانِ مسلمان میخواهیم، ما پاکستانِ قائد اعظم (محمد علی جناح) را میخواهیم، ما پاکستانِ علامه اقبال را میخواهیم، ما پاکستانِ دارای پرچم سبز دارای هلال را میخواهیم، ما پاکستانِ یک فرقه دارای اندیشههای تکفیری را، نمیخواهیم و نمیگذاریم که پاکستان به چنین کشوری تبدیل شود، ما جلوی آن را میگیریم. پاکستان را آباء و اجداد ما تاسیس کرده اند؛ لذا ما باید در بسیاری از زمینهها کار کنیم، ما باید فرزندانمان را به سطوح بالای تعلیم و تعلم و به سطوح بالا در همه زمینهها، برسانیم، که کاری است بسیار طولانی.
درحال حاضر، و از زمانی که در اینجا نشسته ایم، قدرت اجتماعی ما افزایش یافته است، همه احزاب سیاسی از جناحهای مخالف اینجا آمدند، از دولت هم برخی وزرا آمدند، و تایید کردهاند که کارما درست است و خواستههای ما واقعی است. و حالا میگوییم که خواسته ما چیست؟:
همه پروندههای قضایی تشکیل شده برای عزاداران امام حسین(ع) در سراسر پنجاب بسته شوند، حتی یک پرونده هم نباید بماند؛
دولت پاکستان باید قبول مسئولیت کند
دولت باید اعلام کند که ورود علماء مداحان و ذاکران امام حسین(ع) از این پس از ایالتها به ایالتها و شهرستانها به شهرستانها لغو شده است؛
قانون منع بلندگو باید فقط علیه حامیان تکفیریها اجرایی شود، چرا علیه ما اجرا میشود؟ آیا از هیچ یک از مجالس ما از حکیمالله محسود، ایمن الظواهری، اسامه بن لادن و ابوبکر بغدادی، حمایت شده است؟ این قانون علیه کسانی باید اجرا شود که از آنها حمایت میشود. ما نمیگذاریم چنین اقداماتی ادامه پیدا کند، ما ساکت نخواهیم ماند، ما علیه این رویهها موضع میگیریم و با آن مقابله میکنیم.
بهرحال، با این اقدام ما، وضعیت روابط عمومی ما بهبود یافته است، رهبران احزاب مخالف دولت آمده اند، سیکها و مسیحی و دیگران آمدهاند و همه از ما حمایت کردهاند ما اعلام همبستگی کرده اند؛ از برادران اهل سنت بریلوی، میتوانم بگویم که 95 درصد گروهها و احزاب اینجا آمدهاند هم اکنون هم برخی از آنها اینجا در کنار ما هستند؛ حامد رضا، از شورای اتحاد سنی، از دو روز با ما در تماس هستند، معاون ایشان هم اکنون اینجا حضور دارند و ما این موضع را اتخاذ کردهایم.
اینها مراحل هستند، مرحله اول این است که باید ببینیم در سفر کربلا حکمت حضرت امام حسین علیه السلام با مردم چه بوده؟ وقتی امام(ع) از مدینه خارج شدند، چهار ماه و چند روز در مکه بودند، و در این مدت از طریق حجاج و زائران پیام خود را به مدینه، کوفه، بصره، یمن و سایر مناطق رساندند که "من از بیعت با یزید سر باز زده ام"، مرحله اول مرحله اطلاعرسانی بود تا توجه مردم به ایشان جلب شود، مرحله دوم حرکت ایشان، شهادت ایشان بود و مرحله سوم مواجهه و مبارزه با یزیدها به وسیله شهادت و مظلومیت، نه فقط در کربلا بلکه در شهرها و کوچه و بازارها و نه فقط در محرم 61هـ.ق بلکه تا صدها سال به صورت مداوم، باید یزیدهای دورانها مورد تعقیب قرار گیرند، این مرحله قیام امام حسین علیهالسلام است.
مرحله اول ما هم اطلاعرسانی است، امروز از اینجا تا آمریکا مردم بیدار شدهاند و دارند تظاهرات میکنند و اعتراض میکنند؛ به همان اندازه که مرحله اطلاع رسانی به بهترین شکل ممکن و در سطح هر چه وسیع تر، تکمیل شود، به همان تناسب، توجه مردم و دنیا به سمت ما جلب خواهد شد و ما خواهیم توانست به مرحله بعدی وارد شویم.
ببینید، این مطالبات و خواستههای ما آسان است، "پروندههای قضائی و امنیتی بیاساس، بسته شود، فشار از عزاداران و ذاکران امام حسین(ع)، برداشته شود، مشکلات زائرین حل شود، اراضی شیعیان از قابضین پس گرفته شود" اما در حقیقت بسیار دشوار است به دلیل این که این انتقال سیاست است، ما میخواهیم این امر تحقق پیدا کند، ما از این خواستهها عقب نمینشینیم، و با قدرت مردمی مظلومیت خود را با تمام توان ابراز خواهیم کرد، حقوق خود را تحصیل خواهیم کرد؛ مبارزه ما مبتنی بر عدم خشونت است، من اینجا نشستهام به عدم خشونت پایبندم، هیچ خشونتی در این مبارزه نیست؛ هیچ درگیری وجود ندارد، هیچ کس به سمت کسی سنگ پرتاب نمیکند، ما در اینجا به سبک حضرت زینب سلاماللهعلیها، مبارزه میکنیم (تشویق حاضران و نعره حیدری).
من اعلام میکنم و میتوانم بگویم که من تا آخرین نفس از اینجا بر نمیخیزم، عقب نمینشینم (تشویق و دعای حاضران).
اکنون این مبازه بدون خشونت را به مرحله بعدی میبریم، 30 روز گذشته است و به نظرم ماه مبارک رمضان هم در همین جا خواهد گذشت؛ حکام این کشور انسانهای بیدردی هستند؛ من این جمله را اکثرا میگویم، که "وقتی دختری مورد تجاوز قرار میگیرد، تازمانی که او خود را در آتش نسوزانده و به دست فرشته مرگ نسپرده اینها هیچ حرکتی نمیکنند؛ مرگ انسانها هیچ گونه احساسی در اینها ایجاد نمیکند، اینها چنین افرادی هستند، بیدرد هستند؛ به هر حال ما مبارزه خود را ادامه میدهیم.
فکر میکنم تا پایان ماه رمضان اعتصاب ما 56 روزه خواهد شد ما بازهم 15 الی 20 روز فرصت دیگر به اینها خواهیم داد. ما برنامه داریم که در اواخر ماه جولای ـ برای احقاق حقوق خود ـ راهپیمایی طولانی کشوری راه بیاندازیم از همه شهرهای کشور به سوی اسلام آباد؛ این حرکت بدون خشونت خواهد بود؛ هرجا که از حرکت ما جلوگیری کنند، همانجا تحصن خواهیم کرد، ما به سمت کسی سنگ پرتاب نخواهیم کرد؛ قرار نیست با کسی درگیر شویم، اما حق خود را به قدرت مردم خواهیم گرفت.
یک جمله دیگر این که "من عمامه بر سر دارم و ماه، ماه مبارک رمضان است، خدا میداند که ما برای سرنگون کردن حکومت یا سرنگونی یک وزیر اینجا ننشسته ایم، تمام خواستههای ما همین است که حق ما را بدهید؛ ما به هیچ وجه در کنار کسانی نیستیم که میخواهند ناآرامی و آشوب سیاسی در کشور ایجاد کنند و و هرگز به دنبال تغییر حکومت نیستیم؛ ما نه از بنی امیه حمایت میکنیم و نه از بنی عباس حمایت میکنیم؛ ما دنبال احقاق حقوق خود هستیم.
دولتمردان ما باید بفهمند، که نباید در عملی ساختن خواستههای ما تاخیر کنند؛ بعد از ماه رمضان وقتی احزاب سیاسی هم علیه دولت وارد عمل شوند، نباید صدای ما را با صدای احزاب سیاسی درآمیزند، تکرار میکنم ما هیچ وقت بخشی از حرکتهای سیاسی برای تغییر حکومت نخواهیم بود، ما نمیتوانیم تحمل کنیم، خدا آن روز را نیاورد که ما به خاطر حرکتهای آشوبانگیز دیگران باعث شویم که خراشی به بدن یکی از شیعیان ما وارد شود، و به خاطر دیگران آنها را برای لحظهای وادار کنیم در زیر آفتاب تحصن کنند (شعار لبیک یا حسین(ع)).
مبارزه ما مقدس است، با اخلاص اینجا نشسته ایم، ما در زیر سایه توجهات امام زمان(عج) خود، نشسته ایم؛ مردم ما کسانی نیستند که به خاطر کسب قدرت دنیا پرستان، قربانی شوند؛ چرا باید عزاداران امام حسین(ع) برای این ستمگران دل بسوزانند؛ لذا من اعلام کردم که ما به خاطر احقاق حقوق خود، راهپیماییهای طولانی و کشوری راه اندازی خواهیم کرد، اگر اینها خواستههای ما را بپذیرند یعنی مطالبات ما را عملا اجرایی کنند ـ پذیرفتن لفظی، کافی نیست باید عمل کنند ـ مثلا پروندهها در پنجاب بسته شود و یک سازوکار دارای اختیارات کافی ایجاد شود که در آن درکنار نماینده دولت، افراد ما هم باشند، یک نماینده از طرف ذاکرین، یک نماینده از طرف بانیان مجالس و یکی دو نفر دیگر هم باشند، کمیتهای تشکیل شود که بنشیند همه مشکلات ما را به ترتیب روزها ببیند، تا هیچ ظالمی نتواند عزاداران امام حسین(ع) را بیازارد، حقوق ما پایمال نشود، مشکلی ایجاد نشود، این خواسته ما برای پنجاب هم هست، برای پایتخت هم هست و برای ایالتها هم هست.
افرادی از طرف آقای طاهر القادری نزد من آمدند و گفتند که میخواهند تحصن کنند. من به ایشان گفتم که به اسلام آباد نیایید، مشکل شما در لاهور است، افراد شما در مادل تاون به قتل رسیده اند، در لاهور تحصن کنید؛ در آن زمان من با آنها همراه بودم، آنها به من گفته بودند، که دو نفر از بانوانشان کشته شدهاند و افرادشان مظلوم هستند، خود آقای قادری به من زنگ زده بود. من به وی گفتم که ما در قضیه حمایت از مظلوم در کنارشان هستیم به شرطی که ایستادگی کنند، و برادران اهل سنت ما باید بپذیرند که ما مردانه در کنارشان ماندیم، ما آنها را دور نزدیم و با ایجاد تماسهای مخفیانه برای کسب منافع خودمان، اقدامی نکردیم؛ گفتیم "مولایمان گفته که "به مظلومان یاری کنید" ما هم در کنار شما هستیم"؛ یعنی اگر مظلومیت مظلومان خود را نادیده بگیرید، چه کسی از آنها حمایت خواهد کرد؟ در میدان باید بمانید.
به هر حال ما میخواهیم این پیام را به مردم برسانیم که "آماده شوید برای یک راهپیمایی طولانی که در نتیجه آن انتقال سیاست محقق خواهد شد، مظلومان حق خود را به دست خواهند آورد، و از آن پس ما به نخواهیم خفت، بلکه بیدار خواهیم ماند؛ در مرحله بعد همراه با دوستان خود، با مسیحیان و هندوها و سنیها، پرچم پاکستان را به دوش خواهم کشید، با پای پیاده و با هر وسیله ممکن، به تمام شهرهای پاکستان خواهیم رفت و شعار ما این خواهد بود که "ما برای یافتن پاکستان قائد اعظم خود بیرون آمده ایم، برای یافتن پاکستان علامه اقبال بیرون آمده ایم، که در آن تبعیض نباشد، ظلم و ستم نباشد، قتل و غارت نباشد و در آن تکفیر و اندیشه تکفیر نباشد؛ ما با به دست گرفتن پرچم پاکستان تکفیریت را منزوی خواهیم کرد و آن را به هزیمت خواهیم کشید.
انشاءالله"، بنابراین خواهش من این است که شما ذاکرین، خطباء، کسانی که ذکر مولا را پیشه خود ساخته اید، این پیام را به مردم برسانید، اگر پرسشی دارید میتوانید از من بپرسید، تا همه باهم در برابر ظلم به گونهای قیام کنیم که طوفان ظلم را برگردانیم و ما میتوانیم برگرادانیم آن را، در پاکستان هیچ کس دیگر نمیتواند این کار را بکند جز ما، چون کربلا با ماست و ما کسانی هستیم که اگر جراحت بسیار عمیق هم به بدن مان ما وارد شود آن را با یاد علی اکبر امام حسین علیهالسلام، تحمل میکنیم.
پیام آیتالله مکارم شیرازی به علامه جعفری مبنی بر توقف اعتصاب غذا
در هشتاد و پنجمین روز اعتصاب غذای "حجت الاسلام علامه راجه ناصر عباس جعفری" و درپی وخامت حال ایشان، آیتالله مکارم شیرازی پیامی صادر کردند و از آقای جعفری خواستند که به اعتصاب غذای خود پایان دهد.
متن کامل این پیام به این شرح است:
بسمه تعالی
حضور جناب مستطاب حجتالاسلام آقای راجه ناصر عباس جعفری دامت تاییداته
با اهدای سلام؛
جنابعالی و جمعی از دوستانتان، جانفشانی مهمی از طریق اعتصاب غذا برای احقاق حق پیروان مکتب اهل بیت(ع) در پاکستان کرده اید که در بسیاری از نقاط جهان انعکاس یافته و بحمدالله ثمرات قابل توجهی در برداشته است.
اکنون اینجانب از جنابعالی و دوستانتان خواهش میکنم برای حفظ سلامتتان به اعتصاب غذا پایان دهید.
از دولت دوست پاکستان - که ما همواره در مشکلات از آنها دفاع میکنیم - نیز انتظار داریم که به خواستههای بحق جنابعالی و سایر مسلمانان پاکستان، بویژه شیعیان، پاسخ مثبت دهند. آنها چیزی جز امنیت و احقاق حقوق پیروان مذاهب از دولت پاکستان نمیخواهند. بسیار بعید است که آنها به این حقوق شهروندی اهمیت ندهند.
همه مردم پاکستان، به ویژه شیعیان این کشور سعی کنند با اتحاد، ضمن حفظ آرامش عمومی، حقوق حقه خود را دنبال کنند و انشاءالله به حقوق خود خواهند رسید.
همیشه موفق و سربلند باشید
ناصر مکارم شیرازی
16 مرداد 1395
نامه دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع)
در هشتاد و پنجمین روز اعتصاب غذای "حجت الاسلام علامه راجه ناصر عباس جعفری"، دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) نیز با ارسال نامهای به ایشان درخواست کرد موقتاً به اعتصاب غذای خود پایان دهد.
"حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن اختری" در این نامه، ضمن بیان رشادتها و فداکاریهای مردم پاکستان در راه محبت اهل بیت(ع)، از استقامت و آقای جعفری و بقیه اعتصاب غذاکنندگان تشکر کرد.
متن کامل نامه آقای اختری به این شرح است:
بسمه تعالی
حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ راجه ناصر عباس جعفری دام عزه العالی
دبیرکل محترم مجلس وحدت مسلمین
سلام علیکم؛
در بیستوهشتمین سالگرد شهادت شاگرد امام راحل(ره) و رهبر شیعیان پاکستان "شهید سید عارف حسین الحسینی"، خبر وخامت حال جنابعالی به اینجانب و اعضای مجمع جهانی اهل بیت(ع) رسید و ما را نسبت به سلامتی شما نگران کرد.
رشادت پیروان اهل بیت(ع) در پاکستان و پایداری آنها در محبت پیامبر و آل طاهرینش ـ علیهم صلوات الله ـ زبانزد خاص و عام است. میلیونها شیعه پاکستانی قرنهاست که با وجود فشارهای استعماری و خونریزیهای تکفیری، پرچم خاندان رسولالله(ص) را بلند نموده و شعائر حسینی را با شور و استمرار برگزار میکنند؛ و در این راه دهها هزار شهید به اسلام عزیز تقدیم نمودهاند.
بیتردید آنچه دشمنان آمریکایی، صهیونیستی و تکفیری را میترساند وجود چهرههایی همچون شما و دیگر علمای آگاه آن دیار است که با تلاش برای ایجاد وحدت و همبستگی ملت پاکستان، اعم از شیعه و سنی، وظیفه ارشاد تودهها را بر عهده دارید و همواره بر حفظ امنیت و آرامش و ایجاد صلح و دوستی در بین مردم کوشش نموده اید؛ اما دشمنان میخواهند با ایجاد اختلاف، تفرقه و حمایت از مجموعههای تکفیری و تروریستی، آتش خونریزی و برادرکشی را شعله ور نگه دارند و علمای واقعی دین و رهبران معتدل، صلح دوست، طرفدار وحدت و منادی برادری را از صحنه خارج کنند.
بنابراین سلامتی و وجود ارزشمند شما، از هر چیز دیگر برای دشمنان قرآن و عترت، ناراحت کنندهتر است. اکنون، ضمن قدردانی از هشتاد و پنج روز اعتصاب و تحصن و استقامت جنابعالی و دیگر برادران و خواهران در شهرهای مختلف پاکستان، با توجه به خواسته مرجعیت شیعه، و نیز وعدههایی که مسوولین پاکستانی دادهاند ـ مخصوصاً بنا بر آنچه دیروز "آقای چودری نثار علی خان" وزیر محترم کشور اعلام کرد - از شما درخواست میکنم که موقتاً به این اعتصاب غذا خاتمه دهید و اعلام فرمایید که در صورت عدم تحقق مطالبات و پیگیری خواستههای مشروع متحصنان، مجدداً اقدامات خود را آغاز خواهید نمود.
مجمع جهانی اهل بیت(ع) نیز برای همیاری با مردم عزیز و دولت دوست و برادر پاکستان، جهت خشکاندن ریشههای ترور و تکفیر اعلام آمادگی میکند.
موفقیت، پیروزی، عزت و عظمت همه مسلمانان مخلص - خصوصاً حوزههای علمیه، دانشگاهها، علماء و دانشمندان مخلص و مخالف ترور و خونریزی- و بالاخص شخص حضرتعالی را از خداوند متعال خواستارم.
و لله العزّه و لرسوله و للمومنین.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.
محمدحسن اختری
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع)
16 مرداد 1395
http://jomhourieslami.net/?newsid=101745
ش.د9502980