نتیجه نهایی تهاجم خارجی، تداوم سیطره خشونت و فعالیتهای تروریستی مهار نشده، همراه با تجارت و قاچاق بیرقیب مواد مخدر و تأمین حجم بسیاری از هروئین جهان بوده که ما در ایران باید با آن مقابله کنیم.ماجراجویی نظامی در عراق نیز باعث شکلگیری زنجیرهای از حوادث و اوضاع غیرقابل مهار از جمله ظهور و یورش گروههای تروریستی مانند داعش و جبهه النصره و زنجیرهای از خشونتهای کاملاً بی سابقه بی رحمانه و وحشیانه آنها در همسایگی ما شده است. نمونههای متعدد اقدامات تروریستی انتحاری در سالهای اخیر، از جمله به کارگیری نیروهای نوجوان حتی ۱۴ ساله، به خشم عمیق در میان مردمی اشاره دارد که به شکل تحقیرآمیزی تحت انقیاد اشغال خارجی هستند.
این وضعیت تنها نتیجه یک تلقین ایدئولوژیک و شستشوی مغزی گروهی منزوی از متعصبان نیست. بلکه یک پویش سازماندهی شده، برخوردار از منابع مالی فراوان، با استفاده از سیستمهای ارتباطی نوین و تکنیکهای پیشرفته شستشوی مغزی به منظور جذب و آموزش انبوهی از بمب گذاران انتحاری است.اصطلاح «جاذبه گروههای تروریستی» گیج کننده و برهم زننده ذهن است؛ چنین موضوعی درک مشترک ما از جهان مدرن را به چالش میکشد.
بسیاری از تحلیلگران راجع به حس عمیق ناتوانی و خشمی که در ابتدا در مسأله همچنان حل نشده فلسطین ایجاد شد و در دوران اخیر با اشغال خشونت آمیز دیگر سرزمینهای عرب و مسلمان شکل گرفته است، مطالب زیادی نوشته اند. در واقع، ما در این منطقه محصولی را درو میکنیم که بذر آن را دیگران در این سرزمین کاشتهاند، و آن درد و رنج ناشی از پیامدهای طولانی مدت "خطوط کشیده شده در شن و ماسه" طی یک قرن گذشته است.ضروری است که از ماجراجوییهای نظامی بدفرجام در غرب آسیا یک نتیجهگیری گستردهتر ارایه کنیم و آن اینکه، دوران هژمونی و سلطه طلبی به سرآمده است.
تحولات جهانی در عصر پسا جنگ سرد، به ویژه تعدد کنشگران صحنه جهانی، تلاش هر یک از قدرتهای جهانی برای اقدام به عنوان یک قدرت مسلط و هژمون را غیر ممکن ساخته است، هر چند که این قدرت جهانی در توانمندی نظامی، اقتصادی و معنایی دارای مزیتهای نامتقارن باشد. تنها همین واقعیت که کنشگران غیر حکومتی امروزه به کنشگران امنیتی مهم و تعیین کننده تبدیل شدهاند، یک دلیل مهم برای مرگ سلطهطلبی و هژمونی است. چنین گرایشهای سلطه طلبانهای بین سالهای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۵ هزینه چند تریلیون دلاری برای مالیات دهندگان آمریکایی و غم و اندوه بسیار و بدبختی و کشتار و ویرانی فراوان برای ابنای بشر داشته است.
متأسفانه، نتیجه دیگری که همچنان ادامه دارد، تحمیل هزینههای سنگین در شکل خشونتهای افراط گرایانه در منطقه ما و فراتر از منطقه است. امیدواریم که احساسات ملیگرایانه نابجا این تمایلات فاجعه بار سلطهطلبی را مجدّداً احیاء نکند؛ هر چند که ممکن است جاذبه طنین عوامفریبانه این احساسات انتخاب کنندگان را فریب دهد.همه کنشگران منطقهای باید بدانند که همین وضعیت در مورد گرایشهای سلطه طلبانه منطقهای نیز صادق است. به ویژه در غرب آسیا که پیش از این هم هزینههای سنگینی به خاطر تمایلات سلطه طلبانه جهانی دیگر قدرتها پرداخت کرده است. انتظار میرود سایر قدرتهای منطقه برای پذیرش این خصیصه اصلی دوران کنونی که همانا ناکارآمدی سلطهگری و سلطهپذیری است، با ایران همراه شوند.
عناصر داخلی
چنانچه برای فهم وضعیت جوامعی که دچار درگیری و خشونت هستند، صرفاً به عوامل خارجی تمرکز کرده یا بر نظریههای توطئهای اتکا کنیم، راه به صواب نبردهایم. حقایق مشخص و مشهود پیرامون ما کافی است: جوامع در حال توسعه با تهاجم و اشغال دچار شکاف شدند، روندهای توسعهای آنها با مانع مواجه شد، فقر در آنها در حال گسترش و وخیمتر شدن است، پیامدهای منفی فقر برای بافت اجتماعی، مشتمل بر بیکاری گسترده و چشم انداز ضعیف برای آیندهای بهتر و سالمتر، همگی به محیط اجتماعی ناسالمی اشاره دارند که زمینه را برای تولید و تکثیر اشکال مختلف بیماریهای اجتماعی و خشونت سیاسی فزاینده و خودافزا فراهم و بارور می کنند.
ناکارآمدی دولت
مهمترین عنصر داخلی موزاییک پیچیده پیشروی ما، ناکارآمدی سازمان و نظام دولت در پاسخگویی و تأمین درخواست بنیادین توده مردم برای برخورداری از کرامت است. واقعیت این است که برخی از شریرترین بمبگذاران انتحاری از مرفهترین جوامع غرب آسیا و برخی از خانوادههای دارای شرایط نسبتاً خوب آمده اند. داستان کامل عوامل حادثه 11 سپتامبر را همه میدانیم؛ از ۱۹ نفر عوامل این حادثه، ۱۵ نفر از عربستان سعودی، دو نفر از امارات متحده عربی و یک نفر از مصر و لبنان بودند. بنابراین، به نظر میرسد فقر و محرومیت نمیتواند همه چیز را توجیه کند. لذا سؤال را این گونه مطرح میکنم که چرا افرادی با برخورداری از تمکن مالی و رفاه به افرادی با رفتارهای «غیر عقلانی» و در حد «جنایتکاران» تبدیل میشوند. برای تحلیلگرانی که تلاش میکنند موج بی سابقه خشونتهای به ظاهر بی معنی در منطقه ما را تبیین کنند، دلیل اولیه و درونی موضوع، ناکارآمدی تاریخی سازمان و نظام دولت در رسیدگی و واکنش مؤثر به تمایلات بنیادین مردم خود است.
درک منطق ذاتی شورش تودههای محروم در برابر دستگاه دولتی غیر پاسخگو و ناکارآمد در غرب آسیا چندان دشوار نیست؛ شورش علیه تمامیت نظام دولتی و ناتوانی نظام دولتی برای رسیدگی به نیازهای اساسی و خواستههای مردم ریشه موضوع است. این امر قطعاً میتواند در چارچوب ناتوانی مأیوس کننده جهان اسلام برای حل و فصل اوضاع فلسطین درک و تجزیه و تحلیل شود. اما مسأله صرفاً به این موضوع محدود نمیشود. در مورد کاستیهای نهادین این جوامع در ارتباط با چالشهای جاری و کنونی بسیار میتوان گفت و نوشت، اما این موضوع بحث ما در این نوشتار نیست، مگر تا جایی که این مسایل به دو مشکل افراط گرایی و تروریسم ارتباط پیدا کنند.
تلاش برای انحراف
احساس ناامیدی و افسردگی در جوانان موقتاً و به صورت ماهرانه توسط عوامفریبان افراطی و حامیان مالی آنها به شکل خشونتهای بی منطق و وحشیانه علیه مردم بی گناه منحرف شده است؛ ولی در نهایت این خشم بنیادهای دولتهای منطقه را نشانه گرفته است. لذا، تلاش برخی دولتها برای خنثی کردن این تهدید داخلی و حیاتی از طریق فرافکنی و منحرف کردن خشم اجتماعی به سمت دشمنان جعلی خارجی اشتباهی خطرناک است.
همانطور که پیشتر هم اشاره شد، برخی از دولتهای منطقه به تحریک، تسلیح و تأمین مالی گروههای افراط گرا مانند داعش و النصره روی آوردهاند و از این گروهها برای جنگهای نیابتی در سوریه، عراق و جاهای دیگر استفاده میکنند. گرچه این ساده لوحی متوهمانه به کشتار صدها هزار نفر انجامیده است ولی یقیناً منجر به نتیجه «مطلوبشان» یعنی «نابودی سوریها و افراط گرایان توسط یکدیگر در معرکه سوریه» نشده و نخواهد شد. در عوض، هیولاهایی ایجاد شده که نه تنها از طریق خونریزی نابود نمیشوند، بلکه در واقع با انتشار تصاویر اقدامات خشونت آمیز خود به جذب و استخدام مزدوران جدید میپردازند. و از هم اکنون، خشم واقعی خود را با گزیدن دستانی که آنها را تغذیه کرده و پروراندهاند، نشان دادهاند.
ایدئولوژی حذف
فراتر از ناکارآمدی، بیتوجهی و عدم پاسخگویی دستگاه دولتی و تلاش برای انحراف تمرکز از سوی آن دولتها، یک عنصر شبه ایدئولوژیک مبتنی بر تفرقه، نفرت و طرد و حذف «طرف دیگر» وجود دارد. این ایدئولوژی به پیام حقیقی و اصیل اسلام – آن گونه که در کتاب قرآن و سنت پیامبر (ص) منعکس شده است – هیچ ارتباطی ندارد. متأسفانه، در درون جامعه مسلمان، ایدئولوژی مبتنی بر مفهوم «تکفیر» یا طرد وجود دارد که در تضاد با آموزههای بنیادین قرآنی است.
گروههای تکفیری شامل القاعده، طالبان، داعش، النصره و دیگر گونههای جدید کوچکتر، به طور کامل و با گشادهدستی توسط دلارهای نفتی تأمین مالی میشوند که به راحتی قابل ردیابی هستند. چنین کاری از طریق شبکهای از مساجد و مدارس مذهبی هم در جوامع مسلمان و هم در جاهای دیگر در گستره جهانی اجرا و پیگیری شده است. چنین ترویج و نشر گسترده از نفرت در سطح جهانی طی حدود چهار دهه گذشته به عنوان اسلام به اصطلاح «میانهرو» برای مقابله با ایران «رادیکال» به جهان و به ویژه به ایالات متحده آمریکا و متحدان آن، فروخته شده است.
به عبارت دیگر، این روند نه تنها توسط ایالات متحده آمریکا و متحدان غربی آن تحمل شده، که حتی ترویج و حمایت نیز شده است.با وجود این، در نتیجه تشدید تنفر مردم از ماجراجوییهای نظامی و مداوم ایالات متحده آمریکا در افغانستان و عراق و هم چنین سرخوردگی گسترده مردم به خاطر بن بستهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داخلی در غرب آسیا و فراسوی آن، تلقی انحرافی و تکفیری از اسلام شیوع و گسترش یافت.
در نتیجه این روند، عوام فریبان این قرائت اشتباه و منحرف از اسلام را تزریق کرده و از آن مجموعهای از گروهها و نیروهای سازمان یافته درست کردند که برخی از آنها توانمندی نظامی قابل توجهی نیز یافته و با استخدام بقایای بعثیها در عراق از یک سو و بهرهگیری از شبکه ای گسترده برای جذب افراد از میان اقلیتهای مسلمان به حاشیه رانده شده در غرب اهداف خود را به پیش بردهاند. روند خود افزای چرخه کنش و واکنش، تهدید فوری و قریب الوقوع را به داخل جوامع پیشرفته و دموکراتیک کشانده در حالی که دولت مردان آنها تصور میکردند در برابر چنین پدیدهای مصون هستند. به همین دلیل و تحت این شرایط، معضل چرکینی که به نظر برخی تنها با منطقه، شرایط محلی و فرهنگ مشخصی پیوند داشت، خود را بر جامعه بین المللی به عنوان یک منبع تهدید فعال و گسترده، از شرق تا غرب آسیا، شمال آفریقا، اروپا، و حتی شمال آمریکا تحمیل کرد.
عامل منطقهای
امروزه به روشنی یک عنصر منطقهای نیز در خشونتهای افراط گرایانه فعلی، به ویژه در عراق و سوریه وجود دارد. سقوط صدام حسین و ظهور یک دولت منتخب مردمی در عراق نگرانیهایی را در برخی از کشورهای منطقه نسبت به تغییر موازنه در غرب آسیا به نفع ایران ایجاد کرد که حداقل از دید آنها نیاز بود با هر هزینهای چنین روندی معکوس شود. القاعده عراقی، به رهبری الزرقاوی، در یک ازدواج مصلحتی با ژنرالهای باقی مانده از حزب بعث به رهبری عزت ابراهیم الدوری، بی ثباتی و خشونت را در عراق پس از صدام دامن زدند. مدتی بعد این ائتلاف در شکل داعش و گروههای مشابه دیگر ظهور یافت.
حمایت آشکار برخی کشورهای منطقهای که اتفاقاً متحدان غرب هستند، از این نیروها را نمیتوان نادیده گرفت. این نگرانی بعد از سقوط حکومتهای «دوست»، مشخصا در شمال آفریقا و قیام در یمن تشدید و به وحشت تبدیل شد. آنچه پس از آن روی داد فراتر از عراق رفت و بدبختی و خونریزی را به بحرین، سوریه و یمن کشانده، آماده غرق کردن افغانستان و آسیای میانه است. بدون آنکه بخواهیم مسببان یا خطاکاران را مشحص کنیم باید بگوییم زنجیرهای از کنش و واکنش، در ترکیب با سایر رویدادها و اظهارات خاص به نفع تروریستهای افراطگرا شد و خطر تشدید تحولات و حتی منازعه را ایجاد کرد.
در جستجوی راهحلهای پایدار
وجود تهدید و ماهیت به ظاهر سخت و محکم آن — همانگونه که وضعیت عراق و سوریه به وضوح نشان میدهد — منجر به آگاهی رو به رشد جمعی در سراسر جهان — هر چند به درجات مختلف — و نیز اجماع فزاینده سیاسی بین المللی در زمینه نیاز فوری برای مقابله با این پدیده و تهدید شوم شده است. ایران که خود قربانی تروریسم از نخستین روزهای آغاز انقلاب اسلامی است، به ضرورت واکنش قاطع، فراگیر و جمعی منطقه ای و بین المللی در برابر این تهدید و شرایط تمهید کننده آن باور دارد.
ابتکار «گفتگوی تمدنها» که در سال ۱۹۹۸ — قبل از حادثه یازده سپتامبر و فراگیر شدن مفهوم «برخورد تمدنها» در میان عموم مردم — توسط ایران پیشنهاد شد و ابتکار «جهان علیه خشونت و افراط گری» (WAVE) که توسط رییس جمهوری روحانی در سال ۲۰۱۳ پیشنهاد شد و هر دو به تأیید مجمع عمومی ملل متحد رسیدهاند، با درک صحیح و به هنگام شرایط اجتماعی، فرهنگی و جهانی که منجر به شکلگیری و گسترش خشونت افراط گرایانه میشوند، ارائه شدند. موفقیت در این زمینه به مشارکت تمام کنشگران، در هر دو سطح منطقهای و بینالمللی بستگی دارد.در بعد منطقهای، تهاجم صدام حسین علیه ایران در شهریور ۱۳۵۹ و جنگ تحمیلی پر هزینه ۸ ساله پس از آن به همه در منطقه خلیج فارس این درس بزرگ را آموخت که نباید وارد یک منازعه نظامی دیگر شوند.
ایران بسیار امیدوار بود که همسایگانش از جنگ ایران و عراق آموخته باشند که هیولایی که آنها برای از بین بردن یک دشمن جعلی ساخته بودند به کابوس خودشان تبدیل شد؛ هر چند که ظاهرا آنها این درس را فرا نگرفتند.
این جنگ، همچنین ضرورت ایجاد ترتیبات و سازوکارهای امنیت منطقهای را نشان داد و این مهم در بند ۸ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملل متحد که جنگ ایران و عراق را پایان داد، گنجانده شد که همچنان برای ایجاد همکاریهای امنیتی منطقه ای کارآمد است.گرچه گروههایی مانند داعش و شاخههای آن باید به طور مؤثری تضعیف شده و شکست داده شوند، ترمیم و بازسازی جدی و معنادار صلح و ثبات در غرب آسیا و به ویژه منطقه خلیج فارس، به پذیرش مجموعهای از اصول مشترک برای فهم متقابل و همکاری های امنیتی منطقه ای و دستهجمعی پیوند خورده است.
تاریخ و نمونههای مشخص در مناطق دیگر — به ویژه در اروپا و آسیای جنوب شرقی — به ما میآموزد که کشورهای منطقهای به غلبه بر وضعیت فعلی تفرقه و تنش و حرکت جایگزین در مسیر شکل دادن به یک سازوکار کارآمد، متعادل و واقع بینانه منطقهای نیازمند هستند؛ سازوکاری که میتواند با یک مجمع گفتگوی منطقهای شروع شود. چنین مجمعی باید مبتنی بر اساس اصول کلی شناخته شده و اهداف مشترک، مشخصاً احترام به حق حاکمیت، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی تمام کشورها، تغییرناپذیری مرزهای بین المللی، عدم دخالت در امور داخلی دیگران، حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، ممنوعیت تهدید یا استفاده از زور، و نیز ترویج صلح، ثبات، پیشرفت و رفاه در منطقه باشد. چنین مجمعی میتواند به ترویج درک و تعامل در سطوح حکومتی، بخش خصوصی و جامعه مدنی کمک کند و منجر به توافق در طیف گستردهای از مسایل، از جمله تدابیر اعتماد ساز و امنیت ساز؛ مبارزه با تروریسم، افراط گرایی و فرقه گرایی، تضمین آزادی کشتیرانی و جریان آزاد نفت و سایر منابع و حفاظت از محیط زیست شود.
این مجمع گفتگوی منطقهای در نهایت میتواند باعث توسعه ترتیبات رسمیتر همکاری امنیتی و عدم تجاوز شود. در حالی که این گفتگو باید به ذی نفعان مرتبط منطقهای واگذار شود، چارچوبهای نهادی موجود برای گفتگو و به ویژه سازمان ملل متحد نیز میتوانند برای تحقق این هدف استفاده شوند. نقش منطقهای برای سازمان ملل متحد که پیش از این در قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت پیش بینی شده است، میتواند به کاهش دغدغهها و نگرانیها، به خصوص نزد کشورهای کوچکتر، تمهید تضمینها و سازوکارهایی برای حفظ منافع مشروع جامعه بین المللی و پیوند هر گونه گفتگوی منطقهای با مسایلی که ذاتاً فراتر از مرزهای منطقه میروند، کمک کند.
اصلاح ادراکی
تفکر و تعمق در دلایل بنیادی وضعیتهای مختلف در منطقه غرب آسیا — برای مثال در سوریه یا در یمن — از جمله چرایی و چگونگی تحول وضعیتهای جاری، خارج از حیطه بررسی این نوشتار است. با این حال، درک دلایل، عوامل و سیاست هایی که به توسعه و ظهور این شرایط غم انگیز کمک کرده است، نباید دشوار باشد. همان گونه که یک سیاستمدار آمریکایی زمانی گفته بود، «هر کسی محق است عقیدهای برای خود داشته باشد، اما نمیتوان واقعیات را برای خود تولید کرد.» واقعیات در معادلات منطقه غیرقابل تردید هستند و زمان آن است که همه قبل از تلاش برای رفع مشکل، بر روی واقعیات توافق کنند.
با بهرهمندی از تجربه گذشته و با نگاهی به وضعیت گستردهتر جهانی، لازم است دو نگاه متضاد برای بررسی بحرانهای منطقهای و بین المللی به طور کامل شناسایی و تفکیک شود: ذهنیت با حاصل جمع صفر در مقابل رهیافت با حاصل جمع غیر صفر. در دنیای جهانی شده که در آن همه چیز از محیط زیست تا امنیت جهانی شده، تقریباً غیر ممکن است که به هزینه دیگران بتوان دستاوردی داشت. رهیافت های با حاصل جمع صفر به برآیندهای با حاصل جمع منفی منجر میشوند. به عبارت بسیار ساده، باید بین سناریوی «باخت – باخت» در مقابل سناریوی «برد – برد» یکی را انتخاب کرد. هیچ حد وسطی وجود ندارد. در نتیجه، منازعه در عراق، سوریه، یمن و بحرین راه حل نظامی ندارد. من نمیتوانم با صراحت بیشتر بر این موضوع تأکید کنم. این منازعات به راه حل سیاسی، مبتنی بر رهیافت با حاصل جمع مثبت نیاز دارند که در آن هیچ کنشگر اصیل – طبیعتاً به غیر از کسانی که خشونت افراطی را هدایت و رهبری میکنند – از این فرآیند حذف یا به حاشیه رانده نشوند.
متأسفانه، چنین حکمی در حرف سادهتر از عمل در دنیای واقعی، یا حتی در باور است. با وجود این، ممکن است به منطق این حکم پناه ببریم که «هر جا که ارادهای باشد، راهی وجود دارد.» تحولات مثبت در لبنان برای انتخاب رییس جمهوری جدید، پس از دو سال طولانی منازعه تلخ سیاسی و همچنین تحول اخیر در سازمان اوپک که در آن تمامی طرفها برای رسیدن به یک راه حل دارای منفعت متقابل، اختلافات خود را کنار گذاشتند – یا به عبارت دقیقتر از یک برآیند کاملاً فاجعه بار جلوگیری کردند - یک درس سیاسی ساده اما مهم را به نمایش گذاشت: طرفهای ذی نفع، انتظارات حداکثری — با حاصل جمع صفر — خود را به نفع یک مصالحه کارآمد رها کردند.
با نگاهی به موقعیتهای دیگر، به ویژه در سوریه و یمن، میتوان از تجربه مردم لبنان آموخت و امیدوار بود که مجموعه روند سیاسی – که تعاملی همراه با بده بستان و روندی مستلزم مصالحه و فراگیر بودن است – می تواند به کشتار دهشتناک جاری پایان دهد. هر چه زودتر در این زمینه اقدام کنیم، بهتر است.با وجود دشواریهای هر بحران، همیشه امکانهایی برای کاوش و در نهایت رسیدن به نتیجهای که برای همه طرفهای درگیر قابل قبول باشد، وجود دارد. یا به صورت صریحتر، همیشه راهی برای «رسیدن به توافق» وجود دارد. اما برای انجام این کار، تعریف مسأله نیازمند بررسی دوباره است. هنگامی که یک مسأله از دیدگاه حاصل جمع غیر صفر تعریف شد، مهمترین گام به سوی حل و فصل آن برداشته شده است. چالش در درجه اول ماهیتی شناختی و ادراکی دارد. هنگامی که کنشگران آماده کنارگذاردن پیش داوری های خود باشند و متفاوت فکر کنند، سیاستها و اقدامات مناسب نیز به دنبال خواهند بود.
ش.د9503407