سیاست
خارجی به عنوان موضعگیری خارجی یک کشور در قبال تحولات خارج از مرزهای آن که مبین
ارزشها، نگرشها و روشهای تحقق منافع کشورها است، نقش مهمی در تأمین و تضمین
منافع ملی هر کشوری دارد. به بیان دیگر، بخشی از اداره موفق هر کشوری، مرهون
داشتن سیاست خارجی متعادل، عزتمندانه و حکیمانه است که بتواند دروازههای امکانات
بینالمللی و ارتباطات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سازنده را با دنیا برقرار سازد. با
این وجود، سیاست خارجی موفق آن است که بیش از آنکه از محیط پیرامونی و تحولات بینالمللی
تأثیر بپذیرد، بر آنها تأثیر بگذارد. بنابراین برای تحقق این هدف سیاست خارجی باید
از پشتوانههای لازم و کافی قدرت در ابعاد سختافزاری، نرمافزاری، مادی و معنوی
برخوردار باشد.
درواقع،
سیاست خارجی یک کشور زمانی میتواند بر تحولات منطقهای و بینالمللی اثرگذار باشد
که پشتوانههای قدرت آن به لحاظ سختافزاری و نرمافزاری از انسجام، تعادل و توازن
مناسب برخوردار باشد؛ یعنی به میزانی که یک کشور از لحاظ نرمافزاری ازجمله تقویت
توان اقتصادی و صنعتی و تکنولوژیکی خود، دستیابی به فناوریهای نوین ارتباطی و
تولیدی و... قوی است، باید به لحاظ توانمندیهای سختافزاری همچون داشتن نیروی
نظامی مقتدر، تجهیزات و تسلیحات پیشرفته و... نیز وضعیت مطلوبی داشته باشد تا
بتواند در عرصه های بین المللی، بدون وابستگی و چشم دوختن به دست سایر کشورها، با
عزت و اقتدار از منافع کشور در مقابل دیگران دفاع کند و به بهترین نحو، آنها را
تأمین کند. عکس این حالت نیز ضروری است؛ یعنی کشوری که به لحاظ سختافزاری قوی
است، باید جهت تعادل و توازنبخشی به قدرت خود، قدرت نرمافزاری خود را تقویت
کند. برخی مدعی اند که دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز همین بود و این کشور
نتوانست متناسب با قدرت نظامی پیشرفته خود اوضاع اقتصادی را سامان دهد.
امروزه
شاهد هستیم طیفی از روشنفکران و تئوریپردازان سیاست خارجی کشورمان معتقدند که
چالش بزرگ سیاست خارجی ایران، برجسته شدن نگاه سختافزاری و به محاق رفتن دیدگاه
نرمافزاری قدرت در حوزه سیاست خارجی است. به باور اینها، سیاست خارجی ایران در یک
پارادایم سختافزار امنیت ملی تعریف شده است. به باور اینها، حضور فیزیکی در کشوری
دیگر در عصر فنآوری اطلاعات فایدۀ چندانی ندارد، بلکه فقط هزینه است. امروزه،
قدرت با حضور در بازارها و در iphone ها معنا پیداکرده است. اینان همچنین تصریح دارند که
قدرت حکومتها دیگر در تعداد تانکها و جنگندههای آنان نیست، بلکه در سهم بازاری است
که بنگاههای خصوصی آنها میتوانند در کشورهای دیگر به دست آورند. در جهان امروز،
قدرت نزد بنگاههای اقتصادی است و وقتی این بنگاهها، اکثریت مردم را استخدام میکنند
و فرصت نوآوری و خلاقیت به آنها میدهند، خودبهخود امنیت ملی، سیاسی و اجتماعی به
وجود میآورند.
مشکل اساسی
این دیدگاه، بیتوجهی به لزوم تعادل و توازن به ابزارها و ابعاد قدرت به عنوان
وسیلهی اجرای سیاست خارجی است. به بیان دیگر، ضمن اینکه نمیتوان منکر اهمیت
فزاینده فرایندهای اقتصادی در حیات سیاسی دنیا شد، اما این تمام روایت برای قدرت
یک کشور در عرصه بینالمللی نیست، بلکه در کنار این توانمندیها، کشورها باید به
تقویت ابعاد سختافزاری قدرت خود نیز بیندیشند و برای آن هزینه کنند.
وقوع حوادث
اخیر در دنیا ازجمله بحران اکراین، بحران سوریه، تجاوز عربستان به یمن و... نشان
داد که بعد سختافزاری قدرت همچنان از اهمیت و ضرورت برخوردار است؛ زیرا در شرایطی
که تصور میشود در عصر جهانی شدن اقتصاد، دیگر تهاجم نظامی و بعد سختافزاری قدرت،
اهمیت خود را از دست داده است، وقایع مذکور نشان داد که بدون در نظر گرفتن بعد سختافزاری
قدرت هیچ کشوری نمی تواند ادعای قدرت و اقتدار را داشته باشد.
علاوه بر
این، براساس مباحث روابط بینالملل گفته میشود که قدرت نظامی ضرورتی انکارناپذیر
است؛ زیرا در صورت تهاجم نظامی بیگانه به مرزها، هرچند از بعد نرمافزاری قوی
باشیم، بالاخره باید در مقابل تهاجم بیگانه قادر به دفاع از خود و حفظ مرزهای کشور
باشیم که این تنها با قدرت سختافزای ممکن است.
سایت خوبی دارید
موفق باشید
molazemaneharam313.blog.ir