تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۱  ، 
کد خبر : ۲۹۸۹۱۹
بررسي دوگانه «گمنشافت» و «گزلشافت» در جوامع امروزي

اجتماع يا جامعه، كدام اصالت دارند؟

پایگاه بصیرت / حسن مطلق / كارشناس ارشد علوم سياسي
(روزنامه جوان - 1395/11/03 - شماره 5009 - صفحه 10)

‌با رشد جوامع شهري، اقتضائات زيست در اين جوامع نيز به همراهش وارد و به مسئله مهم پيش روي نظريه‌پردازان تبديل شد. برخي جامعه‌شناسان تحليل خود نسبت به جوامع شهري را به صورت خوشبينانه ارائه كرده‌اند و سبك زيست مدرن و شهري را از مقتضيات پيشرفت عنوان مي‌كنند؛ اين درحالي است كه بسياري از نظريه‌پردازان جامعه‌شناسي نظر متفاوتي ارائه كرده‌اند. يكي از اين جامعه‌شناسان فرديناندو تونيس است. نظريه او تأثير قابل ملاحظه‌اي در ابتداي قرن 20 به جا گذاشت و از مؤلفه‌هاي مهم در توصيف توسعه مدرنيته واقع شد. تونيس (متولد 1855) جامعه‌شناس و فيلسوف آلماني است كه در تقسيم‌بندي پسامدرن جوامع، آنها را برحسب متغيرهايي چون پيچيدگي، انسجام و همبستگي به دو دسته تقسيم مي‌نمايد:

1. اجتماع (جامعه معنوي- گمنشافت)

2. جامعه (جامعه صوري- گزلشافت)

اين دو مفهوم طبيعتاً در هر ظرف زماني و مكاني به صورت يك تركيب وجود دارد و نمي‌توان گفت يك جامعه به صورت خالص گمنشافت يا گزلشافت است. پس نظريه مطرح شده يك نظريه ايده‌آل گراست چراكه در حالت واقعي، تركيبي ناخالص از اين دو مفهوم در جوامع به چشم مي‌خورد.

اجتماع سنتي در گمنشافت

تونيس در توضيح نظريه خود مي‌گويد در «اجتماع»(community) يا همان گمنشافت(Gemeinschaft)، نوعي وابستگي، ارتباط احساسي و همبستگي عميق ميان اعضاي جامعه وجود دارد. در جامعه معنوي، روابط اجتماعي بر اساس سنت، عواطف و دوستي قرار دارد. به علت آن كه در جامعه معنوي، تعداد اعضا خيلي زياد نيست، افراد از يكديگر خبر دارند و تنهايي بي‌معني است. گمنشافت، طبيعي است و واحد انساني را تكميل مي‌كند. حتي اگر ارتباطات ميان افراد منجر به جدايي و طلاق و مفاهيمي نظير آن شود، مجموع اين نظام ارتباطي، مفهومي كه تونيس آن را «اجتماع» مي‌خواند شكل مي‌دهند. گاهي ممكن است ارتباطات ميان افراد از جنس خوني و نژادي باشد و البته شايد هم بنا بر همكاري نزديك و متقابل آشنايي صورت گيرد.

گمنشافت را با جمع‌بندي صفات فوق‌الذكر مي‌توان با اين تعريف، توصيف نمود: جمعي كه ميان آنان نوعي همبستگي عميق، احساسي، طبيعي و ارگانيك مسلط است. همانند خانواده‌هاي پايدار و داراي وابستگي اعضا به يكديگر.

همچنين در مجموع مي‌توان مهم‌ترين ويژگي‌هاي «اجتماع» را از نگاه تونيس اين چنين برشمرد:

- محدوديت در ارتباطات وجود دارد (همه از هم در اجتماع با خبرند.)

- ارتباطات عميق است.

- اراده ذاتي و طبيعي (ارگانيك) در اجتماع وجود دارد كه بر پايه احساس و تجربه مشترك مثل سليقه و سنت بنا مي‌شود.

- حركت افراد در خدمت وحدت ميان جمع موجود است نه خود فرد.

- ارتباطات داراي امتداد تاريخي است، به اين معنا كه انسان‌ها سوابق يكديگر را مي‌شناسند.

در اين نوع گروه كه به طور طبيعي تشكيل شده است رابطه افراد كاملاً ارگانيك است. همكاري‌هاي متقابل بسيار زياد است و روابط اقتصادي ميان آنها بر اساس همكاري و تعاون شكل مي‌گيرد و نه اصل مالكيت خصوصي. مهم‌ترين نهاد در چنين جامعه‌اي «خانواده» است. جوامع روستايي را نيز كه در آنها ارتباطات گسترده، آگاهي از حال يكديگر، صميميت مضاعف و سنت‌گرايي محوريت داشتند را مي‌توان از نمونه‌هاي يك «اجتماع» برشمرد. از نظر تونيس هرچه به سمت شهري شدن جوامع پيش مي‌رويم خصوصيات گمنشافت در ارتباطات افراد كاهش مي‌يابد.

پيوندهاي نزديك در گمنشافت به افزايش سطح سلامت، آرامش جمعي و حس اعتماد مي‌انجامد و در واقع هدف «اجتماع» تأمين سلامت رواني و بهداشت جمعي به حساب مي‌آيد. از همين رو شايستگي‌هاي كليدي مهارتي براي امكان زيست در چنين جمعي را مي‌توان شامل «همكاري»، «پرهيز از خودمحوري»، «صميميت» و مواردي نظير آن دانست.

جامعه سنتي ايران، برخلاف جامعه مدرن غربي همچنان بر اساس قواعد رفتاري گمنشافتي لااقل در شهرهاي متوسط، كوچك، روستاها و حتي بخش‌هاي زيادي از شهرهاي بزرگ عمل مي‌كند. خانواده ايراني منسجم‌تر از خانواده غربي است. دوستي و عاطفه جايگاه زيادي در روابط دارند. احترام افراد به يكديگر هنوز ملموس است و اين ريشه در فرهنگ پيشين ما دارد.

از نظر تونيس، پذيرش كمرنگ شدن رفتارهاي ذكر شده در يك «اجتماع»، علائم ورود آن به گزلشافت هستند. اين انتقال با خروج از سنت به سوي مدرنيته و توسعه‌يافتگي رخ مي‌دهد.

البته هرچند اين مفهوم در نگاه تونيس، اطلاق به جوامعي مي‌شود كه توسعه نيافته و پيشامدرن هستند و تقريباً بين گروه‌هاي كوچك و قبيله‌اي كاربرد دارد، اما واقعيت آن است كه حتي در جوامع مدرن نمي‌توان چنين نتيجه گرفت كه اكنون به پايان دوران «اجتماع» حتي در جوامع توسعه‌يافته رسيده‌ايم. هرچند روح مدرنيته، تأثير سردي بر هويت در هم تنيده واحدهاي خرد اجتماعي نظير خانواده و جمع دوستان گذاشته است، اما باز هم نمي‌توان شاهد از بين رفتن گروه‌هاي خانوادگي و آشناياني بود كه ارتباط و همبستگي عميق در بين آنها به عنوان خصلت ذاتي قابل بيان است. هرچند در فضاي كلان اجتماع‌هاي توسعه‌يافته، ارتباطات نظير سابق مشحون از عواطف و سنن نباشد اما لااقل در واحدهاي خرد اجتماعي دسترسي به چنين وضعيتي دور از ذهن نيست. اينگونه مي‌توان گفت كه حسب آداب عاميانه و عرفيات و پيش‌فرض‌ها، در ابتدا گمنشافت وجود دارد، لكن با ظهور شهرنشيني و مشاهده ثمرات آن، گزلشافت به عنوان يك ابزار ضروري ظاهر مي‌گردد.

گزلشافت، رهاورد مدرنيته

گزلشافت (Gesellschaft) مفهومي است مدرن كه در نقطه مقابل گمنشافت وجود دارد. آن را در معادل‌سازي با واژه «جامعه» (socity) هم ارز مي‌دانند. در چنين جامعه‌اي نظم قانوني، مالكيت خصوصي، تضاد در منافع افراد و تقسيم كار حاكم است.

گستره ارتباطات در يك «جامعه» بسيار زياد است به گونه‌اي كه امكان شناخت همه افراد از يكديگر مقدور نيست. هرچند به واسطه فناوري و نظاير آن، ارتباطات بسيار گسترده‌اي ميان افراد جامعه برقرار شده و هر فرد با ده‌ها يا صدها نفر ارتباط دارد اما اين ارتباط‌ها از جنسي كه در گمنشافت توضيح داده شد نيست و هم از لحاظ نوع ارتباط و هم از نظر عمق ارتباط با آن تفاوت دارد. ارتباطات بسيار سطحي‌تر از مدل عميق ارتباطي در يك «اجتماع» است.

نكته مهم ديگر در شكل‌گيري گزلشافت، اراده انسان در شكل‌دهي به آن است. بسياري از «اجتماع»‌ها مانند خانواده به صورت طبيعي و محيطي شكل مي‌گيرند اما جامعه گزلشافت با اختيار آدمي تشكيل شده و علت آن غالباً دگرگوني و رشد جمعيت و لزوم تقسيم و تسهيم منافع است. يعني رابطه افراد بر اساس سود و زياني كه به آنها برسد در نظر گرفته مي‌شود. پس همانگونه كه گفته شد، مالكيت خصوصي يكي از اركان اين نوع جامعه است. مشاغل و حرفه‌هاي گوناگون در يك گزلشافت مي‌كوشد نيازهاي انسان را با اصل تقسيم كار بين افراد جامعه تقسيم نمايد و طبيعتاً چنين جامعه پيچيده و گسترده‌اي نيازمند شكل‌گيري نهادها و مقررات حقوقي و تشكيلات اجتماعي نيز هست. نهاد اصلي و كليدي در اين مدل جامعه، «دولت» و «اقتصاد» است.

برخلاف گمنشافت، در جامعه صوري «خدمت» رساني كم كم به «سودجويي» تبديل مي‌شود، «عاطفه» جاي خودش را به «وظيفه» مي‌سپارد و «حمايت» تبديل به «رقابت» مي‌شود.

در يك جامعه افراد به صورت طبيعي آزاد و رها هستند، اما حسب شرايط هر فرد، تنشي را در سطح ارتباط با ديگري تجربه مي‌كند. از نظر تونيس «عقلانيت» مسبب شكل‌گيري جوامع مدرن، امري غيرطبيعي و غيرمطلوب است. از نظر او يك جامعه پيوسته در تب و تاب تغيير است درحالي كه در گمنشافت شرايط طبيعي و ثبات حاكم است و اين مسئله منجر به آرامش بيشتر اعضاي يك اجتماع مي‌گردد.

در يك جمع‌بندي مي‌توان مفهوم گزلشافت را اينگونه تعريف نمود: «جامعه‌اي كه در آن نظم قانوني، تقسيم كار و تضاد در اعضاي گروه كه از نظر اجتماعي سطح گستردگي بسيار زيادي هم دارد، حاكم است.»

همچنين مي‌توان خلاصه‌اي از خصوصيات گزلشافت را اينگونه ليست كرد:

- وسعت جامعه به طوري كه روابط صوري و قراردادي است.

- ارتباطات سطحي است.

- اراده سنجيده (يعني سود و زيان اقتصادي براي افراد بسيار مهم است).

- بي‌نامي يعني افراد با نام و سوابق يكديگر ناآشنا هستند.

- ارتباط منطقي حاكم است. يعني نفع مادي ملاك قضاوت انسان‌ها است و تقريباً هيچ هاله رواني در يك ارتباط موجود نيست.

نظريات تونيس در خصوص آينده‌نگري جامعه كمي ابهام دارد. از طرفي وي معتقد و ملتزم به ماترياليسم تاريخي است و پيش‌بيني مي‌كند به صورت طبيعي پيشرفت‌هاي سرمايه‌داري نهايتاً منجر به شكل‌گيري عصيان و تعارض «جامعه» عليه دولت‌ها مي‌شود؛ اما بر نوعي از سوسياليسم تأكيد مي‌كند كه پايه آن، اصول زندگي و روابط گروه‌هاي كوچك اجتماعي «اجتماع محور» شكل گرفته است. او اعتقاد دارد تمدن شهري به وجود آمده و حاكم بر «جامعه» نمي‌تواند سعادت و خوشبختي از دست رفته را مجدداً بازپس گيرد، بلكه سعادت در صورتي نصيب جوامع مي‌شود كه از رفتارهاي «مكانيكي» به سمت ريشه‌هاي زندگي «اجتماعي» بازگردند. وي به نزول فردگرايي در آينده نزديك و دگرگوني مبنايي روابط اجتماعي در نسل جديد شوريده عليه نظم مدرن اعتقاد دارد.

آنچه در خصوص گزلشافت بيان شد، عمدتاً بر اساس تفكر و ايدئولوژي غربي مبتني بر سه اصل از اصول مدرنيته است و ساير مباني پيرامون آن شكل مي‌گيرند. راسيوناليسم (عقل‌گرايي ابزاري) يكي از اين اصول است كه بشر را به سوي تقسيم كار و عملكرد بر مبناي وظايف محول شده در جامعه فرا مي‌خواند. اگوسنتريسم (خود‌محوري) سبب مي‌شود خلاف گذشته جوامع سنتي، محوريت زندگي هر فرد، خودش باشد درحالي كه محوريت حركت «اجتماع» در جوامع سنتي مبتني بر ارزش‌هايي چون خدامحوري يا ارزش‌مداري استوار بود. اما در گزلشافت خودِ آدمي است كه تعيين‌كننده نظام ارزشي حاكم بر خود است و اما مهم‌ترين عنصر ايدئولوژيك منجر به شكل‌گيري گزلشافت را مي‌توان ايندوژوآليسم (فردگرايي) در جوامع دانست كه برخلاف «اجتماع»‌هاي پيشين كه سنگ بناي آن را حركت جمعي و جمع‌گرايي تشكيل مي‌داد، فرد اصلي‌ترين سلول و واحد اجتماع به حساب مي‌آيد.

راه پيشروي ما

همانگونه كه تونيس در خصوص گزلشافت بيان مي‌كند مدرنيته و شهرنشيني روابط ميان افراد را تضعيف نموده است، اما از سوي ديگر توسعه ارتباطات و شكل‌گيري شبكه‌هاي مجازي نوع ديگري از تعاملات اجتماعي را بازسازي كرده است. فناوري ارتباطات قدرت زيادي به افراد مي‌دهد تا هويت ديگري از خودشان و آنچه مي‌خواهند باشند، تعريف كنند. در اثر شكل‌گيري مدل تعاملات ماشيني و مجازي، شيوه ناشناخته و هولناكي از ارتباطات كه برمبناي چيزي جز «حقيقت» است، شكل مي‌گيرد.

در مطلوب بودن يا نبودن «اجتماع» يا «جامعه» زياد مي‌توان سخن به ميان آورد. اما امروز صحبت از الزامات و اقتضائات است. جوامع شهري امروزي بخواهند يا نخواهند به سمت تعاريف «جامعه» در حال حركت هستند اما آنچه بايد توجه كرد اين است كه آيا اين بدان معناست كه ويژگي‌هاي گزلشافت و گمنشافت، عينِ ذات آن هستند و ملت‌ها مجبور به تبعيت از همه خصوصيات گزلشافت بدون توجه به اقتضائات فرهنگي و بومي خود هستند.

در كشور خودمان وضعيت بسيار مبهم است. آيا گذار از گمنشافت به گزلشافت باعث نشده تا بسياري از خصوصيات دو جامعه به صورت ناقص در برخي حوزه‌هاي شهري شكل بگيرد. از بين رفتن صميميت‌ها و ارتباطات نزديك كه از ويژگي‌هاي گمنشافت بود كم‌كم از جامعه رخت بر‌بندد، اما سازمان‌هاي اجتماعي در خدمت توسعه اختيارات افراد كه از شاخص‌هاي گزلشافت است، شكل نگيرد. نظام ديوان‌سالاري دچار نقص در تقنين باشد و اين ساز‌و‌كارها در بسياري از موارد از قاعده‌هاي گمنشافت مانند رابطه بازي و خويشاوندسالاري پيروي مي‌كند.

به هرحال جامعه ايران بايد تصميم بگيرد تا از التقاط خارج شود.

منظور اين نيست كه يا بايد به رفتار سنتي چندقرن قبل بازگشت يا اينكه ارتباطات مدرنيته را به عنوان پيش‌فرض توسعه پذيرفت، بلكه خروج از التقاط بايد با حركت به سوي مدلي بومي باشد كه ضمن حفظ اقتضائات يك جامعه گسترده و پيچيده، عناصر قابل دسترس و مطلوب «اجتماع»‌هاي طبيعي نيز در آن حاكم باشد. همانگونه كه شهيد مطهري در نظريه‌پردازي اقتصادي خود دو هنجار و مدل اقتصادي غربي را بازبيني مي‌كند و نهايتاً چارچوب ترسيمي اقتصاد اسلامي را مدلي مي‌داند كه نه در وجه اجتماعي به دامن مالكيت سوسياليستي حاكم است كه زحمات انسان‌ها هدر رود و نه مالكيت خصوصي در حدي قابل پذيرش است كه به حقوق ديگران و دستورات الهي تجاوز نمايد.

http://javanonline.ir/fa/news/834176

ش.د9503521

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات