تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۱  ، 
کد خبر : ۲۹۹۷۲۶

ایران و فردای انتخابات آمریكا

پایگاه بصیرت / آرش رضایی

(روزنامه شرق ـ 1395/08/19 ـ شماره 2725 ـ صفحه 7)

هراس و شگفتی، تركیبی رعشه‌برانگیز، جامعه آمریكا را دربر گرفته بود. ترس از بامداد چهارشنبه مردم را گریزان از مباحث پساانتخاباتی كرده بود؛ انتخاباتی كه به آوردگاهی تاریخی میان دو جامعه بس متفاوت موجود در آمریكا در‌هزاره نوین بدل شد. بزنگاهی كه هویت هر دو جامعه را برساخته و شكافی چه‌بسا پرنشدنی را در ینگه‌دنیا تعمیق بخشید.

شكاف میان دو جامعه آمریكایی هفته‌ها پیش از آغاز مناظره‌های انتخاباتی نیز سر باز كرده بود. شكافی میان دارندگان تحصیلات بالا و پایین، سكولارها و دینداران، سفیدپوستان و اقلیت‌ها، حامیان مهاجرت و مخالفان آن؛ شكافی كه دامن‌زننده نفرت در بطن جامعه آمریكایی بوده است. حجم نفرت، تهمت و دشنام به كار برده‌شده، این دوره انتخابات ریاست‌جمهوری آمریكا را بی‌نظیر كرد. اتهاماتی دیوانه‌وار كه در شرایط عادی می‌توانست به جرمی قابل‌ پیگرد تبدیل شود.

رأی‌دهندگان مردد نقش مهمی را در انتخابات بازی كردند. دلیل عمده تردیدشان برخاسته از نگاه تحقیرانه به دو نامزد بود؛ انتخاب میان بد و بدتر.

بااین‌حال، یك مرد و تنها یك مرد نقشی بی‌بدیل در انتخابات این دوره داشت، مردی كه همه قواعد ممكن را بر هم زد: دونالد ترامپ؛ سرمایه‌داری ثروتمند و سفیدپوستی بی‌اعتنا به ارزش‌های دینی ولی محبوب دل‌های اقشار كم‌درآمد، طبقه فرودست متوسط و طبقه كارگر و محافظه‌كاران سفیدپوست. تاجری كه تا پیش‌از‌این از تمامی رانت‌های سیاسی-اقتصادی استفاده كرده؛ اما اكثریت جامعه او را كنشگری بیرون از ساختار قدرت می‌دانند. با دمیدن روحی تازه در كالبد سیاست آمریكایی، ترامپ به‌تنهایی تاریخی‌ترین انتخابات را رقم زد. تا همین چندی پیش، ستادش امیدی اندك داشت در كارزار انتخاباتی؛ با این حال تصمیم «اف‌بی‌آی» در جریان دور جدید تحقیقات از پرونده ایمیل‌های رقیبش، ستاد انتخاباتی كلینتون را به لرزه درآورد و شوری بی‌نظیر را در میان حامیانش تزریق كرد. گرچه پلیس فدرال آمریكا اعلام كرد خانم كلینتون مرتكب جرمی نشده است؛ بااین‌حال این تصمیم تغییری معنادار در ریزش آرای هیلاری ایجاد نكرد. در عوض، بهانه‌ای داد به ترامپ و حامیانش كه دیگر نهادِ سیاسی - پلیس فدرال- را مانند دیگر نهادهای آمریكایی حامی هیلاری بخوانند.

در این میان، حامیانش تهدید به راه‌اندازی كارزاری مسلحانه كردند. شاكله آنان را می‌توان سفیدپوستانی خواند كه بر حمله به نخبگانی كه حق «مردم عادی» را می‌خورند، تأكید می‌كنند. سفیدپوستانی كه به حاشیه سیاست و جامعه رانده شده‌اند، سفیدپوستانی لبریز از حس بی‌عدالتی و تبعیض آنگونه كه خود می‌پندارند.

شاكله حامیان ترامپ بر اقشار متوسط یا كم‌درآمدی استوار شده است كه وضعیت بد اقتصادی خود را معلول بی‌كفایتی نخبگان حاكم یا حضور مهاجران به‌ویژه غیرسفیدپوست می‌دانند. نگرانی از افزایش قدرت و جایگاه اجتماعی اقلیت‌ها، مشخصا سیاه‌پوستان و رنگین‌پوستان، همگی رانه‌ای قدرتمند بود كه با ظهور ترامپ جنبشی را آشكار كرد. گذشته از هراسی فزاینده از تغییرات اجتماعی و جمعیتی، اینان بر این اندیشه‌اند كه مالیات‌هایی كه می‌دهند، صرف افراد بی‌كار عمدتا سیاه‌پوست و به‌تازگی لاتین‌تبار می‌شود.

ازیك‌سو، اینان، واشنگتن را نماد فساد اداری، بروكراسی دست‌وپاگیر و بی‌كفایتی و زدوبند می‌خوانند. نه‌تنها حامیان ترامپ كه اكثریت عظیم آمریكاییان اعتمادی به نهادهای سیاسی ندارند؛ هم ازاین‌رو است كه دونالد ترامپ و برنی سندرز ستاره‌های اصلی انتخابات بودند. با وجود خاستگاه‌های متفاوت و نگاه دگرگون به مسائل گونه‌گون، ترامپ و سندرز هر دو خود را نه از طبقه نخبگان حاكم سیاسی، بلكه نماینده صدایی بیرون از ساخت مسلط سیاسی در این كشور می‌خواندند؛ هر دو وضعیت امروزین این قدرتمندترین كشور دنیا را نتیجه سیاست‌های نخبگان حاكم می‌دیدند. هم ازاین‌رو به‌دنبال مرزبندی با نمایندگان سنتی و متمایزكردن خود با طرح شعارها و برنامه‌های جسورانه بودند. نكته اینكه، از نگاه هر دو طیف كاملا متضاد، هیلاری كلینتون نماد واشنگتن خوانده شده است، نماد نخبگان حاكم، نخبگانی كه از سوی حامیان ترامپ به یك چوب رانده می‌شوند: سر و ته یك كرباسند.

از سوی دیگر، اینان وضعیت بد خود را به‌واسطه حضور همه‌جاگستر مهاجرانی می‌دانند كه بازار كار آمریكا را اشباع كرده است. نكته اینكه بسیاری از مهاجران یا به كارهای پست گماشته می‌شوند (به‌ویژه مهاجران غیرقانونی از آمریكای لاتین و آفریقا) یا در شركت‌های چندملیتی تكنولوژی (high-tech) در شغل‌هایی با درآمدهای نسبتا بالا مشغول به كارند، شغل‌هایی كه بسیاری از حامیان سفیدپوست ترامپ تخصصی در آن نداشته و ندارند؛ بااین‌حال در میانه بحران اقتصادی و نارضایتی بیشینه از نهاد‌های سیاسی، وجود «دیگران»- دیگرانی كه آمریكایی سفید نیستند- خود بهانه و رانه‌ای است در ایجاد هویت جنبش. ترامپ نیز همین وعده‌ها را سر می‌داد. وعده داده بود قوانین سخت‌تری برای مهاجرت وضع كند، ورود مسلمانان را ممنوع كند «تا زمانی كه بدانیم چه خبر است» و مهم‌تر از همه دیوار بزرگی در مرز با مكزیك و با پول مكزیك برپا كند. از سوی دیگر وعده داده بود كه قشر نخبگان حاكم را درهم شكند؛ بی‌جهت نبود كه خود هزینه كارزار انتخاباتی‌‌اش را تقبل كرد؛ هم از‌این‌رو، واشنگتن‌نشینان را به هراس واداشت. همین یك ماه پیش بود كه می‌گفت، «آنها كه اهرم‌های قدرت را در واشنگتن در دست دارند و منافع خاص در سراسر جهان، كمپین ما چنان موجودیت اینها را به خطر انداخته كه شبیه آن را ندیده‌اند» و همین چندی پیش بود كه به حامیانش گفته بود: «باید برویم دی‌سی [واشنگتن] و سیفون را بكشیم».

در میانه تهدید‌كردن نخبگان حاكم، دونالد ترامپ اما نتیجه انتخابات را در صورت شكست، زیر سؤال برده. هم از این رو كه خود را مظلوم و قربانی نخبگان فاسد در واشنگتن مي‌دانست. بی‌جهت نیست كه از اعلان پذیرش نتیجه انتخابات روی برتافته بود. تا اینكه همین دو روز پیش گفت: «نتیجه انتخابات را می‌پذیرم، تنها و تنها اگر پیروز شوم». می‌توان غیرمنتظره‌اش خواند، می‌توان عوام‌فریبش دید. بااین‌حال صعود پیش‌بینی‌ناپذیر ترامپ همراه بوده است با خیزش جنبشی بی‌همتا در جامعه آمریكا. آنچه اما از شخص وی نیز مهم‌تر بوده است، نگرشی است كه به‌دست او به یك جنبش تبدیل شده است. جنبشی كه رسانه‌های مسلط را نیز به چالش كشیده بود. بخش اعظم حامیان ترامپ، نه به غول‌های خبری اعتماد مي‌كردند و نه به شبكه‌های تلویزیونی چشم دوخته‌ بودند. درمقابل به كاربرد شبكه‌های اجتماعی روی آورده‌ بودند. این همه نشان از اهمیت اینترنت و شبكه‌های اجتماعی در شكل‌دادن به افكار عمومی دارد. تأسیس شبكه‌ای تلویزیونی را نیز به این جنبش اضافه كنید؛ گامی نخستین خواهد بود در ایجاد شكاف میان غول‌های رسانه‌ای آمریكایی. بیگانه‌ستیزی جنبش حامیان ترامپ خود‌سویه‌ای ‌است از انزوا طلبی آمریكایی. «آمریكا نمی‌تواند پلیس دنیا باشد و‌ میلیاردها دلار برای كشورهای دیگر هزینه كند، درحالی‌كه آنچه را نیاز داریم به ما نمی‌دهند»، این را در مناظره نخست گفته بود. تأكیدش بر مجبوركردن متحدان آمریکا به تقبل هزینه بیشتر برای تأمین امنیت خود در صورت رسیدن به ریاست‌جمهوری، خود سویه‌ای است از رشد انزواطلبی میان بخشی از جامعه آمریكایی.

انزواطلبی آمریكایی بر كاربرد حداقلی زور در بیرون استوار شده است. در نگاه ترامپ، رابطه‌ای ظریف میان حفظ ثبات و دخالت‌نکردن در منازعات و تنش‌های منطقه‌ای خاورمیانه وجود دارد. نفی نقش پلیسِ‌جهان‌بودن خود اما نقطه عطفی خواهد بود در رد یا دست‌كم كاهش تعهدات جهانی آمریكا، مانند ناتو و چتر حمایتی برای كشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و شرق دور. كاربرد كمینه زور در خاورمیانه، اما به پرهیز كاخ سفید از منازعات منطقه‌ای و واگذاشتن رقابت در خاورمیانه به دینامیك درونی خود ختم می‌شود. هم از این روست كه نامزد جمهوری‌خواه، دخالت تمام‌عیار آمریكا را در خاورمیانه به سود متحدان منطقه‌ای را رد می‌كرد. همین چندی پیش، آگوست ٢٠١٥، گفت دولت‌های عرب خلیج فارس، می‌باید به آمریكا پول دهند؛ چراكه بدون حمایت آمریكا وجود نداشتند.

هم از این رو، انزواطلبی ترامپ خطری به مراتب سهمگین‌تر برای عربستان سعودی است. درست باشد یا خطا، رهبران ریاض خاورمیانه‌ای بدون حضور آمریكا را با پذیرش هژمونی ایران مساوی می‌بیند. به بیان دیگر، گفتمان مسلمان- عرب‌ستیز ترامپ، در كنار انزواطلبی گسترده، متحدان منطقه‌ای عرب آمریكا را نگران كرده است. بی‌آنكه نگاه خود را به ریاض پنهان نكرده باشد، ترامپ درگذشته عربستان را بزرگترین حامی تروریسم نامیده بود. حتی درباره نبرد یمن نیز ترامپ نگاه خود را تغییر نداد و تنها بر حمایت بااكراه از ریاض آن‌هم در صورت تأمین هزینه، اشاره‌ای گذرا كرد. در آگوست ٢٠١٥، ترامپ با صراحت لهجه خود بر این امر تأكید كرد كه تنها دلیل برای حمایت از عربستان، نفت آن كشور است. در ادامه اما اشاره كرد: «ما دیگر به نفت (عربستان) خیلی نیازی نداریم...؛ پس ما می‌توانیم به دیگران اجازه بدهیم بر سر نفت (عربستان و خاورمیانه) به نزاع برخیزند».

انزواطلبی آمریكایی و نزدیكی احتمالی ترامپ به روسیه و پوتین، نیز می‌تواند چیدمان قدرت را در منطقه تغییر دهد. ترامپ نگاه خوش‌بینانه‌اش را به حضور روسیه پنهان نكرده است. گفته بود: «ما می‌خواهیم از شر داعش خلاص شویم؛ روس‌ها هم همین را می‌خواهند؛ خب پس بگذارید آنها این کار را بکنند؛ چه مشکلی با این موضوع دارید؟ ما چرا باید نگران این درگیری نظامی روس‌ها در سوریه باشیم؟» ایده انزواطلبی ترامپ در نهایت به كاهش جایگاه خاورمیانه در میانه اولویت‌های آمریكا ختم می‌شود. نزول خاورمیانه در نگاه خاورمیانه را اما برخی به فرصتی برای دولت ایران تعبیر كرده‌اند. پرهیز از دخالت در منطقه، نزدیكی احتمالی با روسیه و پوتین و حمایت‌نکردن از ریاض و دولت‌های خلیج فارس، هرچند در كنار حمایت پرطنین و البته غیرشفاف (به گمان متنفذان تل‌آویو)، چنین چشم‌اندازی را در میان برخی از تحلیلگران پررنگ كرده است. در كنار این موضوع، ویژگی تاجرانه ترامپ نیز كه بر سودآوری كوتاه‌مدت و نه استراتژیك استوار است، بخشی از تهران‌نشینان را احتمالا به تكاپو وامی‌دارد. از نگاه اینان، انزواطلبی آمریكایی می‌تواند ایران را از تهدیداتی دیرپا برهاند و حتی به نفوذ احتمالی ایران در خاورمیانه، آسیای مركزی و قفقاز بینجامد. بی‌شك ترامپ بر قدرت‌یابی ایران در منطقه تاخته است و آن را نمود عینی اشتباه اوباما و كلینتون خوانده است. بی‌جهت نیست كه در مناظره نخست، ادعا كرد: «آنها (ایرانیان) داشتند سقوط می‌كردند. زیر فشار تحریم داشتند خفه می‌شدند؛ اما احتمالا با استفاده از این توافق، به یك قدرت بزرگ بدل خواهند شد». گرچه ایران در میانه آماج حملات ترامپ است، اما در ذهن ترامپ، تجسد و مثال اسلام‌ستیزی نیست.

در گفتمان ترامپ، تجسد نخست اسلام‌ستیزی، نه تهران و متحد آن حزب‌الله كه دولت اسلامی خودخوانده در سوریه و عراق است. از همین رو است كه برخی از حامیان تل‌آویو، مانند شلدون آدلسون، سوپر‌میلیاردر اسرائیلی و ناشر بزرگ‌ترین روزنامه اسرائیل، اسرائیل هیوم، زبان انزواطلب ترامپ را خطری مهیب برای موجودیت اسرائیل می‌بینند. در زمانه‌ای كه تل‌آویو خاورمیانه را رهاشده از سوی آمریكای اوباما می‌بیند، ترامپِ انزواطلب، دروازه منطقه را بیش‌ازپیش به روی مسكو و تهران باز خواهد كرد. بااین‌حال، گفتمان ترامپ بر نامتعارف‌بودن استوار است؛ امری كه در صورت تحقق مدیریت دولتی مسلح به‌هزاران كلاهك هسته‌ای را دیوانه‌وار خطرناك می‌كند. پوپولیسم مسلح به سلاح هسته‌ای در دستان مردی پیش‌بینی‌ناپذیر.

پیش‌بینی‌ناپذیری‌ او نیز می‌تواند شرایط را برای ایران سخت كند. لفاظی‌های تندش علیه ایران درباره مذاكره دوباره بر سر توافق هسته‌ای و برخورد با قایق‌های تندرو ایرانی در خلیج فارس می‌تواند فاجعه‌ای را به همراه بیاورد. گذشته از این، زبان ضداسلامی ترامپ می‌تواند شمشیر دولبه‌ای برای تهران باشد؛ گرچه ترامپ دولت اسلامی سنی و نه ایران شیعی را تجسم اسلام رادیكال معرفی كرده است، چنین نگاهی چرخشی معنادار، مثبت (به نظر تهران) و البته پایدار در سیاست خارجه خاورمیانه‌ای آمریكا برنمی‌سازد. چه بسا انزواگرایی آتی آمریكایی در صورت پیروزی ترامپ به پایان نبرد سوریه ترجمه شود؛ بااین‌حال این لحظه‌ای موقتی خواهد بود. گفتمان ترامپ، مانند دیگر گفتمان‌های بیگانه‌ستیز به‌شدت بر برساختن یا تشدید حضور دشمنی خارجی وابسته است؛ پس در فردای نابودی داعش، به دنبال برساختن و جایگزینی دشمنی نفرت‌انگیز خواهد بود. دراین‌میان گفتمان «ایران مانند ام‌القرای اسلام»، ایران را می‌تواند به دشمن بعدی آمریكا تبدیل ‌كند.

می‌توان بر این مسئله نیز اشاره كرد كه تفاوت زیادی بین لفاظی و واقعیت حاکم بر جهان وجود دارد. در كنار افول اهمیت شعار انتخاباتی، ترامپ رئیس‌جمهوری اما خود در چنبره بوروكراسی، چیدمان نهاد داخلی آمریكا و به‌ویژه نقش كنگره در سیاست خارجی آمریكا در خاورمیانه و ایران محصور می‌شود. نهادهای قدرتمند، كانون‌های سنتی قدرت و سازوكار حفظ توازن در ساختار قدرت همگی می‌توانند او را مهار کنند. بامداد چهارشنبه آمریكا می‌تواند هیلاری را رئیس‌جمهوری خود ببیند، نخستین رئیس‌جمهوری زن. بانویی كه حتی حامیانش او را كاملا معتمد نمی‌خوانند؛ بااین‌حال او «ترامپ نیست». چه بسا همین مسئله و تنها همین مسئله او را پیروز كند؛ امری كه در نهایت می‌تواند پاشنه آشیل وی در دوران ریاست‌جمهوری‌اش باشد. چراكه پیروزی‌ او نه به‌واسطه شایستگی‌های شخصیتی‌اش، كه تنها به‌دلیل حضور ترامپ بوده است. اما در نقطه مقابل افسانه ترامپ همچنان باقی خواهد ماند؛ افسانه‌ای كه جنبشی را به راه انداخته است كه جامعه و سیاست آمریكا را تا اینجا تغییر داده است؛ تغییراتی برگشت‌ناپذیر!

http://www.sharghdaily.ir/News/107368

ش.د9503922

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات