(روزنامه مردم سالاري – 1395/11/24 – شماره 4254 – صفحه 9)
* رحلت آیتالله هاشمی شوک بزرگی برای جامعه ایران بود. کارنامه ایشان را چطور ارزیابی میکنید؟ ضمن اینکه فکر میکنید آقایهاشمیچه میراثی برای جامعه سیاسی ما به لحاظ اندیشه سیاسی بجا گذاشته اند و از آن در جهت منافع ملی چه بهره ای میتوان برد؟
** رحلت آقایهاشمیحادثه سنگین و غم انگیزی بود همچنین میتوان گفت این رحلت استثنایی هم بود. زود بود که ایشان رحلت کردند و قسمت اینطوربود که معطلی نداشته باشند انشاءالله خداوند درجاتشان را متعالی کند و با اولیا محشور بشوند.
آقایهاشمییکی از شخصیتهای تاریخ ساز انقلاب اسلامیبود و شاید نتوانیم بگوییم کم نظیر بگوییم بی نظیر بود. 82 سال عمر کردند و عمرشان پر برکت بود و از 17 سالگی دنبال درس و طلبگی و مبارزه سیاسی بودند. اگر بخواهیم همه لحظات زندگی مرحومهاشمیرا جمع بندی کنیم در یک جمله باید بگوییم که ایشان خود را وقف نظام و انقلاب و اسلام کردند و البته در جایگاههای متفاوت و مختلف قبل از پیروزی انقلاب شخصیتی عالم، محقق، مبارز، مجاهد، افشاگر رژیم طاغوت و تبیین کننده اسلام ناب محمدی زیر پرچم و بیرقی که حضرت امام (ره) برای نهضت برافراشت، بود.
من معتقدم، آقایهاشمییکی از اعضای برجسته هیئت امنای نهضت امام و انقلاب اسلامیایران بودند. گرفتاری که با رژیم طاغوت قبل از پیروزی انقلاب مانند زندانها، شکنجهها، جنگ و گریزها یی که داشتند، کمکهایی که ایشان به مبارزان کردند و زندانهایی که در بحبوحه انقلاب و نزدیکیهای انقلاب رفتند و در آستانه انقلاب هم ستاد انقلاب را در کشور ایشان مدیریت میکردند، بسیار بااهمیت و تاثیرگذار بود. این نقشها نشان میدهد اگر حضرت امام فرمانده انقلاب بود رئیس ستاد ایشان، آقای هاشمی بودند. در حوزههای علمیه هم، آقایهاشمیقبل از پیروزی انقلاب کارهای فکری زیادی کردند. یک مقداری حصارهای بین حوزه و مردم را برداشتند و همراه یاران دیگری مثل شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید مفتح ارتباط حوزه و دانشگاه را تقویت کردند و در اواخر رژیم طاغوت هم عضویت موثرشان در شورای انقلاب و مدیریت کردن انتصابهای کشور به فرمان حضرت امام و بعد از پیروزی انقلاب بسیار مهم و فراموش نشدنی است. ایشان بعد از انقلاب هم بلافاصله با یاران امام، شهید بهشتی، شهید باهنر، مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی و مقام معظم رهبری بنای حزب جمهوری اسلامیرا قرار دادند. جالب آن که مسئولیتهایی که ایشان بعد از انقلاب داشتند خیلی متنوع بود و همخوانی هم باهم نداشت. فرماندهی جنگ و جانشین فرماندهی کل قوا ریاست مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و اداره بسیاری از امور و شورای انقلاب فرهنگی و در بسیاری از این مسئولیتها هم خوش درخشیدند.
درباره بخش دوم سوال شما، فکر میکنم همان مسئله اعتدال یعنی توصیه عمومیایشان «اشدا علی الکفار و رحماء بینهم» مهمترین میراث ایشان است. آقایهاشمیمعتقد بودند که با دشمنان باید سرسخت، نفوذ ناپذیر، جدی و استراژیک بود و با دوستان باید رحمت داشت و اگر هم در رقابتها اختلافاتی است در حد رقابتهای سالم سیاسی باشد و نباید تبدیل به درگیری و خصومت شود. بعضی وقتها همین روحیه ایشان بود که حتی با برخی که معلوم بود که دشمن انقلاب هستند، خوش رفتاری میکردند. ایشان امیدوار بود که بتواند اینها را جذب کند و بعضا برای دوستان این ابهام را ایجاد میکرد که آیا آقایهاشمیبا آنها همراه است؟ در حالیکه من این بحث را بارها و بارها از ایشان در محافل خصوصی و عمومیشنیدم که میگفتند که من دو خط قرمز دارم یکی انقلاب و یکی هم رهبری است. در برابر این دو با کسی شوخی ندارم.
این دو خط قرمز ایشان مواضع استراتژیک را روشن میکند اما طبیعی است در رفتار و در مواضع ممکن است اختلاف نظرهایی بوده باشد. ایشان در رابطه با بعضی از معاندین یا فتنه گران یا چیزهای دیگر صبوری شان خیلی بالا بود حسن ظن داشتند فکر میکردند اینها قابل جذب هستند.
یک جمله ای که من یک بار از ایشان شنیدم و کسی آن را نقل نکرده است، ایشان میگفت آن مسئولیتی که من نمیتوانم در کشور بپذیرم ریاست قوه قضاییه است. من روحیه ام، روحیه قوه قضاییه نیست کسی که رییس قوه قضاییه میشود باید روحیه خیلی جدی داشته باشد و سر و کارش با موضوعاتی مانند احکام اعدام، زندان و حبس ابد است. میگفت من امکان ندارد مسئولیت قوه قضاییه را بپذیرم اصلا نمیتوانم. حتی من یادم است زمان جنگ یکی دو نفر خیانت کردند و هواپیمای جنگی را دزدیدند و بیرون بردند گفتند دادگاه نظامیباید تشکیل بدهیم. در هر جنگی دادگاه نظامیهم هست. قبل از اینکه به او پیشنهاد تشکیل این دادگاه را بدهند، گفته بود من این کار را نمیتوانم انجام بدهم. روحیه فعالیتهای مرسوم در قوه قضاییه را نداشت و این برمیگشت به حالات روحی ایشان، عملا به رحماء بینهم بیشتر عمل میکرد تا اشداء علی الکفار. شاید بعضی از این رافتهایش با بعضیها که ما آنها را معاند یا فتنه گر میدانستیم، ناشی ازاین حس رحمتشان بود. بعد از رحلت ایشان، خارجیها اظهار نظرهای زیادی کردند از جمله از یکی از مقامات رژیم جعلی صهیونیستی نقل شده که گفته بود «یکی از دشمنترین دشمنان اسرائیل فوت کرد» و به نظر من این تعریف خیلی خوبی از هاشمی بود او میخواستهاشمیرا مذمت کند ولی تعریف بسیار خوبی بود مرحومهاشمیبه معنای واقعی یکی از دشمنترین دشمنان رژیم صهیونیستی بود.
* آقای باهنر اگر موافقید به موضوع انتخابات بپردازیم، شنیدهها حاکی از این است که اوضاع و احوال اصولگرایان ظاهرا خیلی خوب نیست؟
** البته به نظر میرسد رسانههای اصلاحطلب از این مساله خوشحالند!! البته این به معنای انتقاد از آنها نیست، چرا که ما در کشورمان چون احزاب مستقل قدرتمند قوی نداریم و رسانهها که باید عموما مستقل باشند و رکن چهارم دموکراسی محسوب شوند، بار احزاب نداشته ما را به دوش میکشند. احزاب ما به جای این که ارگان داشته باشند، برای خود به صورت غیررسمیروزنامه و سایت دارند. در واقع این جا چون حزب نداریم رسانهها خودشان تبدیل به حزب شدهاند و این اشکال هم ندارد. روزنامه چپی و راستی داریم. اصلاح طلب داریم اصولگرا داریم میانه داریم وغیره. رسانه و خبرنگار هم به همین شکل است که اشکال هم ندارد. البته به دوستان رسانهای برنخورد بالاخره اصلاحطلبها از اینکه اصولگراها وضعشان خوب نیست خوشحال هستند .
* چون شما در جریان اصولگرا هستید این سوال را از شما پرسیدم والا اگر در مقابل من یک اصلاح طلب بود قطعا سوال اول من درباره وضعیت آنها بود. به هر حال به نظر میرسد اصولگرایان که شما یکی از اعضای آن هستید شرایط مناسب برای وحدت ندارند. یک ترسیمی از فضای اصولگراها بفرمایید؟
** واقعیت این است که در غیبت احزاب، جریانات و جناحها با یکدیگر رقابت میکنند و گاه افرادی از یک جناح با هم جناحیهای خود رقابت میکنند و گاهی هم اظهاراتی میکنند که در راستای اهداف جناحی نیست اما آن را نظر شخصی اعلام میکنند و کسی هم نمیتواند به آنها چیزی بگوید. این رفتار حتی در میان منتخبان یک جناح بعد از انتخاباتها هم دیده میشود. شکل کار حزبی نیست که همه موظف باشند و قواعدی را برای رفتار سیاسی بپذیرند.
* به عبارتی معتقدید جناحها با این اوصاف نمیتوانند سازماندهی مناسبی داشته باشند؟
** بله. نتیجه این میشود که کارورزان سیاسی در کشور ما تلاش میکنند از منافع جریانات و احزاب استفاده بکنند اما هزینههای آن را نپردازند. مثال خیلی روشن من بارها و بارها گفتم. اتفاقا مثال هم از رقیب میزنم که به نظر من ظلم است.
در جناح مقابل ما، در همین انتخابات اخیر مجلس، یک لیستی بوده به نام لیست امید، بر اساس آنچه گفته شده از لیست امید 120 نفر به مجلس رفتهاند اما از این لیست در انتخابات ریاست مجلس به سرلیستشان 100 نفر بیشتر رای ندادند این یعنی تعدادی از همین لیست امید به آقای عارف رای ندادند، این یعنی خلاف رفتار تشکیلاتی و به نظر من این ظلم است.
* یعنی این کار به نوعی نفی اصول رفتار تشکیلاتی است؟
** به نظر من، اینها از لیست امید که به عارف رای ندادند نشان دادند که تشکیلات لیست امید تعهد متقابلی به وجود نیاورد. به نظر من، بعضیها در کشور نذر میکنند بروند مجلس و برایشان مهم نیست در لیست امید باشند یا در لیست اصولگرایی. درلیست آقای حداد باشند یا در لیست آقای عارف. آنها میخواهند هر طور شده بروند مجلس. بعد هم که رفتند مجلس کار خودشان را میکنند تعهد متقابلی حتی از نظر قانونی وجود ندارد.
ما دوستانی داشتیم که امیدوار بودند ما آنها را در لیست اصولگراها بگذاریم، آمدند چک و چانه زدند حالا به هر دلیلی در لیست جایشان نشد. ما طردشان نکردیم ولی گفتیم فلان شهرستان یک نفر بیشتر نمیخواهد ما که نمیتوانیم بیشتر معرفی کنیم. یک عزیزی که مدعی هم بود اصولگراست در لیست ما جا نگرفت رفت در لیست امید. از این موارد داشتیم عکسش هم بوده است یعنی کسانی که تلاش کردند بروند درلیست اصلاحطلبها نتوانستند، بعد آمدند یک نقبی زدند.
در غیبت احزاب این تشنجات وجود دارد و چارهای هم نیست کاری نمیشود کرد ما هر انتخاباتی که پیش میآید مجبوریم یک داستانی شروع کنیم به نام وحدت بیاییم با هم باشیم جمع بشویم یک عده هم جمع میشوند 50-60-80 درصد موفقیتهایی دارند دور بعد دوباره از اول یعنی ما هر انتخاباتی که پیش میآید 70-80 درصد توانمان صرف وحدت میشود بعد 30-40 درصد ظرفیت در آخر میماند برای رقابت با رقیب. عمده ظرفیت و نفس ما و زمان ما برای وحدت گرفته میشود. اصلاحطلبها هم همینطور هستند ممکن است یکی صورت خودش را سرخ نگه دارد و یکی نه. آنها هم تندرو و کندرو دارند. یک عده قهر میکنند یک عده آشتی میکنند یک عده میخواهند عبور کنند از روحانی. کلی باید با همدیگر صحبت کنند آخرش هم به صد درصد نمیرسند هیچکس، نه ما به صد درصد میرسیم نه آنها.
در کشورهایی که حزب مستقر است ممکن است درون یک حزب اختلاف وجود داشته باشد هیچ اشکالی هم ندارد در یک حزب ممکن است جناح تندرو باشد جناح کندرو باشد میانهرو باشد نمونه خیلی سادهاش همین احزاب آمریکا مثلا ممکن است انتخابات ریاستجمهوری یک دفعه از حزب دموکرات 20 نفر کاندیدا میشوند آنها با یکدیگر رقابت میکنند حتی ممکن است همدیگر را محکوم کنند و علیه هم افشاگری کنند ولی ضابطه حزب این هست که آخرش یکی میماند. همین آقای ترامپ اگر سابقه تاریخی اش را نگاه کنید 8 سال قبل، از کاندیدای دموکراتها حمایت کرده بود یعنی در آن زمان از هیلاری کلینتون که با اوباما رقابت میکرد، حمایت کرد.
وقتی در یک جناح در کشور ما 5 نفر کاندیدا هست مقرراتی نیست که این افراد ملزم شوند در نهایت یکی شان در رقابتها بماند این 5 نفر ممکن است 3 نفر قانع بشوند بروند کنار ولی دو نفر قانع نمیشوند هیچ ضابطهای هم وجود ندارد که به کسی حکم بکند. این اختصاص به جناح اصولگرا ندارد، اصلاحطلبان هم همین مشکل را دارند در انتخابات ریاستجمهوری 92 هم اگر به یاد داشته باشید آقای عارف با اکراه به نفع روحانی کنار کشید و حتی خود گفت که به او فشار آورده بودند. البته اصولگرایان در مجلس دهم یک وحدت نسبتا خوبی داشتند الان هم هر چه جلو میرویم وحدتمان بیشتر میشود کمتر هم نشده اما باز هم نمیگویم به صد درصد میرسیم ولی داریم مسیر را طوری میرویم که اگر آن موقع 70 درصد اصولگراها دور هم جمع بودند ما ایندفعه امیدمان هست که 80-85 درصد دور هم جمع بشوند .
* جامعه اسلامیمهندسین و موتلفه تقریبا هدفهایشان در یک مسیر و حتی منش سیاسیشان هم شباهت دارد به همدیگر. حالا درست است که موتلفهها سنشان بالاتر است ولی به نظر میرسد که شما یعنی جامعه مهندسین و موتلفه به نوعی با پایداریها و اهداف و رفتار و منش آنها، همخوانی ندارید یعنی عمده اختلافهایی که در آخر به نتیجه نمیرسد دقیقا به خاطر اختلاف فازی هست که بین تفکر شما و جریان پایداری وجود دارد، این را میشود حل کرد؟
** این اصلا غیر قابل اجتناب است البته این اختلافات را آگراندیسمان کردهاند. در جلسه شورای مرکزی جامعه اسلامیمهندسین اگر خبرنگاری حضور داشته باشد از طرح مباحث متفاوت و اظهارنظرهای متضاد در آن جلسه ممکن است تعجب کند اما وقتی قرار است بیانیهای و یا موضعی گرفته شود شما میبینید که آن موضع واحد و یکی بیشتر نیست. بسیاری از اختلافات میان اصولگرایان هم گاه از این سنخ است که به بیرون درز میکند. الان شما اگر فرض کنید نزدیکترین آدم به بنده دکتر لاریجانی باشد که 8 سال در خدمتشان بودم با هم کار کردیم خیلی از مواضعمان هم با همدیگر نزدیک است اما یک کسی بخواهد کنکاش بکند باهنر با لاریجانی اختلاف نظر دارد یا نه خب بله خیلی جاها لاریجانی حرفهای من را ممکن است قبول نداشته باشد و من هم ممکن است حرفهای ایشان را قبول نداشته باشم اما هر دو اصولگرا هستیم.
اینکه شما فرمودید پایداری، موتلفه و مهندسین باهم اختلاف دارند، من یک مثالی چند وقت پیش زدم باز هم تکرار میکنم شما فرض کن جریان اصولگرایی یک صف صد متری با هم راه میروند یک ستون است آن کسی که وسط میخواهد بایستد فرماندهی بکند آن دو نفر جلو اگر بگوییم برو کلاه بیاور میرود سر میآورد، آن دونفر آخری هم که اصولگرا هستند اما به آرامیدر گوش ما میگویند من اصولگرا هستم ولی به کسی نگویید من میخواهم با اصلاحطلبها رفیق باشم یا اهل دعوا نیستم، من باهنر که وسط ایستادهام یک جمله اگر بگویم یک موضع گیری درباره مرحوم آقای هاشمی بکنم، آن دو نفرجلویی میگویند اه اه چه موضع بدی گرفت و مثلا آقایهاشمیرا خیلی بزرگ کرد آن دو نفر آخری میگویند عجب موضعی گرفت آقای هاشمیخیلی بزرگتر از این حرفها بود میبینید که من یک جمله بیشتر نگفتم ولی جلوییها نقد میکنند و میگویند تند رفت، عقبیها نقد میکنند که کند رفت. بنابراین، این خیلی طبیعی است.
من معتقدم باید این صف صدمتری اصولگراها را حفظ کنیم بلکه باید به اول ستون اصلاحطلبها هم چشم رفاقت داشته باشیم بلکه بتوانیم آنها را هم جذب کنیم. بعضیها هستند حوصله ندارند این وسط که میایستند میگویند اون جلوییها تندرو هستند آنها را بگذار کنار این عقبیها هم که کندرو هستند اینها را بگذار کنار در این صورت اصولگرایی فقط آن وسط میشود که یک اقلیت است. من به همین دلیل میگویم ما الان تلاشمان این است که صد درصد اصولگراها را دور هم جمع کنیم حال ممکن است به قول شما چند نفر از دوستان پایداری را نتوانیم بیاوریم یا چند نفر از دوستان جامعه روحانیت را نتوانیم جمع کنیم این اشکال ندارد ما تلاشمان را برای 100 در100 میگیریم ممکن است به 80-85 درصد برسیم اشکال هم ندارد اما اگر کسی به ما توصیه کند که تندها را ول کن کندها را هم ول کن معلوم میشود توی زمین رقیب بازی میکند رقیب از خدا میخواهد که ما تندها را ول کنیم کندها را ول کنیم آخرش بشویم گلوله کوچک 10 درصدی.
به هر حال دوستان پایداری نگاهشان یک مقدار متفاوت است و جنبه ایدئولوژیک دارد عناصر اصلی جریان پایداری مثلا همین تعریفهایی که شما ازهاشمیکردید را اصلا قبول ندارند و بر نمیتابند و قضیه را حق و باطلی میکنند ...
شما باید یک مقدار درازمدت نگاه کنید مثلا همین آقایهاشمی، در انتخابات مجلس ششم وقتی ما میخواستیم لیست ببندیم ایشان را سر لیستمان گذاشته بودیم جالب بود که سه ماه مانده به انتخابات یکی از سران هنجارشکن اصلاح طلب به بنده پیغام داد «ما مشکلمان باهاشمیاست شما آقایهاشمیرا از سرلیستتان بردارید ما مشکلی با شما نداریم» گفت «اگر هاشمی را بگذارید سر لیستان همه را میفرستیم در تحریم» گفتیم «ما باهاشمیکار کرده ایم و او را سرلیست میگذاریم یا همه رای میآوریم یا کنار میرویم اتفاقا توپخانه همان ایدئولوژی که شما میگویید توپخانهای است که اصلاحطلبهای هنجار شکن روی آقایهاشمیخالی کردند در سال 77 تا 80 آقایهاشمیرا آماج شدیدترین حملهها کردند او را عالیجانب خاکستری و سرخ پوش نامیدند و قتلهای زنجیره ای را به او نسبت دادند خیلی از این کارها را کردند. آقای احمدی نژاد که خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند، باز 10 سال بعد از اصلاحطلبها رفت که آقایهاشمیرا تخریب بکند، آنها(اصلاحطلبها) که تخریب چی اولیه بودند.هاشمییک زمانی در کشور ما جزو منفورترین آدمها در افکار جوانها بود و با همین تخریبهایی که اینها کردند، در حالی آقایهاشمییک چهره معتدل بود و اهل انتقام جویی نبود و همانها که تخریبش کردند به تدریج آمدند با او رفاقت کردند اما دیگر کار از کار گذشته بود حرمتها شکسته شده بود. آقای خاتمیزمان ریاستجمهوری میخواست با آقایهاشمیهماهنگی بکند همکاری بکند همین تندروهای اصلاح طلب نمیگذاشتند.
بعضی وقتها سران دولت اصلاحات از تندرویی بچههای خودشان به ما شکایت میکردند. یک مثال عوامانهای بزنم کوه را که خرد میکنی سنگ ریزههایش تیز است اما این سنگها موقعی که در رودخانه 10 سال 15 سال بمانند به همدیگر غلت بخورند همه نرم میشوند. جریانهای سیاسی هم وقتی تازه شروع میکند تیزند اما حوصله که بکنیم همان تیزها هم نرم میشوند. اصلا نگرانی نداشته باشید من یک مثال ساده طبیعی زدم فرقی هم نمیکند اصلاحطلب یا اصولگرا. اصلاحطلبها الان هم چهرههای هنجارشکن تند دارند الان خوبیاش این هست که آنها را به حاشیه فرستاده اند. مثلا جنس نمایندگان اصلاح طلبی که هم اکنون در مجلس دهم هستند با مجلس ششم متفاوت هستند و بر همین اساس معتقدم مجلس ششم تمام شد و تکرار نمیشود. همین جبهه مشارکت که منحل شده اما اگر اجازه کار داشته باشد بعید میدانم آن رفتار را داشته باشد.
برخی از این افراد که آن زمان تحصن کردند و میخواستند مجلس را منحل کنند امروز میگویند همه مطالبات باید از صندوقهای رای پیگیری شود. یکی از پیروزیهای خیلی خوب نظام ما هم همین بود همان چیزی که حضرت آقا از روز اول رهبریشان تاکید داشت. پایداری از روز اولی که تاسیس شده بله خیلی مواضعش تند بود اما الان ظرف این دو سال احساس میکنیم خیلی معتدل شده و معتدلتر هم شاید خواهد شد و این اشکال ندارد باید برویم جلو با همدیگر کار بکنیم تیزیها گرفته بشود .
* برخی چهرههای اصولگرا مثل آقای روحانی هست که به نظر میرسد شما علاقه ای به حمایت از او ندارید در حالی که ایشان جزء جریان اصولگرایی بوده و در انتخابات مجلس پنجم هم جزء کاندیداهایتان بود.
** زمانی که دکتر روحانی انتخاب شد بعد از مدت کوتاهی به یکی از روزنامههای اصلاح طلب گفتم آقای روحانی اصولگراست گفتند درست است که ما از او حمایت نکردیم اما ایشان کسی است که 40 سال پیش برای اولین بار امام خمینی را به نام امام خطاب کرد. من میتوانم صدها سخنرانی ایشان را که نشان میدهد اصولگراست برایتان بیاورم سال 78 در جریان فتنهای که راه افتاده بود ایشان سخنران دانشگاه تهران بود در نتیجه در اصولگرا بودن او هیچ تردیدی نیست و من نمیخواهم به آقای روحانی جسارتی بشود. ولی بالاخره اینکه آقای روحانی بگوید اصولگراها از من حمایت نکردند من میروم کاندیدای اصلاحطلبها میشوم این در جریانات سیاسی اصیل رسم نیست مثل این هست که در تهران من یک دفعه بخواهم کاندیدا بشوم اصولگراها اسم من را در لیست نگذارند من بروم پیش عارف بگویم اسم من را بگذار در لیست این که نمیشود.
* آقای روحانی به نظرتان این کار را کرده؟
** نه نمیگویم این کار را کرده ولی بالاخره آقای روحانی الان قبول هم دارد شاید اشکالی هم نداشته باشد ما چون حزب نداریم اشکال هم ندارد ولی ایشان 60-70 درصد از آرایش را از اصلاحطلبها گرفته این روشن است و کسی در آن تردیدی ندارد اما بالاخره با همین نگرش بود که ایشان کابینهاش را با رضایت اصلاح طلبان انتخاب کرد.
* برای آنها سهم در نظر گرفت؟
** درست است که از اصولگرایان هم در کابینهاش هستند اما بالاخره رضایت آنها را جلب کرد 3-4 تایی که توانست از اصولگرایان بگذارد در مراودات سیاسی طبیعی بود. با این حساب طبیعی است که دور آینده هم اصولگرایان نمیتوانند از ایشان حمایت کنند. ما دنبال رقابتی هستیم که به تعبیر مقام معظم رهبری دوقطبی خشن در کشور ایجاد نکند. رقابت اخلاق مدارانه باشد و تیمها و برنامهها با یکدیگر رقابت کنند و هیچ کدام از طرفین نخواهند رقیب را با بد اخلاقی و تهمت از صحنه بیرون کنند. البته اصلاحطلبها بایستی بر این امر معتقد باشند و به آن پایبند بمانند.
ما باید تلاش بکنیم که یک رقابت جوانمردانه شکل بگیرد. در فوتبال هم بازیکنان تیم قرمز و آبی در مسابقات داخلی باهم رقابت میکنند اما در تیم ملی در کنار هم هستند، اما اگر در بازی ملی بازیکنان یاد رقابتهای باشگاهی شان بیفتند، درست نیست. ما باید تلاش کنیم دوستان اصلاحطلب اگر میخواهند از آقای روحانی حمایت بکنند که اشکال هم ندارد و به نظر من هم از آقای روحانی عبور نخواهند کرد ما از این رفتار اصلاح طلبان خوشحالیم نه این که دوست داشته باشیم آنها از روحانی عبور کنند. ما حتما راضی نیستیم اینها از روحانی عبور کنند فکر میکنیم هم به ضرر خودشان است هم به ضرر مملکت است. اما اینکه همه ما برویم از آقای روحانی حمایت بکنیم پس انتخابات چه میشود؟ درانتخابات ما باید تلاش کنیم که رقیبی که برای روحانی رو میکنیم یک رقیبی که اصول و ارزشها را زیر پا بگذارد نباشد دنبال تهمت و غیره نباشد.
http://mardomsalari.com/4254/page/9/7983
ش.د9504054