(روزنامه شرق ـ 1395/11/13 ـ شماره 2792 ـ صفحه 10)
در بیانیه اعلام موجودیت این جبهه آمده: «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی که عنوان این حرکت مردمی و خیزش عمومی است، در نخستین گام به تشکیل مجمع مردمی نیروهای انقلاب همت خواهد گماشت. این مجمع که برخاسته از متن نیروهای مؤمن و انقلابی سراسر کشور است، با توجه به انتخابات پیشِرو که با عنایت به شرایط کشور، بسیار مهم و سرنوشتساز خواهد بود، در فرایندی مشارکتی و مبتنی بر مردمسالاری، خطمشی سیاسی و اهداف و برنامههای جبهه را معین و اعلام خواهد کرد».
همین حرکت کافی بود تا یکسری از اصولگرایان که البته چندان نقش کلیدی هم در جريان اصولگرایی ندارند، وارد میدان شوند و خیلی دستپاچه و سراسیمه اعلام پیوستن به این جبهه را علنی کنند. اینگونه بود که افرادی مانند زریبافان، بذرپاش، بیژن نوباوه، جهانگیر الماسی، حمیدرضا فولادگر و... خبر اعلام پیوستن خود به این جبهه را رسانهای کردند. در این اثنا برخی گروههای نهچندان مطرح اصولگرا مانند جمعیت زنان انقلاب اسلامی، جمعیت زنان پیامآور، حزب فاطمیون، جمعیت زنان مسلمان، جمعیت زنان پیرو حضرت زهرا، مؤسسه قرآن و عترت مشکاتالبصائر، انجمن بینالمللی زنان طرفدار صلح و عدالت اجتماعی و... هم اعلام کردند به جبهه جدید ملحق میشوند و چهرهای مانند محمدرضا باهنر هم خبر از آن داد که جامعه اسلامی مهندسین به جبهه جدید خواهد پیوست، اما از سرنوشت سایر گروههای جبهه دیرپای «پیروان خط امام و رهبری» اطلاعی ندارد.
تکرار و تکرار
این نخستینبار نیست که اصولگرایان با تغییر نام و شکل، مجموعه خود را مهیای ورود به انتخابات میکنند. نزدیک به ١٥ سال قبل هم همین کار را کردند؛ وقتی که شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی، کارایی خود را از دست داد، ائتلاف آبادگران ایران اسلامی اعلام موجودیت کرد و وارد رقابتهای انتخاباتی دومین شوراهای شهر و روستا شد. زمستان سال ۸۱ بود که محافظهکاران به دنبال واگذاری پیاپی نتایج انتخابات به اصلاحطلبان، فهرستی نهچندان شاخص را از چهرههای ناشناخته که هر یک پیشوند «دکتر» و «مهندس» را با خود داشتند و کارشناسان شهری معرفی میشدند، با حمایت ضمنی تشکلهای محافظهکار در عرصه انتخابات شوراها ارائه کردند؛ فهرستی که تنها مهدی چمران و عباس شیبانی را میشد شناخت. این فهرست که «ائتلاف آبادگران ایران اسلامی» خوانده میشد در جریان انتخابات دومین شوراهای شهر و روستا و در بلبشوی اختلافات اصلاحطلبان توانست ۱۴ کرسی از ۱۵ کرسی این انتخابات را تصاحب کند و همین سکوی پرتاب این ائتلاف شد تا در انتخابات مجلس هفتم و در نبود اصلاحطلبان نامی که صلاحیت آنان برای انتخابات رد شده بود، تمامی ۳۰ کرسی تهران در مجلس شورای اسلامی را به خود اختصاص دهند. بعد از آن بود که این ائتلاف در سال ٨٤ از محمود احمدینژاد حمایت کرد و با موفقیت وی در نهمین انتخابات ریاستجمهوری اعلام کرد به یک جمعیت تبدیل شده است.
در آن روزگار بود که مهدی چمران با همراهی حسن بیادی اعلام کردند برای مقابله با «تفرقه» میان نیروهای حامی رئیسجمهوری جدید (محمود احمدینژاد) به میدان آمده و به جمعیت مبدل شدهاند و اینگونه بود مهدی چمران سخنانی گفت که شاید بعدها با خود اندیشید کاش بر زبان نمیآورد و اینطور بیپروا از احمدینژاد حمایت نمیکرد. او با اشاره به موفقیت رئیس دولت اصولگرا، گفت: «با انتخاب دکتر احمدینژاد در داخل کشور نیز روح تازهای دمیده شده و مردم منتظرند در جهت تحقق شعارها و آرمانهای اعلامشده بهویژه عدالت اجتماعی گامهای بلندی برداشته شود. ازاینرو، همه گروهها بهویژه فعالان دایره بزرگ اصولگرایی باید امید ایجادشده را قدر بدانند و آن را به نومیدی بدل نکنند... آنچه نگرانکننده است، حرکتهایی است که به تفرقه و تفرق بینجامد». اما این یک وجه جمعیت آبادگران بود چون بیادی که در جریان انتخابات ریاستجمهوری از جدیترین حامیان احمدینژاد بود و در مواردی در دفاع از احمدینژاد با طیف حامیان «علی لاریجانی» و «محمدباقر قالیباف» به مقابله برخاسته بود، پس از انتخابات و تشکیل دولت جدید، با رئیس دولت وقت دچار اختلافات جدی شد. از این رو بود که برخلاف «مسعود زریبافان» و «نسرین سلطانخواه» که با حکم احمدینژاد از شورای شهر به دولت رفتند، بیادی در شورا ماندنی و همین باعث شد او بهتدریج از همپیمانی با رئیسجمهور تازه بهقدرترسیده خارج و به یکی از مؤتلفان اصلی قالیباف در شورای شهر مبدل شود. چنین بود تشکل نوپا که سه پیروزی را در پرونده کاری خود داشت به دام اختلاف افتاد، دوقطبی اصولگرای آبادگر سنتی بالا گرفت. جمعیت آبادگران کمکم کارایی خودش را از دست داد و جای خود را به جبهه پایداری حامیان احمدینژاد و ائتلاف بزرگ اصولگرایان داد.
اختلافها بالاست
و حالا تاریخ میخواهد تکرار شود. درست در زمانی که مانند سال ٨١ بازهم سنگرها از اصولگرایان خالی شده است و اسمهای قدیمی بازهم کارایی خود را از دست دادهاند، دوباره به دنبال جبههای جدید و اسمی جدید رفتهاند. بر همین مبنا هم هست که سجادی، سخنگوی جبهه پیروان خط امام و رهبری، قدیمیترین و بزرگترین جبهه اصولگرایی، هم گفته است: «همانگونه که اصلاحطلبان فهرستی با عنوان امید برای مجلس شورای اسلامی مطرح کردند که درواقع فهرست اصلاحطلبی با یک کلمه جدید بود، میتوان اینگونه استنباط کرد که کلمه اصلاحطلب و اصولگرا جاذبه قبل را نداشته باشد، بنابراین عنوان نیروهای انقلاب و مردمی جاذبه بهتری دارد و از قدرت کلماتی مانند اصلاحطلبی و اصولگرایی به اندازه کافی استفاده شده است و اکنون میطلبد یک لغت دیگر و یک گفتمان مشابه و تازهتری مطرح شود».
اما شاید بحث فراتر از اسمورسم تازه باشد و درواقع داستان جبهه مردمی نیروهای انقلاب مانند داستان جبهه پیروان خط امام و رهبری، جبهه ایستادگی، جبهه پایداری و چندین و چند جبهه و ائتلاف اصولگرای دیگر حکایت از وجود اختلافنظر باشد؛ اختلافاتی که اکنون در غیاب حبیبالله عسگراولادی و آیتالله مهدویکنی پررنگتر شده است.
با رویکارآمدن محمود احمدینژاد از آنجایی که اصولگرایان تندرو دور امور را به دست گرفتند شکاف اصولگرایان هر روز عمیق و عمیقتر شد و تنها راهحل پرشدن این شکاف عمیق ایجاد وحدت آن هم از سوی ریشسفیدان اصولگرا بود؛ چه تجربه راهاندازی جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم و نهم نشان داده بود تا حدی این شکاف کنترلشده بود هرچند با درگذشت حبیبالله عسگراولادی همهچیز ناگهان زیرورو شد و اصولگرایان که تا قبل از مرگ ریشسفید، گاهوبیگاه با وی مشورت میکردند و حبیبشان بارها و بارها اعلام کرده بود کلام اول و آخر را جبهه متحد اصولگرایان میزند، همهچیز را معلق و بیثبات دیدند و وحدتشان را بربادرفته.
بعد از درگذشت عسگراولادی، جبهه متحد اصولگرایان به دلایل متعدد شکل نگرفت و جامعتین دوباره به صحنه تأثیرگذاری بازگشت هرچند در غیاب عسگراولادی جامعتین هرگز نتوانست نقش پررنگی ایفا کند و نتیجه نقشآفرینی جامعتین در انتخابات ریاستجمهوری ٩٢، تعدد کاندیداهای اصولگرایان شد. ولی دور بدشانسی اصولگرایان پایانی نداشت؛ با پایان انتخابات ریاستجمهوری ٩٢، اصولگرایان آیتالله مهدویکنی را هم از دست دادند و سازوکار رسیدنشان به وحدت هم از دست رفت و اصولگرایان هیچ فرد دیگری را ندارند که بتواند با کلامش حجت را بر اصولگرایان تمام کند.
همین هم شاید یکی دیگر از دلایلی باشد که آنان را به فکر راهانداختن جبهه مردمی انقلاب اسلامی کرده است و اگرچه حمیدرضا ترقی و کریمیاصفهانی، دو فعال سیاسی اصولگرا از مؤتلفه و انجمن اسلامی اصناف و بازار، گفتهاند «هر آنچه جبهه مردمی انقلاب تصمیم بگیرد، مورد تأیید جامعتین خواهد بود»، اما حسن بیادی حذف جامعتین را به معنای فروپاشی جریان اصولگرایی خوانده و به یکی از روزنامههای اصلاحطلب گفته است که: «جایگزینی هر تشکل یا مجموعهای که از چنین جامعیتی (جامعتین) برخوردار باشد، کاری سخت و حتی میتوان گفت غیرممکن است. جامعتین متشکل از ریشسفیدان و افراد باتجربهای است که سابقه انقلابی و اصولگرابودن آنها برای همه انقلابیون اصیل و اصولگرایان اثبات شده است. بنابراین تصمیمی که از سوی جامعتین اتخاذ یا راهکارهایی که برای ایجاد وحدت ارائه میشود، تصمیمات و راهکارهایی سطحی، بدون کارشناسی و خارج از دایره اصولگرایی نیست. اما حال اگر دراینمیان گروهی زیر نظر جامعتین تصمیم به فعالیت بگیرند و بخواهند روند رسیدن به وحدت را به دست گیرند، باید این نکته را در نظر داشت که اگر عملکرد بدی داشته باشند یا عملکردشان نتواند دربرگیرنده نظرات همه اصولگرایان باشد، جامعتین با علامت سؤال بزرگی از سوی دیگر اصولگرایان و حتی حامیان آنها مواجه خواهد شد». این فعال سیاسی اصولگرا درادامه یادآور شده که «اگر اصولگرایان به سمت حذف جامعتین حرکت کنند، باید شکست خود را بپذیرند، چراکه هرچند جامعتین یک تشکل واحد نیست و نقش ریشسفید و مرشد اصولگرایان را ایفا میکند، اما پرواضح است حذف جامعتین، میتواند خسارت بزرگی به اصولگرایان بزند».
چرخش از جامعتین؟
شاید مجموع همین نظریات بود که باعث شده بود پیش از اعلام موجودیت جبهه مردمی نیروهای انقلاب جامعتین محور عملکرد اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم و شورای شهر معرفی شوند اما بروز این جبهه و عدم حضور روحانی شاخصی در میان اعضای آن نشان از تمایل نداشتن جامعتین برای حمایت از این مجموعه داشت و برهمین اساس هم هست که لابد مرضیه وحیددستجردی که سخنگویی این جبهه را برعهده دارد، گفته است «این جبهه فراحزبی، فراجناحی و فرااصولگرایی است و نیروهای معتقد انقلاب را دربر میگیرد. انتخابات شوراها در حاشیه است و اصل وحدت نیروهای مردمی انقلاب اسلامی است و بعد انتخابات ریاستجمهوری هدف قرار دارد و جامعه روحانیت مبارز هرچه را که صلاح بداند، خود اعلام میکند، اما اجمالا میگویم حمایت آیتالله موحدیکرمانی، به عنوان ریاست جامعه روحانیت مبارز و آیتالله یزدی، به عنوان ریاست جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را داریم که البته این بزرگواران به عنوان رئیس این دو تشکل، هر وقت خود صلاح بدانند اعلام حمایتشان را بیان میکنند و با توجه به اینکه این جریان یک جریان مردمی است، آنچه محور قرار دارد، جبهه مردمی نیروهای انقلاب است».
ولی
این یک بُعد از اختلافات است که گویا جبهه پایداری هم به حضور در آن تن نداده است
که محمدجواد ابطحی، از معدود نمایندگان جبهه پایداری در مجلس دهم نگاهی انتقادی به
جبهه مردمی نیروهای انقلاب کرده و صراحتا گفته است وحدتی رخ نمیدهد. او به
روزنامه ایران گفته است: «اگر هدف دوستان ما انتخابات ٩٦ بود، باید حداقل دو سال
قبل این کار را میکردند نه در فاصله شش ماه مانده به انتخابات. آقایانی که مؤسس
هستند، گفتند نامزد نمیشویم و این هم خیلی خوب است. اما هیچ تضمینی برای آن نیست.
ما از این حرفهای قشنگ خیلی در انتخاباتهای قبلی زدیم که با نامزد واحد میآییم
و کسی انفرادی عمل نمیکند و از این دست چیزها. از این تشکلها هم در میان
اصولگرایان زیاد ساخته شد اما نتیجهاش چه شد؟ این جبهه جدید امیدی ایجاد کرده و
ما هم آرزو داریم به ثمر بنشیند.
اما تجربیات سالها و ادوار گذشته انتخابات به ما اصولگرایان میگوید باید قدری هم واقعبین باشیم و همین الان اعتراف کنیم وحدت از این مسیر رخ نمیدهد. این مسیر را ما بارها رفتهایم و به وحدت نرسیدهايم و الان هم فرقی نمیکند». او گفته است: «اینکه ما یعنی اصولگرایان به نامزد واحد برسیم که هنوز افقی برایش وجود ندارد و ما اعلام میکنیم نگران نرسیدن به چنین وحدتی هستیم و دوم اینکه خود نامزدها کنار بروند که متأسفانه زمینه این هم خیلی قوی نیست. کار سخت است و متأسفانه برمیگردد به حب نفس که معالاسف در میان اصولگرایان زیاد است». در این میانه اگرچه دستجردی، وزیر بهداشت دولت احمدینژاد، که سخنگوی جبهه مذکور است، گفته با جبهه پایداری هم به تفاهم میرسند، اما به باور ابطحی، بازهم باید دنبال ریشسفیدانی بود که نقش کلیدی داشته باشند. او در توضیح این نقش گفته است: «ما شدیدا نیاز به دخالت و نقشآفرینی نیروهای کارکشته و ریشسفیدانی نظیر مرحوم مهدویکنی و مرحوم عسگراولادی داریم که جای ایشان واقعا در شرایط فعلی خالی است. متأسفانه در رأس جامعتین هنوز نشانه همنظری دیده نمیشود و از سالهای گذشته هم در بدنه آن افرادی هستند که ساز خودشان را میزنند و راه خودشان را میروند».
جبهه مردمی نیروی انقلاب اسلامی به باور مؤسسان آن، الگویی از حزب جمهوری اسلامی است. اما جامعالاطرافبودن حزب جمهوری که سعی میکرد در آن دوره از خود بروز دهد را دنبال نکرده است. بعید است اصولگرایان تندرو با آنها به تفاهم برسند و بارها اعلام کردهاند راه خود را خواهند رفت؛ برهمیناساس هم بهروز نعمتی از نمایندگان مجلس دهم که از اصولگرایان میانهرو شناخته میشود، حدس دستجردی را منتفی خوانده و گفته است: «قطعا در انتخابات آینده ریاستجمهوری طیف پایداری گزینه جداگانهای خواهد داشت، جبهه مردمی نیروهای انقلاب در جریان اصولگرایی باعث ایجاد تشتت میشود و من معتقدم همچنان جامعه روحانیت مبارز باید محور جریان اصولگرایی باشد».
وی تجربه ائتلاف آبادگران را ناموفق عنوان کرده و به ایسنا گفته است: «تجربه آبادگران جوان هم نشان داده که ایجاد تشکلهای جدید به این شکل شکستخورده است و باعث پشیمانی خواهد شد. قطعا در انتخابات آینده ریاستجمهوری طیف پایداری گزینه جداگانهای خواهد داشت. طیف آقای باهنر و دوستان ما در مؤتلفه هم حتما گزینه جدایی معرفی میکنند و طیف آقای چمران هم از این قافله بینصیب نخواهد بود و توافق اینها با هم بسیار سخت است».
حالا
به نظر میرسد اصولگرایان در شرایط دشواری گرفتار شدهاند. از یکسو فقدان ریشسفید
مقبول و از سوی دیگر، جوانانی که میگویند دوره نسل اول و دوم اصولگرایی تمام شده
و باید به تازهواردان میدان داد. به علاوه کُندشدن تیغ برش جامعتین، روزهای نهچندان
مطلوبی را مقابل این جریان قرار داده است. اگرچه بخشی از آنها و نه همه آنها برای
حل این معضل به راهکار ایجاد جبهه و ائتلاف جدید رسیدهاند، اما داستان این مشکل و
اختلافاتش ریشهایتر از این حرفهاست شاید زمان آن رسیده باشد که این طیف سیاسی
جامعه ایران اندکی بیشتر به شرایط خود بیندیشد و فکر کند. شاید این تحلیل امیر
محبیان درباره اصولگرایان و شرایط سخت پیشِرو و البته ایجاد جبهه مردمی نیروهای
انقلاب اسلامی پاسخی باشد به آنانی که این جبهه تازهپا را راهحل گرفتاریهای
اصولگرایانه میدانند آنجایی که میگوید: «آیا وقت آن نرسیده است که به آسیبشناسی
رفتارها و عملکرد سیاسی پیشین بدون متهمکردن کسی بپردازیم و در یک فرایند
خردمندانه بدون انگ و تهمت به افراد، راهکاری برای فضای آشفته و نابسامان سیاسی
خود بجوییم؟ اگر صرف نام جبهه کارگشا بود که مشکل از سوی همان جبهههای نخست حل
میشد؛ ظهور جبهههای تکراری میتواند به ما ثابت کند مشکل تا آن حد جدی است که
فقط با نامگذاری نمیتوان آن را حل کرد.
فضای سیاسی ما باید از ظواهر و نامها عبور کند و ژرفتر بیندیشد. مشکل ما نام نیست؛ مشکل آن است که بدون معاینه بیمار و تشخیص بیماریاش به او نسخه میدهیم و هرچه بیمار فریاد میزند که در حال مرگ هستم، فقط اسم بیمار را عوض میکنیم به گمان معالجه بیماری!» این طیف از اصولگرایان، مشکل اساسی دیگری هم دارند. آنان مقابل حسن روحانی قرار دارند که نامزد اجماعی اصلاحطلبان، نیروهای میانه و طیفی از اصولگرایان است؛ مثلثی که از پیش از سال ٩٢ تا امروز برای مقابله با رفتارهای خارج از عرف یک جریان سیاسی خاص تشکیل شده و همچنان کارکرد دارد.
http://www.sharghdaily.ir/News/113913
ش.د9504252