* آقای محبیان! در حالیکه هنوز حتی کاندیداهای اصولگرایی که عزمشان را برای رقابت در انتخابات 96 جزم کردهاند این تمایل را اعلام نمیکنند، از چه روی، حمیدرضا بقایی برخلاف بقیه صریحا وارد میدان شده و مرتب موضوع حضورش در انتخابات و عزم جدی خود در عرصه رقابت با حسن روحانی را رسانهای میکند؟
** روشن بود که دکتر احمدینژاد برای خود و آرای هوادارانش شانی جدا از اصولگرایان و احزاب فعال آنها در انتخابات قائل است و اجازه نخواهد داد که سرمایه اجتماعی او در اختیار کسانی قرار گیرد که احمدینژاد توانایی و کفایتشان را اساسا قبول ندارد. ارزیابی فعالیت تبلیغی و تشکیلاتی هواداران احمدینژاد نشان میدهد که آنها کاملا یک گام جلوتر از تشکلهای اصولگرای سنتی؛ «جمنا» و پایداری قرار دارند و ظرفیتی را که فعال کردهاند؛ ورود جسورانه به حوزههایی است که اصولگرایان، محافظهکارانه وارد آن نمیشوند. همین جسارت باعث میشود آنها در بازاریابی سیاسی یک گام بزرگ از اصولگرایان جلوتر باشند.
فعلا راهبرد آنها خبرسازی است که احمدینژاد در این کار استاد است. کشف مدلهای جدید خبرسازی و تبدیل شدن به سوژههای رسانهها در داخل و خارج تا حدودی آنها را به سوی روشهای عجیب کشانده است. برای آنها اکنون مهم نیست که به آنها میخندند یا تعریف میکنند بلکه هدفشان فعلا طرح شدن است و بس.
البته در ضمن این سوژه شدن، آنها به طور حساب شده در حال ارسال سیگنالهایی هستند که راهبردشان را کاملا روشن میکند.
* چرا در حالیکه احمدینژاد (پس از نهی) بارها اعلام کرد از هیچ کاندیدایی حمایت نمیکند اکنون پشت بقایی درآمده؟ هدف از طرح چنین شخصی در این عرصه چیست؟
** هدف اولیه از طرح بقایی آن است که خط فاصل مشخصی بین احمدینژاد و اصولگرایان کشیده شود و هواداران تکلیف خود را بدانند و الا ممکن بود هواداران احمدینژاد مثل گوشت قربانی بین گروهها تقسیم شوند. دوم اینکه؛ احمدینژاد نشان میدهد که مهار نشدنی است. اگر دست و پای احمدینژاد را هم ببندند با اشارات چشم و ابرو کار خود را میکند. سوم اینکه در عمل نشان میدهد جسارت ورود به حوزههایی را دارد که نه اصولگرایان قادر به ورود هستند و نه اصلاحطلبان، به ویژه روحانی!
این کار نشان میدهد که احمدینژاد به قابلیتهای جلب نظر خود در نزد افکار عمومیآگاه است و میخواهد پیش بینی ناپذیری را به عنوان یک برند شخصی برای خود نگاه دارد. حالا در این مسیر، مشایی و بقایی هم به او افزوده شدهاند و حدس میزنم عجایبی مشاهده و مرزهایی شکسته شود.
* چه قدر بیانیه احمدینژاد در باره اینکه "من از کسی حمایت نخواهم کرد "با هماهنگی با بقایی و اطلاع از تصمیم او در اعلام کاندیداتوری بوده است؟
** اینها خبر است و من اطلاعی ندارم؛ اما فکر میکنم تحلیل سخنان نمادین آنها در کلیپهایی که منتشر میشود؛ قادر است نقشه راه آنها را تا حدودی مشخص کند.در کلیپ گفتگوی سه نفره آنها بقایی اعلام میکند که قربانی در این بازی بسیار مهم است و احتمالا خودش قرار است این نقش را بازی کند. احتمالا گزینههای محتمل بازی آنها چنین است. بقایی به مثابه نسخه برابر اصل و مطیع محض احمدینژاد در صحنه وارد شده؛ این بازی را تا زمان قرار گرفتن در برابر فیلتر شورای نگهبان ادامه میدهد یا قرار است این بازی در برابر همه احتمالات ادامه یابد یا خیر؛ که حدس میزنم احمدینژاد قصد دارد این بازی را تا آخر برود؛
در این صورت چون احتمال رد بقایی وجود دارد؛ باید یک گزینه جایگزین هم پیش بینی شده باشد. مثلا الهام یا شیخ الاسلام؛ هنوز مشخص نیست؛ این فقط حدس است. در این حالت یا بقایی تایید میشود یا رد میشود. اگر تایید شد که بازی اصلی ادامه مییابد. اگر رد شد، او نقش قربانی و تحریک کننده افکار عمومیدر جایگاه مظلوم را بازی کرده و طرح«ب» که فعال شدن جایگزین است آغاز میشود. اگر جایگزین تایید شد همان روند ادامه یافته و مثلث "بام" او را تا آخر اداره میکنند. اگر جایگزین هم رد شد؛ تازه بازی مهم احمدینژاد آغاز میشود. او چهار گزینه دارد؛ یا اعتراض و مدلی شبیه 88 که شک دارم وارد چنین فازی شود. یا قهر که باز هم با تجربه (11 روزه) گمان نمیکنم به این سمت برود؛ یا سوق دادن آرای خود به سمت اصولگرایان که به دلیل عمق اختلاف و دلایل قابل فهم دیگر، این گزینه را خیلی قوی نمیدانم.
علت را هم توضیح خواهم داد. گزینه چهارم آن است که احمدینژاد، هوادارانش را به سوی روحانی، حالا رسمییا غیررسمیسوق دهد. اما چرا؟ زیرا احمدینژاد میداند اگر اصولگرایان و نهادهای همفکر بدانند که احمدینژاد در کوچه بنبست دستها را بالا برده و سرمایهاش را تحویل اصولگرایان میدهد؛ قطعا همه راهها را به سوی او خواهند بست تا همین اتفاق بیفتد. بنابراین احتمالا او به سوی گزینه چهارم یعنی سوق دادن نیروهایش به سوی روحانی خواهد رفت.
* چرا مورد چهارم را بیش از سایر فرضیهها محتملتر میدانید؟
** احتمال برنامهریزی احمدینژاد برای انتخابات 1400 زیاد است؛ اگر در انتخابات 1400 یک اصولگرا رئیس جمهور باشد؛ عملا کارت احمدینژاد در برابر افکار عمومیسوخته است زیرا مردم از یک اصولگرا به اصولگرای دیگر نمیچرخند و تجربه این را ثابت کرده است. ضمنا در آن زمان احمدینژاد باید با اصولگرایان رسما درگیر شود که مردم این رویکرد را از اصلاحطلبان بیشتر قبول میکنند. پس دست احمدینژاد بعد از یک رئیس جمهور اصولگرا ضعیف خواهد بود. اما در صورت پیروزی روحانی؛ احمدینژاد با رئیس جمهوری طرف است که دوره اش تمام شده و قهرا یک اصولگرا روی کار خواهد آمد (با توجه به مدل دورههای هشت ساله) و احمدینژاد در یک رقابت داخلی با اصولگرایان، خود را برنده دیده و به برنامهها و نتایج کار روحانی تضعیف شده میتواند با قدرت حمله کند. اینها بر اساس حصر عقلی است.
* نامه اخیر احمدینژاد به ترامپ تا چه اندازه در راستای مانورهای رسانهای احمدینژادیها و به نفع بقایی است؟چرا او دست از اینگونه نامه نگاریها برنمیدارد؟
** نامه احمدینژاد به ترامپ ورود به حوزههایی است که معمولا حوزه تصمیم گیری در سطوح بالاتر کشور است. او سیگنالهایی را در این نامهها ارسال میکند که گمان دارد به تعدیل فشارهای رسانههای بیگانه بر روی او در انتخابات بینجامد. تا به حال جدای از مصارف تبلیغات داخلی نتیجه نگرفته است. البته موارد دیگری هم قابل حدس است که فعلا جای بیان آن نیست.
* اسفندیار رحیم مشایی از سال 92 به بعد بارها گفت که از سیاست کنار کشیده و دیگر نقشی در امور احمدینژاد ندارد. اما میبینیم که او بیمحاباتر و صریحتر از زمانهایی که در عرصه سیاست نقش داشت، در این ایام وارد سیاست و حمایت از بقایی شده است. این موضوع را چگونه میتوان تعبیر کرد؟
** سیاست ویروسی دارد که اگر به تن کسی رفت سخت خارج میشود؛ به ویژه آن که آن فرد پروژه ناتمام هم داشته باشد. کنارهگیری و عزلتگزینی ظاهری مشایی بیشتر برای کاستن از حساسیتها و حفظ یک مهره کلیدی برای احمدینژاد بود. او بازیگر هماهنگ کننده و تسهیل کننده روزهای پیچیده است و قادر است کاملا احمدینژاد را در این راستا شارژ کند. این به معنای آن نیست که مشایی احمدینژاد را اداره میکند! خیر, این نگاه ساده نگرانه بود. او تسهیل کننده و شارژر روحی و تئوریک ایدههایی است که اتفاقا در ذهن احمدینژاد میجوشد.
* مثلث بقایی، مشایی و احمدینژاد چرا از شهادت سخن به میان میآورند؟ و این مثلث تا کجا کار خود را ادامه میدهد؟
** بقایی و مشایی دو بال احمدینژاد در این بازی بزرگ هستند. مشایی صداقت و قابل اطمینان بودن خود را پیشاپیش برای احمدینژاد ثابت کرده است. بقایی هم تا حدودی! اما بقایی باید با سوختن خود یا ورود به آتش، ثابت کند که هستی او در نیستی اش است. در این صورت تیم سه نفرهای شکل میگیرد که همه، وجوه مختلف یک نفر هستند؛ احمدینژاد! این معنای کثرت در وحدت فلسفی است. تثلیثی که سه چهره بازتاب دهنده اراده یک نفرند و آن احمدینژاد است. شاید شوخی به نظر رسد ولی تا زمانی که روانشناسی احمدینژاد را ندانید نمیتوانید جدیت این امر را درک کنید.
* نامه اخیر مشایی همه را شوکه کرد، نامهای که به مراتب عجیب تر و غیر منتظره تر از نامههای احمدینژاد به روسای جمهور آمریکاست. این اقدام مشایی را چگونه ارزیابی میکنید. مشایی به دنبال چیست؟
** نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات از آن بازیهای جسورانه سیاسی است که فقط از احمدینژاد و تیم او برمیآید. بازتابهای این نامه را باید ارزیابی کنم. او تلهای را پیش پای رئیس دولت اصلاحات قرار داده است. بعد از شکست اصلاحات در بحث آشتی ملی و ضربه روحی؛ رئیس دولت اصلاحات آسیبپذیر شده و تلطیف روانی احمدینژاد قابل قبول تر به نظر میرسد. تحلیل تک واژهها و ابعاد این نامه مهم را به بعد واگذار میکنم ولی هدف اصلی آنست که به اصلاحطلبان پیام دهند که ما دشمن نیستیم و در برابر اصولگرایان در یک صفیم با این تفاوت که روحانی گامیدر جهت خواست شما بر نداشت زیرا جسارت لازم را نداشت اما ما داریم. با این کار در حال کاهش فشار روی بقایی هستند.احتمال جواب گرفتن عمل ولی اعلام نشده وجود دارد. به شرطی که رئیس دولت اصلاحات از واکنشهای نظام نهراسد. البته روحیه شدیدا محافظه کار او علیه هر توافقی بین اصلاحطلبان و احمدی نژاد عمل خواهد کرد.
مشکل احمدی نژاد فعلا جلب اعتماد کسانی است که قبلا به نحوی از او صدمه خورده اند.
اصلاحطلبان و سبزها و آمریکاییها در این صف قرار دارند و طبعا با یک نامه و چند اصطلاح مهربانانه خام نمی شوند.
* به این روزهای اصولگرایان بعد از بقایی! بپردازیم. محوریت «جمنا» در خیمه اصولگرایان را چگونه میبینید. به نظر میآید که گروههای مختلف اصولگرایی با این جبهه اختلاف دارند، اساسا چرا جمنا که قرار بود با 10 کاندیدای برتر و شاخص مذاکره کند اکنون از 14 کاندیدا سخن میگوید. آیا این نشانه تشتت و عدم وحدت کاندیداهای اصولگرا نیست؟
** «جمنا» توانسته است چتری قابل تامل را در سطح اصولگرایان پدید آورد ولی نباید فراموش کند که در مقایسه با اکثریت کم فعالیت، اقلیت فعال بیشتر می تواند منشا اثر باشد.
اقلیت احمدینژادیها و پایداریها اکثریت نیستند ولی در هر موردی موضع دارند و فعالند. این اصلا ربطی به صحت یا عدم صحت مواضع ندارد ولی فعال بودن، خودش مهم است.
این که تعداد کاندیداها کم و زیاد شود مهم نیست.
مهم اولویت بندی است؛ مشکل دوستان جمنا این است که وقتشان را صرف کاندیداهایی میکنند که اساسا مشخص است رای ندارند. آنها نباید اشتباهات شورای هماهنگی را تکرار کنند. بعضی افراد درباره رای خودشان دچار برداشت مبالغه آمیز هستند؛ جمنا نباید وقت خود را مصروف اینها کند.
از سوی دیگر، کمیته سیاسی جمنا باید در برابر هر موضوعی موضع داشته باشد که متاسفانه ندارد.
شخصا اگر بودم، روش کار و حتی روند کار جمنا را تغییر میدادم. جمنا اکنون ظرفیت بالایی از حمایت را دارد ولی برون دادش کافی نیست؛ به ویژه که در حال ورود به صحنههای پیچیده انتخاباتی هستیم.
* آیا واکنش آقای لاریجانی و حمله او به جمنا در مجلس (پس از بیانیه جمنا علیه مجلس دهم) و همین طور صحبتهای زاویهدار با اصولگرایی وی در نشست خبریاش را میشود حمایت او از روحانی و فاصله گرفتنش از جبهه راست تعبیر کرد؟
** لاریجانی ضد جمنا نیست. چون افراد نزدیک به لاریجانی در زمره افراد تاثیرگذار جمنا هستند. اما برخی هم هستند که تلاش دارند همه چهرههای اصولگرا را به نحوی از صحنه خارج کنند. واکنش لاریجانی به افراد تندرو است.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=68077
ش.د9504417