شقاوت؟ سنگدلی؟ وحشیگری؟ نه، هیچ واژهای نمیتواند عمق فاجعهای را که در جریان مبادله اسرای سوری و تعدادی از تروریستهای تکفیری در سوریه رخ داد، معنا کند[...]
یادداشت: شقاوت؟
سنگدلی؟ وحشیگری؟ نه، هیچ واژهای نمیتواند عمق فاجعهای را که در جریان
مبادله اسرای سوری و تعدادی از تروریستهای تکفیری در سوریه رخ داد، معنا
کند؛ دقیقاً روزی که قرار بود خانوادههای مظلوم سوری پس از مقاومت کمنظیر
و دو سال محاصره تمامعیار در فوعه و کفریا از این حصر ظالمانه خارج شوند،
درست آن هنگام که مادرانی که دو سال تمام حتی از تأمین مواد غذایی حداقلی
برای فرزندانشان محروم بودند و خجل، همان هنگام که مادرانی که روزها حتی
آبی برای سیراب کردن فرزندانشان نمییافتند، در گوش کودکانشان امید و شور
زندگی را زمزمه میکردند و وعده میدادند روزهای سخت تمام میشود، فقط
کافی است چند ساعت دیگر صبر کنی، دیگر میتوانی با خیال راحت از خانه بیرون
بروی، میتوانی آسوده بخندی و بازی کنی، دیگر تشنه نخواهی ماند...
امیدوار سوار بر اتوبوسهایی شدند به مقصد آزادی، به مقصد خانه و شهری که
در محاصره تروریستها نباشد؛ اما تمام امید مادران و رؤیای کودکان در میان
صدای انفجار برای همیشه پایان یافت!
وقتی در میانه راه پس از ۴۸ ساعت
معطلی و کارشکنیهای پیدرپی تروریستها، عامل انتحاری ضامن بمب را کشید،
کودکان سوری تشنگی را برای همیشه فراموش کردند؛ اما هیچ انسانی در هر کجای
جهان هم که باشد، هر ملیت و نگرشی هم که داشته باشد نمیتواند تصویر پیکر
بیجان کودکان این فاجعه را فراموش کند، کاری که سیاستمداران غربی و عربی
به سادگی هر چه تمامتر انجام میدهند، میبینند و انگار ندیدهاند،
میبینند و فراموش میکنند، فراموش میکنند که هیچ موشکی از روی ناوهای
آمریکایی به سمت مواضع تروریستها شلیک نمیشود، فراموش میکنند که هیچ
جلسه فوری برای بررسی این فاجعه در سازمان ملل و شورای امنیت و نهادهای
حقوق بشری مدعی برگزار نمیشود!