نگاهي به تاريخچۀ احزاب در ايران
تلاش ايرانيان براي تاسيس نهادهاي مدني، از جمله حزب، ثمره آشنايي نوانديشان ايراني با غرب در سده نوزدهم بود. توضيح اين كه وقوع انقلاب صنعتي در اروپا و پيامدهاي آن ايرانيان را با موج دوم استعمار مواجه ساخت. اگر چه حاصل اين رويارويي براي ايرانيان، مانند بسياري از كشورهاي اسلامي شكست بود، اما براي نخستين بار نزد برخي از نوانديشان ايراني تكانهاي ايجاد كرد و با طرح سوال علل عقبماندگي مشرق زمين اين عده را به اتخاذ راهكاري براي غلبه بر اين ضعف ترغيب نمود.
حاصل اين رهيافت اعزام دانشجو به فرنگ براي كسب فن و تمدن نوين بود.(1) دانشجويان اعزامي به فرنگ پس از بازگشت به ايران همراه با ديگر نوانديشان ايراني كه افق فكري آنان با سفر به كشورهاي همسايه – مانند عثماني و قفقاز روسيه يا تحصيل در مراكزي از قبيل دارالفنون تحول يافته بود، و يكديگر نزديك شدند و زمينهساز تكوين گروهي در ساختار اجتماعي ايران را فراهم ساختند كه بعدها ويژگي طبقه يافتند و اصطلاح روشنفكر بر آنان نهاده شد.(2)
مهمترين تقاضاي اين طبقه نوظهور، نوسازي ساختار سياسي ايران از طريق گسترش ساختار اداري و نهايتا استقرار نظام پارلمانتاريسم در ايران بود؛ آرماني كه بر اثر همكاري با ديگر گروههاي ناراضي، به ويژه روحانيون و بازرگانان، بالاخره در سال 1324 ه ق (م1906) با صدور دستخط فرمان مشروطيت از سوي مظفرالدين شاه قاجار تحقق يافت.(3)
با گذشت اندك زماني نوانديشان ايراني در سد نوزدهم، به عنوان عاملان و مجريان توسعه در ايران، متوجه اين مهم شدند كه نه تنها نوسازي اقتصادي و صنعتي مستلزم نوسازي در ساير زمينهها به ويژه امور اجتماعي و سياسي است، بلكه ضروريترين ابزار براي استقرار نظام مبتني بر پارلمانتاريسم و سپس نهادينه ساختن آن ايجاد و فعاليت نهادهاي مدني به ويژه احزاب سياسي ميباشد. لذا به نظر ميرسد با توجه به چنين پيش در آمدي نوانديشان ايراني در اين مقطع همزمان با تلاش براي استقرار مشروطيت اقدام به تاسيس احزاب نيز كردند.
نهادهاي اوليهاي كه بدن منظور در دوره قاجاريه تشكيل شد، ابتدا نظير تشكيلات ماسوني و سپس انجمنها، كه مهمترين آنها انجمن مخفي بود، اگر چه رسما نام حزب نداشتند، اما عملا در جامعه به ايفاي نقش حزب ميپرداختند.(4) شايد نخستين تجربه رسمي ايرانيان از تشكيلات حزبي به معناي واقعي و جديد آن مربوط به رهبري حزب سوسيال دموكرات همت در قفقاز روسيه توسط برخي از ايرانيان مانند محمدامين رسولزاده و حيدرخان عمو اوغلي باشد.(5) با استقرار نظام مشروطيت در ايران نه تنها زمينه مناسب براي تشكيل احزاب فراهم شد، بلكه رقابت در مرحله انتخابات و سپس در درون مجلس در قالب فراكسيونها تشكيل احزاب را ضروري ميساخت.
با وجود اين، احزاب در مجلس اول مشروطه وجود نداشتند و در عوض گروههاي سياسي كاركرد حزبي داشتند.(6) به دنبال فتح تهران در سال 1327 ه ق. (1909م) توسط مشروطهخواهان، به منظور پايان دادن به استبداد صغير و با تشكيل مجلس دوم مشروطه براي نخستين بار در تاريخ پارلمان ايران احزاب اعلان موجوديت كردند كه دو حزب اصلي آن، دموكرات عاميون و اجتماعيون اعتداليون بودند.(7) از آن هنگام تاكنون هر از چند گاهي احزاب در فضاي سياسي ايران تشكيل و به فعاليت پرداخته و با گذشت مدت زماني نيز صحنه سياسي را ترك كردهاند. ظهور و افول مقطعي احزاب در تاريخ معاصر ايران، تاريخ تحزب در ايران را به چند دوره تقسيم ميكند:
- دوره اول: از استقرار مشروطيت در ايران تا پايان دروان سلطنت رضا شاه؛
- دوره دوم: از شهريور 1320 تا مرداد 1332؛
- دوره سوم: از 1339 تا 1342؛
- دوره چهارم: از 1357 تا 1360؛
بدون ترديد در هر يك از مقاطع پنجگانه فوق عوامل مختلف ذهني و عيني در تشكيل، فعاليت و سرنوشت احزاب نقش داشتهاند كه تشريح آنها از حوصله اين مقال خارج است. هدف نگارنده در اين قسمت تشريح عوامل موثر بر شكلگيري و تشديد فعاليت احزاب در ايران پس از انتخابات رياست جمهوري خرداد 1376 و آغاز دوران رياست جمهوري جناب آقاي خاتمي است.
علل رشد فعاليت احزاب در ايران پس از خرداد 1376
علاقه بسياري از ايرانيان، به ويژه نخبگان و جوانان، به فعاليتهاي حزبي در ايران از خرداد 1376 به بعد بيانگر دو نكته است: اول اين كه در جامعه ايران قبل از خرداد 1376 يك سلسله تغييرات و تحولاتي به وقوع پيوسته كه تقاضا براي مشاركت در فعاليتهاي سياسي از طريق ساز و كارهاي قانوني را طلب ميكرده است؛
دوم، به لحاظ عيني از اين تاريخ به بعد نيز شرايطي در جامعه حاكم شده كه شكلگيري احزاب و فرايند مشاركت را تسهيل و تشديد كرده است. بنابراين عوامل موثر در تشديد فعاليتهاي حزبي در سالهاي اخير را به دو دسته ميتوان تقسيم كرد: عواملي كه قبل از دوم خرداد تقاضا را براي مشاركت سياسي افزايش داده بود، و عواملي كه پس از آن تاريخ زمينه تحقق اين مهم را فراهم ساخت.
در خصوص عوامل نخست به نظر ميرسد مهمترين نقش را نوسازي اقتصادي بعد از جنگ و تغييرات ساختاري – جمعيتي كه در دهه دوم انقلاب در جامعه ايران به وقوع پيوسته بود، داشته باشد. توضيح اين كه با قبول قطعنامه 598 از سوي ايران، رحلت حضرت امام(ره) و آغاز دوران رياست جمهوري جناب آقاي هاشمي رفسنجاني دوران جديدي در تاريخ انقلاب آغاز شد. ويرانيهاي باقيمانده از دوران جنگ و لزوم بازسازي آنها، واگذاري مسئوليت اجرايي اولين برنامه توسعه اقتصادي – اجتماعي ايران بعد از انقلاب (72 – 1368) به نخستين دولت بعد از جنگ همراه با تفكرات رئيسجمهور وقت سبب شد تا برنامههاي اقتصادي در اولويت قرار گيرند؛ مشخصهاي كه در دو دوره رياست جمهوري آقاي رفسنجاني 76 – 1368 حفظ شد. شايد به همين منظور، نامبرده هنگام معرفي نخستين كابينه خود براي آن عنوان «كابينه كاري» را انتخاب كرد.
در اولويت قرار گرفتن برنامههاي اقتصادي همراه با حجم عظيمي از سرمايهگذاري، دريافت وامهاي كلان خارجي و تزريق آنها به جامعه بعد از جنگ، تلاش براي كم كردن فاصله روستاها از شهرها، ايجاد دگرگوني در الگوي مصرف، تغيير فضاي فرهنگي جامعه از نظر كمي و كيفي و غيره در نهايت سبب ايجاد موجي از تحولات در لايههاي اجتماعي شد. مهمترين پيامد اين دگرگوني ظهور يك قشر تكنوكرات جيد شامل مديران، متخصصان، فن سالاران، كارگران ماهر و دانشآموختگان جديد بود كه نهايتا منجر به رشد طبقه متوسط؛(8) طبقهاي كه مهمترين تقاضاي آن مشاركت در امور سياسي بود، ولي جامعه ايران فاقد نهادهاي مدني لازم براي پاسخگويي به اين تقاضا بود. بدين ترتيب يك بار ديگر در جامعه ايران عدم هماهنگي ميان توسعه اقتصادي و سياسي آشكار و ضرورت آزادسازي فضاي سياسي، ولو به صورت تدريجي، آشكار شد.(9)
نوسازي اقتصادي - » رشد طبقه متوسط - » افزايش تقاضا براي مشاركت
علاوه بر تغييرات ساختاري، برخي دگرگونيهاي ايجاد شده در جامعه به لحاظ جمعيتي نظير افزايش جمعيت، جوان بودن جامعه ايران و رشد شهرنشيني همراه با رشد نرخ باسواد در جامعه به ويژه در سطوح متوسطه و دانشگاهي نيز سبب افزايش تقاضا براي مشاركت در امور سياسي شد. توضيح اين كه عدم اعمال سياستهاي كنترل جمعيت در سالهاي نخستين بعد از پيروزي انقلاب همراه با اعمال برخي سياستهاي تشويقي بر روند افزايش نرخ رشد جمعيت تاثير گذارد، به گونهاي كه جمعيت كشور در طور نزديك به دو دهه تقريبا دو برابر شد و به حدود 60 ميليون نفر در سال 1375 رسيد.
در اين تحول جمعيتي، سهم جوانان در بين 15 تا 19 سال در تركيب جمعيتي ايران مهم بود. اين گروه كه به دليل تولد بعد از انقلاب، رويدادهاي نخستين بعد از پيروزي و جنگ همراه با انگارههاي ارزشي آن را درك نكرده بود، هنگامي وارد عرصه اجتماعي – سياسي شد كه بر اثر نوسازي و پيامدهاي آن انگارههاي نوين در حال تكوين و يا شكل گرفته بود. آن چه در اين ميان تاثير دگرگونيهاي جمعيتي را بر تحولات ساختاري افزايش داد، سياستهاي فرهنگي دولت در زمينه گسترش كمي مراكز آموزشي به ويژه در سطوح دانشگاهي و ابزارهاي فرهنگي در جامعه بود كه در نهايت منجر به افزايش تعداد دانشآموزان، دانشجويان، دانشآموختگان و فارغالتحصيلان دانشگاهي و بالاخره افزايش قشر روشنفكر شد (جداول 1-1 و 1-2).
نگاهي به سير صعودي شمارگان روزنامهها، مجلات و كتب در سالهاي بعد از 1368 گواه بارزي بر رشد گرايشهاي روشنفكري در جامعه و افزايش تقاضا براي ابزارهاي پاسخگو به آن است. تحولات اخير همراه با رشد شهرنشيني (جدول شمار 1-3) و گسترش ارتباطات به تدريج سبب افزايش تقاضا براي مشاركت در امور سياسي به ويژه از سوي نسل جوان، تحصيلكرده و آگاه شهري شد. شايد شكلگيري حزب كارگزاران سازندگي در آستانه برگزاري انتخابات پنجمين دوره مجلس شوراي اسلامي و استقبال از آن، بيانگر خواستهاي بالقوه موجود در جامعه ايران بوده باشد.
بدين ترتيب در آستانه برگزاري انتخابات رياست جمهوري خرداد 1376 بر اثر تحولات ساختاري – جمعيتي به وقوع پيوسته در جامعه ايران در سالهاي گذشته، تقاضا براي مشاركت در امور سياسي از طريق نهادهاي مدني، به ويژه احزاب، افزايش يافته بود. آن چه زمينه را براي تحقق اين مهم فراهم ساخت، پيروزي آقاي خاتمي در انتخابات سال 1376 بود. تامل و تجزيه تحليل برنامههاي تبليغاتي نامبرده قبل از انتخابات و سخنرانيها و برنامههاي وي پس از انتخابات به عنوان رئيسجمهور بيانگر تعقيب استراتژي «صلح مردم سالارانه»(10)، يعني تنشزدايي در عرصه خارجي و گسترش مردمسالاري در داخل بوده است.
هدف رئيسجمهور جديد ايران از اصلاحات داخلي انجام توسعه موزون، استقرار جامعه مدني، شفافسازي امور، تثبيت نظام و تعيين جهت آينده آن بود. در خصوص توسعه، همانطور كه قبلا گفته شد، تاكيد بر توسعه اقتصادي در دو دوره متوالي رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني سبب [...] عدم انجام توسعه سياسي همپاي توسعه اقتصادي بود. از اين رو ضروريترين مسئله از نظر آقاي خاتمي ايجاد توازن ميان توسعه اقتصادي و توسعه سياسي بود. علاوه بر اين نامبرده نگرشي نوين در خصوص موضوع تثبيت نظام داشت.
جدول شماره (1 -1) مقايسه رشد جمعيت با سواد در سالهاي 75 - 1355
نرخ رشد باسوادي سال |
كل جمعيت 7 ساله به بالا (نفر) |
ميزان با سوادي |
مناطق شهري |
مناطق روستايي |
1355 1356 1375 |
26/044/615 38/708/879 52/294/979 |
47/5% 52/5% 79/51% |
65/2% 69/8% 72/91% |
29/7% 32/7% 56/26% |
منبع: مركز آمار ايران، به نقل از علي ربيعي، تحولات جامعهشناسي ارزشي، (تهران: فرهنگ و انديشه، 1380)، ص 137.
جدول شماره (1-2) – مقايسه شاخصههاي فرهنگي براساس مراكز آموزشي – فرهنگي و ابزارهاي فرهنگي
عنوان |
سال 1356 |
سال 1376 |
درصد رشد مطلق |
دانشجو مراكز آموزشي عالي نشريات كتاب (عنوان) كتابخانههاي عمومي صدا و سيما (توليد) |
154/000 نفر 60 240 2800 360 8/800 ساعت |
1/250/000 نفر 266 1000 16000 670 66/125 (ساعت) |
812 443 262/2 572 186 883 |
منبع: گزارشهاي وزارت فرهنگ و آموزش عالي، به نقل از علي ربيعي، همان، صص 143و 137.
جدول شماره (1-3)- مقايسه جمعيت شهرنشين و روستايي در ايران طي سالهاي 1375 – 1355
سال مورد نظر |
كل جمعيت |
شهرنشين |
روستانشين |
درصد |
1355 |
33/708/744 |
15/854/680 |
17/854/064 |
45/7شهرنشين 54/8 روستانشين |
1365 |
49/445/010 |
26/844/561 |
22/349/351 |
54/8 شهرنشين 45/2 روستانشين |
1375 |
60/055/488 |
36/817/879 |
23/026/293 |
61/3 شهرنشين 38/7 روستانشين |
منبع: مركز آمار ايران، به نقل از علي ربيعي، همان، ص 134.
توضيح آن در حالي كه تا قبل از اين، اصطلاح تثبيت نظام به تبيين دورانگذار از انقلاب به نظام و مقابله با تهديدات خارجي از جمله جنگ تحميلي اشاره ميكرد، اكنون از نظر رئيسجمهور جديد ايران معنايي متفاوت داشت. نامبرده بر اين باور بود كه مهمترين آفت فراروي انقلاب در سالهاي آينده، موضوع انقطاع نسلها، سرخوردگي انقلابيون و كنارهگيري آنها از صحنه و در نهايت حاكم شدن شرايط ترميدور بر انقلاب ايران است. لذا از منظر آقاي خاتمي يگانه راه تثبيت نظام جذب نسل دوم انقلاب و نهادينه ساختن مشاركت آنها، به منظور حفظ ويژكي مردمي بودن انقلاب از طريق ايجاد نهادهاي مدني نظير احزاب – اتحاديهها – سنديكاها و انجمنها، به عنوان رابط ميان دولت و ملت بود. وي با طرح گفتمان «جامعه مدني» و تعقيب آن نه تنها به دنبال تحقق اين مهم، بلكه در صدد نهادينه ساختن فرهنگي مسئوليتپذيري در تمامي سطوح جامعه، پاسخگو كردن دولت در قبال ملت و نهايتاً شفافسازي امور بود.
بدين ترتيب با به قدرت رسيدن آقاي خاتمي شرايط عيني براي تحقق تقاضاهاي موجود در جامعه ايران جهت مشاركت در امور سياسي از طريق نهادهاي مدني به ويژه احزاب فراهم شد. بنابراين شايد بتوان در تحليل كلان شكلگيري و رشد فعاليت احزاب در جامعه كنوني ايران را در پاسخ به گزينههاي زير دانست:
- هنگامي كه پيشرفتهاي سياسي آهنگي كندتر از دستاوردهاي اجتماعي و اقتصادي داشته باشد يا زماني كه انتظارات برانگيخته شده در جامعه در زمينههاي رفاهي با موانع برخورد كند، تقاضا براي اصلاحات دموكراتيك افزايش مييابد.
- برقراري صلح در جبهه خارجي همراه با تلاش براي ايجاد رفاه اقتصادي در داخل سبب ناديده گرفتن فضاي باز سياسي توسط مردم نميشود.
- رشد طبقه متوسط و پيدايش يك طبقه بورژوازي صنعتي به تدريج انجام اصلاحات دموكراتيك و ايجاد نهادهايي به منظور مشاركت در امور سياسي را ميطلبد.
- ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادي و رفاه اجتماعي براي مردم پس از يك دوره مشكلات سبب ناديده گرفتن اصلاحات سياسي نميشود.
- تلاش براي تعقيب سياستهاي فرهنگي از بالا همراه با توجيه ايدئولوژيك در جامعهاي كه طبقه متوسط آن حال در افزايش است، تقاضا براي مشاركت در امور سياسي را دو چندان ميكند.
- تاكيد بيش از حد بر اصلاحات اقتصادي با بهرهگيري از فنسالاران و تكنوكراتها پس از مدت زماني سبب نگراني مردم و رويكرد آنها به اصلاحات سياسي ميشود.
- گسترش نظام آموزشي يك جامعه از نظر كمي و كيفي، افزايش تعداد دانشآموختگان يك جامعه به ويژه در سطوح دانشگاهي همراه با ايجاد انتظارات غير قابل تحقق نزد آنها تقاضا را براي انجام اصلاحات دموكراتيك در جامعه افزايش مي دهد.
چالشهاي فراروي احزاب و راهكارهاي مقابله با آن
ظهور و تشديد فعاليت كنوني احزاب در ايران، با توجه به تجربيات تلخ ايرانيان از حيات و فعاليت احزاب در مقاطع قبلي، آسيبشناسي به موقع و اتخاذ راهكاهاي مناسب جهت مقابله با چالشهاي فراروي احزاب را ميطلبد. نگارنده بر اين باور است كه تامل در تاريخ فعاليت احزاب در ايران معاصر همراه با توجه به مختصات اجتماعي، فكري و سياسي ايران و تجزبه و تحليل الگوي رفتاري حاكم بر نخبگان آن بيانگر اين مهم است كه به دليل تشابه عوامل دخيل در تكوين و نحوه عملكرد احزاب در مقاطع مختلف تا اندازه زيادي چالشهاي فراروي آنها نيز يكسان است. از اين رو، عليرغم تاكيد بسياري از پژوهشگران موضوع توسعه سياسي در ايران بر نقش دولت و صاحبان قدرت در عدم نهاينه شدن فعاليت احزاب، علل عمده ناكامي احزاب ناشي از چگونگي شكلگيري و نحوه عملكرد آنان بوده است. چالشهايي كه در زير به آن اشاره خواهد شد.
در خصوص شكلگيري، ايراداتي بر نحوه شكلگيري احزاب وارد است:
- شكلگيري براساس نياز فرد، و نه نياز جامعه: تامل در تاريخ سياسي معاصر غرب بيانگر اين مهم است كه با رويكرد مغرب زمين به مدرنيسم تمامي ابعاد زندگي اورپائيان دچار تغيير شد. يكي از مهمترين پيامدهاي اين فزايند دگرگوني در فرهنگ سياسي مردم و نياز جامعه به شكلگيري احزاب بوده است. در حالي كه به نظر ميرسد در ايران معاصر، حتي در مقطع فعلي بسياري از احزاب، نه براساس نياز جامعه، بلكه براساس نياز فرد شكل ميگيرد، شايد رويش قارچگونه احزاب در ايران در هر مقطع ناشي از اين مهم بوده باشد.
- شكل گيري احزاب بر اثر موجهاي سياسي ايجاد شده در جامعه، و نه تكوين موج براي ايجاد تغيير و تحول، تامل در جامعهشناسي تاريخي ايران بيانگر اين مهم است كه به دليل عدم اتكاي دولت به طبقات در ايران، دولت و طبقات رو در روي يكديگر قرار داشتند.(11)
بدين دليل مخالفتهاي سياسي در ايران، نه ماهيت طبقهاي، بلكه خصلت ائتلافهاي ناهمگون(12) داشته است. حاكم بودن چنين شرايطي، سبب شده تا تغيير و تحولات اجتماعي در ايران همراه با ايجاد نوعي موجهاي سياسي در جامعه باشد. تامل در تاريخ و تحولات اجتماعي ايران نشان ميدهد كه احزاب سياسي در مقاطع مختلف بر اثر اين موجهاي شكل گرفتهاند. اين در حالي است كه در غرب احزاب خود موتور تغيير و تحولات بوده و موجهاي سياسي را با ويژگيهاي خاص خود ايجاد كردهاند.
- اجماع نخبگان ايراني براي شكلگيري احزاب، نه براساس اهداف سياسي مشترك، بلكه براساس معيارهاي فاميلي و قومي: موفقيت احزاب در نيل به بديهيترين هدف خود يعني دستيبابي به قدرت سياسي ايجاب ميكند كه موسسان حزب حداقل در اهداف و تعريف آن اشتراك نظر داشته باشند. حال آن كه تامل در تاريخچه احزاب ايران معاصر بيانگر اين مهم است كه بنيانگذاران بسياري از احزاب در ايران، نه براساس اهداف سياسي مشترك، بلكه براساس ملاكهاي فاميلي، قومي و... به دور هم جمع شده و احزاب را تشكيل دادهاند.
اجماع نخبگان ايراني براي شكلگيري احزاب، نه براساس اهداف سياسي مشترك، بلكه براساس معيارهاي فاميلي و قومي: موفقيت احزاب در نيل به بديهيترين هدف خود يعني دستيابي به قدرت سياسي ايجاب ميكند كه موسسان حزب حداقل در اهداف و تعريف آن اشتراك نظر داشته باشند. حال آن كه تامل در تاريخچه احزاب ايران معاصر بيانگر اين مهم است كه بنيانگذاران بسياري از احزاب در ايران، نه براساس اهداف سياسي مشترك، بلكه براساس ملاكهاي فاميلي، قومي و... به دور هم جمع شده و احزاب را تشكيل دادهاند.
- دولتي بودن احزاب در ايران: محروميت دولت از حمايت طبقات در ايران، نياز مالي احزاب، تلاش دولتها به منظور بسط پايگاه و انحصاري كردن قدرت نزد خود موجب شده است تا بسياري از احزاب از دل دولتها زاده شوند.
پيامد حاكم بودن چنين وضعيتي بر تشكيل احزاب در ايران هنگامي قابل تامل است كه اين مهم مدنظر قرار گيرد كه براساس موازين دموكراتيك دولتها بايد بر آمده از احزاب و نمايندگان آنها باشند، نه احزاب نمايندگان دولت.
تكوين و رشد غير متعارف احزاب در ايران سبب شد تا عملكرد آنها نيز به لحاظ ماهوي خارج از قاعده بازي رقابت حزبي باشد، فرآيندي كه در نهايت فعاليت احزاب را با بيبست مواجه ساخت. مهمترين چالشهاي فراروي فعاليت احزاب را به شرح زير ميتوان ذكر كرد:
- حاكم بودن روحيه حذف به جاي رقابت بر رفتار احزاب در ايران: حاكم بودن روحيه فردگرايي بر رفتار اجتماعي و سياسي ايرانيان به جاي مشاركت، تولد مقطعي احزاب، نااميدي و ياس نخبگان ايران از مشاركت در قدرت سياسي از طريق قانوني به دلايل داخلي و خارجي، سيال بودن وضعيت سياسي كشور و عدم اطمينان به آينده همراه با برخي عوامل ديگر باعث شد تا منطق حاكم بر رفتار احزاب در تاريخ معاصر ايران حاصل بازي با جمع صفر باشد. بدين ترتيب هر يك از احزاب حيات خود را در نابودي حزب ديگر، نه حيات آن ميبيند. به نظر ميرسد با توجه به چنين پيش در آمدي ترور آيتالله طباطبايي رهبر اعتداليون در مجلس دوم و نشانه رفتن انگشت اتهام به تقيزاده، رهبر عاميون، در نخستين مرحله از تجربه حزبي ايرانيان بهتر قابل درك و تفسير باشد.
- عدم اجماع نخبگان احزاب در اخذ تصميمات محوري و كليدي: فردگرايي ايرانيان بر رفتار نخبگان ايراني نيز اثرگذارده و سبب شد تا حتي گاه موسسان و كادر رهبري احزاب در ايران نيز بر سر تعريف مفاهيم كليدي و بنيادين به توافق نرسند. بسياري از پژوهشگران اين موضوع را از ابعاد مختلف مورد توجه و تحليل قرار دادهاند اگر چه بسياري از اينان بر اين باور بودهاند كه اين عدم اجماع ناشي از اجتماع نظرميان روشنفكران و روحانيون است، اما تامل در تاريخ معاصر ايران بيانگر اين مهم است كه در ميان روشنفكران و هم در ميان روحانيون در نيل به اجماع نظر در خصوص مفاهيم بنيادين، مشكل وجود داشته است.(13) به نظر ميرسد انتخاب عنوان «جبهه» براي فعاليتهاي سياسي در ايران در دو مقطع، يكي در دهه 1320 از سوي هواداران دكتر محمد مصدق و ديگري در دهه 1370 از سوي طرفداران دولت خاتمي بيانگر اين مهم باشد. بديهيترين پيامد اين امر بروز اختلافنظر با گذشت زمان و ناكار آمدن شدن احزاب ميباشد.
- وابستگي حيات احزاب به حيات افراد: حيات بسياري از احزاب در ايران وابسته به حيات رهبر يا موسس حزب بوده است. تشكيل حزب براساس منافع فردي، نه نياز جامعه و علاقمند رهبران احزاب، به انحصاري ساختن قدرت نزد خود انجاميده است، تا بسياري از احزاب در ايران از تعقيب سياستهايي به منظور نهادينه ساختن حزب نظير فعال كردن بخش آموزش حزب براي كادرسازي، تشكيل مجمعهاي ساليانه و نقد عملكرد خود و غيره غافل بمانند. بديهي است كه حيات چنين احزابي به موسس يا رهبر حزب وابسته باشد.
- تمجيد از دولتها، و نه انتقاد از آنها: بررسي عملكرد احزاب در جوامع دموكراتيك نشان ميدهد كه احزاب بيشتر نقش منتقد را در جامعه ايفا ميكنند، نه نقشي براي توجيه و تمجيد دولت. اين در حالي است كه احزاب مهم در ايران در مقاطعي به دليل نقش دولت در شكلگيري آنها وظيفه اصلي خود را فراموش كرده و به تدريج در جامعه نقش توجيه و تفسير برنامههاي دولت، حتي برنامههاي غلط و اشتباه، را برعهده ميگيرند. عهدهدار شدن چنين وظيفهاي به تدريج باعث ميشود تا روزنامه ارگان حزب نيز نقش اصلي خود را كه نقد سياستهاي موجود در جامعه، تبيين سياستهاي آينده، ايجاد تحول در فرهنگ سياسي جامعه براساس نيازهاي حزب و نهايتا كاردسازي و يارگيري است فراموش كند و صرفا به درج توجيه و تفسيرهاي ژورناليستي به حمايت از دولت وقت بپردازد.
- رويكرد به فعاليتهاي اقتصادي و غير سياسي: بسياري از احزاب در تاريخ معاصر ايران به دليل تلقي بسيار از ايرانيان، حتي نخبگان از عضويت در آن، نه به عنوان يك ضرورت در جامعه مدرن، بلكه به عنوان نردباني براي نيل به اهداف سياسي و اقتصادي، ناگزير از مهمترين منبع در آمد متعارف خود، پرداخت حق عضويت، محروم شوند و سعي در جايگزين ساختن منابع در آمد جديد كنند. نزديكي به دولتها و استفاده از رانتهاي دولتي، انجام فعاليتهاي اقتصادي و بالاخره انجام امور غير حزبي براي تامين در آمد از مهمترين پيامدهاي اين وضعيت است. راهكارهاي كه مهمترين پيامد آن دور ماندن احزاب از اهداف بنيادين و محوري خود ميباشد.
- توجه احزاب ايراني به تاكتيك، و نه استراتژي: عدم نهادينه شدن آزادي در ايران، وزش مقطعي آن و رويش قارچگونه احزاب با وزش نسيم آزادي در هر مقطع باعث شده تا نه تنها احزاب در ايران معاصر حيات مقطعي داشته باشند. بلكه آنها را از اتخاذ استراتژي و تعقيب برنامههاي دراز مدت محروم سازد، چرا كه احزاب به دليل عدم اطمينان به آينده خود تنها مقطعي فكر كرده و در صدد بر آمدهاند كه با اتخاذ تاكتيكهاي مختلف حداكثر استفاده را از فضاي سياسي جامعه بنمايند. حاكم بودن چنين شرايطي جامعه بنمايند. حاكم بودن چنين شرايطي بر عملكرد احزاب در ايران سبب شده تا از يك طرف نقش آنها در جامعه به جاي ايجاد موج به موج سواري تبديل شود و از طرف ديگر به دليل تلاش براي حداكثر استفاده با كمترين هزينه سياسي نه تنها به ايجاد ثبات كمك نكرده است، بلكه به افزايش تنش و هرج و مرج سياسي نيز دامن ميزند.
حاكم بودن چنين چالشهايي فراروي احزاب در ايران معاصر، هم به لحاظ شكلگيري و هم از لحاظ عملكرد، همراه با برخي چالشهاي ديگر نظير عدم مشخص بودن وظايف قواي سهگانه در قبال احزاب، دخالتهاي خارجي، عدم پذيرش قاعده بازي سياسي از سو نخبگان ايراني، تاكيد بر نقش اسطورهاي رهبران حربي در فعاليتهاي سياسي ايران و بالاخره وجود برخي موانع سنتي در ايران موجب شد تا احزاب در ايران معاصر نه تنها در نهادينه ساختن بازي قدرت موفق نباشند، بلكه در هر مقطع با گذشت اندك زماني به دليل برخي افراطها و تفريطها باعث تشديد هرج و مرج و رويكرد مجدد ايرانيان به استبداد و حاكم شدن حالت انسداد سياسي بر فضاي جامعه ايران شوند؛ وضعيتي كه سبب ايجاد نوعي ذهنيت منفي از احزاب نزد ايرانيان شد. شايد بتوان چرخه عملكرد احزاب در حيات سياسي معاصر ايران را در شكل زير نشان داد:
تشابه در نحوه شكلگيري احزاب در ايران، چالشهاي يكسان فراروي آنها از نظر شكل و فعاليت، ويژگيهاي حاكم بر رفتار نخبگان ايراني، موانع ساختاري موجود در جامعه ايران و وجود برخي تشابهات ديگر سبب شد تا چالشهاي فراروي احزاب حاضر در ايران تا اندازه زيادي به چالشهاي فراروي احزاب در مقاطع قبل يكسان باشند. به نظر نگارنده توجه و عمل به راهكارهاي زير از سوي احزاب حاضر حداقل شايد به برون رفت از اين چالشها كمك كند:
- احزاب حاضر در ايران حيات خود را در حيات رقب بدانند، و نه حذف آنها؛
- تلاش براي فاصلهگيري تا حد امكان از دولت و ايفاي نقش منتقد دولت در جامعه و نه نقش تمجيدگر؛
- سعي در نيل به اجماع نظر در كادر رهبري حزب در خصوص مفاهيم و سياستهاي بنيادين و محوري؛
- ايجاد دگرگوني در رابطه احزاب و رهبران آنها، به عبارت ديگر مقدم داشتن حيات و منافع احزاب بر حيات منافع رهبر و رهبران حزب؛
- توجه بيشتر احزاب به فعاليتهاي آموزشي به منظور كادرسازي و خارج ساختن حيات احزاب از اتكاي به فرد يا افراد خاص؛
- ايجاد دگرگوني در فرهنگ سياسي مردم و اتخاذ راهكارهاي مناسب جهت ايجاد تحول در نگاه افراد به ويژه نخبگان نسبت به حزب. به عبارت ديگر احزاب بايد با توجه به موضوع آموزش ضرورت مشاركت سياسي را جايگزين تلقي ابزاري از مشاركت در جامعه كنند؛
- نقد كارنامه خود و سعي در اتخاذ راهكارهاي جديد با توجه به شرايط و مقتضيات زمان؛
- توجه به ارزشها و هنجارهاي پذيرفته شده در جامعه در اتخاذ تصميمات و عملكردها؛
- رعايت حد و مرز بين دو مقوله انتقاد و مخالفت در اتخاذ راهكارها و فعاليتها؛
- مدنظر قرار كردن تحولات داخلي، منطقهاي و فرامنطقهاي در تصميمگيريها؛
- واقعگرايي و سعي در روز آمدن كردن برنامهها و راهكارها.
فرجام
آشنايي نخبگان ايراني با غرب و تلاش آنها براي استقرار نظام سياسي مبتني بر پارلمانتاريسم، آنان را با حزب و فعاليتهاي حزبي آشنا و ترغيب به تشكيل آن در ايران نمود. بدين ترتيب حزب و فعاليت حزبي در ايران ارتباط تنگاتنگي با مشروطيت دارد. در ايران معاصر در چند مرحله با باز شدن فضاي سياسي احزاب تشكيل شدند، اما با گذشت اندك زماني به دلايل مختلف فعاليت آنها متوقف شد. پس از انتخابات رياست جمهوري خرداد 1376 نيز از يك طرف به دليل تحولات ساختاري – جمعيتي به وقوع پيوسته در سالهاي قبل در جامعه ايران و از طرف ديگر به دليل نگاه متفاوت رئيسجمهور منتخب در قبال توسعه و ثبات سياسي، يك بار ديگر احزاب در فضاي سياسي ايران ظاهر شدند. لذا با توجه تجربيات تلخ ايرانيان از احزاب و فعاليت آنها در ايران، بازشناسي واقعيتها و چالشها و تلاش براي مقابله با آنها ضروريترين مسئله براي موضوع تحزب در ايران كنوني ميباشد.
پانوشتها:
1. حميد عنايت، «احياي تاريخي اسلام»، ترجمه احمد تدين، مجموعه تاريخ معاصر ايران، (تهران: موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، 1368) كتاب اول، صص 51 و 50.
2. يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدي و محمد ابراهيم فتاحي، (تهران: نشرني، 1377)، صص 86 – 75.
3. حسين مسعودنيا، «انديشهها و نقش روشنفكران در ايران، گذشته و حال»، فصلنامه دانشگاه اسلامي، سال دوم، شماره هفتم، صص 29 و 28.
4. هاشم محيط مافي مقدمات مشروطيت، به كوشش مجيد تفرشي و جواد جانفدا، زير نظر ايرج افشار، (تهران: انتشارات فردوسي و انتشارت علمي 1363)، صص 50 -49.
5. براي اطلاع بيشتر ن.ك منصورۀ اتحاديه (نظام مافي). پيدايش و تحول احزاب سياسي مشروطيت، دوره اول و دوم مجلس شوراي ملي، (تهران: نشر تاريخ ايران، 1361). صص 72 – 58.
6. پيشين، صص 72 – 69.
7. محمدتقي بهار (ملكالشعرا)، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران (انقراض قاجاريه)، ج 1: (تهران: شركت سهامي چاپ رنگين، 1321)، صص 10 – 8.
8. علي ربيعي، جامعهشناشي تحولات ارزشي، (تهران، فرهنگ و انديشه، 1380) صص 200 – 183.
9. براي اطلاع بيشتر از اين نمودار ن.ك: ساموئل هانتينگون، موج سوم دموكراسي در پايان سده بيستم، ترجمه احمد شهسا، (تهران: روزنه، 1371)، صص 73 – 68.
10. روحالله رمضاني. چهارچوب تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ترجمه عليرضا طيب، (تهران: نشر ني، 1380)، ص 112.
12. براي اطلاع از اين ديدگاه ن. ك: جان فوران، مقاومت شكننده (تاريخ تحولات اجتماعي ايران)، ترجمه احمد تدين، (تهران: رسا، 1377).
13. براي اطلاع بيشتر از اين موضوع ن.ك: روحالله رمضاني، «گرايشهاي روشنفكران در تاريخ و سياست عصر مصدق» در: جيمزبيل و ويليام راجرلوئيس، مصدق نفت و ناسيوناليسم ايراني، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي و كاوه بيات، (تهران: نشر نو، 1368).
ش.د820297ف