(روزنامه كيهان – 1396/01/17 – شماره 21592 – صفحه 6)
* به عنوان سوال نخست، سوابق مبارزاتی شما چگونه بوده و چگونه با انقلاب ایران پیوند خوردید ؟ اصولا از چه جایی وارد انقلاب ایران شدید ؟ شما که با انقلاب ایران همکاری کرده اید، چگونه با حضرت امام آشنا شده اید؟
** من از سال 1968 وارد جنبش الفتح فلسطین شدم. در آن موقع 16ساله بودم، خودم لبنانی هستم اما به مسئله فلسطین چسبیدم و شروع به کارکردن با الفتح کردم. سه چهار سال قبل از پیروزی انقلاب یک طرح استراتژیک برای الفتح نوشتم که امپریالیسم برای کل جهان یک طرح عملی میکند. من این طرح را گفتم که باید تغییری ایجاد شود و با انقلابیون ایران و ترکیه کمکی کنیم که اثری داشته باشد و در ایران و ترکیه تغییری ایجاد شود. انقلابیون ایرانی به لبنان میآمدند چون فلسطین برایشان جذاب بود، سازمان الفتح برای آنها شاخه خوبی بود. بعضیها از ایران فرار میکردند به خاطر ساواک، از آنجا شروع کردم به آشنایی با کسانی مثل شهید محمد صالح حسینی، جلال الدین فارسی و محمد منتظری. همه اینها به لبنان و سوریه آمدند و با آنها آشنا شدم، من مسئول روابط با این گروهها شدم، لذا قبل از انقلاب با این بچهها آشنا شدم و بعد از پیروزی انقلاب به تهران آمدم و همکاری میکردم.
آن زمان سپاه تازه تاسیس شده بود آقای رضایی و رفیق دوست به لبنان آمدند و آقای رفیق دوست با عرفات مذاکره کرد که من به فلسطینیها کمک میکنم و از تجربیات آنها استفاده کنیم. من وسط این روابط بودم و بعدا فهمیدم که خطر برای انقلاب هم از خارج و هم از داخل وجود دارد و فهمیدم که وظیفه من حمایت از انقلاب ایران است که خیلی برای منطقه اثر داشت، برای خارج کردن نفوذ آمریکا از منطقه، برای فلسطین و برای آزادی کل مردم منطقه. آن روزها با حضرت امام(ره) آشنا شدم و اثرات روحانی برای من داشت و یک دنیا تحول برای من ایجاد شد نه فقط از لحاظ سیاسی بلکه از لحاظ معنوی و تفکر اسلامی. از همان زمان با انقلاب اسلامی همکاری کردم و تا امروز این خط حفظ شده است.
* آیا ارتباط شما با جنبش الفتح هنوز ادامه دارد؟ چون این جنبش تغییرات زیادی را شاهد بوده است.
** وقتی اسرائیل به لبنان حمله کرد من با جنبش فتح اختلاف نظر پیدا کردم، چون فتح به دنبال یک دولت فلسطینی بود. اختلاف اول من این بود که من میگفتم برای آزادی کل فلسطین آمدم و اختلاف دوم من این بود که وقتی اسرائیل در سال 1978 جنوب لبنان را اشغال کرد من مجبور بودم یک مقاومت لبنانی ایجاد کنم ولی فتح میخواست یک توافق بینالمللی ایجاد کند و من گفتم شما یک توافق بینالمللی برای خودتان ایجاد کردید پس رفع اشغال جنوب لبنان به عهده من بود. من شروع کردم به بحث ایجاد مقاومت لبنانی. حزب الله آن موقع وجود نداشت. سال 1979-1978 در روزهای پیروزی انقلاب من مشغول ایجاد مقاومت جنوب لبنان بودم و انقلاب که پیروز شد روحیه بیشتر شد، ایمان به امام و تشکیلات حزب الله هم بیشتر شد.
*شما با امام موسی صدر در لبنان نیز دیدار داشتید؟
** بله من دو بار ملاقات خیلی مهمی با ایشان داشتم و این ملاقاتها اثرات زیادی داشت. سال 1969 میلادی تا یک سال عضو فتح بودم و با یک مسئول بزرگ تر رفتم پیش امام موسی صدر. این مسئول میخواست موضوع فلسطین را برای امام موسی صدر تعریف کند اما تعجب کرد که امام موسی صدر با قضیه فلسطین کاملا آشنا است و برای مبارزه برای حمایت از فلسطین کاملا آمادگی دارد. به خوبی یادم هست که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد یک شهرک سنی را بمباران کرد و مسجد این شهرک نیز آسیب دید. اما با وجود تهدیدات اسرائیل برای این شهرک، امام موسی صدر تنها روحانی در لبنان بود که در آن شهرک نماز جماعت خواند، هم سنی و هم شیعه به مسجد آمدند و ایشان درآن شهرک جرات ایجاد کرد. شهرک لب مرز بود، اسرائیلیها با چشم هم میتوانستند شهرک را ببینند. امام موسی صدر یک روحیه ایجاد کرد وگفت مقاومت میکنم و از اسرائیل نمیترسم. بعد از آن سفر، من ایشان را دعوت کردم به مدرسهای که خودم در آنجا درس میخواندم. مدرسه معروف المقاصد که اکثریت آنجا اهل سنت بودند. از ایشان به عنوان یک روحانی شیعه دعوت کردم. روابط من با امام موسی صدر از اینجا شروع شد نبودن امام موسی صدر خسارت بزرگی برای لبنان بود، البته حزب الله این خلأ را پر کرده و موفق شده است.
* یکی از شخصیتهای بزرگی که حزب الله داشته و نبودش خسران بزرگی برای این جنبش به حساب میآید شهید عماد مغنیه است، آن طور که در رسانهها خواندم شما ارتباط نزدیکی با شهید عماد مغنیه داشتید به عنوان مربی، تعلیمدهنده و همسنگر. ارتباط شما با ایشان چگونه شکل گرفت و از ایشان چه خاطرهای دارید ؟
** ایشان در سال 1975 که خیلی جوان بود پیش بنده آمد و من عضو فتح بودم و به من گفت من یک جوان مومن هستم و میخواهم مسائل نظامی یاد بگیرم و انشاءالله یک زمان با اسرائیل مبارزه کنم اما نمیخواست عضو فتح شود. گفت آیا شما میتوانید به من آموزش بدهید بدون اینکه عضو فتح باشم؟ گفتم چرا که نه، من به شما آموزش میدهم و به هر کسی که میخواهد با اسرائیل مبارزه کند هم آموزش میدهم. در این پادگان من با شهید عماد مغنیه آشنا شدم، آن زمان ملاحظه کردم که این بچه 16 ساله خیلی جدی است.
بعضیها فقط میخواستند تیراندازی یاد بگیرند، شهید عماد مغنیه مرتب از من سوال میکرد و در کاغذ یادداشت میکرد و من فهمیدم که این جوان آینده مهمی دارد. بعد که بزرگتر شد خودش مسئول حفاظت عرفات شد و بعد مسئول حفاظت سید محمد حسین فضل الله. وقتی اسرائیل به لبنان حمله کرد و جنوب لبنان اشغال شد فلسطینیها از لبنان خارج شدند. حاج عماد مغنیه برای مقاومت کردن از فتح درخواست امکانات کرد. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران با سپاه رابطه برقرار کرد. چند ماه هم در جنگ عراق علیه ایران بود و جنگید و میخواست از ایران دفاع کند. بعد برگشت به لبنان و وقتی اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرد شروع کرد به ایجاد تشکیلات مقاومت لبنانی و این یک چیز استثنایی بود که من با آن آشنا شدم. بعضیها از مبارزه خارج شدند و بعضیها ادامه دادند اما نه به این شکل برجسته.
لذا من بعد از چند سال که ایشان را در تهران ملاقات کردم و احوال پرسیدم و روابطی برقرار کردم پس از چند سال که در فرانسه بودم فهمیدم که حاج عماد به عنوان رهبر نظامی و امنیتی حزب الله رشد پیدا کرده است و بعد از این به فاصله یک سال در هر مقطع تاریخی که لازم بود با من تبادل نظر میکرد که باید چکار کنم. افکار وی جزیی نبود بلکه افکار استراتژیک برای منطقه داشت. چند ماه قبل از جنگ 2006 بحث من این بود که الان بوی جنگ میآید چرا که اسرائیل موفق نشده فتنهای در لبنان ایجاد کند و تنها راهش حمله به لبنان است. اسرائیل میخواست به لبنان حمله کند و من باید آماده میشدم. حاج عماد میگفت من هم آماده هستم. من مطمئن بودم که حاج عماد حتما پیروز میشود. مهمات پیشرفته، تاکتیک پیشرفته داشتند و من از همان اول میدانستم که این جنگ به نفع حزب الله تمام میشود و پس از پیروزی در جنگ 2006 و تجربهای که به دست آوردند حاج عماد معتقد بود که باید این تجربه حتما به فلسطین و سوریه و غزه منتقل شود برای همین منظور خودش در سوریه مستقر شد و در آن زمان رهبران گروههای فلسطینی هم در دمشق بودند و به آنها آموزش میداد به همین دلیل فورا به سوریه رفت و در آنجا مستقر شد.
*چرا به سوریه؟ آن موقع سوریه آرامش داشت، ثبات داشت. چرا به سوریه رفتند؟
** بعد از پیروزی در جنگ 2006 نقشه حزب الله برای بشار اسد خیلی اهمیت داشت و از نزدیک پشتیبان این مسئله بود. وقتی حزب الله پیروز شد بشار اسد اعلام کرد که ارتش من کلاسیک عمل میکند و حزب الله باید تجربه مقاومت، تونلها، و موشکها را به سوریه منتقل کند تا تلفیق شود و این استراتژی انتقال پیدا کند. برای فلسطینیهایی که در سوریه بودند و هفته به هفته و روز به روز مسائل را تعقیب میکردند نیز این تجربیات مهم بود. اما متاسفانه امنیت خودِ حاج عماد در سوریه تامین نشد و در لبنان ظرف مدت 25 سال کسی نتوانسته بود به ایشان آسیبی وارد کند اما در سوریه سیستم امنیتی شل شد و وی را ترور کردند.
من آن موقع در تهران بودم. وقتی خبر شهادت حاج عماد را شنیدم شوک بزرگی به من وارد شد. من از تلویزیون الجزیره شنیدم. از من در این مورد پرسیدند، اول قبول نکردم فکر کردم یک بازی است اما وقتی بیانیه حزب الله را شنیدم باور کردم متاسفانه خسارت بزرگی وارد شده است. حاج عماد از ابتدا سیستماتیک عمل میکرد، مدرسه ایجاد میکرد، برای آموزش برای انتقال تجربیات خودشان به بچهها، به همین دلیل یک خلأ استراتژیک ایجاد نشد. حزب الله تشکیلات خوبی دارد، خوب عمل میکند این گونه بودن اراده فوق العاده میخواهد و از نظر تاریخی این بینظیر است یک مسئله فوق العاده است که درمقطعی که اسرائیل در بیروت است حاج عماد میگفت، نترسید. 80 هزار نظامی اسرائیل در لبنان بود با اسلحه و امکانات و در چنین موقعیتی کسی بگوید نمیترسم و پیروز میشوم خیلی مهم است. این مسئله یک شخصیت خاصی میخواهد که اعتقاد داشته باشد و حاج عماد این روحیه را داشت. او میدانست که راه درست را میرود و پیروز میشود.
* شما به ویژگی های شخصیت حاج عماد وخدماتی که داشته اشاره کردیدما میخواهیم از این مسئله برای ورود به موضوع فلسطین استفاده کنیم، موضوع رژیم صهیونیستی در سال 1948 تشکیل شد. یعنی نزدیک به هفت دهه پیش، به عقیده شما با توجه به اینکه اسرائیلیها تصور نمیکردند که این همه عمر کنند و فکر میکردند جهان عرب زودتر واکنش نشان دهد، علت بقای اسرائیل تا به امروز چه بوده و چگونه توانسته خود را به سال 2017 برساند؟
** این یک سوال مهم است. یکی از سوالاتی که اول باید مطرح میشد و علت این است که اسرائیلیها دولتهای عرب را خوب شناختهاند. قبل از سال 1948 و بعد از آن کشوری مثل اردن نبوده و آن را انگلیس برای یک نفر به اسم شاه عبدالله ایجاد کرد که به او گفته بود به این شرط حکومت اردن تشکیل میشود که با اسرائیلیها و یهودیها خوب باشید. لذا در جنگ سال 1948وقتی اسرائیل با اعراب درگیر شد، نظامیان ارتش اسرائیل نزدیک 75 هزار نفر بودند و کل ارتشهای عربی به 15 هزار نفر هم نمیرسید. ارتشهای عربی ضعیف بودند چون زیر نظر فرانسه و انگلیس بودند یعنی حتی وقتی کشورهایشان مستقل شد هنوز ارتشهایشان ضعیف بود اما یهودیها 40 هزار نفر بودند که تجربه جنگ جهانی دوم را داشتند و اسلحههای پیشرفته نسبت به اعراب داشتند.
لذا هم از نظر نظامی قویتر از اعراب بودند هم از لحاظ روابط نزدیک به شاه اردن. وقتی ارتش اردن به سرزمینهای اشغالی حمله کرد اعلام کردند تا خط تقسیم فلسطین باید اشغال شود، وقتی سازمان ملل تقسیم کرد یک قسمت را به یهودیها دادند و گفتند که کسی به این منطقه حمله نکند. یک بازی سیاسی بود به عنوان جنگ عربی، در این زمان ارتش انگلیس هنوز در مصر بود و ارتش مصر ضعیف بود و نتوانست یک کار استراتژیک انجام دهد. این یکی از دلایل است که نشاندهنده توطئه حکومتهای عربی بود که نمیخواستند بطور جدی برای آزادی فلسطین کاری کنند. دومین دلیل این است که سازمانهای مردمی مثل الفتح قبل از جنگ 6 روزه نظرشان این بود که با انجام یک عملیات تحریک آمیز یک درگیری بین اعراب و اسرائیل به وجود آورند تا بدین ترتیب ارتش اعراب برای آزادی فلسطین وارد عمل شود. جنگ 6 روزه که شد ارتش اعراب نابود شد،بخشی از جولان و کل کرانه باختری در فلسطین اشغالی اشغال شد. این جنگ فقط عملیات تحریکی برای مسائل سیاسی بود و هدف آن نابودی اسرائیل نبود.
حتی مصر هم اعلام کرد که برای صحرای سینا میجنگد. اگر کل کشورهای عرب متحد شوند این امکان هست که بعدا یک برنامهریزی صورت بگیرد اما این مسئله نه قابل تحقیق و نه نزدیک است، لذا کسی آن را مطرح نکرد. این یک نکته مهم است که مقاومت فلسطینی چه روحیهای داشته باشد، مقاومت حزب الله چه روحیهای دارد. مقاومت حزب الله وقتی شروع شد از الفتح ضعیفتر بود اما این روحیه راداشت که بگویدمن اسرائیل را نابود میکنم و اگر ارتش اسرائیل نابود میشد دیگر اسرائیلی وجود نداشت. تنها رژیمی که وجودش به ارتش وابسته است اسرائیل است. رژیمهای دیگر اگر اشغال میشدند مردمش میماندند و مقاومت میکردند اما یهودیها به ارتش چسبیدهاند. اگر به ارتش آنها لطمهای وارد شود رژیمشان متلاشی میشود. فرق این روحیه با آن روحیه و آن مقاومت این است.
لذا دراین 70 سال کسی نتوانسته خطر جدی برای ارتش اسرائیل ایجاد کند به جز مقاومت جنوب لبنان و حزب الله و بعدا غزه که از آنها یاد گرفت. در واقع تنها جایی که اسرائیل به اهدافش نرسید حمله به لبنان و غزه بود اما قبل از این مقاومت و قبل از پیروزی انقلاب ایران این عقیده وجود نداشت. این عقیده را حضرت امام(ره) ایجاد کرد وقتی فرمود اسرائیل حتما باید ازبین برود و یا سخنان حضرت امام خامنهای که میفرماید اسرائیل تا 25 سال دیگر نمیماند. اگر مقاومت به این روحیهها تکیه نمیکرد پیروز نمیشد.
*حزب الله چه جایگاهی در منطقه دارد و جایگاه و محبوبیت حزب الله و شخص سید حسن نصرالله در میان مردم چگونه است؟ آیا نبودنش بهتر از بودنش است؟ آیا اکثر مردم لبنان این اعتقاد را دارند یا معتقدند که حزبالله نماد اقتدار و مقاومت است؟
** در لبنان چند نظر وجود دارد اما بعد از جنگ سال 2000 اسرائیل علیه لبنان و آزادی جنوب لبنان و جنگ سال 2006 اکثریت مردم لبنان هم شیعه و هم سنی هم مسیحی فهمیدند که حزب الله چقدر برای لبنان مهم است، برای آزادی جنوب لبنان چقدر مهم است، چرا که اسرائیل در جنگ 2006 به اهدافش نرسید و یک ترازوی تعادل بین ارتش اسرائیل و ارتش لبنان ایجاد کرد و اسرائیل فهمید که نمیتواند به راحتی به لبنان حمله کند. حزب الله برای لبنان یک قدرت مثبت است. اما بعضیها نمیتوانند قبول کنند مثل سمیر جعجع. اینها وقتی اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد و تا بیروت آمد حتی با اسرائیل همکاری میکردند و از نظر سیاست و امکانات به عربستان چسبیده بودند و منافع آنها چنین است که به عربستان تکیه کنند. این افراد برای منفعت مردم لبنان کار نمیکنند، یکی برای اسرائیل و غربیها و یکی برای عربستان کار میکند و بالعکس تشکیلات میشل عون یا مسیحیهایی که به حزب الله نزدیکند و موافق حزب الله هستند و شیعیان لبنان و اکثریت سنیها هم به حزب الله وفادارند. دلیل موفقیت حزب الله هم همین پشتیبانی مردمی است. تشکیلات حزب الله از همین مردم است و نیرو از خارج وارد نمیکند. در روستاها و شهرکهای لبنانی مردم وفادار به حزب الله هستند و حزبالله از نظر روحی، سیاسی ،امنیتی و حتی مادی به آنها کمک میکند به همین دلیل پس از جنگ 2000 و آزادی جنوب لبنان از اسرائیل و جنگ 2006 محبوبیت حزبالله خیلی زیاد شده است به خصوص بعد از جنگ 2006 این محبوبیت زیاد شده است تا جایی که همه تعجب کردند حزبالله این قدرت را از کجا آورده است.
*یکی از مشکلات و معضلاتی که در باره فلسطین وجود دارد این است که برخی از کشورهای عربی به سمت عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی میروند و این عادیسازی را پنهان هم نمیکنند چند روز پیش هم رئیس دستگاه اطلاعاتی عربستان به سرزمینهای اشغالی سفر کرد. اسرائیل با بحرین، امارات،اردن که قبلا هم روابط رسمی داشتند، با قطر و مصر هم رابطه دارند و این روابط با اسرائیل نشان میدهد که مسئله فلسطین از صدر مسائل جهان اسلام و کشورهای عربی خارج شده است. به نظر میرسد به غیراز ایران، عراق و سوریه کشور دیگری دغدغه جدی فلسطین را ندارد. به عقیده شما چکار باید کرد که دوباره فلسطین به فرموده رهبری و امام به مسئله اول جهان اسلام تبدیل شود؟
** فلسطین هنوز مسئله مرکزی و اساسی برای ملتهای عرب و اسلامی است نه دولتها. الان معلوم شده که دولتها به فلسطین خیانت میکنند. نقاب همکاری اعراب با اسرائیل کنار رفته است و برخی از کشورهای عربی میخواهند علنی با اسرائیل همکاری کنند. به عقیده من هیچ تغییری از 70 سال پیش صورت نگرفته است. غیراز این مسئله که مقاومت جدیتر شده است و آنها ترسیدهاند و مخالفت علنی میکنند.
* یک سوال از جانب یک سری از منتقدین ایرانی میکنم که امیدوارم جواب شما متقاعدکننده باشد برای کسانی که منتقد سیاست ایران در منطقه هستند. هر بار که ایران به دنبال کمک به کشورهای مقاومت است یک عده شروع میکنند به انتقاد کردن از سیاستهای ایران که پولی که به فلسطین، سوریه و حزب الله میدهند میتوانند صرف آبادانی، ساخت و ساز و عمران ایران کنند و اگر کمک به سوریه، فلسطین و حزب الله نباشد اوضاع کشور ما بهتر میشود، شما به عنوان کسی که عرب هستید و از آن طرف به قضیه نگاه میکند و میداند که کمک ایران به آزادی فلسطین و محور مقاومت میتواند چه تاثیرات و برکاتی داشته باشد چه پاسخی به این انتقادات دارید؟
** من دغدغه ایرانی هارا میفهمم، میفهمم که در مسائل بین المللی، امنیتی و حفاظت از ایران جایگاه ایران چیست. این دلارها که در منطقه هزینه میشود ضرر نیست. اگر یک خیابان کلانتری نداشته باشد مسئله حفظ امنیت آن منطقه چه میشد؟ هرج و مرج میشد و هر اراذلی حرف خود را میزد.شما وقتی یک نیروی انتظامی ایجاد کردید، نمیگویند که چرا برای نیروی انتظامی خرج میکنید، میگویند چرا یک مدرسه ایجاد نمیکنید؟ من میگویم مدرسه ایجاد کنید اما به نیروی انتظامی هم نیازداریم، همین طور برای یک کشور ارتش و اسلحه و دفاع نیاز است اما آنها باور نمیکنند که 10میلیارد یا 100 میلیارد برای امنیت احتیاج است. اگر ایران نفت و امکانات استراتژیک نداشت کسی به ایران نگاه نمیکرد و اگر ایران یک کشور کوچک بود هم همین طور بود، اما ایران از لحاظ اقتصادی مهم است و موقعیت استرتژیک بینالمللی دارد. آمریکا، روسیه ،چین روی ایران حساب باز میکنند. اینجا دو راه وجود دارد یا اینکه بگویند من نوکر آمریکا هستم یا اینکه بگویند من منافع خودم را حفظ میکنم و استقلال و آزادی را خودم حفظ میکنم. لذا برای آنکه ایران خود را تقویت کند و استقلال خود را حفظ کند در منطقه هزینه میکند. به همین دلیل ایران میتواند بگوید من خودم میخواهم قیمت نفت را خودم تعیین کنم، به این کشور بفروشم و به آن کشور نفروشم نه مثل کشورهای عرب که از آمریکا دستور میگیرند.
*شما به خوبی توضیح دادید اما اگر پاسخ دیگری برای منتقدین دارید بفرمایید.
** هزینهای که ایران در منطقه متحمل میشود یک دهم هزینه واقعی تامین امنیت مرزهایش است. یعنی اگر به مرزهای ایران حمله شود هم از لحاظ تعداد شهدا و خونی که ریخته میشود صدها برابر هزینه دارد.
* یکی از مسائل مهم به راه حل پایان مسئله فلسطین مربوط میشود. برخی مسئله دو دولتی را عنوان میکند. به عقیده شما راهکار فلسطین در قالب دو دولتی میتواند عملیاتی شود و در راستای منافع ملت فلسطین باشد، اگر نه چه راهکاری را مطرح میفرمایید؟
** اصل مسئله فلسطین اخراج ملت فلسطین از سرزمین خودشان است و زمانی که این آوارهها برگشتند باید انتخابات برگزار شود. این از نظر الگوی اسلامی صددرصد قابل قبول است. در شرایط کنونی اختلاف دو دولت نیست از لحاظ سیاسی مسئله اخراج از مرز مطرح است. 6 میلیون فلسطینی از کشورشان اخراج شدهاند و نمیتوانند برگردند. فلسطینیها در شرایط آپارتاید زندگی میکنند. لذا این شرایط باید رعایت شود؛ حق برگشت به زمین هایشان و حق اخذ رای. مسئله دوم که من روی آن اصرار میکنم این است که راه حل ارائه شده نباید سیاسی و نژادپرستانه باشد. در ایران در کنار مسلمانان مذاهب دیگر زندگی میکنند. مسئله، برگشت به زمین و داشتن حقوق مساوی است اگر این مسائل را در دنیا مطرح کنیم کسی چیزی نباید بگوید چون این حقشان است. حالا اگر کسی نمیخواهد برگردد و در اروپا امارات یا آمریکا زندگی میکند و نمیخواهد برگردد به خودش مربوط است.کسی قبول نمیکند یک مملکت تشکیل شود که ساکنان آن از حقوق مساوی برخوردار نباشد. به عقیده من صهیونیستهای نژادپرست نمیتوانند این مسئله را تحمل کنند چرا که فکر میکنند فلسطین از لحاظ دینی مال خودشان است. طبق شرع کسی قبول نمیکند افکار عمومی هم قبول نمیکند. صهیونیستهای نژادپرست نمیتوانند بگویند من مساوی مسلمانان هستم. پس دو مسئله مهم است یکی بازگشت فلسطینیها و دوم حق اخذ رای.
* به عنوان سوال پایانی در شرایط کنونی ما در حال تجربه انتفاضه سوم هستیم که افت و خیزهای زیادی داشته است. بعضی وقتها شدت گرفته و گاهی افت داشته است از یک طرف دستگاه اطلاعاتی آمریکا(سیا) پیش بینی کرده که بقای رژیم صهیونیستی تا 20 سال آینده محل تردید است .مقام معظم رهبری نیز فرمودهاند اسرائیل تا 25 سال آینده وجود نخواهد داشت.آیا با توجه به انتفاضه ملت فلسطین بقای اسرائیل را در خطر میبینید و به فرموده رهبری اسرائیل را در 25 سال آینده نخواهیم دید؟
** این مسئله به خاطر اثر انتفاضه نیست بلکه اثر روحی مقاومت است، یک نفر که اسلحه ندارد یا با ماشین زیر میگیرد جرأت زیادی دارد، اینها حتی عضو یک سازمان هم نیستند. خود مردم هستند که مقاومت میکنند.اما اینها باعث نابودی اسرائیل نمیشود.
اسرائیل از درون نابود میشود. مقاومت فلسطین و لبنان هرروز از روز پیش آماده ترند و درست است که الان جنگ نیست اما خود اسرائیلیها میدانند که بچههای غزه روز به روز خودشان را برای جنگ بعدی آماده میکنند. هم از لحاظ تسلیحات و هم از نظر تعداد پرسنل. اسرائیلیها احساس خطر جدی کردهاند همان طور که سید حسن نصرالله میگوید نه فقط یک نقطه بلکه همه فلسطین اشغالی حتی مرزهای آبی به عرض 300 کیلومتر در تیررس مقاومت است. یعنی امنیت اسرائیل از بین رفته است. جنگهای غزه نمونه خوبی است و من مطمئنم در آینده نزدیک اسرائیل وجود نخواهد داشت و در جنگ بعدی شمال جنوب و همه مناطق اسرائیل در تیررس مقاومت اسلامی خواهد بود.ارتش اسرائیل نابود شدنی است و این یک چیز ملموس است. خود اسرائیلیها هم به این مسئله اعتراف کردهاند. انتفاضه از این نظر مهم است که یک کودک 12 ساله یا دختر 16 ساله برای حمله به صهیونیستها شهید میشود و این نشان میدهد که با دست خالی میخواهند مبارزه کنند و صهیونیستها را از بین ببرند. حالا تصور کنید اگر اسلحه داشتند چکار میکردند. مردم وقتی روحیه انقلابی پیدا میکنند پیروز میشوند.
http://kayhan.ir/fa/news/100758
ش.د960006