(فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز – زمستان 1382 – شماره 44 – صفحه 252)
پيش از دوره شوروي، آجاريها طرفدار اسلام اهل سنت بوده و در اسناد دولتي روسيه به عنوان معتقدين اسلامي با ايمان و مخالفان ثابت قدم نيروهاي مسيحي كه قصد تسلط بر منطقه را دارند، توصيف ميشدند. در دوره شوروي، سياستهاي دولتي موجب تضعيف نهادهاي مذهبي مسلمان گرديده و اسلام را بيشتر در قلمرو داخلي محدود مينمود. با اين وجود با گذشت زمان روشن شد كه اسلام اهميت خود را به عنوان يك پناهگاه شخصي حفظ كرده است.
عليرغم دوام اسلام در دوران شوروي، فرآيند گرايش به مسيحيت پس از فروپاشي شوروي، شتاب گرفت. اين روند به موازات تاسيس كليساهاي جديد و مدارس مذهبي صورت گرفت كه هر دوي آنها بخشي از اهداف كليساي ارتودوكس گرجستان براي ترويج مسيحيت در منطقه بوده است.
براي درك زوال اسلام و پيشرفت مسيحيت، لازم است اين روند در پرتو موقعيت ساختاري آجاريا در دوره اداره آن توسط گرجستان (شوروي) و چاچوب ايدئولوژيكي مورد بررسي قرار گيرد. ويژگيهاي موقعيت آجاريا به ناسازگاري هويتهاي ملي و مذهبي منجر گرديد كه نمودهاي آن در زندگي روزمره تجلي مييافت. همانطوري كه هويتهاي مذهبي و ملي در آجاريا شديدا در هم تنيده است، دگرگوني در ماهيت كشور تاثيرات مشخصي در استحكام و تركيب مرزبندي نوين مذهبي داشته است.
عدم تسلسل و پيوستگي
رهبريت سياسي آجاريا و فرهيختگان محلي نظرات روشني در خصوص اسلام دارند. آنها اسلام را به عنوان بازمانده نامطلوبي از دوره عثماني قلمداد كرده و تاكيد مينمايند كه اشاعه كامل مسيحيت در آجاريا صرفا به عامل زمان بستگي دارد. گرايش به مسيحيت نوعي بازگشت آجارها به ايمان فطري گرجي به تكميل روند اتحاد دوباره آنها با ملت گرجستان تلقي ميگردد تلاشهاي مربوط به پراكنده ساختن اتباع گرجي در ميان ساكنان آجاريا به اواخر قرن نوزدهم باز ميگردد. زماني كه كنترل سياسي بر منطقه از عثمانيها به امپراتوري تزاري تغيير يافت. اين تلاش نخستين تا اندازه زيادي ناموفق بوده است و تا دوره شوروي، سكنه آجاريا خود را در درجه نخست برحسب مذهب و مكان معرفي مينمودند.
تلاشهاي شوروي براي محدود ساختن نفوذ اسلام نتايج ديرپايي داشته است. مقامات شوروي در اواخر دهه 1920 به دستگيري و تبعيد تعدادي از رهبران مذهبي مبادرت ورزيدند و اغلب مساجد و مدارس مذهبي را در آجاريا بسته و يا تخريب نمودند. چنين اقداماتي به سياستهاي الحادي در ساير نقاط اتحاد جماهير شوروي شباهت داشت، ولي شيوه رخ دادن آنها غير متداول بود. رژيم شوروي به آجاريا حالت خودمختاري داده بود ولي نه براساس مليت و يا قوميت متداول بلكه برحست تعلق و وابستگي مذهبي اين خودمختاري داده شده بود. اين بدان معني بود كه آجاريها قادر به پيش بردند منافع خود بنام پيشرفت ملتها نبودند، زيرا در طبقهبندي از گروه آنها، آجاريها گرجي محسوب ميشدند و صرفا بنا به پيشينه مذهبي خويش متمايز قلمداد ميگرديدند. علاوه بر اين، تا مدت زيادي نخبگان سياسي آجاريا غالبا مركب از گرجيهاي غير مسلماني بودند كه احساسات ضد تركي و ضد اسلامي شديدي داشتند و مشتاقانه سياستهاي شوروي را در جهت محدود ساختن نفوذ اسلام ميپذيرفتند.
اين عوامل مشكلات جدي براي ساختار سازماني اسلام ايجاد نمودند، مشكلاتي كه غلبه بر آنها حتي پس از فروپاشي شوروي نيز بسيار مشكل بود. در دوره شوروي، آجاريهاي مسلمان خود را گرجي قلمداد مينمودند. كارايي گفتمان ملي در آجاريا به اين دليل بود كه ابراز هويت ملي گرجي تا حدودي جدا از مذهب بوده است. به عبارت ديگر، از آنجايي كه مذهب در گستره عمومي مجاز نبود، آجاريها ميتوانستند خود را گرجي نشان دهند. اين روند امور در اواخر دهه 1980، زماني كه بدنبال خيزش ملي، مليت گرجي پيوستگي دوبارهاي با مسيحيت پيدا نمود، تغيير يافت. در گفتمان غالب در حال ظهور، هويتهاي گرجي و اسلامي ناسازگار، براي آجاريهايي كه خود را مشمول هر دوي آنها ميديدند، شرايط بغرنجي را بوجود آورد.
ناسازگاريها
الحاد دولتي و تفوق استدلال ملي گرجي، شالودهاي را براي تسريع در اشعه مسيحيت در منطقه، پس از فروپاشي كمونيسم، فراهم نمود اين امر با نگرش به شيوه تعامل هويتهاي مذهبي و ملي در زندگي روزمره بيشتر نمايان ميگردد. در دوره پس از شوروي، انتظارات بيشتري از آنچه كه لازمه مسلماني بود، در مقابل كثرت تقاضاها براي ابراز وفاداري به مليت گرجي، وجود داشت. اين امر سكنه آجاريا را بر آن داشت تا هويت اجتماعي خويش را از راههاي جديدي بازگو نمايند.
در جريان اين پژوهش در آجاريا، براي آنها متداول نبود كه خود را متمايز از گرجيها معرفي نمايند و اغلب مردم بوضوح نشان ميدادند كه خود را گرجي تلقي مينمايند، البته بعضي مواقع تصريح ميكردند كه آنان گرجيهاي مسلمان هستند. آنها تاكيد داشتند كه مذهب و مليت مقولات متفاوتي هستند، اما تمايز ميان آن دو اغلب مشكل ميباشد. براي مثال، مسلمانان جوان بيشتر از رويارويي دردناك با گرجيهاي مسيحي صحبت مينمودند كه طي آن پيوند مذهبي آنان مورد چالش و يا ريشخند قرار ميگرفت و با خفت و خواري تاتار و يا ترك خوانده ميشدند.
مشكلات مربوط به تطبيق دادن هويتهاي اسلامي و گرجي با سيستم جديد آموزشي و تاكيد زياد رسانه منطقهاي و ملي به سنت مسيحي گرجي و عناصر مسيحي در زبان، فرهنگ و تاريخ گرجستان، تشديد گرديد. مشكلات احياء و يا حفظ سبك زندگي اسلامي در بسياري از جنبههاي زندگي روزمره مشهود بود. براي بيشتر آجاريهاي مسلمان، خواستههاي جديد اسلام در مقابل شيوههايي كه آنان تا كنون در زندگي خود داشتند، قرار ميگرفت. البته عدم رعايت الزامات مذهبي در دوره شوروي نيز گناه تلقي ميشد ولي اينك اين موضوعات اهميت بيشتري پيدا كردهاند.
آگاهان امر اذعان دارند كه در دوره شوروي تركيب هويت اسلامي با يك سبك زندگي كه از نرمهاي رفتار اسلامي تخطي مينمود. كاملا طبيعي بود. براي هر فردي در مشاغل عمومي رعايت الزامات مذهبي پيوسته مقدور نبود و اين امر حتي توسط رهبران مسلمانان نيز مورد پذيرش قرار گرفته بود. همانطوري كه يكي از مطلعين ميگويد: ما به كسي كه در سر كار خود مشروب ميخورد و يا به ميهمانان خود شراب تعارف ميكرد، به ديده زشت نگاه نميكرديم اين امور به سادگي قابل اجتناب نبود، ولي در حالي كه پذيرفته شده بود كه يك فرد مسلمان الكل بنوشد، گوشت خوك بخورد و يا روزه خود را ترك نمايد. امروزه خودداري از عمل به وظايف مذهبي در عين داشتن هويت اسلامي بسيار دشوار ميباشد.
امكانات جديد براي ترويج مذهب پس از سوسياليسم، انتظارات مربوط به چگونگي رفتار مسلمانان را تغيير داد. آگاهان اغلب متذكر ميشوند كه سنن ميهماننوازي و معاشرتپذيري گرجي مستلزم تخطي از مقررات مذهبي بود. يكي از آنان ميگويد: ما سنت ديرپاي خوردن شراب را داشتيم. بايد با آن پذيرايي نموده و يا از آن استفاده ميكرديد، اگر اظهار ميداشتيد كه نوشيدن الكل در خانه شما مجاز نيست، مردم تصور نامطلوبي از آن داشتند و يا اگر بيان ميكرديد كه گرجي نيستند، چنين تصوري ايجاد ميشد. در گرجستان تشريفات آشاميدن مشروب بخش مكملي را نمود زندگي روزانه، وجه مشخصه افراد و نشان دادن قدرداني و احترام تلقي ميگرديد. همچنين، در آجاريا آشاميدن مشروب نشانه محكمي از گرجي بودن ميباشد خودداري از آن نه تنها موقعيت اجتماعي فرد را با مشكلاتي روبرو ميسازد، بلكه به عنوان كنار نهادن مليت گرجي تلقي ميگردد.
زماني كه آجاريهاي مسلمان درباره آرزوهاي خود سخن ميگويند، معضل مشابهي نيز پديدار ميشود. بسياري از مسلمانان جوان احساس ميكنند كه اسلام بجاي پيش بردن آنها موجب عقبماندگي آنان شده است. آنها از اينكه اصرار رهبران مسلمانان براي آموزش زبان عربي به بچهها بر عملكرد آنها در مدارس تاثير داشته و يك زندگي اسلامي ممكن است آينده آنان را با اشكال مواجه كند، نگراني دارند، اين مسلمانان جوان اغلب به سبك زندگي شهري كه طي سالهاي اخير پيوند روشنتري با مسيحيت داشته، گرايش دارند.
اين معضلات نشانگر ناسازگاري بعضي از برداشتهاي اسلامي با الزامات جامعه ملي بزرگتر ميباشد. اين ميراث از دوره شوروي بر جاي مانده است. در آن زمان، نمايههاي فرهنگ و قوميت از تمام معاني اسلامي تهي بود. اين به آن معني است كه سبك زندگي مسلمانان با لسان قوميت و فرهنگ نميتوانست توجيه گردد، ولي در مقابل، به عنوان سنن روستايي و يا مقوله بجاي مانده از گذشته دور، ميتواند تلقي شود. اين امر به عدم توان اسلام در نمود «فرهنگي» و «قومي» آن، حداقل در ميان آناني كه آرماني ملي گرجي را پذيرفتهاند، منجر گرديده است. اين سختيها به شكافهاي محتملي در مرزبندي دلالت دارند. طي ده سال گذشته، تعابير جديدي از اسلام ارائه گرديده و زندگي افراد نيز دگرگون شده است.
مرزبنديهاي هويتي
ساكنان آجاريا به معضلات فوق واكنشهاي متفاوتي نشان دادهاند. شمهاي از آنچه كه در مركز ناحيه Khulo – شهري با شش هزار سكنه واقع در ارتفاعات آجاريا - جمعآوري شده دورنمايي بيشتري را در روند تغييرات مذهبي نشان ميدهد. خانوادههايي كه يك يا چند نفر از اعضاي آن طي سالهاي اخير به اين مسيحيت درآمدهاند، بطور مشخص به طبقه متوسط شوروي تعلق داشتهاند. آنها ارزشهاي زيادي به تعليم و تربيت قائل بوده و فرزندان خود را براي تحصيل در دانشگاهها به شهرهاي گرجستان فرستادهاند.
افرادي از اين خانوادهها داراي موقعيتهاي در ساختار دولتي بوده و اغلب بخشي از عمر خود را در نواحي شهري گرجستان سپري كردهاند. آنها تمايل كمتري به آداب و ستنهاي محلي داشته و بيشتر موافق آن چيزي بودند كه به عنوان جامعهگرجي «نوين» و «متمدن» جلوهگر ميباشد. شاغلين دولتي، معلمين و افرادي در سطوح مديريتي بالا در ميان مسيحيون جديد بطور شاخص ديده ميشوند. اين طبقه تحصيل كرده فعالانه در توسعه هر چه بيشتر مسيحيت مشاركت دارند، زيرا موجب تقويت گفتمان مليگرايي مسيحي در آجاريا در ميان دانشآموزان و در مطبوعات گرديده و از موقعيت اجتماعي آنها به عنوان واسطههايي بين نخبگان سياسي و مردم محلي ناشي ميگردد. علاوه بر آن، گرايش فزاينده طبقه متوسط به مسيحيت به انزواي هر چه بيشتر مسلمانان كمك مينمايد.
خانوادههايي كه حداقل بطور صوري به اسلام وفا دارند، تمايل به اشتغال در بخشهاي مرتبط با كشاورزي و فني دارند. آنها غالبا فقط داراي آموزشهاي ابتدايي بوده و معمولا در درون منطقه ازدواج نمودهاند. آنها از تمايلات مذهبي خود برحسب هويت خانوادگي و اجتماعي دفاع نموده و تاكيد ميكنند كه به باورها و ارزشهاي والدين و نياكان خويش وفادار باقي ماندهاند. آنها در عين حمايت از ارزش و سنتهاي اسلامي تا حدودي رسالت مليگرايي گرجي را نيز پذيرفتهاند. اين موضع دو پهلو، ناسازگاري وظايف اسلامي با الزامات رفتار گرجي در زندگي روزمره را بر طرف نساخته و به معضلاتي انجاميده كه به مرور ايام اغلب به كنارهگيري از درگيري مستقيم در مذهب منجر گرديده است. به بيان ديگر، اين مسلمانان در محيطي عمل نمودهاند كه در آن شناخته شدن با اسلام با مقررات كشوري كه در آن زندگي ميكنند، در تضاد قرار ميگيرد.
بهرحال، در ميان نسل جوانتر، كساني هستند كه راههاي جديدي را براي تلفيق گفتمانهاي رقابتي در زندگي شخصي خود را يافتهاند. تماسهاي جديد در طول مرزبنديهاي نفوذ ناپذير گذشته با تركيه، چشماندازهاي جديدي از اسلام ارائه نموده كه با آرمان آجاريها براي آينده سازگار به نظر ميرسد. مردان جواني كه در تركيه تحصيل نمودهاند، نوع پالايش شدهاي از اسلام را با خود آوردهاند كه جايگزيني براي اسلام روستايي مورد اعتراض آنها ميباشد. علاوه بر اين، آنها با استفاده از مدل تركيه در صدد اثبات اين امر بر آمدند كه نوگرايي و اسلام متقابلا منحصر بفرد نميباشند.
جالب آنكه در ميان آناني كه كمترين نگراني را از گفتمان ملي و تصوير منفي آن از اسلام دارند، پيشگاماني بودند كه در فعاليتهاي تجاري بين كشورها درگير بودند. بنظر ميرسد كه براي آنان اسلام به عنوان مامن امني بوده كه ناپايداريهاي پس از دوره سوسياليسم را بهبود بخشيده و در برقراري تماس به هنگام سفر آنان به تركيه، قفقاز و آسياي مركزي، به عنوان يك منبع هويت مشترك ارزشمند بوده است. اين مثالها بيانگر آن است كه ممكن است كشور مركزيت خود را در چگونگي تصورات ذهني مردم از زندگي از دست بدهد. گشوده شدن مرز با تركيه در دهه 1990 و كاهش توان كشور براي تامين نيازهاي زندگي ممكن ا ست مردم را وادار نمايد تا زندگي خود را حول نقاط محوري ديگري در شبكههاي تجاري بين كشورها و يا مراكز مذهبي در جهان اسلام بنا نمايند.
در آجاريا مرزبندي بين اسلام و مسيحيت در حال دگوگوني است علاوه بر جابجايي اين مرزبندي به نفع مسيحيت، اهميت آن نيز متحول شده است.
پينوشت:
اين متن توسط Mathijs Pelkmans (دوره دكتري دانشگاه آمستردام) در شماره 12 مورخ ژوئن 2003 نشريه ISIM وابسته به موسسه بينالمللي مطالعه اسلام در جهان نوين درج گرديده و بوسيله آقاي سعيد تقيزاده ازانگليسي به فارسي ترجمه شده است.
ش.د820540ف