وقتی انگاره های مسئولین با اصول اسلامی زاویه پیدا کند تضمینی نیست که اقداماتی مغایر با اصول اسلامی اتفاق نیفتاده باشد که جامعه از آنها بی اطلاع است و یا در آینده چنین مسائلی در خفا اتفاق نیفتد.
شاید وقتی کارل مارکس از روبنا و زیربنا سخن گفت به تأثیر برخی اقدامات بر اقدامات دیگر می اندشید، موضوعی که لایه ای از حقیقت در آن نهفته است. تقریبا امروز همه پذیرفته اند که رفتار ما متأثر از اندیشه ماست. با این حال ما شاهد تناقض بین گفتار و کردار بعضی از افراد هستیم. دلیل آن را باید در ریشه اندیشه ها جستجو کرد که ما آن را انگاره ذهنی می نامیم. در حقیقت زیربنای رفتار ما را انگاره ها ی ذهنی ما شکل می دهند. انگاره ها اگرچه مبنای هیچ گونه مبنای استدلالی ندارند و مانند اعتقادات عمیق نیستند اما نسبتا پایدارند.
انگاره ها را می توان فرضیاتی دانست که برای انسان ملکه شده وانسان خواسته یا ناخواسته به آنها پایبند است. انسان همواره با علم خود، توانمندی های خود و امکانات موجود سعی در حرکت در مسیر انگاره های خود دارد و اگر این انگاره ها منحرف شوند به یقین انسان را نیز به انحراف خواهند برد. می توان ادعا کرد جدلی که امروز در تحولات سیاسی داخل کشور ما روی داده است حاکی از تقابل انگاره هاست. برای روشن شدن مطلب چند مثال کوتاه بیان می کنم.
رخ دادن فساد در جامعه بسیار بد است ولی امری نسبتا طبیعی است چرا که انسان ها با غریزه مال دوستی به این سمت کشیده می شوند و اگر ابزاری برای کنترل آن وجود نداشته باشد و یا ضعیف باشد زمینه رخ دادن فساد به وجود آمده و در نهایت فساد رخ می دهد. اما به مراتب بدتر از رخ دادن فساد دفاع از فساد است که مسئولی بخواهد به انحاء مختلف آن را توجیه کند. مثلا موضوع را ناشی از بیکاری، کم اطلاعی، کم بودن میزان فساد و ... عنوان کند. این رفتار و گفتار حاکی از این واقعیت است که فساد در ذهن آن مسئول قبح چندانی ندارد. این انگاره باعث شده است که مسئول در برابر فساد، چنین موضعی بگیرد.
مثال دیگر بحث حقوق های نجومی است. همه واقفند که دریافت حقوق بیش از حد از بیت المال به نوعی دست درازی به اموال عمومی تلقی شده و کار بسیار ناشایستی است. اما عده ای می گویند که مگر جمع این حقوق های نجومی چقدر بوده است؟ مجموع این ارقام در مقابل بودجه دولت رقم سنگینی نیست که تأثیری بر اقتصاد کلان جامعه داشته باشد؛ و یا فرد دیگری آنها را ذخیره های انقلاب معرفی می کند. این اظهارات سوای از درست یا غلط بودن حاکی از این است که انگاره ذهنی مسئولین این است که حق مدیران این است که نسبت به مردم دریافت های بسیار غیر متعارفی داشته باشند. این انگاره ها در تناقض آشکار با مبانی دینی ما قرار دارند.
موضوعی که امروز در رسانه ها بسیار به آن پرداخته می شود ماجرای سند 2030 و ابلاغ و اجرای آن توسط دولت یازدهم است. اینکه سند 2030 چه محتوایی دارد و آیا با آموزه های اسلام همخوانی دارد یا ندارد یک موضوع بسیار مهم است که اهل فن باید به صورت دقیق به آن بپردازند اما چه چیز باعث شده است تا مسئولین ما در امور تربیتی و خانواده یک سند بین المللی که اتفاقا هیچ کدام از کشورهای اسلامی آن را نپذیرفته اند را بپذیریند و ابلاغ و اجرا کنند؟ اگر این انگاره ذهنی در مسئولین وجود داشته باشد که ما باید برای رسیدن به دروازه های پیشرفت غرب، اصول تربیتی آنها را مقدم بر اصول تربیتی اسلام بدانیم و این انگاره ذهنی منجر به چنین تصمیمی شده است این سؤال مطرح می شود که آیا در مسائل دیگر که ما از آن ناآگاهیم نیز چنین رویه ای ادامه پیدا کرده است؟
سند 2030 پس از بررسی دقیق توسط کارشناسان یا رد می شود و یا مشروط پذیرفته می شود اما مسأله مهمتر آن است که وقتی انگاره های مسئولین با اصول اسلامی زاویه پیدا کند تضمینی نیست که اقداماتی از این دست اتفاق نیفتاده باشد که جامعه از آنها بی اطلاع است و یا در آینده چنین مسائلی در خفا اتفاق نیفتد. صراحت در تصمیم گیری و اعلام مواضع توسط مسئولین به ویژه دولت که مورد تأکید مقام معظم رهبری است می تواند نشان دهد که انحرافی در انگاره های ذهنی آنها نیست.