(روزنامه جوان – 1396/03/08 – شماره 5102 – صفحه 5)
كاخ و كوخ دو واژه در ظاهر هموزن اما با ماهيت كاملاً متضاد هستند. كاخ كنار كوخ بنشيند ميشود كرور كرور سؤال و ابهام كه بايد جواب داده شود، به خصوص اگر كاخنشينها انگشتنما هم شوند. اينجاست كه ديگر توجيه كارساز نيست. كارد كه به استخوان برسد هيچ توجيهي جواب نميدهد. پس راه ديگري بايد جست و چه راهي بهتر از اينكه سؤالهاي اعصاب خردكن و منشأ آنها را لجنمال كني تا ديگر كسي سراغشان نرود. لجنمالي حربهاي قديمي اما اغلب مواقع كارساز است. اين چند خط، حكايت يك لجنمالي است.
روشن شدن چراغ قرمز
رسوايي حقوقهاي نجومي كه درآمد، چراغ قرمز هم براي خيليها روشن شد و حجت زماني تمام شد كه رهبر انقلاب نجوميبگيران را فاقد صلاحيت براي تصدي شغلهاي مديريتي عنوان كردند. شايد برخي تصور ميكردند كه حقوقهاي نجومي هم جنجالي زودگذر است كه سر و صداي آن چند وقت ديگر ميخوابد اما اين چراغ قرمز كمكم چراغ ذهن خيليها را روشن كرد. صحبت از شركتهاي خصوصي و ثروت هزار ميلياردي برخي آقايان شد و بعد هم اينكه ثروتهاي فوق چه نسبتي با مديران تراز اول يك نظام اسلامي دارد. كمي جلوتر و ميان معركه انتخابات محرك خيليها براي نه به دولت چنين ثروتهايي بود؛ ثروتي كه اشرافيگري ميآورد و بعد خوي اشرافيگري و خيلي قبلتر امام محرومان و مستضعفان بود كه فرمودند خوي اشرافيگري را نبايد به ميان مسئولان راه داد. بگذريم انتخابات با تمام حرف و حديثها تمام شد و دولت مستقر چهار سال بعد را هم پاستورنشين يا شايد «سعدآبادنشين» شد ولي چه كسي ميتواند بگويد ديگر كسي از همنشيني كاخ و كوخ و مديران اشرافي چيزي نپرسد. ديگر حرف و حديثي از حقوقهاي نجومي و اختلاس در ميان انواع و اقسام صندوق بازنشستگي به ميان نيايد.
در اين زمانه نميتوان به كسي گفت «نپرس» و اوضاع زمان خرابتر ميشود كه جوابها قانعكننده نباشد، اينجاست كه حربه لجنمالي به كار ميآيد.
به ثروت ما گير ندهيد
«بايد با اين حسينها حرف زد» اين جمله بخشي از پاسخ مشاور ارشد دولت در پاسخ به يادداشت يكي از جريدهنويسان انقلابي است، با اين حال بخش ديگري از يادداشت تلگرامي «حسامالدين آشنا» با هشدار امنيتي همراه است؛ هشداري كه البته نشانهاي از سابقه امنيتي اين مشاور فرهنگي بود. «ظهور نئوفرقانيسم» جان كلام اين هشدار امنيتي است.
جالب اينجاست كه چند روز بعد تيتر اول گزارشي در روزنامه شرق خط جديدي را آشكار ميكند. «قاضيزادههاشمي» وزير بهداشت و درمان از مطرح شدن مال و منال ميلياردي مديران دولتي در جريان رقابتهاي رياست جمهوري مينالد و شايد به صورت اتفاقي آن را به گروهك فرقان منسوب ميكند و براي اثبات سخنان خود پاي «شهيد مطهري» را به ميان ميكشد كه فرقان با ادعاي عدم سادهزيستي ايشان را به شهادت رساند.
علي مطهري نيز در همين شماره از روزنامه شرق با مطرح كردن روحيات ماركسيستي گروهك فرقان و ارتباط دادن به برخي انتقادات فعلي از اشرافيگري مديران دولتي مينويسد: آنها تحت تأثير افكار ماركسيستي، هركس را كه خانه خوب يا در شمال شهر داشت، مورد انتقاد و حمله قرار ميدادند. به شهيد مطهري انتقاد ميكردند كه چرا خانهاش در قلهك است و ماشين و راننده دارد. كارشان تظاهر و ريا بود. شيخي بود به نام آشوري از طلاب مشهد كه مظهر اين تظاهر و ريا بود و با گروه فرقان همكاري نزديك داشت. هميشه لباسهايش وصلهدار و كثيف بود و روي فرش نمينشست و بسياري از جوانان و دانشجويان را فريب داده بود.
متأسفانه امروز هم افكاري شبيه افكار آنها پيدا شده. دائم ميگويند خانه فلاني چند متر است و ماشينش داخلي است يا خارجي. ظاهر را چسبيدهاند و محتواي اسلام را رها كردهاند. وي در ادامه با اشاره به برخي تجربيات خود در دوران انتخابات رياست جمهوري مينويسد: در سفر اخير خودم به اروميه زماني كه از جلوي ستاد انتخاباتي يكي از كانديداها با خودروي ميزبان رد ميشديم، چند جوان و نوجوان كه من را شناخته بودند، آمدند جلو. مهمترين حرفشان اين بود كه آقاي مطهري چرا سوار ماشين خارجي شدهايد؟ گفتم اولاً اين ماشين خارجي نيست و داخلي است، ثانياً ماشين من نيست و ماشين ميزبان است، ثالثاً چه اشكالي دارد كه انسان سوار ماشين خارجي شود؟ بياختيار ياد گروه فرقان و فضاي سالهاي مشرف به پيروزي انقلاب افتادم و البته تأسف خوردم كه چرا برخي جوانها و نوجوانهاي ما اين قدر سطحي شدهاند و تحت تأثير شعارهاي عوامفريبانه قرار ميگيرند.
حالا سؤال اينجاست كه خط معترضان به مديران اشرافي به گروهك فرقان ميرسد يا شهيد مطهري در رديف تاجران و مديران هزار ميلياردي رفته كه مديران دولتي خود را در هيئت مطهري ديگري ميبينند.
قطع ارتباط با ولايت، نقطه اصلي سقوط فرقان
فرقان و فرقانيسم محكوم بوده، هست و خواهد بود تا زماني كه خون مطهريها و مفتحها چراغ راه جبهه انقلاب باشد.
«گودرزي» رهبر 20 ساله فرقه فرقان كه امام را به سوگ فرزند معنوي خود نشاند نه نشاني از روشنبيني فقاهت داشت و نه ارتباطي با ولايت فقيه و شايد خود را ولي بحق پير دانش ميدانست. گودرزي و پيروانش با دركي ناقص از اسلام و قرآن و گرتهبرداري از سخنان دكتر علي شريعتي رهبران برجسته فكري همچون شهيدان مطهري و مفتح را به جرم وابستگي به خط زر و زور و تزوير به خاك و خون كشيدند. اين افراد به استناد سخنان و كتاب «توحيد» حبيبالله آشوري با انقلاب به بهانه سادهزيستي درافتادند كه انتهاي راه آنها بر همه روشن است. حبيبالله آشوري روحاني به ظاهر سادهزيستي بود كه حتي بقيه روحانيون را به تجملگرايي متهم ميكرد و در كتاب توحيد خود با التقاطي عجيب و غريب صداي برخي از بزرگان حوزه را درآورده بود. در اين ميان مجادلات وي و شهيد مطهري در خصوص محل اقامت وي نيز بسيار مشهور است. بعدها اعضاي جوان گروهك فرقان با استناد به همين كتاب بود كه شروع به ترور برخي از شاخصترين اعضاي انقلاب كردند. با اين حال آنچه سبب شد تا گروهك فرقان به دنبال ترور و تروريسم برود، جمود فكري و دوري آنان از روحانيت اصلي و انقلابي بود.
خط فرقان و خط اشرافيگري
حالا سالها از آن زمان گذشته است، شايد كساني كه در آينده قصد دارند جوانان انقلابي را متهم به پيروي از فرقانيسم كنند به اين سؤال پاسخ دهند كه آيا تقبيح اشرافيگري خواسته ولايت نيست؟
چه نسبتي ميان شهيداني همچون مطهري و مفتح با برخي مديران اشرافي وجود دارد كه انتقاد از آنان مساوي با ترور بزرگان ابتداي انقلاب دانسته شود. آيا در صحيفه نور دهها فراز از همان پير جماران نيست كه از ضرورت خدمت به كوخنشينان، پابرهنهها و گودنشينان و مذمت اشرافيگري سخن ميگويد، اگر پاسخي به سؤالات جوانان انقلابي نداريد، سكوت بهترين كار است. سكوت در مقابل دهها سؤالي كه در مقابل عملكرد سالهاي گذشته مديران وجود دارد و حالا در ذهن بسياري از همين جوانان و اعضاي تك تك اين جامعه لانه گرفته است؛ كساني كه نه به دنبال خط ترور هستند و نه به دنبال سادهزيستي بيش از اندازه كه به دنبال حذف كسي از جامعه باشند. لجنمال كردن اين سؤالات با متهم كردن فرقانيسم چيزي نيست كه بتواند اين نقيصه را بپوشاند.
ش.د9600557