صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۷  ، 
کد خبر : ۳۰۱۸۶۹

یادداشت روزنامه های 22 خرداد1396

شست و شو نشوید لطفا!


محمد ایمانی در کیهان نوشت:


1- دیدن رفتار داعشی‌های مفلوک که حتی به زن و کودک رحم نمی‌کنند، هر انسان با شعوری را منزجر می‌کند. در این چند روزه دیدم کسی را که میانه اش با نظام خوب نیست، اما لعنت می‌فرستاد به عوامل ترورهای اخیر و می‌گفت اینها ایرانی نیستند، بی‌شرف و وطن فروش هستند. سران این گروه‌های تروریستی غالبا توسط سرویس‌های جاسوسی خریده می‌شوند اما در بدنه آنها آنچه اتفاق می‌افتد، شست و شوی مغزی است. قبیل این سقوط انسانی درباره سازمان مجاهدین خلق (منافقین) اتفاق افتاد و از آدم‌های خلع اراده شده، ماشین کوکی مهیای جنایت و خیانت ساخت.


2- همه ما آزرده و غمگین شدیم از اینکه تروریست‌های شست و شوی مغزی شده، 18 هموطن بی‌گناه را به شهادت رساندند. حق هم همین است. اما آیا در مقیاس‌های بزرگتر سیاسی و فرهنگی با همین نفوذ و شست و شوی ذهنی که به تغییر باور و خلع شرافت و وطن فروشی یا بی‌تفاوتی افراد نسبت به کمین و شبیخون دشمن منتهی شود، مواجه نیستیم‌؟ از عوام تا خواص، چقدر در رنج و نگرانی  یا بی‌تفاوت هستیم که مثلا هر روز در فضای بی‌در و پیکر و بی‌محافظ رها شده مجازی یا تلگرامی، چند ده برابر شهدای روز چهارشنبه ترور، قربانی جنگ نرم و بی‌سرو صدای فرهنگی می‌شوند؟ باید چند خانواده دیگر از هم بپاشد و چند جوان دیگر از بین بروند تا احساس خطر کنیم؟


3- رهبر حکیم انقلاب، سوم آذر 1395 به مسئله‌ای مهم اشاره کردند و فرمودند «جنگ نرم، خیلی خطرناک‌تر از جنگ سخت است. در جنگ سخت، جسم‌ها به خاک و خون کشیده می‌شوند ]ولی[ روح‌ها پرواز می‌کنند و می‌روند به بهشت. در جنگ نرم، اگر خدای ناکرده دشمن غلبه بکند، جسم‌ها پروار می‌شوند و سالم می‌مانند، روح‌ها می‌روند به قعر جهنم؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است». ما، قربانیان ترور فیزیکی را تجلیل می‌کنیم اما آیا قربانیان ترور فرهنگی نیز که لگد به خانواده و همسر و فرزند - یا مملکت خود در مقیاس مدیریت ملی‌- می‌زنند، قابل تقدیرند یا مستوجب مواخذه؟ مقتدای انقلاب 6 خرداد 95 در دیدار اعضای مجلس خبرگان و درباره جنگ نرم خاطرنشان کردند «این آن چیزی است که بنده مکرر تذکر می‌دهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ و آن عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم، تغییر محاسبات».


4- تازه‌ترین شماره مجله آمریکایی نیوزویک اختصاص به یک گزارش سیاسی-فرهنگی دارد. در تصویر روی جلد،  شهروندان در حالی که هر کدام سرشان به گوشی خودشان گرم است،  در حال حرکت به سمت مرکز رای‌گیری هستند. سوال روی جلد این است «HOW BIG DATA IS CORRUPTING DEMOCRACY? چگونه اطلاعات و داده‌های عظیم، دموکراسی را فاسد و خراب می‌کند؟» نیوزویک در پاسخ این سوال، تیتر زده است: « BRAIN WASHED. شست‌وشوی مغزی»! مجله آمریکایی نگران شده که دموکراسی، به واسطه بمباران اطلاعات و مسخ شخصیت شهروندان، در حال  فاسد شدن است. آیا برخی از متولیان فکر و فرهنگ و سیاست ما به اندازه مجله آمریکایی، نگران افکار عمومی یا باورهای نخبگان و تصمیم سازان هستند؟    


5- برای برخی سیاستمداران همین‌قدر که فضای مجازی و مثلا تلگرام بتواند ذهن مردم ما را شست و شو دهد و  تبدیل به شبکه رای چشم و گوش بسته کند، کافی است تا مدافع سینه چاک رها شدگی فضای مجازی شوند! پس تکلیف «فلینظر الانسان الی طعامه» و تغذیه فکری یک جامعه و سلامت و امنیت آن چه می‌شود؟! در پاسخ، شانه هایشان را بالا می‌اندازند یا درباره ارزش آزادی مغالطه می‌کنند. اگر تروریست‌ها آب و غذای شهر را مثلا به ویروس سیاه زخم آلوده کنند، همه ما بر می‌آشوبیم و برای مقابله بسیج می‌شویم، اما برخی مدیران ما در قبال تزریق ویروس بی‌غیرتی  نسبت به دین یا ناموس یا استقلال ملی و تمامیت ارضی و امنیت ملی، حتی یک ابراز تاسف خشک و خالی هم نمی‌کنند بلکه در دفاع از تروریست‌ها و نفوذی‌ها موضع می‌گیرند. خب! چنین کسانی که بنا بر تصریح امیر مومنان (ع) درباره ترک‌کنندگان جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، « میّت بین الاحیاء» ( مرده‌ای در میان زندگان) هستند. چنین مدیر مرده‌ای چگونه می‌تواند هنگام شبیخون غافلگیرکننده تروریست‌ها و نفوذی‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و امنیتی، واکنش به هنگام از خود نشان دهد و راه قتل عام را ببندد؟


6- امیر مومنان علی علیه السلام فرموده‌اند: «یُستَدَلَّ عَلَی ادبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ. تَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقدیمِ الاَراذِلِ وَتَاخیرِ الاَفاضِل. چهار چیز باعث شکست دولت‌ها می‌شود: ضایع کردن اصول (مسائل مهم)، سرگرم شدن به فروع (امور کم اهمیت)، به کار گماردن آدم‌های سطح پایین و کنار گذاردن انسان‌های فاضل». یکی از گرفتاری‌ها و مصیبت‌های بزرگ، وجود مدیرانی است که مسئولیت‌های اصلی را رها کنند و سرگرم حاشیه‌ها باشند. فلان آقا وزیر یا معاون وزیر است اما به جای حمایت از فعالان سالم فرهنگی، دغدغه اش می‌شود تامین هزینه انتقال وکفن ودفن جنازه‌های فلان گروه موسیقی موسوم به سگ‌های زرد! یا آن یکی در آستانه انتخابات، نامه نگاری سرگشاده خطاب به رئیس صدا و سیما می‌کند که چرا آهنگ فلان خواننده پیوند خورده با شبکه‌های تلویزیونی انگلیس و بهائیت را دم اذان پخش نمی‌کنید؟ از آن طرف هم البته تهدید و تعقیب و قطع بودجه فلان نشریات مستقل و انقلاب در دستور کار همین حضرات قرار می‌گیرد. مسلمان! تو را با سگ‌های زرد و پیوند خوردگان با بهائیت چه معامله؟ «دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم/ با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی».


7- فلان مدیر، با صداقتی سزاوار تشکر - و در عین حال تاسف-  می‌گوید بدون هیچ آورده و سابقه‌ای مدیر امنیتی شده است. سلّمنا! تا اینجایش را پذیرفتیم. اما بزرگوار! شما در بحبوحه انتخابات، چه کار با ستاد انتخاباتی دولت دارید که مدیران برخی از کانال‌های تلگرامی آلوده را به صف می‌کنید و عکس یادگاری هم با شماری از آنها می‌گیرید. تعبیر «لایشغله سمع عن سمع» مختص خداوند است؛ بنده خدا وقتی سرگرم یک کار آن هم از جنس فرعی شد، حتما از مسئولیت اصلی باز می‌ماند. و می‌شود همین رها شدگی تکالیف در برخی مدیریت‌ها و به بار آمدن مصائبی مانند قبول الزامات سند ضد اسلامی و ضد ملی 2030 یونسکو یا پذیرش و اجرای خود تحریمی‌های دیکته شده در اف‌ای‌تی‌اف.  


8- در چنین وضعیتی از اختلال و تعطیلی یا سرگرمی برخی مراکز دیدبان به حواشی است که رهنمود آتش به اختیار از سوی رهبر انقلاب خطاب به انبوه نیروهای دلبسته به اسلام و ایران و انقلاب صادر می‌شود. اینجا باید دستگاه‌های مختل و معطل، عذر بیاورند که چرا بدعملی یا ترک پست کرده‌اند، نه اینکه کسانی در فضای مجازی مثلا تحریف کلام کنند یا درباره خودسری و هرج و مرج هشدار بدهند. طبیعی است که باید راه شبیخون دشمن را سد کرد. اینجا اگر مسئول مراقبت از گیت ورودی، خواب باشد یا خدای ناکرده با مهاجم هم‌سویی نشان دهد، مورد ملامت و شماتت قرار می‌گیرد و حق ندارد دست پیش بگیرد و فرافکنی مسئولیت کند.


9- انقلاب اسلامی با بسیج ظرفیت‌های عظیم مردم به ثمر نشست و با همین ظرفیت‌ها، راه تجاوز و پیشروی دشمن سد شد؛ در حالی که رئیس دولت و فرمانده کل قوا (بنی صدر) اهتمام به جنگ و دفاع ملی نداشت. در روزگاری که بنی صدر در تهران یاوه می‌بافت و می‌گفت «چرا درگیر شویم، زمین بدهیم و زمان بگیریم و مذاکره کنیم» (!)، جوانان دانشجو و غیردانشجو با بصیرت تمام و به تبعیت از فرمان امام خمینی به خرمشهر و آبادان و سوسنگرد و هویزه رفتند و با منطق آتش به اختیار، راه تاخت و تاز و پیشروی مهاجمان را سد کردند. تا آن جا که جنگ مغلوبه شد و ملتی که روزی با مظلومیت در خرمشهر و هویزه می‌جنگید، امروز توانسته‌اند هیمنه آمریکا ( طراح اصلی جنگ 8 ساله ) را در عراق و سوریه بشکنند. اگر آن تشخیص و اقدام در وقت لازم در وضعیت تعطیلی برخی مراکز ستادی و فرماندهی در دولت نبود، امروز اثری از تمامیت ارضی نبود، چه رسد به اقتدار ملی و پیشرفت و توسعه کشور. آتش به اختیار یعنی جهان آرا شدن که اگر هم ناکامی مقطعی پیش آمد، بگوید شهر را پس می‌گیریم، مراقب باشید ایمان  (و اراده و امید) سقوط نکند. و با همین ایمان بود که کارهایی کارستان و معجزه‌آسا چون فتح خرمشهر و فاو و سپس آزادسازی عراق رقم خورد. آتش به اختیار یعنی «ان تقوموا الله مثنی و فرادی» و «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلهًْ اهله». و به یک معنا یعنی « مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یحبهم و یحبونه أَذِلَّهًٍْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّهًٍْ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهًَْ لَآئِم...».


10- آیا جز خائنین و ضربه‌خوردگان از آن بسیج ملی، کس دیگری هم پیدا می‌شود که آتش به اختیار جهان آرا و چمران و سیدحسین علم‌الهدی و شاهرخ ضرغام و دیگران را سرزنش کند یا جز به تحسین و تکریم، نامی از آن شهیدان والامقام ببرد؟ آتش به اختیار در مقیاس امروز، یعنی اینکه برای عمل به تکلیف تمدن‌سازی اسلامی یا دفاع از فرهنگ و تمدن خودی در برابر « جنگ (تحمیلی ) تمدنها»، معطل لجستیک و امکانات این یا آن اداره نمانید و مانند همیشه انقلاب، ظرفیت‌های بزرگ مردم را پای کار «پویش مقاومت و پیشرفت» بیاورید. البته که این مدیریت هنرمندانه در نبرد نامتقارن، برای جبهه استکبار یا پادوهای آن، نگران‌کننده است. جیغ و داد شدید رسانه‌ای اردوگاه دروغ در چند روز گذشته، از دقت نظر رهبر انقلاب در رهنمود توام با عتاب اخیر حکایت می‌کند. در این میان باید از هراس افکنان پرسید آیا شما نقش ارتش بعث یا ستون پنجم منافقین را ایفا می‌کنید که به هراس افتاده اید؟


11- فراخوان اخیر مقتدای انقلاب دقیقا در ادامه بشارتی است که ایشان سوم خرداد 1395 در دانشگاه امام حسین علیه السلام فرمودند. «جوانهای عزیز! بچه‌های عزیز من! فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛ شما هستید که باید این تاریخ را با عزّتش محفوظ نگه دارید؛ شما هستید که این بارِ مسئولیّت را بردوش دارید؛ خرّمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، [بلکه‌] در یک میدانی که از جنگ نظامی سخت‌تر است. البتّه ویرانی‌های جنگ نظامی را ندارد؛ بعکس، آبادانی به دنبال دارد، امّا سختی‌اش بیشتر است. اینکه ما گفتیم اقتصاد مقاومتی ... اینکه گفتیم جوانهای مؤمن و حزب‌اللّهی و انقلابی کارهای فرهنگی خودجوش را رها نکنند و دنبال بکنند ... بخش فرهنگیِ عدم تبعیّت از دشمن و جهاد کبیر است».


12- ایشان همچنین امسال در حرم مطهر امام خمینی (ره) فرمودند «‌مسئولان کشور، فعّالان سیاسی کشور، از این قدرت بسیج‌کنندگی انقلاب غفلت نکنند؛ این نعمت بسیار بزرگی است که در اختیار کشور و ملّت ما قرار دارد. انقلاب قدرت بسیج دارد؛ می‌تواند جوان‌ها را، انسان‌های باعزم و با اراده را، انسانهای سالم را، به‌سوی اهداف والا و بلند هدایت کند و حرکت بدهد و پیش ببرد؛ هیچ پیش‌رانی به عظمت و قدرت انقلاب و شعارهای انقلاب وجود ندارد؛ ما امروز به این احتیاج داریم و تا سال‌های متمادی احتیاج خواهیم داشت». مسئولان در رده‌های مختلف اگر می‌خواهند پاسدار شایسته امنیت و اقتدار و پیشرفت ملی باشند، باید رکن کار خود را به میدان آوردن همین ظرفیت بی‌نظیر قرار دهند. 
 

ایران، ترکیه و آینده بحران قطر

محمدعلی دستمالی در خراسان نوشت:

لجاجت و خودنمایی پرهزینه عربستان سعودی برای جلب توجه و معرفی خود به عنوان کشور برتر جهان اسلام، درچنین  شرایطی خطرناک تر از هر زمان دیگری شده است. آمریکا به خوبی از این وضعیت سوءاستفاده می کند و پیامدهای ناگوار ماجراجویی عربستان، می رود تا ثبات منطقه را به شکل جدی به خطر بیندازد. آن رقص شمشیر کذایی دونالد ترامپ در کاخ یمامه و حضور سران و نمایندگانی از بیش از پنجاه کشور اسلامی در آن ضیافت، منجر به طراحی سناریوهایی شده که منطقه را با یک شوک بزرگ روبه رو کرده است. بسیار جالب است که سازمان ملل و دیگر نهادهای بین المللی، هیچ اعتراضی به اقدامات ارتش آل سعود در یمن ندارند و عربستان، خود را در مسند و موقعیتی می بیند که کشور کوچکی مانند قطر را به حمایت از تروریسم متهم کند! در این میان، تاسف آور است که غالب کشورهای مسلمان در برابر عربستان سکوت کرده و تعدادی نیز، بر ادعاهای ریاض، صحه گذاشته اند. حمایت مصر، بحرین، امارات متحده عربی و تا حدودی اردن، جسارت بیشتری به عربستان داد و ترامپ نیز سرمست از امتیازات مالی کلانی که از جناب پادشاه گرفته، رسما اعلام کرد که اعمال فشار و تحریم علیه قطر، یکی از ثمرات سفر به ریاض است.

یک رویه  نحس

بگذارید چنین سوالی طرح کنیم: اگر دونالد ترامپ، به جای عربستان سعودی به یک کشور فقیر اسلامی سفر می کرد و از سوی آن کشور، دعوتنامه هایی برای سران کشورهای اسلامی فرستاده می شد و از آنها می خواستند در ضیافتی با حضور رئیس جمهور آمریکا حضور پیدا کنند؛ چه می شد؟ در نگاهی واقع بینانه می توان گفت؛ بعید است که نمایندگان بیش از چند کشور معدود، حاضر به پذیرش چنین دعوتی می شدند. بنابراین باید این واقعیت تلخ را پذیرفت که متاسفانه اغلب کشورهای جهان اسلام، گونه ای از سازش و سکوت در برابر تمام اقدامات و زیاده خواهی های عربستان را در پیش گرفته اند و همین مساله، موجب شده که سران آل سعود، خود را در موقعیتی ببینند که گویی، قادرند برای منطقه و حتی برای کل جهان اسلام، تعیین تکلیف کنند. بسیار جای تاسف دارد که کشورهای بزرگ و نسبتا قدرتمندی همچون اندونزی و مالزی وبسیاری دیگر از کشورهای اسلامی، هیچ گاه حاضر نیستند انتقادی علیه عربستان مطرح کنند و تاسف عمیق تر نیز، زمانی باید ابراز شود که به خاطر بیاوریم نهادها و مجامع بین المللی و غرب نیز در برابر ثروت آل سعود، تسلیم شده و حاضر نیستند کارت اخطاری به سران سعودی نشان دهند. به عبارتی روشن تر، سکوت و تسلیم شدن در برابر ماجراجویی ها و خودبزرگ بینی های عربستان به یک رویه تبدیل شده و حالا می بینیم که در دوران زمامداری ترامپ نیز، رویه  دیگری به وجود آمده که همانا اعمال فشار منطقه ای از سوی عربستان، برای جلب توجه، تضعیف ایران و همچنین یارگیری از بین کشورهای مختلف، برای شکل دادن به ائتلاف منطقه ای است.

دشواری های دیپلماسی منطقه ای

 یکی از دشواری های خاص بحران قطر، این است که این مساله، پیش از آن که یک تنش منطقه ای مبتنی بر منافع و مسائل جغرافیایی باشد و حتی پیش از آن که مساله ای در ارتباط مستقیم با جهان اسلام باشد، یک صبغه و حال و هوای ویژه عربی دارد و بنابراین در این میان، کشورهای اسلامی غیر عرب، از امکان و توان چندانی برای حل این مشکل برخوردار نیستند. کشورهایی همچون کویت و عمان – به خاطر جایگاهی که در شورای همکاری خلیج فارس دارند- تا حدودی توان اثرگذاری بر این معادلات را دارند اما کشورهای دیگر، نه تنها شانسی ندارند، بلکه ترجیح می دهند خود را از این مساله، دور نگه دارند.

مواضع ترکیه

 قطر به عنوان یک کشور فوق ثروتمند که در جهان، دارای بیش از 350 میلیارد دلار، سرمایه در گردش است، برای ترکیه اهمیت ویژه ای دارد. در چند سال اخیر، روابط اقتصادی و سیاسی دوحه و آنکارا، رشد فزاینده ای داشته و تجار و رجال سیاسی نامدار قطری در ترکیه، بیش از 23 میلیارد دلار، سرمایه گذاری کرده اند و تجهیز و تسلیح مخالفین سوری نیز یکی دیگر از پروژه های مشترک این دو کشور است و طبیعتا در این میان، ترکیه نیز به شدت آسیب می بیند. به همین خاطر، اردوغان و تیم سیاست خارجی او، در این روزها به دنبال راهکارهای دیپلماتیک برای پایان دادن به بحران قطر هستند. آنها خوب می دانند که ترکیه، در قد و قامت کنونی خود، نه از نظر اقتصادی و جایگاه منطقه ای و نه از منظر نگرانی از مواضع و واکنش های متفقین ریاض، توان آن را ندارد که در برابر ملک سلمان بایستد. از دیگر سو، می دانیم که عمل گرایی و برجسته سازی منافع، از اصلی ترین محورهای سیاست خارجی حزب عدالت و توسعه است و بسیار بعید است که ترکیه به شکلی پرهزینه و جدی، پای حمایت از قطر بایستد.

موقعیت ایران

 متاسفانه در چند سال اخیر، روابط دیپلماتیک ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، تا حد زیادی آسیب دیده و اقدام غلط به آتش کشیدن سفارت خانه و کنسول گری عربستان در تهران و مشهد، بهانه ای شد تا سردی و انجماد بیشتری بر این روابط، حاکم شود. صد البته، عربستان، تاب و توان تحمل نفوذ و قدرت اثرگذاری ایران در عراق، سوریه و یمن را ندارد و این نیز یکی از مهم ترین دلایل ژرف شدن این اختلاف است. اما از این گذشته، در چنین شرایطی که عربستان، خود را پشت آمریکا قایم کرده و چند کشور عربی را نیز در این پروژه با خود همراه کرده، تهران، امکان و ابزار خاصی برای حل این بحران ندارد. اساسا انتظار و توقع منطقی  هم نیست که تصور کنیم کشور اسلامی، بتواند در این فضای مه آلود و در این شرایط دشوار و درهم تنیده، چنین صخره  بزرگی را از سر راه بردارد. شاید یکی از بهترین اقداماتی که در توان و امکان ایران است، تبیین روشن و مداوم پیامدهای وضعیت موجود و هشدار دادن نسبت به وضعیت و رویه  منحوس و جدیدی است که توسط عربستان سعودی به وجود آمده است.

از این گذشته، ایران در شرایط کنونی، همچنان فرصت آن را دارد که در پرونده های منطقه ای اهداف خود را دنبال کند. بپذیریم که ایران، قبلا هم با قطر چنان روابط زیبا و مطلوب و چنان همفکری منطقه ای خاصی نداشته که حالا به فکر نجات این کشور باشد. ایران و قطر، در سالیان اخیر، در پرونده  سوریه، همواره در دو جبهه کاملا متفاوت بوده اند و از این به بعد نیز چنین خواهد بود. پس در این مقطع حساس، بردباری و رصد رویدادها و تبیین وضعیت موجود و پیش بینی سناریوها و پیامدها، از هر چیزی مهم تر است. البته در هر حال، در حوزه های رسانه ای و تبلیغاتی، پرداختن به این مساله ضرورت دارد و باید تلاش شود تا با ادبیاتی هوشمندانه و هدفمند و دور از شعارهای تند و آتشین، به نحوی از این رویه  ضدامنیتی عربستان صحبت شود که به بخشی از حافظه تاریخی مردم منطقه تبدیل شود.

«آتش به اختیار» یعنی نهاد کوچک کیفی بسازیم

میکائیل  دیانی در وطن امروز نوشت:

شرایطی را در نظر بگیرید که خودرویی با سرعت 100 کیلومتر در ساعت در یک خیابان در حرکت است، کودکی نیز دست مادرش را رها کرده و به وسط خیابان آمده است. مامور انتظامی نیز حواسش به خیابان نیست تا لااقل چراغ سبز راهنمایی و رانندگی را قرمز کند و شما در حال تماشای صحنه‌ای هستید که اگر ثانیه‌ای تعلل کنید آن خودرو به کودک خواهد خورد و یک فاجعه‌ رخ خواهد داد. چه می‌کنید؟ اگر شما به خودتان بجنبید و یک واکنش سریع انجام دهید احتمالا آن کودک زنده خواهد ماند اما اگر منتظر این باشید که آن راننده ترمز کند یا داد بزنید که پلیس حواسش را جمع کند یا بروید مادر کودک را صدا کنید تا او بیاید و کودکش را بگیرد احتمالا کار از کار گذشته است. اینجا شما می‌توانید خودجوش و فعال نجات‌بخش جان آن کودک باشید! ماجرای آتش به اختیار دقیقا امروز در عرصه فرهنگی به همین معناست!


چند ماه پیش در روزنامه با یکی از جامعه‌شناسان پیرامون فعالیت اثرگذار در فضای متکثر جامعه امروز صحبت کردم. ایشان در مقدمه بحث به این نکته اشاره کرد که سازمان‌ها و نهادهای بزرگ در کشور ناکارآمد هستند و باید در فضای تکثر با این پیش‌فرض نسخه‌پیچی کنیم و نسخه خودش برای این فضا نیز «تشکیل نهادهای کوچک کیفی» بود.


پس از سخنرانی رهبر حکیم انقلاب در دیدار دانشجویان و ارائه کلیدواژه «آتش به اختیار» از سوی ایشان، تفاسیر مختلفی در این‌باره مطرح شد اما با توجه به تکست و کانتکس صحبت‌های رهبری و ارائه این اصطلاح در آن فضا به نظرم نزدیک‌ترین الگو نسبت به فرمان ایشان به دانشجویان همین تشکیل نهادهای کوچک کیفی باشد.


رهبری هیچگاه فرمان به آشوب‌طلبی یا هرج و مرج نمی‌دهند و حتی در بزنگاه‌هایی که برخی جریان‌ها دست به این اقدامات زده‌اند، آن گروه‌ها مورد تقبیح ایشان قرار گرفته‌اند، حتی اگر آن جریان انقلابی بوده باشد! که نمونه‌های آن را در تقبیح حمله به سفارت انگلیس و عربستان، ماجرای مهرپراکنی به لاریجانی در قم و اجازه ندادن به سیدحسن خمینی برای سخنرانی در 14 خرداد 89 دیده‌ایم.

تاکید مؤکد ایشان در سالیان متمادی بر برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی، ارتباط چهره به چهره و رو در رو و اولویت دادن به فعالیت‌های عقیدتی و فرهنگی در صحن دانشگاه نیز موید همین مساله است.


اما واقعیت ماجرا آن است که امروز در ایران با شرایطی مواجه هستیم که دستگاه‌های فرهنگی رسمی همچنان که بزرگ و بزرگ‌تر شده‌، لخت‌تر و ناکارآمدتر هم شده‌اند. می‌توان به عنوان مثال 3 دستگاه بزرگ فرهنگی از جمله سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را مورد بررسی قرار داد که به نسبت تعداد کارمند و ردیف بودجه‌ای که در اختیار دارند بهره‌وری بشدت پایینی را از خود بروز می‌دهند. این بهره‌وری پایین را اگر در کنار استراتژی‌های غلط که منجر به اولویت‌بندی‌های ناصحیح می‌شود قرار دهیم شاید جمع جبری این فعالیت‌ها به صفر میل کند و این در شرایطی است که سیستم فرهنگی معاند ذره‌ای عقب‌نشینی ندارد. اساسا نظام بروکراتیک دولتی ایران آنچنان محیط را کرخت و سنگین کرده است که حتی نهادهای فرهنگی که باید جزو پرتحرک‌ترین و پویاترین نهادهای اجتماعی باشند تبدیل به ساختارهای اداری لاک‌پشتی و البته بدون جهت شده‌اند.


در این شرایط آتش به اختیار به معنای آن است که نباید امیدی به دستگاه‌های بزرگ فرهنگی داشت، نه از این باب که آنها بخواهند خود اقدام فرهنگی کنند و مساله‌ای از مسائل مبتلابه جامعه ما را حل کنند و نه حتی از این باب که حامی مالی و معنوی شما برای فعالیت‌های فرهنگی‌تان باشند! خب! در این شرایط 2 راه پیش رو دارید، یا در کناری بنشینید و مدام به نهادهای فرهنگی انتقاد کنید که چرا کاری نمی‌کنند؟! و خود نیز کاری نکنید چون آنها حمایت‌تان نمی‌کنند! یا آنکه ضمن نقدهای جدی که به نهادهای فرهنگی دارید خودتان آستین بالا بزنید و فکر کنید از اساس چیزی به نام صداوسیما و سازمان تبلیغات و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نداریم و نمی‌شود جامعه را به حال خودش رها کنیم و باید فعال شویم تا کم‌کاری‌ها و ناکارآمدی‌های فرهنگی دستگاه‌های رسمی را در نهادهای کوچک غیررسمی حل کنیم.

به نظر می‌رسد ایده نهادهای کوچک کیفی یکی از بهترین ایده‌ها در این‌باره باشد. این بدان معناست که از منطق نگاه کمی به سمت کیفی بیاییم و به‌جای شکل‌دهی نهادهای با اجتماع بزرگ اما ناکارآمد به سمت شکل‌دهی نهادهای با کمیت کمتر اما کیفیت بیشتر و موثر برویم. این حرف نافی آن جهت‌گیری کلان انقلابی هم نیست. همه این حلقه‌های کوچک جهت‌گیری انقلابی دارند و برآیند کلی‌شان مثبت و به نفع انقلاب است، با این تفاوت که همه به لحاظ کیفیتی هم در کیفیت بالا و موثر هستند.
مهم اما این است که باید حرکت کرد. بزرگی می‌گفت: «هر حرکتی رسیدنی است و سکون مرگ است، پس حرکتی باید!»

هزینه‌های سازش

 یدالله جوانی در جوان نوشت:

در سال‌های اخیر برخی از افراد و گروه‌های سیاسی در تلاش برای عبور از ارزش‌های انقلاب اسلامی تحت عنوان «عقلانیت» هستند. ایستادگی در برابر زورگویی‌ها و قلدری‌های قدرت‌های شیطانی و سلطه‌گر، یکی از ارزش‌های انقلابی و از خصوصیات بارز جمهوری اسلامی ایران است. ایستادگی 38 ساله ملت ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون در برابر امریکا براساس همین ارزش است. این ایستادگی چالش‌هایی را برای نظام اسلامی و ملت ایران در پی داشته است. فشارهای اقتصادی، اخلال‌های امنیتی و تهدیدات نظامی، از پیامدهای این چالش‌ها است. اکنون کسانی با توجه به هزینه‌های چالش برای کشور، به دنبال تجویز «خط سازش» و خارج کردن نظام جمهوری اسلامی از مدار مقاومت و ایستادگی در برابر نظام سلطه تحت عنوان یک «عمل عقلانی» هستند. 

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در مراسم بیست و هشتمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) با اشاره به خصوصیات حضرت امام و از جمله ایستادگی ایشان در برابر ظالمان و ستمگران، با انتقاد از کسانی که به اسم «عقلانیت» می‌گویند: «چالش با قدرت‌ها» هزینه دارد، فرمودند: «بله چالش هزینه دارد اما سازش هم هزینه‌های گزاف دارد.» رهبر معظم انقلاب اسلامی در تشریح هزینه‌های چالش، اقدام سعودی‌ها را در هزینه کردن صدها میلیارد دلار از پول ملت‌شان برای تحقق امیال و اهداف امریکا، هزینه سازش با شیطان بزرگ خواندند و افزودند: «اگر انسان با اعتماد به نفس و منطق و عقلانیت انقلابی در یک چالش وارد شود، هزینه‌اش به مراتب کمتر از هزینه سازش است.» اکنون سؤال این است که اگر طبق نظریه سازش، جمهوری اسلامی بخواهد راه سازش با امریکا به عنوان شیطان بزرگ را در پیش گیرد، چه هزینه‌هایی باید بپردازد. برای بررسی اجمالی هزینه‌های سازش، موضوعات چالش‌برانگیز و حوزه‌هایی را که جمهوری اسلامی باید در آن تغییر رفتار بدهد مورد توجه قرار داد.

حوزه‌های مورد انتظار غرب و امریکا برای تغییر رفتار، همان حوزه‌هایی است که به بهانه آنها، تحریم‌هایی را علیه جمهوری اسلامی وضع کرده‌اند. عناوین تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی، بیانگر حوزه‌های مدنظر غرب برای تغییر رفتار است. بنابراین سازش بین ایران و غرب و خصوصاً امریکا، موقعی حاصل می‌شود که جمهوری اسلامی در این حوزه‌ها طبق نظر امریکایی‌ها تغییر رفتار دهد. این تغییررفتارها، در واقع همان هزینه‌های سازش می‌باشد. دقت در این هزینه‌ها مشخص می‌کند که هزینه‌های چالش نسبت به هزینه‌های سازش بسیار ناچیز است.  مواردی از این هزینه‌ها عبارت است از:

1 ـ تحریم‌های هسته‌ای: غرب با محوریت امریکا از طریق اعمال تحریم‌های اقتصادی و تهدیدات نظامی و انواع دیگر فشارها، به دنبال آن بود که اساساً مانع دستیابی ملت ایران به دانش هسته‌ای و چرخه سوخت گردد. با ایستادگی ملت ایران و نظام اسلامی در برابر فشارها، در نهایت به رغم همه فشارها، جمهوری اسلامی وارد باشگاه هسته‌ای شد و به چرخه سوخت دست یافت. اما ایران در نهایت برای برداشته شدن تحریم‌ها و کاهش فشارها، مجموعه‌ای از محدودیت‌ها را در برنامه هسته‌ای خود طبق برجام پذیرفت. این محدودیت‌ها از منظر برآوردهای استراتژیک، هزینه‌های سنگینی را بر ملت ایران و نظام اسلامی تحمیل کرد.

2ـ تحریم‌های نظامی و موشکی :  بخشی از تحریم‌های وضع شده علیه جمهوری اسلامی، تحریم‌های تسلیحاتی، نظامی و موشکی است. هم‌اینک امریکایی‌ها برخلاف برجام، به دنبال تشدید تحریم‌های موشکی با وضع تحریم‌های جدید هستند. بدیهی است در صورت حرکت برای برداشته شدن این نوع تحریم‌ها، ایران می‌بایست مجموعه‌ای از محدودیت‌ها را در برنامه موشکی خود بپذیرد. پذیرش محدودیت‌ها در برنامه نظامی و خصوصاً موشکی، یعنی محدودسازی قدرت دفاعی کشور که اساساً عملی برخلاف عقلانیت و تدبیر است. هزینه این نوع سازش به قدری بالا خواهد بود که نمی‌توان آن را محاسبه کرد. از بین بردن قدرت دفاعی و آسیب‌پذیر کردن امنیت ملی، هزینه سازش برای برداشتن تحریم‌های نظامی و موشکی است. کشوری که قادر به دفاع از خود نباشد، استقلال آن در همه ابعاد در معرض خطرات جدی قرار می‌گیرد. ملت ناتوان در دفاع از خود، در نهایت باید تن به ذلت و تسلیم شدن در برابر قدرت‌های زورگو بدهد. آیا این نوع هزینه‌ها را می‌توان محاسبه کرد؟ یک نظام سیاسی و یک ملتی که نتواند با اقتدار در برابر دشمنانش بایستد، هر روز باید به دشمنانش امتیاز بدهد و عقب‌نشینی نماید.

3ـ تحریم‌های تروریسم :   بخشی از تحریم‌های وضع شده علیه جمهوری اسلامی، تحریم‌هایی است که به بهانه حمایت ایران از تروریسم وضع شده است. اگر ایران برای برطرف کردن چالش‌ها و رسیدن به سازش بخواهد در این خصوص حرکتی انجام دهد، بدیهی است که باید دست از حمایت کسانی که از نظر غربی‌ها تروریست هستند بردارد. گروه‌های مقاومت فلسطینی، حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن و بسیاری از جنبش‌های آزادیبخش و جریان‌های اسلامی که در مقابل نظام سلطه و شبکه صهیونیزم دست به مبارزه و مقاومت  زده‌اند، از نظر غربی‌ها و امریکایی‌ها، تروریست هستند. هزینه سازش در این موضوع برای برداشتن تحریم‌ها و کاهش فشارها، پا گذاشتن روی اصول اعتقادی، باورهای دینی و ارزش‌های انسانی است. حمایت ملت ایران و نظام اسلامی از مبارزین راه حق و عدالت، مبتنی بر باورهای اعتقادی و ارزش‌های انسانی است. بنابراین تغییر رفتار در این حوزه یعنی تغییر هویت و از دست دادن هویت دینی و انقلابی.

4 ـ ‌تحریم‌های حقوق‌بشری: هزینه سازش برای برداشتن تحریم‌های حقوق بشری، یعنی فاصله گرفتن از اسلام ناب و شریعت از یک طرف و پذیرش ارزش‌های غربی از طرف دیگر. آیا برای یک ملت مسلمان و مؤمن با هویت دینی، قابل قبول است که برای عبور از هزینه‌های چالش، از هویت ملی و دینی خود دست بردارد؟ اساساً اگر چنین اتفاقی رخ دهد، آیا هزینه این سازش، هزینه کمی است؟ زنده بودن هر ملتی به هویت آن ملت بر می‌گردد. بنابراین هزینه سازش در این خصوص، دست کشیدن از هویت مستقلی است که براساس آموزه‌های دینی شکل گرفته است.

5ـ تحریم‌های اقدامات بی‌ثبات کننده :   وضع تحریم‌های جدید در کنگره امریکا تحت عنوان «قانون مقابله با اقدامات بی‌ثبات کننده ایران»، نشان می‌دهد که برای تحریم‌های امریکا علیه جمهوری اسلامی پایانی متصور نیست. براساس برخی از اطلاعات، قریب 50 طرح در کنگره امریکا برای وضع تحریم‌های جدید علیه ایران تهیه شده است. براساس هر یک از این طرح‌ها، امریکایی‌ها به دنبال تغییر بخشی از رفتار جمهوری اسلامی هستند. نقطه هدف در تحریم‌های جدید، پایان‌بخشی به قدرت منطقه‌ای  ایران است. امریکایی‌ها با وضع این تحریم‌ها و تشدید آن، به دنبال محصور کردن ایران در مرزهای جغرافیایی‌اش هستند. محدود شدن ایران به مرزهای جغرافیایی و از دست دادن نفوذ در منطقه، یعنی آسیب‌پذیر شدن منافع ملی و در رأس آن آسیب‌پذیر شدن امنیت ملی که خسارت بسیار بزرگی است.

موارد بر شمرده شده، بخشی از هزینه‌های سازش با امریکا است. پر واضح است که حرکت در مسیر سازش، هزینه‌های سنگین دیگر غیر قابل تصور و غیر قابل پیش‌بینی را به دنبال خواهد داشت. هزینه‌هایی که سر جمع آن در نهایت، بازگرداندن سلطه امریکا بر ایران خواهد بود.  خداوند به مسلمین هشدار می‌دهد که مبادا تصور کنید به راحتی و با اندک امتیازاتی می‌توانید دشمنان خود را راضی کنید. خداوند رضایت یهود و نصاری از مسلمین را در تسلیم شدن کامل آنان می‌داند و می‌فرماید: «ولن ترضی عنک الیهود ولا النصاری حتی تتبع ملتهم...» یهود و نصاری از شما هرگز راضی نخواهند شد مگر اینکه شما را تابع آیین و مرام خود نموده و هویتتان را از بین ببرند. بنابراین از منظر قرآن هزینه سازش مسلمانان با کفار، از دست دادن اسلام ناب است. براساس همین هزینه‌های سنگین و خسارت‌بار است که حضرت امام خمینی (ره) و خلف صالح ایشان حضرت امام خامنه‌ای (مدظله العالی)، راه سازش با امریکا را بسته‌اند.  حضرت امام خمینی (ره) در این خصوص می‌فرمایند: «من به صراحت می‌گویم ملی‌گراها اگر بودند، به راحتی در مشکلات و سختی‌ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می‌کردند؛ و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه‌های صبر و مقاومت را یکجا می‌شکستند و به همه میثاق‌ها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می‌زدند. کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم، ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!»

هزینه های سازش
 

سید مسعود شهیدی در رسالت نوشت:

سفر ترامپ به منطقه، قرارداد 500 میلیارد دلاری اسلحه با عربستان، تهدید ایران و حمله های تروریستی در تهران، موجی از بیداری را در سطح وسیعی از جامعه ایجاد کرد، همه فهمیدند سایه جنگ، ریشه در خوی استکباری آمریکا دارد و تا وقتی استکبار هست لاجرم سایه جنگ هست. این که سایه جنگ را چگونه می‌توان خنثی و بی اثر کرد سؤال امروز ماست.

در کتاب های کودک، داستان چوپان ساده لوحی آمده  که با گرگی دوستی کرد و او را به داخل آغل آورد تا ثابت کند گرگ هم می‌تواند دوست انسان باشد و دعوایی در کار نباشد. او پس از آنکه گوسفندانش را از دست داد تازه فهمید گرگ چیست و سازش با گرگ چه هزینه سنگینی دارد. همه چوپان ها، گرگ را می شناسند می دانند   هزینه چالش با گرگ، بسیار کمتر از هزینه سازش با گرگ است. آنها  برای چالش با گرگ چوبدستی مناسبی دارند  و با این آمادگی، هر روز گله را به صحرا می‌برند و پس از چرا، به سلامت به آغل باز می گردانند. متأسفانه این حقیقت ساده و روشن، هنوز  برای برخی از روشنفکران و سیاستمداران ما، روشن نیست و با ساده دلی در صدد دوستی با گرگند. در این دویست سال، برخی سیاستمداران و روشنفکران ما، با خوشبینی غیر قابل باور، به گرگ اعتماد کرده و او را به آغل آورده اند و جز خسارت ندیده اند  و باز کسانی در صدد تکرار این  تجربه اند.

دکتر مصدق در دهه سی، پس از ملی شدن نفت و تحریم و تهدید انگلیس، به آمریکا اعتماد کرد، با آمریکا مذاکره کرد، راه را برای ورود آمریکا به بازار نفت ایران  گشود و گمان کرد با این امتیاز دادن وبا این سازش،  تحریم ها رفع   خواهد شد. هر چه دلسوزان، اورا از اعتماد به وعده آمریکا بر حذر داشتند او  راه خود را ادامه داد. پایان کاراو شبیه پایان کار چوپان داستان ما  بود. درست در همان روزهایی که گمان می کرد امتیازات کافی به آمریکا داده و در انتظار دوستی متقابل، کمک مالی  و شکسته شدن  تحریم ها بود، کاخ سفید، توافق معاملات نفتی را که با او بسته بود، زیر پا گذاشت و در یک زیاده خواهی استعماری، خواستار  پنجاه در صد از  سود نفت ایران شد.

 وقتی او  زیر بار این   هزینه جدید و زیاده خواهی جدید  نرفت ،  آمریکا با انگلیس در مورد  کودتا به توافق رسیدند، دکتر مصدق را که با تکیه به وعده آمریکا، ازقدرت ملت غفلت کرده بود، سرنگون کردند تا در ایران  سود بیشتری حاصل کنند. مصدق هزینه اولیه سازش را پذیرفته بود ولی زیاده خواهی آمریکا بیش از آن چیزی بود که او پیش بینی کرده بود . شاه هم برای تداوم حکومت خود و تضمین آینده خود به جای تکیه به ملت   با آمریکا سازش کرد و هزینه های بسیاری را از منافع ملی، برای این سازش پرداخت نمود  ولی اشتهای آمریکا پایانی نداشت و هر روز توقع تازه ای و طمع تازه ای مطرح می شد، اسدالله علم، وزیر دربار، در خاطرات خود نوشته است، مدت کمی  پس از آنکه قرار دادهای خرید فانتوم با آمریکا امضا شد، آنها در یک زیاده خواهی باور نکردنی  قیمت را به سه برابرآنچه در قرار داد امضا کرده بودند افزایش دادند  و شاه برای حفظ سازش، چاره ای جز عقب نشینی های دائمی نداشت. سرنوشت شاه عبرت آموز است که با وجود پرداخت همه  هزینه های  سازش، در پایان کار، وقتی منافع آمریکا ایجاب  کرد، حتی اجازه نداد بیماری اش را در آمریکا معالجه کند و او که خود را مغبون  بد عهدی آمریکا می دید و با آن همه هزینه، اجازه ورود به آمریکا را نداشت، در مصر در اوج افسردگی و پریشانی جان داد. مهندس بازرگان اولین نخست وزیر ایران، پس از پیروزی انقلاب هم در فکر سازش، با آمریکا بود. حمایت آمریکا برایش از حمایت ملت انقلابی ایران مهمتر بود. او بدون اطلاع شورای انقلاب  در الجزیره به گفتگو با برژینسکی مشاور امنیتی کاخ سفید نشست تا با پرداخت هزینه لازم،   روابط دوستی برقرار شود. 

او اطلاع نداشت که درست همزمان با این مذاکرات سازش، آمریکا با بختیار و سران فراری ارتش،در حال طراحی کودتای نظامی علیه رژیم جدید بود تا  منافع از دست رفته  خود در ایران را دوباره به دست آورد و قطعا  بازرگان از اولین  قربانی های کودتا ی طرفداران شاه بود. بنی صدر، اولین رئیس جمهور، گمان می کرد تجاوز عراق  را از طریق مذاکره با آمریکا می تواند دفع کند. به جای تمرکز بر قدرت ملت، تمرکز اصلی اش بر سازش بود. در اثر این نگاه غلط، خرمشهر از دست رفت و آبادان در محاصره قرار گرفت . 

طمع آمریکا بیشتر از آن چیزی بود که بنی صدر گمان می کرد و لذا هرگز نتوانست خرمشهر را باز پس گیرد و اگر عزل نشده بود  شهر های دیگری هم هزینه سازش می شد، در توافق الجزایر برای آزادی گروگانهای لانه جاسوسی هم،  تیم مذاکره کننده  با گشاده دستی تمام با آمریکا به توافق رسید و بیانیه الجزایر امضاء شد. ایران به تعهد خود عمل کرد و گروگانها آزاد شدند  ولی  آمریکا، عهد و پیمان را زیر پا گذاشت و اموال بلوکه شده ایران را آزاد نکرد تا درس دیگری برای دولتمردان ما باشد. دولت سازندگی هم در این باره هزینه های بسیاری پرداخت. وقتی گروگانهای آمریکایی در لبنان در اختیار گروه های مقاومت بودند، رئیس جمهورسازندگی پس از توافق با آمریکا، تمام آبروی سیاسی خود را هزینه کرد تا آنها را آزاد کند. و در مقابل  اموال بلوکه شده ایران آزادشود. این بارهم  وقتی گروگانها  آزاد شدند، آمریکا بد عهدی کرد و نه تنها اموال ایران را آزاد نکرد بلکه دادگاه میکونوس، رئیس جمهور ما را به عنوان حامی تروریسم محکوم کرد تا پلیس بین الملل او را دستگیر کند و تمام سفرای اروپایی نیز به عنوان اعتراض، ایران را ترک کردند. در ماجرای مک فارلین هم، دولت وقت تمام حیثیت سیاسی  خود را برای سازش با آمریکا به صحنه آورد اما آنها بازهم  در معامله تقلب و بدعهدی کردند.

امام راحل  به میدان آمد و این صحنه را به نفع ملت تغییر داد. دولت اصلاحات هم برای سازش، سنگ تمام گذاشت، یکی از اصلاح طلبان آنقدر مشتاق سازش بود که  پشت تریبون مجلس گفت  اگر نظام هم مخالفت کند من خودم تنها با آمریکا مذاکره می کنم. رئیس دولت اصلاحات در این مورد بی تدبیری هایی داشت و حد اکثر نرمش را از خود نشان داد ولی آمریکا که ضعف دولت را مشاهده کرده بود  طمعش بیشتر شد  و دولت ایران را محور شرارت نامید، تا دولت هزینه بیشتری بپردازد. دولت نهم هم برای مذاکره با آمریکا اشتیاق نشان داد. رئیس جمهورآمریکا ابراز آمادگی کرد که حقوق هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد و تحریمها را بردارد و دولت گمان می کرد فصل دوستی فرارسیده  و در صدد ملاقات رؤسای جمهور بود و اطلاع نداشت که همزمان با این مذاکرات دوستانه، طرح کامل بر اندازی نظام از طریق یک  انقلاب رنگی، در اتاق های فکر سازمان سیا طراحی شده و این گفتگوها فریبی، برای نفوذ و برای کسب منافع حداکثری است. دولت زمانی از خواب بیدار شد، که آمریکا عهد و پیمان را زیر پا گذاشته بود. دست فولادی از زیر دستکش مخمل نمایان شده ، فتنه سبز گریبان کشور را گرفته  و تحریم های جدید به اجرا در آمده بود. دولت تدبیر و امید وارد میدان شد تا کار ناتمام گذشتگان را ادامه دهد. طی چند دوره مذاکره، هزینه های بسیار سنگینی پرداخته شد تا تشنج زدایی و اعتماد سازی به وجود آید و تحریمها برداشته شود.

پس از پرداخت یک طرفه این هزینه سنگین که مهم ترین سرمایه استراتژیک کشور  ما بود، آمریکا در کمال وقاحت، برجام را زیر پا گذاشت و نه تنها تحریم ها را لغو نکرد، بلکه بر تحریمها افزود و ایران را مرکز تروریسم  خواند. حالا آمریکا پس از برجام، از دولت توقع  پرداخت هزینه های جدید دارد. اجرای سند فرهنگی آموزشی 2030، عضویت درمجموعه اقتصادی «اف ای تی اف» و اجرای دستورات آن، امضای برجام موشکی، معرفی جبهه مقاومت به عنوان تروریست های منطقه، حذف امام و انقلاب از صحنه فرهنگ عمومی، هزینه هایی است که  برای سازش و برای جلب رضایت آمریکا باید پرداخته شود وبازهم  معلوم نیست پایان هزینه ها باشد. برای هر انسان اهل دقتی روشن است که هزینه های سازش، به مراتب بیشتر و سنگین تر از هزینه های  مقاومت است . در کشور های دیگر هم هزینه های سنگین سازش و نتایج تلخ آن عبرت آموز است.

لیبی که تمام صنعت هسته ای خود را با کشتی به آمریکا فرستاد تا سازش حاصل شود، با بد عهدی آمریکا روبه رو شد و حالا لیبی دنیا و آخرت خود را از کف داده و در جنگ بی پایان داخلی که آمریکا برایش رقم زده در حال ویران شدن  است. مرسی در مصر هم سازش با آمریکا را در دستور کار خود قرار داد و پس از آنکه تمام حیثیت هفتاد ساله اخوان المسلمین را و انرژی انقلابی ملت را برای سازش هزینه کرد، با توقعات روز افزون روبه رو شد و وقتی حاضر نشد تسلیم همه توقعات شود، به سادگی با کودتای آمریکایی سرنگون شد و امروز پشت میله های زندان در انتظار اعدام  است. به مشتاقان سازش با آمریکا باید هشدار داد. سازش با آمریکا، اگرچه وسوسه انگیز است و همه دولت های گذشته ما و بسیاری از دولت های منطقه را وسوسه کرده، اما هزینه ها، آنقدر بالا و تعهدات آمریکا آنقدر بی اعتبار و بدعهدی و پیمان شکنی آنقدر فراگیر  است که برای هیچ کس صرفه و صلاحی ندارد. هر چوپان عاقلی بدون هیچ تردیدی، چالش با گرگ  و مقاومت در برابر گرگ را  مقرون به صرفه تر و پر منفعت تر از سازش با گرگ می داند. این یک محاسبه ساده  است.

امام حکیم و بصیر و حقیقت بین ما که درود خداوند بر او باد  فرمود رابطه آمریکا و ایران رابطه گرگ و میش است، رابطه غارتگر و غارت شده است، سازش بین این دو چه مفهومی می تواند داشته باشد. آیا غیر از باج دهی دائمی یکطرف، و زیاده خواهی دائمی طرف مقابل، چه آینده  دیگری را می توان برای آن تصور کرد ؟، چرا باید یک انسان عاقل به جای تکیه به ملت خود، وارد این چرخه پرهزینه، پر خسارت و بی سرانجام شود و حیثیت دنیا و آخرت خود را و منافع ملت خود را فدا کند. باید بیدار شویم. گرگ ، زبان توافق و تعهد و خواهش را نمی فهمد و هرچه نرمش و سازش و عقب نشینی بیشتر باشد جسارت او و پیشروی او بیشتر خواهد بود. گرگ گرسنه، زبان مذاکره  نمی فهمد، فقط زبان چوبدستی چوپان را می فهمد و فقط از ترس چوبدستی چوپان است که  عقب می نشیند. برای ادامه حیات شرافتمندانه، راهی جزمقاومت نیست. آیات الهی نیز حقانیت و پیروزی آن را تضمین کرده اند، «فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». چالش با طاغوت و سازش با الله، دین ما است و  راه تضمین شده سعادت ما است  که همه پیامبران الهی با سربلندی پیموده اند و ما را به آن فراخوانده اند.

زندگی عادی تهرانی‌ها بعد از حمله تروریستی


صادق زیباکلام در ایران نوشت:


اگر یکی از اهداف حمله تروریستی 17 خردادماه در حرم مطهر امام خمینی(ره) و مجلس شورای اسلامی، ایجاد هول و هراس بود، حتماً به این هدف دست نیافته‌اند. مردم تهران، هم در حین حادثه و هم پس از آن، زندگی عادی خود را به روال گذشته ادامه دادند؛ بدون اینکه اثری از وحشت و رعب در آنها دیده شود. در خیابان، در دانشگاه‌ها، بازار و ورزشگاه‌ها، همه چیز مانند گذشته است و مردم بدون ترس در همان مجامعی حاضر هستند که پیش از 17 خرداد بودند. می‌توان به جرأت گفت کسی به خاطر حادثه تروریستی 6 روز پیش، در زندگی خود تغییری ایجاد نکرده است.

مجموعه رفتارهایی که نشان می‌دهد حمله تروریستی 17 خرداد، در ایجاد واهمه و اضطراب موفق نبوده است. شاید یکی از دلایل زندگی بی وحشت و ترس مردم این است که در سه دهه گذشته ما شاهد حملات تروریستی در تهران یا سایر کلانشهرها نبودیم. درست است که گاهی درگیری‌هایی در مناطق مرزی بود، اما بعد از ترورها و بمبگذاری‌های سال 61-60 که از سوی منافقین انجام می‌شد، شاهد رویدادهای اینچنینی نبوده‌ایم. امروز نزدیک به 35 سال است که تهران شاهد عملیات تروریستی نبوده است و بر همین اساس به نظر می‌رسد مردم اتفاقات چهارشنبه گذشته را یک «استثنا» تلقی می‌کنند. به نظر می‌رسد تصور عمومی مردم این است که  عملیات تروریستی حادث شده در تهران، یک بار اتفاق افتاد و دیگر تکرار نخواهد شد و چون به این موضوع باور دارند که تا آینده‌ای خیلی دور این مورد پیش نمی‌آید، احساس نگرانی و اضطراب محسوسی ندارند. ما و مردم می‌دانیم که در کابل و بغداد زندگی نمی‌کنیم. تهران، با این دو مرکز یاد شده تفاوت دارد. در کابل و بغداد هفته‌ای یک بار یا هر دو هفته یک بار شاهد عملیات تروریستی با قربانی‌های پرشمار هستند. در پایتخت شهرهای اروپایی هم این اتفاقات پرتعداد شده است و این تکثر بر بیم و هراس شهروندان آنجا افزوده است. اما مردم ما اعتقاد دارند حمله تروریستی اخیر خیلی نادر و استثنایی بود اما اگر خدای نکرده در آینده دوباره اتفاق مشابهی بیفتد، آن موقع ممکن است آن جو هول و هراس و وحشت غالب شود.


بنابراین به نظر می‌رسد شایسته است که اقدامات و فعالیت‌هایی که در طول سال‌های گذشته برای ایجاد این امنیت در کشور انجام شده، ادامه و چه بسا تقویت شود تا حادثه تروریستی تهران به واقع یک استثنا بماند.

از مجلس ایران تا سنای آمریکا

نعمت احمدی در شرق نوشت:

وقتی در روز هفدهم خرداد ماه خبر حمله تروریستی به مرقد حضرت امام و مجلس در صدر اخبار جهان قرار گرفت، در مجلس سنای آمریکا طرحی مورد بررسی بود که ایران را به اتهام حمایت از تروریسم تحریم کنند. مرکز قانون‌گذاری کشور ازسوی تروریست‌ها مورد حمله قرار گرفته و هنوز در ساختمان مجلس مشغول تیراندازی بودند و از سرنوشت محاصره‌شدگان خبر صحیحی روی خروجی خبرگزاری‌ها مخابره نشده بود که ٩٧ نفر از سناتورهای آمریکایی طرحی را مورد بررسی قرار داده بودند که نتیجه بررسی طرح مورد بحث، تحریم ایران به بهانه حمایت از تروریسم بود. سناتور برنی سندرز، رقیب انتخاباتی هیلاری کلینتون و یکی، دو سناتور دیگر خواستار آن شدند که به احترام جان‌باختگان حملات تهران، بررسی طرح به تاریخی دیگر موکول و از دستور جلسه خارج شود، اما دیگر سناتورها خصوصا سناتور باب منندز که اتفاقا دموکرات و هم‌حزبی سناتور برنی سندرز و سناتور ایالت نیوجرسی و یکی از پیشنهاددهندگان لایحه تحریم بود، اصرار در بررسی طرح داشتند.

سرانجام مصوبه تحریم جدید ایران به بهانه فعالیت موشکی و حمایت از تروریسم در سنا مورد بررسی قرار گرفت و با ٩٧ نفر رأی موافق و دو رأی مخالف به تصویب رسید. ماه گذشته نیز قانون «مقابله با اقدامات بی‌ثبات‌ساز ایران» در کمیته روابط خارجی سنای آمریکا مورد مذاکره قرار گرفته و با اکثریت آرا تصویب شده بود. تعجب آنجاست که طرح سنا علیه ایران به بهانه حمایت از گروه‌های تندرو خاورمیانه وقتی مورد بررسی سناتورهای مجلس سنای آمریکا قرار داشت که حوادث تروریستی تهران خبر اول رسانه‌های جهان بود. جای تعجب است چگونه سناتورهای آمریکایی به این واقعیت تلخ توجه نکردند که هنوز خون بی‌گناهان در مرکز قانون‌گذاری ایران شسته نشده است. وضع خاورمیانه هم‌اکنون در شرایط خاص و ویژه‌ای قرار دارد. عراق در شرف پاک‌شدن از عناصر داعشی است و اشغال موصل رو به پایان است، اما سوریه وضع دیگری دارد. هرچند بشار اسد توانسته مواضع خود را تحکیم کند و داعش در تنگنا قرار گرفته، اما حضور کشورهای مختلف در خاک سوریه و حمایت آنان از گروه‌های معارض، آینده پیش‌روی سوریه را در هاله‌ای از ابهام فروبرده است.

ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا، در اولین سفر خارجی خود از میان صدها کشور و از میان ده‌ها شریک تجاری و هم‌پیمان خارجی که به آمریکا سفر کرده و به دیدار رئیس‌جمهور جدید شتافته بودند، راهی عربستان شد و دولت عربستان هم برای او سنگ‌تمام گذاشت. طرفه اینکه دولت عربستان مجموعه‌ای از کشورهای اسلامی را زیر یک سقف گرد آورد تا لابد زحمت سفر رؤسای کشورهای اسلامی به واشنگتن را کم کند و وقت ترامپ را هم نگیرد. دولت سعودی که بویی از دموکراسی نبرده و نه ردپا، بلکه حضور مستقیم این کشور در همه حملات تروریستی از برج‌های تجارت جهانی گرفته تا حمایت از هسته مرکزی همه گروه‌های تروریستی هویداست، کشور دوست و برادر آمریکا می‌شود و ایران، کشور حامی تروریسم بین‌الملل نامیده می‌شود؛ درحالی‌که در ٣٨ سال گذشته ایرانیان در هیچ عملیات تروریستی‌ای حضور نداشته‌اند. بعد از سفر ترامپ به عربستان و فعال‌شدن آمریکا در سوریه، ناگهان برنامه‌ها تغییر می‌کند و اولین هسته عملیات تروریستی داعش در ایران خون ده‌ها بی‌گناه را بر زمین می‌ریزد. 

 داعش نیز شیوه عملیاتی خود را در ایران تغییر داده است، به‌نوعی که در بادی امر با تکیه بر عملیات مشابه منتسب به داعش این شبهه به وجود می‌آید که عملیات تهران از دیگر گروه‌ها سر زده است چون داعش به قصد ایجاد رعب و وحشت و ناامن‌کردن اجتماعات عملیات انتحاری را در اماکن پرجمعیت انجام می‌دهد و بیشتر با انفجار و انتحار است که باعث کشته‌شدن بی‌گناهان می‌شود. داعش کمتر از سلاح استفاده می‌کند تا هم مانع از بازداشت عوامل ترور شود و هم تأثیرگذاری عمل انتحاری بالا برود. عملیاتی از نوع آنچه در تهران اتفاق افتاد، از نوع عملیاتی نبود که موردنظر داعش در سرزمین‌های اسلامی باشد، بلکه از نوع عملیاتی است که داعش در اروپا انجام می‌دهد. در اروپا موضوع انتحاری پاسخ موردنظر را در پی ندارد، بلکه با اسلحه و حمله به اجتماعات است که مورد توجه قرار می‌گیرد.

داعش در حمله به ایران از شیوه عملیات اروپایی استفاده کرد. حال پرسش این است؛ وقتی داعش با تغییر شیوه عملیاتی، گروه‌های انتحاری خود را به داخل کشور اعزام کرده و به دو کانون مهم؛ یکی مرقد حضرت امام و دیگری مجلس حمله برده و ١٧ نفر از فرزندان این آب و خاک را به شهادت رسانده و بیش از ٥٠ نفر را زخمی کرده است، چرا سنای آمریکا به روح همبستگی با یک ملت تن نداده و عرف حقوقی را رعایت نکرده است؟ سناتورهای آمریکایی که مشغول بررسی طرح تحریم ایران بودند از حمله تروریستی به تهران خبر داشتند. حتی برنی سندرز، سناتور دموکرات، درخواست می‌کند به‌لحاظ حملات تروریستی به تهران، طرح تحریم ایران مدتی مسکوت باشد، اما ٩٧ نفر از ٩٩ سناتور مجلس سنای آمریکا، ایران را که مورد هجمه تروریست‌ها قرار گرفته به اتهام حمایت از تروریسم مورد تحریم قرار می‌دهند. چه باید کرد؟ دنیای عجیبی است؛ وقتی بر بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا، موجود غیرقابل‌پیش‌بینی‌ای مانند ترامپ حکومت می‌کند، وقتی ٩٧ سناتور آمریکایی که باید الفبای سیاست را بدانند و به اوضاع کشوری که در مورد آن قانون‌گذاری می‌کنند اشراف داشته باشند، به‌گونه‌ای دیگر عمل می‌کنند عجیب نیست کشور مورد حمله تروریست‌ها را حامی تروریسم معرفی کنند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات