(روزنامه جوان – 1396/03/09– شماره 5103 – صفحه10)
فلسفه تشكيل دانشگاه برميگردد به اسم آن كه به معني محل دانش است اما واژه لاتين آن به معني جايي براي جمع كردن جهان در حال تحول است يعني از سراسر جهان، علوم به اين محل سرازير شده و توسط اهل علم گردآوري ميشود اما در معناي فارسي، افراد به اين مكان وارد ميشوند كه صرفاً علمآموزي كنند و نيازي به علمآوري ندارند. كشورهاي اروپايي به سرعت در حال تغيير ساختار دانشگاههاي خود به سمت جهاني شدن هستند تا بتوانند تمام نيازهاي جهان را توسط علم جمع شده در اين دانشگاهها پاسخگو باشند. اما متأسفانه دانشگاههاي كشور با افتادن در دام تعريف اشتباه از دانشگاه دچار اشرافيگري شدهاند. اين تعريف حاصلي جز ترويج و آموزش علم مصرفي به دانشجويان و دانشآموختگان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي ندارد.
در دانشگاههاي امروز، جذب حجمي دانشجو، درج مقالات با موضوعات دست چندم يا پيش پا افتاده، طرح موضوعات غيركاربردي براي پاياننامههاي دانشجويي، اعطاي مدارج علمي افتخاري، معرفي منابع درسي كه سالها پيش استفاده از آنها در دانشگاههاي جهان منسوخ شده، تصدي روابطي كرسيهاي هيئت علمي و مواردي از اين دست، دانشگاههاي كشورمان را به مدرسهاي بزرگ تبديل كرده كه اولويت آن تنها داير بودن و پولسازي است تا پشتوانه بودن براي پيشرفت اقتصاد، فرهنگ و سياست كشور. به خاطر همين امر، دستگاههاي اجرايي و حتي در سطح كلان آن- بدنه دولت- نيز از دانشگاههاي داخل انتظاري براي توليد فكر و انديشه يا ايدهپردازي جهت رونق كسب و كار و به كار انداختن چرخ صنعت و كشاورزي ندارند و اين موضوع از نحوه پرداخت بودجه و بيتوجهي حتي به نخبگان دانشگاهي قابل تشخيص است.
با نگاهي دقيقتر درمييابيم باز هم داستان به ماجراي قديمي خوابيدن روي گنج نفت برميگردد. دانشگاههاي ما به اداراتي بزرگ تبديل شدهاند كه نه تنها به راحتي ميتوانند از بودجه نفت استفاده كنند بلكه در قبال دريافت اين بودجه قرار نيست پاسخگوي هيچ فرد و نهادي باشند و در واقع مطالبهاي هم در كار نيست. بنابراين وضعيت كنوني اين مراكز به اصطلاح علمي بيشباهت به چاه ويلي كه دهان باز كرده تا ميراث ديروز و امروز كشور را ببلعد نيست.
مبناي دانشگاههاي امروز كه در جهان از آن به نوعي تنبلي رفتاري تعبير ميشود تنها آموزش است زيرا هنوز تعريف از فلسفه تشكيل دانشگاه همان امتداد يافتن آموزش از سطح دبيرستان تا محيطي جذابتر و پرطمطراقتر به نام دانشگاه است. در چنين سامانهاي، تحقيق و پژوهش مظلوم و مغفول مانده و در صورت بروز، به دليل بيتوجهي به دست فراموشي سپرده ميشود. بنابراين بيشتر دانشگاههاي ما وظيفهاي جز آموزش، ترجمه علوم ديگران و مصرف يافتههاي پيشينيان ندارند و اين يعني اشرافيگري. هر كسي هم در چنين فضايي سوداي تحقيق و پژوهش در سر دارد يا بايد چوب حراج به اموال داشته و نداشته خود براي تأمين هزينههاي مربوطه بزند يا با ترك كشور به دانشگاههاي خارج از كشور پناه ببرد و در اين راه هرگونه سختي را پذيرا باشد.
در همين كشور بسياري از دانشگاهها بدون داشتن شرايط آموزشي لازم، اقدام به جذب دانشجو در مقطع كارشناسي ارشد ميكنند و در نهايت سطح معلومات دانشآموخته همين دانشگاه چيزي در حد دانشجوي جديدالورود است در حالي كه هزينه هنگفتي را صرف گذران وقت و اخذ ورق پارهاي به نام مدرك كرده است كه در جهان كه هيچ در همين كشور هم وجاهت چنداني ندارد. آيا اين فرآيند هدفي جز پولسازي دربردارد؟
طي دهه اخير خانوادههايي كه تمكن مالي داشتهاند به تعريف خود براي تأمين آينده مالي و معنوي فرزندانشان جلاي وطن را به ماندن و تحصيل در داخل كشور ترجيح دادهاند و آنهايي كه چارهاي جز تحصيل در داخل كشور نداشتهاند فرزندانشان را به انجام كارهاي خدماتي يا نهايتاً تحصيل در رشتههاي علوم پزشكي تشويق كردهاند زيرا معتقدند كشوري كه توليد ندارد نيازي به مهندس هم ندارد.
نكته مهم اين است كه دانشگاههاي ما هميشه در حال رقابت و حذف رقباي داخلي خود هستند البته نه در زمينه رشد علمي و پيشتازي در امر تحقيق و پژوهش بلكه در جذب بودجه و جلب نظر معاونت امور مالي وزارت علوم براي اختصاص نگاه خاص بودجهاي به دانشگاه متبوع. به همين دليل است كه دانشگاههاي ايران در ميان 2 هزار دانشگاه اول جهان جايگاهي ندارند چون طبق تعريف جهاني دانشگاه محسوب نميشوند.
گفتن اينكه دانشگاههاي ما در رتبهبندي جهاني جايگاه مناسبي ندارند مشكلي را حل نميكند. با نگاهي اجمالي به وضعيت جامعه علمي كشورمان فهميدن اينكه دانشگاههاي ما به محلي براي تربيت دانشجو براي ساير كشورها تبديل شدهاند چندان سخت نيست و اگر هم شانس اين را داشتهايم كه در قعر جدول قرار نگيريم نيز مرهون تلاش عدهاي دانشجو و استاد هستيم نه برنامهريزي مدون مسئولان علمي كشور. بسياري از دانشجويان ما پس از اتمام دوره تحصيل از زمانيكه براي تحصيل در دانشگاه صرف كردهاند اظهار پشيماني ميكنند و معمولاً نگاهشان به مؤسسات آموزش عالي نسبت به قبل از ورود به دانشگاه تفاوت فاحشي دارد. نگاه عمومي جامعه به يك دانشجو نيز اين است كه در كنار درس خواندن مهارتهايي همچون تسلط به زبان انگليسي و استفاده از ابزارهاي روز را فرابگيرند كه در عمل چنين چيزي محقق نميشود.
بديهي است اگر شرايط تحقيق و پژوهش و درج مقالات علمي روز و قابل قبول در مجامع علمي دنيا در دانشگاهها فراهم شود بسياري از اساتيد و دانشجويان به اين مهم گرايش دارند اما متأسفانه در شرايط حاضر انگيزهاي براي اين امر وجود ندارد. بيشتر اعضاي هيئت علمي دانشگاهها فاقد مقاله بينالمللي هستند اما حاضر نيستند جاي خود را به دانشجويان رشديافتهاي بدهند كه با تلاش فراوان به مدارج علمي دست يافتهاند. تا زمانيكه چنين فرهنگي بر جامعه علمي كشور حاكم است هر روز بيشتر از ديروز بايد شاهد فاصله ميان دانشگاههاي كشور با مراكز علمي جهان و رخنه اشرافيت در ميان آنها باشيم.
http://www.javanonline.ir/fa/news/854309
ش.د9600726