(روزنامه مردم سالاري – 1396/03/25 – شماره 4340 – صفحه 2)
هر فعال سیاسی، به واسطه نظراتش در یکی از طیفهای چپ، راست یا بینابین قرار میگیرد، اما کمتر کسی است که بداند جناحبندیهای سیاسی از یک تقسیم بندی ساده، در جای نشستن در پارلمان فرانسه بعد از انقلاب این کشور شروع شده است.
جناح راست از وضع موجود، عدم برابری و عدم دخالت دولت در اقتصاد حمایت میکرد و جناح چپ خواهان برابری بیشتر، تغییر وضع موجود (رادیکال یا تدریجی) و یک اقتصاد بیشتر دستوری- دولتی بود.
در ایران تا زمان انقلاب اسلامیبه دلیل ماهیت حکومت در زمان پهلوی اول و دوم جناح بندیهای سیاسی چندان جایگاهی نداشتند. عدم وجود نظریات در فعالیت سیاسی و انحصار دربار در تصمیم گیری، فضا را به کلی یکپارچه و بدون چالش ساخته بود.
پس از انقلاب و یکپارچگی اوایل دهه شصت، در ابتدای انتخابات مجلس سوم مجمع روحانیون از جامعه روحانیت انشعاب کرد و به نام جناح چپ منتسب شد. این شروع جناح سازیهای واقعی در ایران بود.
جناح راست در مسائل اقتصادی معتقد به کاهش دخالت دولت در اقتصاد بود و در زمینه سیاسی هر دو گروه به حفظ وضع موجود اصرار میکردند و مساله آزادیهای اجتماعی در بین هیچ یک از دو گروه محلی از اعراب نداشت.
پس از رحلت امام، پایان جنگ و دوران سازندگی، نظام سیاسی در ایران از هویت ارزشی خود فاصله گرفته و به سمت عرفی سازی حرکت کرد و همزمان مجلس چهارم و دولت پنجم نیروهای جناح چپ را در ایران به حاشیه رانده بود و صدای اقلیت بجز روزنامه «سلام» در هیچ تریبون دیگری شنیده نمیشد. اما دوم خرداد مسیر حرکت سیاسی در ایران را به طرز ناباورانه ای تغییر داد.
دوم خرداد، فقط پیروزی یک جریان در انتخابات نبود. تغییر استراتژیک جناح چپ از عدالت خواهی به آزادی خواهی و جامعه مدنی، گفتمان جدیدی را بر جناح چپ حاکم کرد. درست است که این جریان همچنان در ادبیات ایران چپ خوانده میشد، ولی به تدریج جهت گیری آن به جناح راست جهانی یعنی قوت گیری لیبرالیسم و آزادی خواهی تغییر کرد. گفتمان اصلاحات که خود را در تقابل با هسته مرکزی قدرت میدید، به جای بنیان بر یک نظریه مدون، صرفا با موضع گیری آنتاگونیستی سعی کرد آنچه را که شعارهای فراموش شده انقلاب میدانست زنده نگه دارد. این موضوع جناح چپ را از مواضع اقتصادی عدالت خواهانه، در نهایت به جناح راست جهانی و کاهش دخالت دولت در اقتصاد متمایل کرد. موضوعی که همواره پاشنه آشیل جریان اصلاحات تلقی میشود چون رفع آنچه اصلاح طلبان اقتدارگرایی حاکم بر دستگاههای غیرانتخابی میخوانند، میتواند هویت داخلی اصلاح طلبی را از درون دچار فروپاشی کند.
به هر حال جریان اصلاح طلب پس از دوم خرداد در انتخاباتهای بعدی پیروز مطلق بود و این موضوع جناح راست را به هویتی تازه تر از عنوان «محافظهکار» سوق داد.
اصولگرایی از حمایت بازار آزاد به عدالتطلبی و برابری خواهی تغییر ماهیت داد. طنز تاریخ اینجاست که به فاصله کمتر از بیست سال دو جناح حاکم بر کشور، حداقل در مواضع اقتصادی جایگزین یکدیگر شدند.
این درست که انتخابات شورای شهر دوم و سوم و مجالس هفتم و هشتم و نهم با پیروزی اصولگرایان به پایان رسید اما به دلیل مشارکت پایین در انتخابات، کارشناسان سیاسی، هیچگاه این دورهها را رقابتی واقعی در نظر نگرفتند. جریان سوم تیر 84 هم که در 88 توانسته بود آرای بسیاری را به خود اختصاص دهد در نهایت با فاصله گرفتن از هسته اصولگرایی راه خود را از آنان سوا کرده و حتی امروز نه تنها خود را اصولگرا نمیداند، بلکه رئیس این جریان به شدت از این جریان و همفکران آن دست به انتقاد زده است.
بیمعنایی در هویت نظری
اولین مشکلی که اصولگرایی با آن سر و کار دارد، خلاء معنا در بافتار سیاسی این جریان است. بالاتر اشاره شد که جریان اصلاحطلبی هویت خود را در نفی جریان مقابل و نقد قدرت مییابد. اصولگرایی هم با یک پله تنزل، هویت خود را در مقابل جریان اصلاح طلبی بازیافت. این روش دارای دو ایراد مشخص بود، اول اینکه به دلیل تقابلی شدن رابطه طرفین و بنا شدن پایههای نظری بر مخالفت، به محض تغییر تاکتیکهای حریف به سرعت دچار تزلزل میگردد و دوم اینکه به دلیل عدم درک درست از خواستهای جامعه دچار نوعی عوام فریبی میشود که نمونه اخیر آن، ملاقات کاندیدای اصولگرا با خواننده مشهور به شمار میآید.
گستردگی طیف و الهیات سیاسی
چالش دیگر اصولگرایی را میتوان در تکثر بسیار زیاد نیروهای هم طیف و غیرهمفکر دانست. این صحیح است که اصولگرایی یک حزب نیست که بر پایههای مشخصی سوار باشد، اما تفاوت آرا در حد دربر گرفتن همه جریانهای سیاسی چندان معقول نیست. جریان اصولگرایی یک طیف بسیار وسیع را در بر میگیرد که یک سر آن را میتوان تئو اتوکراتیک و سر دیگر آن، تئو دموکراتیک یا حتی لیبرال دانست. در میان این دو جریان، از هرگونه سیاسی با الهیات سیاسی مختلف در اصولگرایی وجود دارند و این لیست به دلیل تکثر بیش از حد نیروهای داخلی، چنان طولانیست که همزمان میتواند تنها جریان سیاسی یک کشور باشد.
فقدان رهبر کاریزماتیک
در جوامعی که به لحاظ سیاسی توسعه یافته محسوب میشوند، کار سیاسی در انحصار احزاب است، این جوامع با عبور از اقتدا به شخصیتهای کاریزماتیک توانسته اند مشکلات خود را در صندوق رای و پارلمان به حد زیادی در تقابل رقبای سیاسی حل کنند. علاوه بر اینکه در جامعه ای که با دموکراسی نمایندگی (غیرمستقیم)، هر چند سال یک بار پارلمان و دولت خود را روزآمد میکند، اشخاص تاثیرگزار فرصت ظهور و بروز نخواهند یافت.
خلاف روند بالا، در ایران هنوز هم افراد کاریزماتیک میتوانند بر روندها تاثیرگزار باشند. نمونه آن جریان اصلاحطلبی است که با حضور زیر چتر رهبری سید محمد خاتمیتوانسته انسجام خود را تا حد زیادی حفظ کند. البته واضح است که این انسجام به زودی باید جای خود را به قدرت گیری احزاب واقعی و مستقل بدهد، اما در غیاب احزاب و تشکیلات مدون سیاسی در ایران، این جریان اصلاح طلب بود که توانست با ساخت یک رهبر کاریزماتیک رمز پیروزی در انتخابات را به دست آورد. فقدان یک رهبر کاریزماتیک همانند خاتمیکه مورد اقبال همه گروهها در داخل جریان باشد، در کنار عدم انسجام حزبی، بکلی اصولگرایی را از حیز انتفاع ساقط کرده است. البته غلامعلی حداد عادل در این انتخابات سعی بر ایفای چنین نقشی داشت که نتیجه آن به مضحکه کشیده شدن آن توسط برخی اصولگرایان بود.
تلاشهای اصولگرایان برای انتخاب رهبری کاریزماتیک تا به امروز شکست خورده است و گروههایی که به شکل جبهه یا جمعیتهای مختلف، نزدیک به انتخابات مبادرت به انتشار یک یا چند لیست میکنند که حداقل از سال 92 به این سو برای آنها توفیقی دربر نداشته است.
اصولگرایی بدون اصول
اندیشمندان اهل سنت در شناساندن خلیفه و حاکم اسلامیبه شیوهای دست میزدند که بعدها «توجیه بعد از وقوع» خوانده میشد. یعنی از انتخاب اولین خلیفه اسلام که «اهل حل و عقد» خوانده شد تا آخرین آن که «استیلا با شمشیر» بود، توسط اندیشمندان اهل سنت تایید شد، تا آنچه «امنیت» در مرزهای اسلام میخواندند از بین نرود. در واقع عملگرایی و درک بیش از حد وضع موجود در مواجهه با قدرت، باعث شده بود که آنها از مواضع دولت آرمانی که آن را حکومت صدر اسلام میدانستند قدم به قدم عقب نشینی کنند. البته مقصود این نوشته، ربط دادن علمای اهل سنت به اصولگرایی نیست، اما مطالعه منشور اصولگرایی و نوشتههای این جریان، اصولی که عموما توسط اصولگرایان برشمرده میشود را اصولی سلبی معرفی میکند. به بیان بهتر اصولگرایان میدانند چه چیز نیستند، اما آنچه هستند دقیقا روشن نیست. علاوه بر این اصولگرایی به واسطه مواجهه دائمی با قدرت و نداشتن آرای ایجابی شاخصهای خود را طوری تبیین کردهاند که همانقدر که میتواند فراگیر باشد قابلیت کوچک کردن دایره خودی را نیز دارد. این شاخصها قطعا نیرویی پیشران را برای این جریان به وجود نخواهد آورد.
آینده اصولگرایی
به طور قطع اصولگرایی نمیتواند با روند گذشته ادامه حیات بدهد. باید دانست حالا که به واسطه اعتماد عمومی، مردم پای صندوقهای رای حاضر شدهاند، اصولگرایی نمیتواند با یک سبد رای که در دو انتخاب گذشته ثابت مانده است، پیروزی را در آینده به دست بیاورد.
پیروزی اصلاحطلبان در شورای شهر اخیر بدون هیچگونه اقلیت که بتواند تعادلی نسبی را در شورا به وجود آورد، پیامدهای ناگوار تک صدایی را در پی خواهد داشت. در حال حاضر که هیاهوی انتخابات به پایان رسیده، شاید بهترین زمان برای تشکیل جریانهایی مانند نواصولگرا و از آن مهمتر تشکیل احزاب جدید است. احزابی که دولت ساخته و انتخاباتی نباشند. این معضلی است که در آیندهای نه چندان دور گریبانگیر اصلاح طلبی خواهد شد. دیگر آنکه اصولگرایی باید تکلیف خود را با علوم انسانی بخصوص سیاست و اقتصاد روشن کند.
شعارهای مردم فریب مانند دو و نیم برابر کردن درآمد کشور و ایجاد میلیونها شغل بدون اشاره به روشهای دستیابی به آن باعث پراکندگی اهل علم و کارشناسان کشور از این جریان خواهد شد. اصولگرایان نمیتوانند در روزگار گوشیهای هوشمند، تبلیغ فناوری ماشین حساب کرده و توقع رای داشته باشند. حفظ ارزشها و حفظ نظام هیچ تناقضی با کار کارشناسی در عرصههای حضور اصولگرایان در قدرت نخواهد داشت. رفتار امروز جامعه نشان میدهد که از شعار عبور کرده و حالا در زمینههای اقتصادی و فرهنگی به دنبال راهکارهای عملی و کارشناسانه است. صرف مخالفت با آرای جریانهای داخلی و خارجی، اصولگرایی را به نظریهای واحد و قابل استفاده در راه اداره کشور نخواهد رساند.
گسترش و نفوذ شبکههای اجتماعی، به نیروهای سیاسی این اجازه را نمیدهد که شعارهای بیپیامد را مطرح کنند. امروز نقد و بررسی آرای دولتمردان نه در رسانههای رسمیکه در دالانهای بیشمار شبکههای اجتماعی صورت میپذیرد. جامعه امروز با روزهای گذشتهاش متفاوت شده و جریان اصولگرا هر قدر زودتر به کار تشکیلاتی، علمی و کارشناسانه برسد همانقدر در روند توسعه کشور نقش مثبتتری ایفا خواهد کرد.
http://www.mardomsalari.net/4340/page/2/15340
ش.د9600874