(روزنامه شرق – 1396/05/10 – شماره 2925 – صفحه 12)
از همان ابتدای انقلاب اکتبر تا زمان سقوط دیوار برلین، در حاشیه احزاب سوسیالیست، متفکران کمتعداد اما تأثیرگذاری حضور داشتند که این قرائت ایدئولوژیک از مارکسیسم را در تضاد با رهایی نهفته در دل فلسفه پراکسیس مارکس میدیدند و به هر دو گزینه چپگرایی بروکراتیک استالینیسم و سوسیالدموکراسی نقد داشتند.کتاب «مارکسیسم دگراندیش» که اخیرا منتشر شده مجموعه زندگینامههای برخی از متفکران و فعالان مارکسیست دگراندیش است. در هر فصل کتاب یک یا چند متفکر از خلال روایت زندگی، مبارزات و آثار آنها با توجه به توالی زمانی و نسلی بررسی میشود. نویسنده دلیل انتخاب آنها را در درآمد کتاب این میداند که «این متفکران یا استدلالهای بنیادی و لحظات مهمی را در چپ بیان کردند یا دوراهههای عمومی را.»
نقلقولی که مترجمان کتاب در مقدمه خود از آلن بدیو آوردهاند بهخوبی مشخصکننده مقطع پایان جهان دوقطبی و شکلگیری «فیلسوفان جدید» فرانسوی مخالف کمونیسم است که به تخطئه مارکس و اندیشه او پرداختند: «همه کسانی که فرضیه درست کمونیسم را رها میکنند، بیدرنگ به اقتصاد بازار، دموکراسی پارلمانی- یعنی شکل دولت مناسب سرمایهداری- و به خصیصه ناگزیر و «طبیعی» هولناکترین نابرابریها و ستمها تسلیم میشوند.» (صفحه ١٠)
از دید نویسنده تروتسکیسم و چپ نو هسته سیاست مارکسیستی دگراندیشاند. تروتسکیستها شکست رژیم شوروی را سیاسی و حاصل مجموعهای از شرایط بحرانزای آن دوران میدیدند اما از دید چپ نو، شکست اتحاد شوروی در وهله نخست شکستی اخلاقی بهشمار میآمد به این دلیل که رژیم شوروی هدفهای اقتصادی را بر زندگی مردم اولویت بخشیده بود.
مروری بر کتاب
فصل اول کتاب چکیدهای از تاریخ کوتاه قرن بیستم است با ارجاع به کتاب «عصر نهایتها»ی اریک هابزبام. نویسنده در انتهای فصل چالشهای نظری نسل جدید چپ را با نگاه به رویدادهای جنبش سوسیالیستی میان سالهای ١٩١٧ و ١٩٨٩ فهرستوار عنوان میکند.
فصل دوم درباره چهار نفر از متفکرانی است که سرآغاز شک و بدبینی به تجربه شوروی بودند: ولادیمیر مایاکوفسکی، «شاعر انقلاب»، الکساندر کولنتای رهبر سازمان زنان بلشویک که قوانین خارقالعادهای به نفع زنان صادر کرد و در ١٩٢٢ از کار برکنار شد. آناتولی لوناچارسکی، کمیسر بلشویک آموزشوپرورش، حامی جنبشهای گوناگون در زمینه فرهنگ، جوانان و آموزش دانشگاهی که در ١٩٢٩ از این منصب برکنار شد و ویکتور سرژ که به نقد شکست انقلاب اکتبر از منظر یک فعال درگیر در آن پرداخت. او داستاننویس، تاریخدان و فعال انقلابی لهستانی بود که تحتتأثیر انقلاب اکتبر به روسیه رفت و در دفاع نظامی از پطروگراد شرکت جست. واقعه قیام کرونشتات او را به تردید درباره ماهیت انقلاب انداخت و در ١٩٢٧ بهصورت حامی فعال اپوزیسیون چپ تروتسکی درآمد.
فصل سوم درباره کارل کرش، سوسیالیست آلمانی، است که بیشتر به سبب جزوه خود «مارکسیسم و فلسفه» شهرت دارد. او در مطالعات فلسفی خود بیآنکه به آثار لنین دسترسی داشته باشد به این نتیجه رسیده بود که بین فلسفه خام و زمخت مارکسیسم بینالملل دوم و سیاست رفرمیستی آن وحدتی وجود دارد و همچنین بر آن بود که پژوهش در دیالکتیک باید در مرکز هرگونه مارکسیسم احیاشده قرار بگیرد. «مارکسیسم و فلسفه» هدف مارکسیسم را توانمندسازی جنبش کارگری برای تصرف قدرت میداند.
یکی دیگر از فصول کتاب درباره جورج حنین، شاعر و نویسنده سورئالیست فرانسوی- مصری و دوست آندره برتون است. او یکی از نخستین سوسیالیستهایی بود که به تشكيل یک حزب انقلابی و ضداستالینیست همت گمارد. در زندگینامه حنین سه موضوع برجسته شده: اول، نقش او در اندیشیدن به مسائل رهایی ملی در کشورهای جهان سوم؛ دوم، پیوند میان هنر و سیاست آزادی؛ و سوم جزوهای که او زیر عنوان «اعتبار ترور» در واکنش به بمباران هیروشیما نوشت.
تاریخ از پایین و نخستین چپ نو
فصل بعدی کتاب درباره مکتب مهم تاریخنگاری مارکسیسم بریتانیایی موسوم به «کارگاه تاریخ» است که منشا جنبش «تاریخ از پایین» شناخته میشوند. شناختهشدهترین چهرههای این مکتب ای.پی.تامسون، اریک هابزبام، رادنی هیلتن، ویکتور کیرنن، جورج رودی، جان سیویل و کریستوفر هیل بودند. این گروه از تاریخنگاران در دهههای ١٩٤٠ و ١٩٥٠ در حزب کمونیست بریتانیا توانستند شیوههای تاریخنگاری را دگرگون کنند. آنها بر این گمان بودند که گذشته را باید در پرتو تجربه مردم عادی مورد بررسی قرار داد و نه نخبگان و قدرتمندان. مطالعات هیل از انقلاب انگلستان، «تکوین طبقه کارگر انگلستان» و زندگینامه «ویلیام موریس» از تامسون، و «عصر سرمایه»، «عصر امپراتوری» و «عصر نهایتها» از هابزبام شناختهشدهترین آثار این مکتب به شمار میروند. تاریخنگاری استالینیستی صرفا با نگاهی اقتصادی و توجه به شیوه سازماندهی تولید، به تحلیل تاریخ میپرداخت.
مطابق با این نگاه در هر جامعه، تولید آنقدر پیشرفت میکند که بیش از آن قادر به ادامه نخواهد بود و بهناچار انقلاب به وقوع میپیوندد و شکل تازهای از جامعه سر بر میآورد. جامعه طبقاتی مستقل از آنچه مردم انجام میدهند رشد میکند و سپس نابود میشود. در آن زمان، این نگاه تاریخی بر حزب کمونیست بریتانیا حکمفرما بود. این حزب در درون جامعه بریتانیا نیز در برابر حزب کارگر از تحرک سیاسی پایینی برخوردار بود و شکلگیری گرایش تاریخنگاران مارکسیست بریتانیایی واکنشی بود به هر دوی این ضعفها در درون حزب کمونیست بریتانیا. نویسنده پیش از بررسی زندگی و آثار و فعالیتهای سیاسی تامسون، به آرای یکی از زنان پیشگام این مکتب میپردازد که تاکنون به او کمتر توجه شده است: دانا تور. بررسی زندگی او، در کنار تامسون، شیوه گسست از استالینیسم را آشکار میسازد.
دانا تور یکی از موثرترین افراد در شکلگیری «گروه مورخان حزب کمونیست» بود. یکی دیگر از اعضای این گروه کریستوفر هیل بود که کتاب کوچکی نوشت با عنوان «١٦٤٠: انقلاب انگلستان». رهبری حزب کمونیست بریتانیا این کتاب را مردود شمرد چون معتقد بود نظر اصلی هیل در این کتاب که جنگ داخلی را انقلابی بورژوایی دانسته اشتباه است. دانا تور پس از چندی کتاب «تام من و روزگارش» را نوشت که مطالعهای عمیق در زندگی کارگران و جنبش آنها از ٥٠٠ سال قبل بود. تور تا قبل از مرگ از حزب کمونیست جدا نشد ولی تامسون میراث او را ادامه داد.
تامسون در همه عمر خود فعالیت نظری و عملی پیگیری در حمایت از ستمدیدگان داشت و در دو دهه آخر عمر خود آنچنان درگیر جنبش ضدجنگ در انگلستان بود که مطالعات تحقیقی خود را قطع کرد. اثر او که امروز به کتابی کلاسیک تبدیل شده «تکوین طبقه کارگر انگلستان» است که به تازگی به فارسی نیز ترجمه شده است. تامسون این کتاب را «غربنوردی» خود میخواند و آن را یادآور بسیاری از فعالان سالخوردهای میدانست که اندیشهها و اسناد قدیمیشان در نوشتن این تاریخ به او یاری رساند.
در پی رویدادهای ١٩٥٦ و شورشهای دانشجویی علیه حکومتهای بلوک شرق و اعلام موجودیت «نخستین چپ نو»، تامسون زندگی خود را وقف پیکار برای شکلدادن و رشد این جنبش کرد. در اکتبر ١٩٥٦ تظاهرات تودهگیر ضداستالینیستی در بوداپست برپا شد و در اعتراض به سیاستهای حزب کمونیست چندین هزار نفر از حزب کمونیست بریتانیا جدا شدند که پیشایش آنها تامسون قرار داشت. روزنامه او با نام «د ریزنر» نشریه اعضای ساده ناراضی حزب بود که در ١٩٦٠ با «یونیورسیتیز اند ریویو» ادغام شد و«نیو لفت ریویو» را تشکیل داد.
تامسون بارزترین وجه تمایز اومانیسم سوسیالیستی را از استالینیسم وفاداری آن به مفهوم دیرینتری از آزادی میدانست و ضدتاریخیگرایی و مخالفت آلتوسر را با اومانیسم نقد میکرد. در مقابل، آلتوسر اومانیسم سوسیالیستی را انحراف دستراستی از استالینیسم میدانست. نظام مبتنی بر اخلاق که مارکسیسم اومانیستی مبلغ آن بود از جانب دیگر متفکران همچون السدر مکاینتایر نیز به نقد کشیده شد. به اعتقاد مکاینتایر، برای وضع کنونی هیچ گزینه سیاسی نمیتوان یافت که اخلاقی برتر و فارغ از زمان را بنا کند که بر پایه آن بتوان همه تاریخ انسان را محور داوری قرار داد. مشکل رویکردی که از اخلاقیات سرچشمه میگیرد این است که همه دریافتهای ما از اخلاق مشروط و ممکن و ابتنای آن بر تاریخ است.
فصل ششم کتاب درباره پل باران روسی و و پل سوییزی آمریکایی است؛ دو فعال سیاسی، اقتصاددان، روزنامهنگار و نویسنده نیمه دوم سده بیستم که بیشتر به سبب پایهگذاری نشریه «مانتلی ریویو» برجستهترین نشریه چپ در ایالات متحده آمریکا شناخته میشوند. «نسل مانتلی ریویو» «افراطکاریهای» حاکمان شوروی را محکوم میشمرد، با این همه این ادعا را نیز میپذیرند که دیکتاتوری شوروی به نحوی نمودار میراث مارکس است. پشتیبانی انتقادی از مسکو در دهههای ١٩٥٠ و ١٩٦٠ جای خود را به تحسین سوسیالیسم در کوبا داد.
فصل هفتم، درباره والتر رادنی سوسیالیست آفریقایی است. او تاریخدان و فعال سیاسی بود که درباره طغیان تودههای آفریقایی و جهانسومی تحقیق کرده بود و کتاب مشهوری با عنوان «چگونه اروپا افریقا را از توسعه بازداشت» نوشته بود. فصل هشتم درباره هری بریورمن و نویسنده کتاب «کار و سرمایه انحصاری» در ١٩٧٤ است که به مطالعه مناسبات اجتماعی سرمایهداری مدرن میپردازد و از پیدایش طبقه مدیران آغاز میشود و شرح تاریخی ماندگاری است از اقدامات مدیریتی گوناگون که تجربه مردم را حین کار از پایان سده نوزدهم به اینسو شکل داده.
فصل نهم زندگینامه سمیر امین، اقتصاددان مصری است که با شرح مقاله «جنبشهای اجتماعی در پیرامون» (١٩٩٠) آغاز میشود. امین در این مقاله با سیر توسعه مبارزات استقلال ملی در آفریقا و آسیا باور به حزب را بررسی میکند و با تعریف یک جنبش ضدسرمایهداری جدید جنبش سیاتل را پیشبینی میکند و شکلهای جدید مبارزاتی نظیر گردهماییهای فوروم اجتماع جهانی در پورتوالگره را فراهم میآورد. امین نویسنده بسیاری از پژوهشهای مشهور درباره توسعه و توسعهنیافتگی سرمایهداری است و برخی کتابهای او نظیر «آینده مائوئیسم» معطوف به تجربه نظریه مائوئیستی بیرون از سرزمین چین و بیانگر یک استراتژی فعالانه نزدیک به اندیشه جنبش ضدسرمایهداری در عصر کنونی است.
موسیقی عشق
فصل آخر درباره دیوید ویجری است، پزشک و مبارز متعهد بریتانیایی که عضو حزب «کارگران سوسیالیست انگلستان» بود. او روزنامهنگار بااستعدادی بود و برای مطبوعات چپ و مخفی مقاله مینوشت. مقالههای او به توصیف ارتباط میان بیکاری و نژادپرستی و میان بحران و سرمایهداری میپردازد. او همچنین فمینیست، فعال حقوق دگرباشان، حامی فعال جنبش «تاریخ از پایین»، هوادار موزیک راک و ضدفرهنگ رادیکال بوهمی در دهه ١٩٦٠ بود. نویسنده او را بهتر از هر کس دیگری در زندگی دارای تنوع رادیکالی میداند که چپ میتوانست به تأثیر از شورشهای ١٩٨٦ به آن جامه عمل بپوشاند.
فقط ١٨ سال داشت که عضو شاخص گروهی به شمار میرفت که مجله مشهور بریتانیا «اُز» را بنیان نهاد. در میانه دهه ١٩٦٠ وقتی به سن دانشجویی رسید در احاطه مسائل جنسی، مواد مخدر و داروهای توهمزا قرار گرفت، با این همه درباره اسطورههای شورش فرهنگی نسل خود نگاهی بدبینانه داشت؛ «همه آنچه نیاز داریم عشق است، و البته درآمدی شخصی و یک جور پدرمادرهایی که لباسخانههای ابریشمی چینیشان را در انباری زیر شیروانی جا دادهاند.» مقاله «شورش بر قدرت بزرگترها» که در ١٩٦٨ نوشت آشکارا روحیه او را در پیوند با اعتراضهای دانشجویی چند ماه بعد نشان میدهد.
او در همایش راسکین، رویداد پایهگذار آزادی زنان در بریتانیا، شرکت جست و با توانایی شگفتآوری که داشت به مباحثههای نخستین جنبشهای دانشجویی دگرباشی و فمینیستی یاری رساند. در یکی از شمارههای «اُز» یادآور شد که اگر زبان «عشق آزاد» مجله قرار است اصلا معنایی داشته باشد، در آن صورت باید به جنسپرستیای توجه شود که جزء مشخصی از رویای مردان هیپی است. ویجری اینجا تحتتأثیر نظریات معشوقش شیلا روباتم بود که در شمار صاحبنظران برجسته جنبش نوین آزادی زنان محسوب میشد و نویسنده کتاب «زنان، مقاومت و انقلاب» است. نقد ویجری بر زنستیزی هیپیها متمایز و بسیار پیشتر از عصر خود محسوب میشد و دو سال قبل از کتاب «خواجه مونث» جرمن گریر در ١٩٦٩ منتشر شده بود.
ویجری همچنین بیش از هر مارکسیست دیگری برای دفاع از سیاست خود استدلالهایی به کار میبرد که از موسیقی وام گرفته بود. در اواسط دهه ٧٠ با بالاگرفتن موج نژادپرستی اعضای «جبهه ملی» سعی در نفوذ به میان حامیان فوتبال، جوانان بیکار و طرفداران موسیقی پانک داشتند. در اوت ١٩٧٦ اریک کلاپتن کنسرتش را در بیرمنگام قطع کرد تا به پشتیبانی از نمایندهای نژادپرست سخن بگوید. این سخنرانی به شکلگیری «راک ضدنژادپرستی» انجامید. ویجری یکی از چهرههای سرشناس این جنبش به شمار میرود. او در نخستین بیانیه «راک ضدنژادپرستی» نوشت: «ما موسیقی شورشی میخواهیم، موسیقی خیابان. موسیقیای که ترس مردم را از یکدیگر در هم میشکند، موسیقی بحران، موسیقی اکنون.
موسیقیای که میداند دشمن واقعی کیست. «راک ضدنژادپرستی». موسیقی عشق از نژادپرستی نفرت دارد» (صفحه ٣٠١) «راک ضدنژادپرستی پیش از آن که مارگارت تاچر به نخستوزیری برسد واپسین شکوفایی بزگ چپ به شمار میرود و از آن پس جنبش به دورهای درازآهنگ از افول گام نهاد که چهبسا تازه داشت از آن بیرون میآمد.» (صفحه ٢٨٣) فصل آخر کتاب با شرح دوران نولیبرالیسم تاچر و کاهش «خدمات بهداشت ملی» در انگلستان پایان مییابد.
دیوید رنتن نویسنده کتاب در پیشگفتار ترجمه فارسی کتاب مینویسد: «مارکسیسم دگراندیش در سالهای پس از تظاهرات اعتراضی بزرگ سیاتل در نوامبر ١٩٩٩ نوشته شد. در لیورپول بودم که گزارشهای تظاهرات مردم را دیدم، و یادم هست که از ابعاد اعتراضها بهویژه در ایالات متحده آمریکا و اعتماد به نفس تظاهرکنندگان به حیرت افتادم. به نظر میرسید که نسلی نو از مبارزان و فعالان قابلیت خود را نشان میدهد. اعضای این نسل میخواستند با سرمایهداری به صورت یک نظام برخورد کنند. از صمیم دل میخواستند این نظام را سرنگون کنند و به جای آن چیزی دیگرگونه بنشانند. طی دو سال بعدی، من از این بخت بلند برخوردار بودم که با ضدسرمایهدارانی به جز پدیدآورندگان رویدادهای سیاتل، برخورد داشته باشم که پیکارهای دیگری در شهرهای متفاوتی چون لندن، فلورانس، جنوا و ژوهانسبورگ شکل دادند.» ( صفحه ١٤) او ویژگیهای جنبش سرمایهستیز جدید را برمیشمرد.
نخستین وجه تمایز این اعتراضات از انواع قبلی که در دهههای ١٩٨٠ و ١٩٩٠ جریان داشت مردودشمردن سیاستهای هویتی یا تکموضوعه بود. در نظر حامیان این شیوه نو، جداساختن کارزار برابری جنسیتی از مسائلی چون طبقه، محیط زیست، موسیقی یا نژاد امکانناپذیر است. دومین تفاوت این مبارزات آزادیخواهبودن این جنبشهاست. آنها نسبت به روند عادی امور سوءظن دارند و همه شکلهای سازمانی را مردود میشمارند مگر آنکه این شکلها با خواستهها و امیال بیواسطه هر فرد فعال در جنبش سازگار درآید و تأکید زیادی بر خلاقیت میگذارند. و سوم اینکه این جنبش چیز کمی از تاریخ میداند و حتی کادرهای فعال چندان توجهی به ریشههای نارضایتی و اعتراض جمعی کنونی ندارند، حال آنکه باید این ریشهها را شناخت. او انگیزه خود را از نوشتن این کتاب آنگونه که از زیرعنوانش بر میآید «آواهای گذشته برای روزگار کنونی» میداند.
http://www.sharghdaily.ir/News/137372
ش.د9601624