مهدي سعيدي/ تحولات اجتماعي و چينش قطببنديهاي سياسي کشور مبتني بر تحولات گفتماني است که در هر مقطع از تاريخ چهار دهه اخير متناسب با شرايط شکل گرفتهاند. ضرورتهاي تاريخي هر مقطع موجب شده است تا اولويتهاي اجتماعي تغيير کرده و مسائل و مناقشات جديدي مطرح شود که گاه گفتمانهاي موجود پاسخگوي آن نبوده و بستر براي شکلگيري گفتمانهاي سياسي نوظهور فراهم آيد. در دل اين تحولات گفتماني وضعيت سياسي جديدي در فضاي کشور حاکم شده و حرفهاي نويي مطرح میشود که ميتواند بخشي از افکار عمومي را با خود همراه کرده و حتي نتايج انتخابات را به نفع خود رقم زند و مسئوليتها را در اداره کشور دست به دست کند.
گفتمانها براي آنکه از تحولات زمانه جا نماند، يا بايد آنقدر از ساختار دروني منسجمی برخوردار باشند که براي دوران طولاني پاسخگوي مسائل جامعه باقي بمانند يا بايد از ظرفيتهاي دروني براي بازخواني و ساماندهي مجدد برخوردار باشند که با تحولات دروني، چهرهاي نو از خود ارائه دهند که بوي تازگي و طراوت داشته باشند.
در وضعيت کنوني کشور، مدتهاست که ضرورت دگرگوني در قطببنديهاي سياسي و چينشي جديد معطوف به کارآمدي و پاسخگويي به ضرورتهاي تاريخي سالهاي پاياني دهه چهارم و در آستانه دهه پنجم احساس شده است. قطبيبنديهاي سالهاي گذشته پاسخگوی اوضاع سياسي امروز جامعه نيستند و برخي گفتمانهاي سياسي با انسداد سياسي مواجه شده و ضرورت بازنگري در آنان انکارناپذیر است.
نشانههاي اين انسداد و انفعال را ميتوان در جريان اصلاحطلبي مشاهده کرد که خود را در قالب تشتت و درگيريهاي درون اردوگاهي نشان داده است. اين جريان پس از ماجراي فتنه 88 تا آستانه فروپاشي پيش رفت؛ اما فرصت پيش آمده در انتخابات سال 1392 و قدرتيابي حسن روحاني با شعار اعتدال موجب شد بار ديگر جان بگیرد و فرصتي براي بازنگري مجدد بيابد. در همين ايام بود که نظریهپردازان نسبتاً باهوش اين جريان فارغ از نتايج به دست آمده در انتخابات، از ضرورت ساماندهي مجدد در قالب گفتمان نواصلاحطلبي سخن گفتند که مسير آن از درون آسيبشناسي اين جريان ميگذشت؛ تعبيري که به مذاق شماری از اصلاحطلبان خوش نيامد و با واکنش منفي آنان همراه شد، اما حقيقتي بود که از آن گريزي نيست و نتايج منفي بيتوجهي به اين مسئله را ميتوان در رفتار فرصتطلبان منسوب به اين جريان در مجلسـ که در قالب ليست اميد وارد مجلس شدهاندـ مشاهده کرد. آنچه در قالب رأی به کابينه دولت دوازدهم نيز شاهد آن بوديم، بيش از پيش اين جريان را در مسير بازنگري قرار داده و ضرورت نواصلاحطلبي را عيان کرده است که به نظر ميرسد از اين پس این تعبير را بيشتر خواهيم شنيد.
اصولگرايي نيز وضعيت بهتري از اصلاحطلبي ندارد. وضعيت بغرنج اين جريان و ناکاميهاي پيدرپي در انتخابات سالهاي اخير ضرورت بازنگري در چينش گفتماني و اصلاح روشها و تاکتيکها را برجسته کرده است. واگراييهاي شدت يافته در اين جريان نيز ناشي از کمتوجهي به اين ضرورت است که بايد براي آن چاره اندیشید. نامه آقاي قاليباف به جوانان و سخن گفتن از ضرورت «تغييرِ اساسي در نحوه کنش جريانِ اصولگرايي» و «ترسيم ويژگيها و مباني نواصولگرايي» اقدامي در اين راستا است که به نظر ميرسد بايد کليت آن مورد اقبال عمومي جريان اصولگرا قرار گيرد و در ابعاد آن مداقه و تأمل شود. بیشک، حيات سياسي اين جريان در گرو اولويت يافتن اين بازخواني گفتماني است؛ وگرنه بايد منتظر بود تا آنچه در چهار سال اخير اتفاق افتاده، با شدت بيشتري در سالهاي آينده تکرار شود.
سخن آخر آنکه تغيير و پويايي نشاندهنده حيات يک جامعه است و «صيرورت» هويت طبيعي جامعه است که از ذات آن برخاسته است و بدون آن جامعه دچار تکرار و خمودگي خواهد شد. آنچه در اين ميان اهميت دارد، آن است که چگونه ميتوان به اين تغيير و تحولات جهت بخشید و در مسيري که تأمینکننده تعالي و پيشرفت جامعه است، قرار داد. گفتمانهاي اصيل برآمده از فرهنگ اسلاميـ ايراني خواهند توانست پاسخگوي اين ضرورت تاريخي باشند.