تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۵  ، 
کد خبر : ۳۰۴۴۴۷
نسبت‌سنجي ميان نهاد «دين» و «رسانه»

آيا مي‌توان «دين رسانه‌اي» خلق كرد؟

پایگاه بصیرت / ميثم فرجي

(روزنامه جوان ـ 1396/05/22 ـ شماره 5161 ـ صفحه 10)

از زمان خلق واژه رسانه‌هاي گروهي در علوم ارتباطات كه با رشد روزنامه‌ها طي قرون ۱۷ و ۱۸ و بعد از آن با گسترش ارتباطات راديويي در قرن ۱۹ مورد استفاده قرار گرفت تا امروز تغيير زيادي در كاربرد آنان ايجاد شده است. رسانه‌هاي جمعي امروزه، بيشتر از يك ابزار اطلاع رساني صرف است. پيشتر آدمي دقايقي مشخص از زمان روزانه خود را به كسب خبر از طريق رسانه‌هاي جمعي اختصاص مي‌داد اما در دوران جديد، شايد بتوانيم افراد زيادي را در اطراف خود ببينيم كه حتي نمي‌توانند براي دقايقي از وسايل ارتباط جمعي دور باشند.

حضور همه‌جانبه و فراگير وسايل ارتباط جمعي در تعاملات بشري و ريشه دواندن فرهنگ ناشي از آن در بطن جامعه، سبب شده است تا برخي پژوهشگران رسانه رسانه را در روزگار ما به مثابه يك سبك جامع زندگي بدانند و حتي براي زندگي بشر، قائل به شكل‌گيري ديني جديد تحت عنوان «دين رسانه» باشند. در اين نوشتار و با توجه به موضوعيت رسانه در حالي كه چند روز گذشته با نام رسانه و خبرنگار گره خورده بود، به عقيده‌اي پرداخته شده است كه مي‌كوشد، ارباب رسانه را «پيامبران زندگي بشر معاصر» معرفي كنند.

رقابت تاريخي دين و رسانه

رسانه در مقطعي طولاني از زمان، منحصر و متكي بر ارتباطات چهره به چهره بشري بود اما در حال حاضر و با گسترش رسانه‌ها، نيازها و خواست‌هاي جديدي براي بشر به وجود آمد كه ارتباط ميان دين و دينداران را به شدت تحت تأثير خود قرار داد. گستره «دين» و حيطه «رسانه» از جمله موضوعات مهم و در عين حال پيچيده است كه بحث‌هاي پر دامنه‌اي ميان انديشمندان و اساتيد ارتباطات شكل داده است.

در غرب معاصر، رسانه عملاً به ايجاد انفكاكي بين دين و مردم كمك كرد. زماني كه سرگرمي به عنوان يكي از لوازم و ضروریات «صنعت رسانه» مورد توجه قرار گرفت و بنگاه‌هاي اقتصادي و مالي به رسانه‌ها براي خلق نوعي سبك زندگي كه در آن خواست‌ها و نيازهاي جديد براي آدمي شكل مي‌گيرد، معطوف شدند، خصوصا از اواسط قرن ۱۹ و رونق گرفتن سينماها و برنامه‌هاي تلويزيوني، مي‌توان اين جدايي بين دين و رسانه را مشاهده كرد. ارباب رسانه براي خلق سود بيشتر، سبك زندگي مصرفانه‌اي را ترويج مي‌كردند كه دين آن را مذموم مي‌شمرد. با توجه به اين تعارض پيش آمده، مي‌توان لااقل در فضاي غرب چالش ميان «دين و رسانه» را در مراحل زير تعريف كرد:

1- مرحله استيلاي دين بر فضاي رسانه‌اي

آنتوني گيدنز، جامعه‌شناس انگليسي معاصر معتقد است در عصري كه فرهنگ شفاهي و تعامل رو در رو، رسانه غالب به شمار مي‌آمد، اين جنس از ارتباطات بيش از هرچيز در راستاي تحكيم سنت‌ها و ارزش‌هاي حاكم بر جامعه به كار مي‌رفت. جنس ارتباطات اوليه غالباً بدون فاصله زماني و مكاني بين گيرنده و فرستنده پيام بود و حجم عمده اطلاعات بين انسان‌ها در گفت‌و‌گوهاي چهره به چهره منتقل مي‌شد. منابر و مجالس وعظ، نمونه بارزي از استفاده دين از تعامل شفاهي به منظور رساندن پيام‌هاي خود به گروهي از مخاطبان و توده مردم به شمار مي‌رود. البته در اين دوران نوشتار نيز نقش كمرنگي از ارتباطات را در اختيار دارد اما كاركرد اصلي مكتوبات يا از جنس كتاب و صرفا به منظور ثبت اطلاعات و تجربيات يا از جنس مرسولات و نامه براي ارتباط بين دو نفر بوده است و كمتر از اين ابزار به منظور ارتباط جمعي و انتقال پيام به توده‌ها بهره گرفته مي‌شود.

از حيث تاريخي مي‌توان زماني كه گوتنبرگ دستگاه چاپ را اختراع كرد و پس از آن، انتشار نخستين كتب در حجم انبوه و روزنامه‌ها را پاياني بر عصر شفاهي و نهايتاً تسلط همه جانبه دين بر ابزار رسانه قلمداد كرد.

2- چالش ميان نهاد دين و رسانه

شروع اين چالش را مي‌توان با ورود دستگاه چاپ به جوامع غربي و با تأخيري حدود چند سده‌اي در جوامع شرقي دانست. با استفاده از چاپ، توليد‌پذيري، تكثير‌پذيري، دوام و امكان انتشار در گستره عظيمي از مكان يا با فاصله زماني افزايش چشمگيري يافت.

بسياري از محققان دين، ظهور رسانه‌هاي چاپي را به منزله پيدا شدن نهادي رقيب براي دين قلمداد مي‌كنند و چنين رقابتي البته در اروپا نمود ظاهري بيشتري داشته است. مواضع كليسا در قبال آثار منتشره از جمله همين موارد به شمار مي‌آيد. هرچند كليسا در بدو امر از صنعت چاپ استقبال كرد و به وسيله آن، انجيل را به چاپ انبوه رساند و حتي گزارش شده است كه حدود ۴۵ درصد مجموعه كتاب‌هايي كه ابتدا منتشر شد، كتاب‌هاي ديني بودند اما در ادامه اين رسانه بود كه در غرب سليقه خود را به دين تحميل كرد و به ترويج عقايدي پرداخت كه كليسا با بسياري از آنها مخالف بود.

3- تحكم رسانه بر دين

آنچه در غرب قرن ۱۹ مشاهده مي‌شود، حركت به سوي جهاني شدن و اطلاع مردم نسبت به شيوه‌هاي فرهنگي ديگر ملل از طريق رسانه است. اين مسئله مرزهاي فرهنگي را تا حدودي كمرنگ كرد و ارزش‌هاي اخلاقي حكمفرما در جوامع را كه دين نقش عمده در تعيين آن داشت را تا حدودي به حاشيه برد.

با توسعه ارتباطات، منابع توليد پيام در غرب از انحصار طبقه روحانيون خارج شد و روشنفكران به عنوان مراجعي براي انتقال پيام به توده‌ها شناخته شدند. گسترش روزنامه‌ها در بسياري از كشورهاي غربي، به مثابه مبارزه با وضعيت كنوني و محفلي براي منتقدان وضع موجود و سنگري براي مقابله با سنت‌هاي رايج بود.

به نظر آسا برگر، پژوهشگر علوم ارتباطات دانشگاه سانفرانسيسكو، حركت غرب به سوي مادي شدن هرچه بيشتر، به عوامل رقيب مانند رسانه كه خود توليد‌كننده نظامات معنايي هستند، اجازه تكثر داده شد و همين سبب شد ويژگي انحصاري ارتباط با توده‌ها و انتقال محتوا، از نهاد دين گرفته شود.

مواجهه با چالش

حقيقت آن است كه اين چالش و تعارض، پس از جوامع غربي به جوامع با ارزش‌هاي فرهنگي پايدارتر در شرق نيز راه يافت و رابطه اين دو نهاد همواره با فراز و فرود همراه بوده است. شايد زماني كه دين، خود اپوزيسيون وضعيت جاري بر يك حكومت بوده است، در مقطعي رسانه با آن همكاري كرده است اما غالباً آنچه به عنوان دستورالعمل نانوشته رسانه‌هاي مستقل در غرب پياده شد و مبناي عمل در شرق نيز قرار گرفت، تلاش براي تقابل اين دو نهاد مدرن و سنتي بوده است.

اما در برابر اين چالش، سه دسته از نظريات به صورت عمده در بين انديشمندان حوزه دين و علوم ارتباطات مطرح است كه مي‌كوشند مدلي براي تعامل ميان اين دو نهاد پي‌ريزي كنند. در ادامه به بررسي اين سه ديدگاه پرداخته مي‌شود:

1- نگاه ابزار گرايانه (محتوا محور)

اين نگاه برداشتي سنت محور نسبت به فناوري دارد و آن را از سوژگي خارج مي‌سازد و ابزار (آبجكتي) تعريف مي‌كند كه در اختيار محتواهايي است كه ارزش‌هاي حاكم بر آن مترتب مي‌كنند. اين نگاه كه فناوري يا ابزار، في نفسه خنثي تلقي شود و به خودي خود حاوي معنايي دانسته نشود، ريشه‌اي ارسطويي دارد. طبق اين نگاه، فناوري خود هدف نيست، بلكه در خدمت رسيدن به اهداف است و ارزش توليدات فناورانه (و به تبع آن رسانه‌هاي مدرن به مثابه يك ابزار) تابع ميزاني از خدمت است كه اهداف و مقاصد متعالي دارند.

نتيجه چنين نگاهي اين است كه رسانه صرفاً ابزاري است (همچون يك صندلي كه در اختيار انسان و به منظور آسايش وي ساخته شده است) كه طبعاً همانقدر كه قادر است به نشر عقايد ضدباورهاي حاكم بر جامعه بپردازد، مي‌تواند در خدمت انتشار محتواي ديني قرار گيرد و به نشر ارزش‌ها و سنت‌هاي جامعه نيز بپردازد.

البته برخي افراد با ديدگاه ابزارگرايانه به رسانه، مقتضيات خاص رسانه‌ها و محدوديت‌ها يا ويژگي‌هاي خاص اين مظروف را انكار نمي‌كنند، اما وجه مشترك صاحبان اين نگاه آن است كه اين افراد ماهيت رسانه را ابزار مي‌دانند و براي خود رسانه بالذات هويتي محتوايي قائل نيستند.

2- ديدگاه ذات‌گرا (فناوري محور)

در طرف مقابل، برخي صاحبنظران ارتباطات معتقدند رسانه صرفاً ابزار نيست، بلكه يك رسانه خود داراي هويت فرهنگي و تاريخي مستقل است كه در ذات آن وجود دارد. چنين نگاهي اعتقاد دارد رابطه بين دين و رسانه بسته به ماهيت رسانه، مي‌تواند از نوع تباين، تضاد يا تقابل باشد.

يكي از فلاسفه غربي كه بر اين نظر تأكيد دارد، مارتين هايدگر است. او برخلاف تصور رايج در غرب، براي فناوري وجه هستي شناختي قائل است و چنين مي‌انگارد كه انسان با فناوري رابطه بيروني ندارد، بلكه فناوري با ساختار وجودي آدمي عجين شده است. مباني تكنولوژي ريشه در زندگي آدمي دارد و مفهوم فناوري از طريق اثر آن بر انسانيت ما قابل درك است. فناوري نه تنها صرفاً ابزار نيست، بلكه شيوه‌اي از «ظهور و انكشاف» است. گويي در فرايند برون داد فناوري حقيقتي گسترده در حال اشاعه است.

به نظر هايدگر، ماهيت فناوري و به تبع آن رسانه‌ها، در تسخير طبيعت و فرهنگ است و از اين رو، چنين ذاتيتي با هيچ معنا يا ماهيت ديگري قابل جهت دهي نيست. لذا از نظر او تلاش براي ديني كردن رسانه‌ها (و انطباق كامل اين دو نهاد بر هم) تلاشي بيهوده است.

نيل پستمن، پژوهشگر برجسته رسانه نيز از جمله افرادي است كه مبتني بر اين نگاه، نگرشي انتقادي نسبت به رسانه‌ها به ويژه تلويزيون ابراز مي‌دارد. او تأكيد مي‌كند با هر ابزاري نمي‌توان محتواي مطلوب را انتقال داد و از آن توقع تبادل پيام داشت. از نگاه او مهم‌ترين عنصر براي يك برنامه ديني وجود قداست معنوي است درحالي كه تلويزيون به عنوان يك ابزار رسانه‌اي ذاتاً اين جهاني است و لذا تلاش براي جمع‌بندي اين دو نهاد، نتيجه‌اي جز تبديل يك برنامه قدسي به عنصري مادي ندارد. او چنين مثال مي‌زند كه نمايش يك مراسم مذهبي در تلويزيون، هرچند كوششي براي استفاده از اين فناوري براي محتواي ديني است اما اجرا يا نمايش يك برنامه مذهبي در تلويزيون نمي‌تواند بينندگان را به حس و حال روحاني برساند و آنان را به دنياي قداست و معنويت سوق دهد. حتي در صورتي كه بتواند مخاطبان را با جذابيت‌هاي خود پاي چنين برنامه‌اي بنشاند، اين به معني دور شدن از ذات و كاركرد دين است كه طالب اجتماعات مردمي است و جذب مردم براي تماشاي مراسم‌هاي مذهبي دسته جمعي، صرفاً كوششي مقابل اين هدف و در راستاي شكل دهي به فردانگاري است كه فناوري در ذات خود دارد.

3- ديدگاه تعامل‌گرايانه

نهايتاً دسته‌اي از پژوهشگران به لزوم ايجاد تعادلي ميان نهاد دين و رسانه قائل هستند. تعادلي كه معتقد است از يكسو رسانه فراهم‌كننده مواد خام لازم براي ساخت معاني در زندگي ديني مي‌تواند باشد و از سوي ديگر رسانه براي خلق و نشر نمادهاي ديني مي‌تواند به كمك دين بيايد. چنين نگاهي معتقد است به‌رغم امكانات مشخص و محدوديت‌هاي رسانه، با مهندسي ابزارهاي رسانه‌اي كه حاصل از شناخت دقيق آنها و مديريت رسانه‌هاست، مي‌توان حداكثر بهره را براي انتقال پيام‌هاي ديني از فناوري‌هاي رسانه‌اي برد.

اين مسئله با توجه به شكل‌گيري رسانه‌‌هاي نوين در بسترهاي سكولار يا غيرديني، نسبتاً دشوار مي‌نمايد و طبعاً اين رسانه‌ها از فرهنگ غرب و شيوه‌هاي جذابيت آن به منظور ايجاد مخاطب بهره مي‌گيرند اما اينگونه نيست كه بستر شكل‌گيري رسانه، افساري غيرقابل كنترل بر اين سوار باشد، بلكه با مهارت سواركار، اين افسار مي‌تواند در خدمت اهداف ديني قرار گيرد.

حاصل چنين نگاهي آن است كه ما به منظور ترويج دين بايد ابتدا مقتضيات و محدوديت‌هاي هردو نهاد را به خوبي بشناسيم و سپس مبتني بر ويژگي‌هاي هريك، به تعريف شكلي از دين بپردازيم كه قابل ارائه توسط بسترهاي نوين رسانه‌اي باشد. اصطلاحاً دست به خلق يك «دين رسانه‌اي» مي‌توان زد كه در واقع مجموعه‌اي از همان سنت‌ها و ارزش‌هاي ديني است كه با هنرمندي، قابليت مصرف در رسانه‌هاي نوين را پيدا كرده است.

http://www.Javann.ir/866723

ش.د9601933

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات