تصمیم را گرفته بودند، همه راه های رفته و نرفته را چشیده بودند خوب از هزینه های چالش آگاه بودند امیدشان به جز خدا به خلقِ خدا بود. دل را به دریا زدند رفتند شهید دادند به مقصد رسیدند، اما سخت و پر هزینه. نه خیلی گران خیلی سخت خیلی دردناک خیلی ... آنها خوب میدانستند کارشان و هدفشان دشمنان داخلی و خارجی زیادی خواهد داشت و باید با تمام قوا به پیش میرفتند. راهی دیگر جلوی پایشان نبود همه راه ها را رفته بودند فقط راه سرخ مانده بود، روزهای سیاه را با جان و دل حس کرده بودند و جوانان و پیران خوب مزه مرگ در راه هدف را چشیده بودند. دیگر از اعلامیه های حکومت نظامی نمیترسیدند. گوششان تنها به دهن یک رهبر بود، اتحادشان را از برکت خون جوانان وطن در میدان شهدا میدانستند، یادشان نرفته بود که به شهدا قول دادهاند وسط کار کم نیاورند. و تا آخرین قطره خونشان آزادی را فریاد بزنند. ممکن است جای خیلیهای دیگر در بهار آزادی سرخ باشد اما باید تنها راه باقی مانده را میرفتند و نا امیدی ارمغانی برایشان نداشت. دل به دریای مبارزه با رژیم تا بن دندان مسلحی زدند که ژاندارم امپریالیسم در منطقه بود و استکبار داستانهای ساوک و اطلاعات و امنیت ارتش را خوب نگارگری کرده بود، تا جای پایش را بر سر پادشاه ایران در منطقه محکم کند. مردم به یاد حسین (ع) همه هزینه ها را به جان خریدند و با دنیای زر و زور و تزویر گلاویز شدند تا توانستند در هوای آزادی نفس بکشند و استقلال کشورشان را با خون رقم بزنند. هواپیمای امام آمد بهشت زهرای شهدای ایران شد محل عقد وفاداری به خون شهدا که همگان بدانند انقلاب را خدا برای تغییر مردم داد و سند تغییر، سرخی بهشت زهرا بود که آسمان ایران را به پهنای هستی گره زده بود و مردم دیگر رعیت کسی نبودند.
امام آمد، مردم آمدند، شهدا هم بودند، همه هم قسم شدند برای ایران تلاش کنند، همه دانستند انقلابی بودن نتیجه اش شد انقلاب و آزادی. حالا نوبت جمهوری اسلامی بود باز امام آمد مردم همه آمدند شهدا هم که سر قولشان بودند. همه نظاره گر امتداد راه انقلاب، نگاهشان به نگاه خمینی کبیر گره خورده بود. استقلال آمده بود، آزادی نیز، جمهوری اسلامی را هم آوردند. نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد اما فشار برخی نگاه ها هنوز سنگینی میکرد مردم داشتند هنوز هزینه میدادند. هزینه خیانت های امثال قطب زاده و بنی صدر و رجوی و جاسوسی های شرق وغرب، از کودتادر پایگاه نوژه تا ترورهای کور و برنامه های مبهم مثل درخواست انحلال ارتش، اما شهدا حواسشان بود خمینی گوشش به جایی دیگر بود. سیل ایران به سمت هدف ها پیش میرفت کودتاها ناکام بودند، جاسوسان در تسخیر خائنین اعدام شده بودند. حرکت داشت به پیش میرفت دنیا به لرزه افتاده بود از قدرت خواست مردم ایران، راهها را همه امتحان کرده بود دیگر دستش به جایی بند نبود برخی داشتند سلاح های ایران را چوب حراج میزدند، دایههای مهربان تر از مادر سلاح های نرسیده را مرجوعی میکردند. تازه برای هواپیماهای داخل آشیانه هم خواب بد دیده بودند. برخی ها میدان دار هوچی گری در خیابان ها بودند، شهر ها به آتش تفرقه کشانیده بودند. چند دستگی را خوب باب کرده بودند، از ترکمن صحرا و خلق خوزستان تا پاوه و مریوان در آتش تفرقه میسوختند. سر میبریدند تنها به جرم ریش داشتن و به بهانه طرفداری از انقلاب. آن روزها هنوز سازمان حاکمیت در ایران شکل نگرفته بود و امنیت به سامان نشده بود. از زمین و آسمان شیاطین کوچک و بزرگ میباریدند. خواب دیده بودند برای ملت با عزت ایران، تا این عزت را در نطفه خفه کنند. اما ایران همه وجودش وحدت و کلمه حق بود، طوری شده بود که شن ها هم میجنگیدند. آنها دوست نداشتند به روزگار بردگی استکبار برگردند و گوش به فرمان بودند. الحق هم خوب جنگیدند و شن ها هم دینشان را ادا کردند. این موجودات الهی بهترین سربازان آن لحظه، در دل دشمن جهنم بر پا کردند. شنها مفسر ابابیل در بیابان های ایران بودند مردم وکمیته ها وشن ها و... داشتند برای ایران بدون مکر وحیله سربازی میکردند. دولت های موقت آمدند و رفتند سرعتشان با سرعت انقلاب نمیخواند، به نفس نفس میافتادند. ایران قانون اساسی اش را با رمز ولایت بنا گذاشت که نقطه امید همه مستضعفین عالم باشد. مردم در جاده انقلاب داشتند به پیش میرفتند، هوای آفتابی و روز به روشنی انقلاب درتلالو آزادی جان ها را تازه میکرد. نسیم شهادت بر گونه ایران اسلامی میوزید. هوای آزادی سرمای ظلم را آب کرده بود، تازه سپاه پاسداران انقلاب داشت شروع میکرد از انقلاب با دل و جان پاسداری کند. هنوز سبزی سپاه خوب قوت نگرفته بود و سازمان سپاه جان نگرفته بود، اما تیر ترکش شیطان دست از سر ایران برنمیداشت، هر تیری که به سنگ میخورد تیر جدیدی میتراشید و به سوی قلب ایران هدف میگرفت. آخر الامر کارشان را کردند، شکست های زیادی از وحدت مردم خوردند پس ایران را هدف گرفتند و با آتش بارهایشان از زمین و آسمان، میخواستند جنگل آزادی ایرانیان را به آتش بکشند. دیوانه ای را مجهز کردند که در نهایت خودشان نیز از مکر و جنون او در امان نماندند. صدام حسین رسما 31 شهریور قرارداد الجزایر را پاره کرد و با پشتیبانی بیش از 50 کشور با سلاح ها و پول بی حد و حصر و حمایت های اطلاعاتی به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران حمله کرد...
ادامه دارد...