تسلیم و تصدیق؛ صفات بارز حضرت عباس(ع)
آیت الله میرباقری با اشاره به عبارت «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ.... أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» در زیارتنامه حضرت عباس(ع) می گوید: در همین زیارت نامه کوتاهی که برای حضرت ذکر شده، خصوصیات و صفات ممتازی برای حضرت بیان شده است؛ ازجمله مقام تسلیم، تصدیق، وفا، نصیحت نسبت به امام، نکول نکردن، سستی نکردن در همراهی با امام (ع) بخشی از صفات این وجود نورانی است. یکی از صفاتی که ذکر شده، صفت تسلیم است. تسلیم بودن و خود سپاریِ نسبت به معصوم در آن جایی که خدای متعال به انسان اراده و اختیار داده است.
وی ادامه دهد: در سوره «نساء» خدای متعال می فرماید «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/۶۵) پیغمبر ما! اینها ایمان شان کامل نمی شود، مومن نمی شوند مگر اینکه در مقام داوری، در همه مسائل، تو را حکَم قرار بدهند و تسلیم محض تو باشند و هرچه تو حکم کردی، بدون دل نگرانی، با آرامش دل، بپذیرند و تسلیم محض تو باشند. در حرکت به سمت اولیاء خدا این، قدم اول است؛ البته تمام راه نیست.
آیت الله میرباقری می گوید: وجود مقدس قمر بنی هاشم، در عظیم ترین درگیری های تاریخ وارد شده و تسلیم محض بوده است. اگر الان برای ما مسئله، بعد از ۱۴۰۰ سال حل شده غیر از آن زمان است؛ زیرا آن زمان، خیلی ها که خودشان را بزرگ می دانستند و صحابی بودند و وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین و امام مجتبی را درک کرده بودند و شاگردی آن حضرات را کرده بودند، نمی توانستند بپذیرند که این راه، راه صوابی است. تسلیم شدن نسبت به وجود مقدس سیدالشهداء در این بلاء عظیم، در این امتحان سخت و سر باز نزدن و قوای خود را در اختیار معصوم قرار دادن قدم اول است.
وی خصوصیت دوم حضرت عباس که در زیارتنامه به آن اشاره شده را مقام تصدیق می خواند و می گوید: قدم دوم، تصدیق است. یعنی امام را عین صدق محض بدانی و شک و ریب و تکذیب نسبت به امام، در انسان پیدا نشود. خیلی ها در ته دل شان نسبت به حقانیت سیدالشهداء(ع) تردید کردند. ما یک تصدیق داریم، نقطه مقابلش از شک شروع می شود، بعد به ریب و بدگمانی می رسد، بعد به تکذیب ختم می شود. مقابل تصدیق، تکذیب است. انسان، معصوم را تکذیب می کند و می گوید: درست نیست، صدق نیست، فرمان خدا نیست، راه صواب نیست. اولش هم از یک تردید و شک آغاز می شود. انسان اگر در حقانیت جبهه انبیاء و اولیاء الهی تردید کرد این تردید، همین جا نمی ماند؛ بلکه شیطان، انسان را قدم به قدم پیش می برد تا به مقام ریب و بعد هم مقام تکذیب می رساند. تصدیق کردن معصومین و آنها را عین حق و صدق دانستن و شک نکردن در سختی ها بخصوص آنجایی که به حسب ظاهر با تعلقات ما درگیر می شود، کار بسیار سختی است؛ چون ما وقتی می خواهیم تصدیق کنیم، ترازوی ما، تعلقات ما هستند.
آیت الله میرباقری ادامه می دهد: بنابراین دومین صفتی که برای حضرت عباس(ع) ذکر شده تصدیق است «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ» او با همه وجود، سیدالشهداء را در سخت ترین امتحان عالم، تصدیق کرده و ذره ای شک نکرده در اینکه اقدام ایشان، برابر با بندگی خدا و حق محض است. چون خودش هم دنبال بندگی بوده است چنانچه در زیارت ایشان آمده است «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» چه کسی می تواند امام را تصدیق بکند؟ آن کسی که عبد است، آن هم عبد صالح. ببینید در زیارت حضرت چند صفت برای ایشان ذکر شده است «الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام» کسی که مقام عبودیت و صلاح و طوع را دارد، می تواند تصدیق بکند. امام بندگی خدا را در عالم می کند، اما من می خواهم یک راه دیگر بروم؛ پس چطور می توانم امام را تصدیق کنم؟! دعوا می شود. و مأمومین، از امام هایشان جدا می شوند چون ترازوهایشان با امام شان دو تا می شود و دو جور محاسبه می کنند و دو جور تعلق دارند و دو هدف دارند؛ بنابراین با امام شان درگیر می شوند.
اهل بیت به حضرت اباالفضل افتخار می کنند
آیت الله میرباقری با بیان اینکه سومین خصوصیت حضرت عباس(ع) وفاست می گوید: آدمی که تسلیم امام است؛ به فهمی می رسد و محاسباتش با امام همراه می شود. عقل عملش، تعلقاتش، خوب و بد کردن هایش، زشت و زیبا کردن هایش، درکش از معروف و منکر، با امامش هماهنگ شده و تابع و دنباله رو امام و نورانی به نور امام می شود. حالاست که می تواند وفا بکند و پیمانه اش را پر می کند و عهدهایی که با امامش داشته، به تمامه انجام دهد. «وافی» آن کسی است که پیمانه را پر می کند.
وی ادامه می دهد: قرآن می فرماید «وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ». کسی با خدا وفا کرد؛ خدای متعال در وفاداری، بر همه، سابق است و اصلاً وفاداری همه، از او است. روز قیامت، همه شهدا و خصوصاً شهدای کربلا که گُل سرسبد گل ها هستند؛ وقتی جایگاه حضرت ابالفضل را نسبت به حضرت سیدالشهداء می بینند، غبطه می خورند.
میرباقری می افزاید: از این لطیف تر، نصیحت است. نُصحِ برای امام؛ به معنای نصیحت کردن و موعظه کردنِ امام نیست بلکه بیش از وفا، و به معنای خیرخواهی کردن است؛ یعنی پیمانه ات را که پر کردی، آنچه را هم که از تو نخواستند، بروی انجام بدهی؛ یعنی کار را زیباتر و بیشتر از آنکه خواستند، انجام دادن. همان که خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر فرمود: «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»(طه/۱-۲) پیغمبر ما، نگفتیم این قدر زحمت بکشی؛ بلکه ما گفتیم برو دست بندگان ما را بگیر و بیاور. برو عالم را آباد کن و با عبادت خودت عالم را نورانی کن. نگفتیم این طور به زحمت بیافت. این نصیحت است. سیدالشهداء، امام است؛ اما اگر کاری بکنی که بگویند این نسبت به امامش نصیحت کرد و بیش از آنکه وظیفه اش بود و عهد داشت؛ با امام خودش نُصح داشت که خیلی چیز عجیبی است. این است که حضرت فرمود: عموی من در روز قیامت یک درجه ای دارد که همه شهدا به او غبطه می خورند. این است که همه ائمه علیهم السلام ایشان را دوست دارند و افتخار می کنند. در حالیکه معصوم، مدار همه کائنات است؛ ولی به مثل حضرت اباالفضل افتخار می کنند و حرفش در دستگاه آنها ردخور ندارد.
عبد صالح خدا مطیع محض خداست
آیت الله قرهی هم با اشاره به مفهوم عبدالصالح در زیارتنامه حضرت عباس(ع) می گوید: تنها کسانی مطیع فرمان خدا و رسولش و اولوالامر میشوند که عبد صالح خدا باشند. بالجدّ تا انسان عبد صالح خدا نشود مطیع نمیشود. اگر عبد صالح نشد هر روز به یک عنوانی از اطاعت سرباز میزند و مطیع مولای خود نمیشود آنها که در عالم اطاعتشان اطاعت حقیقی بود طبعا عبد صالح خدا بودند. این یک حقیقت است.
وی ادامه می دهد: اگر کسی عبد صالح خدا نشد طبیعی است هر بار نسبت به مولای خودش انقلت میآورد و اشکال میتراشد. و یکی از خصایص کسانی است که عبد نیستند و صالح نشدند. امّا اگر کسی عبد صالح خدا شد مطیع بالله میشود در این فرازی که از بهترین القابی است که حضرت صادق القول و الفعل(ع) در زیارتنامه قمر بنی هاشم(ع) بیان فرمودند.
وی می افزاید: اگر انسان عبد صالح خدا باشد مطیع میشود ولی اگر نباشد هر چه معجزهای هم ببیند باز شک میکند و میگوید این سحر و جادو است. لذا اگر کسی مطیع باشد حال انبیاء را به دست میآورد و بصیر میشود. بصیر؛ یعنی آگاه و نافذالبصیره؛ یعنی آن بصیرتی که او ایجاد کرده عامل میشود دیگران هم به راه راست هدایت شوند و بصیرت او مصباح و چراغ راه دیگران میشود، نور و هدایت میشود برای دیگران. او فقط کسی است که مطیع خدا میشود و مطیع خدا کسی میشود که عبد صالح خدا باشد.
آیت الله قرهی اضافه می کند: در باب اینکه وقتی برای ابیعبدالله(ع) بیان میشود: «اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» جمله بسیار زیبایی را دارد چه کسانی میتوانند بصیرت پیدا کنند، آنهایی که مطیع بالله بشوند، مطیع بالله چگونه بوجود میآید؟ هر چه از جانب خدا آمد ولو به صورت ظاهر و اولیه سخت بود بپذیرد.
بصیرت حضرت عبّاس و رد امان نامه شمر
وی می گوید: کسانی که عبد صالح هستند که نشانه عبد صالح از صلاه شروع میشود و جلو میآیند، مطیع لله میشوند، بعد از آن نافذ البصیره میگردند و دیگر معلوم است که راه را برای دیگران باز میکند. در همین زیارت مخصوص حضرت ابالفضل العبّاس - که آیت حقّ، حاج شیخ عبّاس قمی، آن مخلَص لله هم در مفاتیح الجنان آورده - میخوانیم: «أشهد أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیا بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعا لِلنَّبِیِّینَ»، شهادت میدهم که عمر بابرکت خود را در بصیرت گذراندی. به صالحان عالم اقتدا کردی. یعنی نه فقط در کربلا، بلکه همیشه بصیر بودی. این بصیرت حضرت عبّاس است که ایشان را مطیع مولایش قرار میدهد. چون عبد صالح خداست.
وی ادامه می دهد: وجود مقدّس امام صادق(ع) میفرمایند: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلی بَلاءً حَسَنا و مَضی شَهیدَاً»، عمویمان عبّاس، نافذ البصیره بود و ایمان در وجودش، غوغا میکرد. حالا چه کسی میتواند اینطور بصیر باشد، راه را متوجّه باشد و موقعی که او را دعوت میکنند، به اشتباه نرود؟ میدانید ابن عبّاس با پول خریده شد؟ گرچه بعد توبه کرد و بر سر خودش زد که عجب اشتباهی کردم. ابن عبّاس با پول خریده شد. ولی عصر تاسوعا را از این جهت برای حضرت عبّاس قرار میدهند که وقتی به دنبال ایشان آمدند، ایشان نپذیرفتند.
آیت الله قرهی می افزاید: شمر ملعون دو مرتبه به سراغ حضرت عبّاس آمد، یک مرتبه اماننامه آورد که حضرت اصلاً جواب او را ندادند. حضرت أبیعبدالله بیان فرمود: برو و جوابش را بده، حضرت عبّاس نمیخواست با اینها روبهرو شود؛ چون میدانست اینها چه هستند و برای چه آمدند. وقتی اماننامه را آورد که بدهد، گفت: این برای - به ظاهر - خواهرزادههای من هست؛ امام به قمر منیر بنیهاشم فرمود: او را اجابت کن، گرچه فاسق هم باشد. لذا او به امر مولا رفت و إلّا نمیرفت.
وی می گوید: وقتی هم شمر گفت شما در امان هستید، فرمود پسر رسول خدا را در محاصره قرار دادید و برای من اماننامه آوردید؟! بعد جملهای را بیان کردند که خیلی زیباست، حضرت ابالفضل العبّاس میگویند: اگر اجازه داشتم، همین الآن سر از بدن تو ملعون جدا میکردم. لذا وقتی قمر منیر بنیهاشم برگشت، دارد که سرش پایین بود و أبیعبدالله و خواهرشان حضرت زینب، به استقبالشان آمدند. وقتی کسی نافذ البصیره باشد، راه را از بیراهه میفهمد. البته ایشان تالی تلو معصوم است و قیاسش با دیگران مناسب نیست. پروردگار عالم چون دیدند ابالفضل العبّاس در این اوج معرفتی است، با این که برادرانش هم شهید شدند، آنها کنار شهدای کربلا در پایین پای وجود مقدّس أبیعبدالله مدفون هستند، امّا پروردگار عالم میخواهد ابالفضل العبّاس مخصوصاً جای دیگری دفن شود و دو حرم در آنجا باشد و یقین بدانید که بینالحرمین، جایگاه اجابت دعاست.
معرفت حضرت عباس(ع) به سیدالشهدا
این استاد اخلاق معتقد است: ابالفضل العبّاس، معرفت به امام زمان خودش که برادرش هم هست، دارد، لذا به نورانیّت رسیده، میگویند: قمر منیر بنیهاشم! قمر نورانی. من در سالهای پیش هم بیان کردم، حالا با این روایت تطبیق میدهیم، بیان کردم: میدانید چرا قمر میگویند؟ نه این که از امام زمانش قشنگتر باشد، بلکه او به امام زمانش نزدیکتر است. ماه شب چهارده دیدید؟ نورانی است. برای اینکه انعکاس نور خورشید و آن حدش نسبت به زمین و در آن شبی که برای ما آنطور قرار میگیرد، بیشتر است. نور بیشتر به او و نزدیکی آن به زمین، تلألؤ نورش بیشتر است و إلّا ماه که از خودش نور ندارد. انعکاش نور خورشید است.
وی می گوید: قمر منیر بنی هاشم است، برای این که نزدیکی او به خورشید امامت، نه از باب این که برادرش است، نزدیک است. بلکه نزدیکی معرفتی، ملاک است. حضرت میفرمایند: حتّی یعرفنی بالنورانیّة، آن کسی که به من معرفت پیدا کند، به نورانیّت میرسد. فإذا عرفنی بها کان مستبصرا بالغا کاملا، پس موقعی که به این مقام شناخت پیدا کرد، به وسیلهی معرفت نورانی شد، به طور کامل و تمام و کمال، به بصیرت میرسد.
وی ادامه می دهد: ابالفضل العبّاس، نافذ البصیره است، برای این که به طور کامل و تام بصیر شده، چون به طور کامل و تام، اوّل امام را میشناسد، دوم مطیع امام است. چون اگر نمیشناخت، مطیع هم نبود. وقتی میگوید: میخواهم به جنگ بروم، سینهام دیگر تحمّل ندارد. حضرت میفرمایند: اوّل برو آب بیار، میگوید: چشم. مطیع است.
آیت الله قرهی در پایان می گوید: اطاعت به جایی میرسد که وقتی انسان از امام، نورانیّت میگیرد، میفهمد هیچ موقع مقدّم بر امام نیست. حتّی در خوردن آب هم همین است. وقتی ما تشنهی تشنه شویم، شاید بعضی، امّا خیلی کم، بتوانند خودشان آب نخورند. ما در جنگ هم دیدیم که در محاصرههایی که عطش همه را گرفته و بعد یک طور باز شده و آبی آمده، دیگر اصلاً طرف متوجّه نیست که تحمّل کند دیگران بخورند، امّا بعضیها هم بودند که اوّل خواستند دوستانشان آب بخورند.