«الحمدللَّه این کشور رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - امروز میلیونها جوان داوطلبِ جنگ و شهادت در خود پرورانده است و دل و دیدگان ملت ما را جز رضایت حق چیزی پر نخواهد کرد و به همین جهت از بذل مال و جان و فرزندان خویش در راه خدا لذت میبرند و ملاک ارزش و برتری در نزد آنان تقوا و سبقت در جهاد گردیده است و از تفرعنها و خودنماییهای جاهلیت قدیم و جدید متنفرند» (بخشی از پیام امام به مسلمانان حاضر در حج)
سرداری که اسم و رسمش را باید از آسمانیان پرسید مرد روزهای سخت ایران، مردی که اراده اش بر فعل خواستن بود و اسمش هم نام اعمالش بود. مردی که به جز اسم حسین، مسلک و مرام حسین را در زندگی پیاده کرد و امتداد کربلا را رقم زد. حاج حسین همدانی افتخار خطه غرب در شهامت و شجاعت از اول دلش با شهادت بود و دنبال شهادت پرواز میکرد. اما خداوند منان برایش ماموریتهایی در نظر داشت که جوانی و پیری نمیشناخت. حتی در روزگاری که باید بازنشسته میشد وخانه نشین، اسلحه را زمین نگذاشت. حاج حسین همدانی از سلاله شهدایی بود که ذخیره انقلاب بودند و مانده بودند تا راه شهدا امتداد داشته باشد. مردی که در جنگل تاریک حرص و طمع جهانخواران عهد و پیماش را با شهدا فراموش نکرد، مردی که از خاکهای آسمانی فکه وشلمچه دل نکنده بود و هنوز قلبش در کربلای 4 میزد. هنوز موج دلش با موج های اروند آرام میشد. سپید مویی او نشان داغ کربلای 4 بود و تنور دلش به امید شهادت روشن.
حسین همدانی؛ اسمش حسین بود، رسمش حسین بود، راهش حسین بود، سفر به آسمانش حسینی بود، اربابش حسین بود و حالا هم یادش با یاد عاشورا و اربعین حسین ممزوج شده است. تاریخ خوب میداند که اراده این مردها بود که ایران به عزت آسمانیان رسید. سرداری که همیشه پایش در رکاب جمهوری اسلامی بود، نه یک قدم عقبتر و نه یک قدم جلوتر. همیشه نیروی کار راه انداز و گره گشای عرصه های مختلف بود، سهمش هم از سفره انقلاب شد شهادت که الحق نوش جانش باد.
اعتمادی به لبخند دشمنان نداشت ولی برای لبخند کودکان حلب جان داد، تا همه مردان سیاست انقلابی بودن را با چشم ببینند؛ که دیپلماسی انقلاب یعنی بمان و بجنگ و خواستهات را به دست آور، با جان و جسمت صلح را بخواه، همچون شمشیرها برای صلح بجنگ و بدان که مردان جنگ خوب مزه صلح را میدانند، آنها خوب میدانند برای صلح چه هزینه ای پرداخت شده است، حالا صلح در فاو و کربلا 4 ریشه داشته باشد یا در خیابان ولیعصر و انقلاب تهران ویا حتی در کوچه های رقه وحلب و موصل. چه سال 57 باشد چه 64 چه 88 چه 94 باید تا شقایق ها هستند برای صلح جنگید، چه 20 ساله باشی و چه 60 سال از عمر گرانبهایت را سپری کرده باشی. باید جنگ را مدرن آموخت، باید با کسانی که حتی خوب شعار میدهند و از حق ناحقشان دم میزنند جنگید، باید حواست به دشمنان داخلی و خارجی باشد، باید بدانی تو یادگار جنگ هستی اما وقتی پای جناح و منافع به میان بیاید شهادت تو را کشته شدن بیهوده تیتر میکنند.
خیلی ها تو را نمیشناسند و نمیدانند هنوز دود از کندهای بلند میشود که قلبش در انتظار رفقای شهیدش به ساعت صفر مرزی کوک شده است. اما وضویش را به افق قدس میگیرد و قبله آن خدایی هست که نگران کودکان آواره سوریه است. که مبادا به چنگال حرامیان داعشی بیفتند. تو عبادتت جنگ بود و مناجاتت عملیاتهایی که حرم را محافظت میکرد. توسرباز سپاه حرم حسین (ع) در تاریخ هستی و نشان دادی این کاروان هنوز دارد میرود. و هنوز هم که هنوز است تو و رفقایت معنای کل ارض کربلا هستید. تو پرچم خاندان اهل بیت(ع) را محافظت کردی، تو ذکر هر دمت ولایت بود، تو اعمال و کردارت را از خمینی یاد گرفته بودی، نگاه تو به دشمن مثل نگاه خمینی، قرآنی بود. شیطان را خوب میشناختی، نگاهت به خودی ها هم مثل خمینی بود، تو ظرفیتها را خوب میدیدی، تو در سوریه مثل بسیجی که یادگار امام خوبان بود بسیج مردمی را شکل دادی، راستی حاج حسین تو خیلی شبیه چمران هستی، چمران خمینی از لبنان به ایران آمد وشهید شد و «حزب الله» یادگارش هنوز میجنگد و تو از جنگی که در کنار چمران بودی به سوریه رفتی و به چمران پیوستی. اما هوز بسیج مردمیات کنار حزب اللهِ چمران دارد میجنگد. حاج حسین تو به خوبی بلد بودی، وقتی رفتی سوریه کوچه ها برایت آشنا بودند.
تو قبلا با این نوع جنگ آشنا بودی تو خوب به یاد داشتی دشمنان تو در سوریه خط و ربطشان را از اربابان فتنه داخلی 88 ایران میگرفتند و تو سابقه جنگ دموکراسی را در کف خیابانها به سوریه بردی و همه میدانستند، وقتی در ایران چشم فتنه را کور کردی، وقتی آتش جنگهای داخلی که رمز آشوبش تقلب بود را خاموش کردی و نگذاشتی ایران دوباره به چنگال امپریالیسم بیفتد، قطعا کمر داعشیها را خواهی شکست. حتما تو روند رو به جلو دشمنانی را که نگاهشان به ایران است معکوس میکنی و دوباره روزهای صلح را سرمستانه شکر خواهی گفت. ولی وجد و سماع تو در میان میدان جنگ تو را پای سفره شهادت نشاند تا خون تو گواه حق بودن این خط باشد و تضمین پیروزی و سرافرازی مدافعان حرمی باشد که در اوج شهادت بار مظلومیت انقلاب را به دوش میکشند و راه تو را ادامه میدهند تا همه دنیا بدانند همه این دست گرمی ها برای آزادی قدس است و نابودی اسرائیل.
حاج حسین آن روزگاری که تو حرف امام را میزدی و شیطان بزرگ را با چشمان غضبناک، خیره نگاه میکردی و قدم زدن با شیطان دلت را میشکست، کسی به اخطارهای تو گوش نمیکرد. آن روزگار زمان بگو و بخند با شیطان بود، اصلا مد روز دوستی با آمریکا بود. به جز دیپلمات ها، کشتی گیران و والیبالیستها هم با مد روز همراه بودند. کسی خباثت های آمریکا را یادش نمیآمد وبرخی ها فکر میکردند شیطان بزرگ هم شاید توبه کند. تو همان روز جزو دلواپسها بودی، تو همان روز جز تندروها بودی، تو از تبار مردانی بودی که میدانستی همه خوابها برای ایران است.
مرزها مانع انجام به وظیفه ات نبود، سابقه ات در جهاد و شهادت آنقدر زیاد بود که اگر میرفتی به دوران عزلت و گوشهنشینی، شاید کسی به تو ایراد نمیگرفت. قطعا همه میگفتند بازنشسته شده است. همان گوشه نرم خاکریز مینشستی و حرف های روزنامه ای میزدی و گاهگاهی هم عتاب و خطابی میکردی، اسم و عکس تو هم در میان مردمان بود اما برای تو بازی معنا نداشت، تو جناحت انقلاب بود و کشورت جمهوری اسلامی، سربازِ بازی نبودی، تو خوب میدانستی مرد عمل خانه نشینی ندارد. شروع و پایانش ولایت مداریست تا آرزوهایش را خودش به دست بیاورد. حاج حسین تو حقت را گرفتی شهادت حق تو بود، سپیدی مو های تو خودش پرچم صلح بود. تو این راه را مستحکم کردی، در روزگار تو راه آزادی قدس از حلب میگذشت و تو خوب با خونت راه را نشان دادی.
تو ای ابو وهب به یاران شهیدت سلام ما را برسان و بگو اینجا ایران نقطه صفر عاشقی، مرز پرگهری که امنیتش با خون نوشته شده است. به جنگی که جغرافیا و مرز نمیشناسد به جنگی که فقر و غنا محدودش نمیکند به جنگی که اعتقاد ماست. اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئلهای نیست که بشود با پیروزی یا شکست در صحنههای نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها خیالات باطل ملی گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است.
ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. و تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.
«بسمالله الرحمن الرحیم
سپاس خدای را که نعمتها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.
دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملتهای مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملتها، عصر زوال طاغوتها، عصر فروپاشی قدرتهای استکباری و عصر برگشتن به خویشتن.
خدا را هزاران شکر به خاطر نعمتهایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شدهاند.
زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئهها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملتها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند.
چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و 10 سال در اردوگاههای حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع).
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامهدهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنهها و کمینها عبور میدهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.
بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.
خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از امام و مولایم حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا انشاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.
از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمیتوانستم خدمتگذار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.
تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند انشاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش میکنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کممهریها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.
فرزندانم را سفارش میکنم و تأکید بر حفظ ارزشهای اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزشهایش میتوانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزشهاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم.
برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.
از همه آشنایان و دوستان میخواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر انشاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم!
هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار حسین همدانی.
28 شهریور ماه 1394»