(روزنامه اطلاعات – 1396/06/25 – شماره 26819 – صفحه 12)
** به صورت کلی به جز موارد استثنایی مانند انقلابها که فردی پیدا می شود و همه نظم و نظام را به هم می زند غالبا این ساختار است که خود را بر کارگزار تحمیل میکند. هرچند کارگزار با ویژگیهای مخصوص به خود وارد سیستم میشود اما به تدریج مجبور است خود را با ساختار هماهنگ سازد تا بقای خود را حفظ کند. مثلا ما در تاریخ تجربیات منحصر به فردی مانند لنین، مائو یا کاسترو را داشتیم که هرچند انقلاب کردند، ساختار را تغییر دادند، اما در بلند مدت سیستم خود را بر فرد تحمیل کرد. مائو تسه با نیکسون دست داد. گورباچف با ریگان توافق کرد و کاسترو هم پذیرفت جان کری بههاوانا برود و پرچم آمریکا در خاک کوبا بالا برود. حکایت آمریکا هم همین است. فردی آمده که برخلاف تمام ساختارهای آمریکا رفتار میکند و می خواهد خود را ناجی و بانی یک تغییر بنیادین نشان دهد. برای فهم بهتر موضوع مثالی در این خصوص عرض میکنم.
ترامپ در مراسم تحلیف خود در حالیکه کارتر، بوش، اوباما و بسیاری دیگر از مقامات ارشد پیشین و فعلی آمریکایی نشسته بودند، گفت: ما امروز در وضعیتی هستیم که واشنگتن غرق در فساد است. واشنگتن دی سی یک باتلاق است و من می خواهم آن را تمیز کنم. حالا بنا به دلایلی که موضوع بحث ما نیست ترامپ پیروز انتخابات شده است، اما وقتی شما به قدرت می رسید دیگر ناگزیر هستید در تعامل با دیگر بازیگران و نهادها عمل کنید. اینجاست که ساختار خود را بر کارگزار تحمیل می کند.
تمام ساختارهای امنیتی از همان ابتدا تلاش کردند ناگفتههایی از ترامپ فاش سازند تا او را با چالشهای جدی روبهرو سازند. یا ساختارها و نهادهایی مانند رسانهها، یا گروههایی که با او مخالفند. ولی ترامپ چند ویژگی دارد که تا به امروز به او کمک کرده است. یک خواستار هیچ گونه پایگاه سیاسی نیست و فرد جوانی هم نیست و هرگز هم فرد سیاسی و حزبی نبوده است. بنابراین نمی خواهد یک تشکیلات سیاسی ایجاد کند که پس از او نظم و نظامی از خود بر جای بگذارد. دوم اینکه از نظر مالی نیازی به انباشت سرمایه ندارد و میلیاردها دلار سرمایه شخصی دارد. در نتیجه اینها باعث شده قدری در این فرآیند موفق باشد، هرچند تضمینی برای موفقیت دائمی او وجود ندارد.
* دقیقا می خواستم به همین موضوع بپردازیم. با عنایت به اینکه حجم حملات علیه او روزافزون است و هر روز پرونده تازه ای علیه او پدید می آید، اساسا امیدی به اینکه او بتواند این دوره را با موفقیت به پایان برساند وجود دارد؟
** ببینید تمام ساختارهایی که نهادینه هستند، نهادهای مهم و امنیتی و رسانهها به شدت دنبال این هستند که او را زمینگیر کنند. ترامپ باید مراقب باشد گاف ندهد. کاری که البته دشوار هم به نظر می رسد. اگر این مجموعه نهادها بتوانند در کارنامه پیشین او پرونده یا نقطه ابهامی پیدا کنند می تواند برای ترامپ مشکلساز باشد، ضمن اینکه البته ممکن است رفتارها و اظهارنظرهای تازه او هم پروندهها و بحرانهای جدیدی برایش ایجاد کند. اما اگر این اتفاقات نیفتاد، مردم در نوامبر ۲۰۲۰به این نگاه می کنند که وضع اقتصادی شان بهتر شده یا بدتر.
چون دیگر این رفتارهای نامتعارف او عادی شده است. شاید در ابتدا صحبتها و ناسزاهایی که در خصوص دیگران بکار می برد عجیب بود ولی امروز دیگر این رفتار ترامپ برای همه عادی شده است. بنابراین دیگر در آن روز معیار انتخاب این نخواهد بود که او مثلا در توییتر خود به فلان سناتور بد و بیراه گفته است. چون دیگر از این صحبتها گذشته است و فقط اقتصاد اولویت خواهد بود. ضمن اینکه این قصه به ویژه در ایالتهایی چون ویسکانسين، اوهایو، پنسیلوانیا مهمتر خواهد بود و ترامپ اگر بخواهد در ۲۰۲۰هم موفق باشد باید در این ایالتها موفق عمل کرده باشد.
* ولی اگر بخواهیم موضوع را نزدیک تر بررسی کنیم، امروز تلاشها برای پایان زودهنگام ترامپ بسیار جدی است. مثلا در بحث روسیه امر واضح این است که تیم ترامپ پیش از انتخابات با روسیه ارتباط گرفته است و اینکه ترامپ خبر نداشته و آنها سرخود اقداماتی انجام داده اند هم بیشتر شبیه فیلمهایهالیوودی و ادعاهایی است که کمتر کسی آن را باور می کند. موضوع تنها به مسئله روسیه هم ختم نمی شود و همانطور که خودتان هم اشاره کردید پروندههایی که علیه ترامپ ایجاد می شود پایانی ندارد و تازه ترینش هم ماجرای جریانهای نژادپرستی در آمریکا و نوع واکنش ترامپ به آنهاست. این مجموعه سبب می شود فشارهای ساختار هم بر ترامپ روز به روز افزایش می یابد. فکر می کنید این تلاشها تا چه اندازه موفقیت آمیز خواهد بود؟
* سیاست،کسب قدرت است و در تمامی دنیا بازیگران تلاش میکنند رقبای خود را حذف کنند. حال در کشوری مانند کره شمالی این حذف با سلاح است و در جایی مانند آمریکا این حذف با قانون صورت می گیرد.تیم خانم کلینتون و نهادهایی که ایدههایشان به حزب دموکرات نزدیک است باور نمی کردند که رقابت را به ترامپ ببازند. حال که باخته اند می خواهند رقیب را بزنند. این زدن باید قانونی صورت گیرد. به این معنا که تلاش کنند چیزی در پرونده او پیدا کنند. همانطور که در مورد بیل کلینتون این اقدام صورت گرفت و مونیکا لوینسکی را برای ضربه زدن به آقای کلینتون علم کردند. ولی در نهایت نتوانستند سنا را قانع کنند که کلینتون را کنار بگذارد. حالا امروز هم کسانی که می خواهند ترامپ را از کار برکنار کنند، باید بتوانند به صورت قانونی اثبات کنند ادعاهایی که در مورد عدم کفایت ترامپ مطرح می کنند درست است .
اثبات قانونی هم به این سادگی که در رسانهها گفته می شود نیست و باید سند رسمی برای این امر پیدا کنند. در نتیجه شاید این تلاشها بر پایین آمدن کارایی ترامپ منتج شود، اما کنار گذاشتن او کار ساده ای نیست و باید سندی محکم و قابل اتکا در این رابطه پیدا شود.در مورد موضوع روسیه هم که اشاره کردید باید عنایت داشت کاری که رسانههای آمریکایی با ترامپ می کنند، بیشترین ضرر را به روابط آمریکا و روسیه می زند. یعنی اگر این فشارها نبود ترامپ خیلی راحت می توانست در سوریه ماجرا را با همکاری روسیه به پایان برساند ولی آنقدر رسانههای آمریکایی به پوتین می تازند و او را به مثابه یک شیطان بزرگ به تصویر می کشند، که هرنوع توافق و همکاری میان روسیه و آمریکا را غیرممکن میسازند.
روس هراسی که از دوران مک کارتی در آمریکا ریشه داشته همچنان در این کشور قدرتمند است. همین خانم کلینتون یکی از نخستین اهدافش این بود روابط با روسیه را ترمیم کند. آقای اوباما در دیدار با مدودوف در حالی که متوجه نیست صدایش در حال ضبط است به رئيس جمهور وقت روسیه می گوید شما قدری از سخت گیری تان کم کنید که من در فضای داخلی حرفی برای گفتن داشته باشم، بعدا با شما کنار خواهم آمد. این رسما پخش شد، اما رسانههای آمریکایی چندان به آن نپرداختند. چرا؟ چون هدف زدن اوباما نبود. ولی امروز هدف زدن ترامپ است.
* از بحث روسیه می توانیم به مسائل سیاست خارجی ترامپ بپردازیم. متحدان کلاسیک آمریکا به ویژه در ناتو و اتحادیه اروپا از زمانی که ترامپ به قدرت رسیده روابط کم تنشی با آمریکا نداشته اند و شاید پررنگ ترین هم ماجرای لغو توافق پاریس بود. این روابط و در مجموع سیاست خارجی آمریکا در قبال متحدانش از چه الگوی نظری پیروی می کند؟
* سیاست خارجی ترامپ در یک تصویر کلان یک سیاست خارجی محافظه کار است. به این معنا که آمریکا اصل است و دیگران فرع. بنابراین همانطور که در دوره ریگان گفته می شد آمریکا نباید به سازمان ملل پول بدهد چون اهداف آمریکا را دنبال نمی کند، امروز هم ترامپ به نوعی دنباله رو همان تفکر است. بنابراین این بحثی در خلا نیست و همیشه محافظه کاران اینچنین رفتار کردهاند. محافظه کاران هرچند به این صحبتها اعتقاد داشتند ولی طوری آن را به زبان می آوردند که وجهه سیاسی و حزبی خود را حفظ کنند و صورت زیبایی برایش ترسیم می کردند.
ولی ترامپ پوسته داخلی تفکرات محافظه کاران ملی گرا را بدون کوچکترین قاب و محافظی به نمایش می گذارد. پایه این سیاست خارجی این است که هرکاری آمریکا می کند صحیح است و آمریکا اول باید به خودش فکر کند، بعدا به متحدینش. کاری که همیشه محافظه کاران انجام دادهاند. بنابراین ترامپ صریح میگوید: «خانم مرکل، آقای مکرون شما باید دو درصد از بودجه خود را خرج تسلیحات ناتو نمایید، اما این چنین نمی کنید و از آمریکا سواری میگیرید. در حالیکه خوب می دانیم ناتو برای نیاز آمریکا درست شده و از ابتدا هم میدانست اروپاییها قرار نیست پولی پرداخت کنند.
ولی ترامپ با صراحت به زبان می آورد و طبیعتا تنشهایی پدید آمده است. ولی مسئله این است آن جایگاه و توانمندیهای نظامی و اقتصادی آمریکا به او این اجازه را می دهد که فردی ملی گرا این حرفها را بزند اما اگر آمریکا از نظر نظامی یا اقتصادی در این موقعیت نبود هرگز این صحبتها مطرح نمی شد. چون در درجه اول نگاه دیپلماتیک ندارد چون او بیزنسمن است و با نگاه کاسبی می گوید همه باید حرف من را گوش کنند.
ادای روشنفکری را هم در نمیآورند و می گویند فقط همین. در نگاهی کلی تر توجه داشته باشید که هر سیاستمدار باید ۳سرمایه داشته باشد. سرمایه روشنفکری، سیاسی و شخصی. واضح است که ترامپ سرمایه روشنفکری و سیاسی را اصلا نداشته است. فقط سرمایه شخصی است که او نیمی از آن را دارد و البته خیلیها همین را هم برایش قبول ندارند. بنابراین برای این فرد مهم نیست که مکرون یا مرکل ناراحت می شوند یا خیر. هرچند آلمان و فرانسه قدرتهای بزرگی هستند ولی باید عنایت داشته باشیم که اینها به حاشیه رانده شدهاند. سه کشور آمریکا، روسیه و چین با توجه به توان نظامی، اقتصادی و اراده ای که دارند قدرتهای اصلی جهان هستند. انگلستان اقتصاد خوبی دارد ولی اراده نقش آفرینی در صحنه جهانی ندارد. بنابراین ترامپ رک حرفش را می زند.
حال این راهبرد هزینههایی دارد و هزینه اش به این ترتیب است که مثلا اگر روزی ترامپ به فرانسه یا آلمان احتیاج داشته باشد ممکن است با او همراهی نکند. همان هزینه ای که ترامپ در داخل پرداخت کرد. ترامپ در دوران انتخابات حسابی به مک کین حمله کرد و گفت : «یک جنگ رفته ای، هرکسی می توانست به جنگ برود» هرچند آن اظهارنظر ترامپ واکنشهای گسترده ای در فضای سیاسی آمریکا به همراه داشت ولی مک کین جواب او را نداد، اما چندین ماه بعد در ماجرای لغو طرح اوباما کر «بیمه درمانی اوباما» تلافی کرد. مک کین که هرگز در مسائل داخلی آمریکا نظر مستقلی ارائه نمیدهد و همیشه هرچه نظر حزب باشد را می پذیرد، با وجود اینکه این قانون اصلا برایش اهمیت نداشت رای منفی داد تا یکی از اصلی ترین قولهایی که ترامپ داده بود را نقش بر آب کند. چرا که دقیقا با همان یک رای مک کین ترامپ در لغو طرح بیمه درمانی اوباما ناکام شد.
ش.د9602376