(روزنامه جوان – 1396/06/06 – شماره 5174 – صفحه 9)
** پديدهاي به نام داعش در افغانستان كه اين نام را به خودش اطلاق كند، وجود دارد و از اواخر 2014 در اين كشور اعلام موجوديت كرد، اما اينكه آيا بدنه اين گروه داعشي هستند يا نه جاي سؤال دارد. ما در افغانستان ظرفي به نام داعش داريم كه محتواي آن مهم است و ميتوان برنامهريزيهاي نظامي، امنيتي، اطلاعاتي و سياسي براي مقابله با آن انجام داد. امريكاييها برآورد ميكنند كه تعداد 2500 تا 3000 داعشي در افغانستان وجود دارند. برخي معتقدند كه بين 8500 تا 1200 نفر در افغانستان عضو داعش هستند. آنچه مشخص است اينكه گروهي به نام داعش در اين كشور وجود دارد و حملاتي را انجام ميدهد كه جهتدارند و بسياري از آنها معطوف به شيعيان «هزاره» افغانستان هستند. توجه داعش به شيعيان افغان هم به عمليات شيعيان گروه «فاطميون» در سوريه مربوط ميشود كه با گروههاي تروريستي مبارزه ميكنند.
* داعش در افغانستان بيشتر از چه گروهها و افرادي عضوگيري ميكند؟ آيا مناطق خاصي وجود دارد؟
** در ارتباط با اينكه چه افرادي در داعش افغانستان عضويت دارند چند مسئله وجود دارد؛ برخي از اين افراد كساني هستند كه به عراق و سوريه رفته و با داعش بيعت كردهاند. البته تعداد افغانهايي كه در كنار داعش جنگيده باشند خيلي كم است ولي كساني وجود دارند كه خود از داعش براي حضور در افغانستان دعوت و با ابوبكر البغدادي، سركرده داعش بيعت كردند. داعش در افغانستان عضوگيري نكرده است. عبدالرئوف خادم، از رهبران مهم طالبان در استان هلمند كه در گوانتانامو زنداني بود در آنجا سلفي شد و با هيئتي به عراق رفت و با داعش بيعت كرد. مسلم دوست، يكي از علماي مهم افغان كه او هم در زندان گوانتانامو بود از داعش براي حضور در افغانستان دعوت كرد.
درحالي كه خادم، قلمرو هلمند را پوشش ميداد، مناطق مشرقي، ننگرهار و كنر تحت پوشش مسلم دوست است. خاستگاه اصلي داعش در افغانستان از ننگرهار است. ريشه سلفيهاي تندرو در افغانستان در دو منطقه است كه «برهانالدين رباني» در بدخشان بوده و ديگري «سياف» در ولايات مشرقي است. توجه داشته باشيم كه بدنه جامعه افغانستان كشش سلفيها را ندارد و در دوره رژيم طالبان هم تلاشهاي زيادي شد سلفيگري را در جامعه افغانستان پرورش بدهند اما موفق نشدند.
همچنين «سعيد اماراتي» در منطقه مشرقي افغانستان فعال است. اينها افرادي هستند كه از داعش براي حضور در افغانستان دعوت و با اين گروه بيعت كردند. اينكه چرا اين افراد از داعش دعوت كردند، به اين خاطر است كه اينها بعد از مرگ ملا عمر، بر سر رهبري در طالبان دچار تفرقه شدند. همه اين افراد هم به شوراي كويته تعلق دارند. آنها با توجه به اينكه در قدرت سهيم نشدند از روي حب و بغض با داعش بيعت كردند و حتي براي كشتن فرماندهان ارشد طالبان به امريكاييها اطلاعات دادند و بر اساس آمارهاي اعلام شده در يك سال گذشته حدود 50 نفر از فرماندهان طالبان توسط امريكاييها كشته شدهاند.
* تركيب اعضاي داعش افغانستان چطور است؟ آيا تنها افغانها در اين گروه عضويت دارند يا از كشورهاي خارجي هم افرادي در اين گروه عضو هستند؟
** از بين اعضاي داعش تنها 30 درصدشان از افغانها و 70 درصد از ساير كشورها هستند. اين 30 درصد افغانها هم اغلب از جواناني هستند كه شغلي ندارند و بيكار هستند. الان 40 درصد جمعيت افغانستان فقير هستند و نرخ بيكاري در اين كشور بسيار بالاست. افغانستان بعد از آنگولا و چاد، جوانترين جامعه جهان است و اكثريت جمعيت جوان اين كشور بين 15 تا 24 سال سن دارند. دو شاخص بيكاري و بيسوادي نشان ميدهد كه امكان عضوگيري از بين اين افراد جوان وجود دارد. اين افراد در قبال دريافت پول حاضر هستند به عضويت گروههايي مثل داعش دربيايند. حقوقي كه داعشيها دريافت ميكنند هر ماه حدود 1000 دلار است، حقوقي كه يك عضو طالبان دريافت ميكند 700 دلار و حقوق ماهانه يك نيروي نظامي دولتي 200 تا 250 دلار است. در 2015 هم دولت در پرداخت حقوق نيروهاي نظامي به مشكل خورد و هم طالبان به دليل كاهش قيمت مواد مخدر نتوانست حقوق اعضاي خود را پرداخت كند و لذا داعش كه تازه در افغانستان قدرت گرفته بود و پولهاي زيادي در اختيار داشت، توانست عضوگيري كند.
از 70 درصد خارجيهاي عضو داعش، عده زيادي از جريان «تحريك طالبان» پاكستان هستند كه اصليترين بدنه داعش را تشكيل ميدهند و عمدتاً از مناطق قبايلي هستند. علت اينكه جريان تحريك طالبان از داعش استقبال كرد به خاطر اختلاف با طالبان افغانستان بود. دومين گروهي كه بدنه داعش را تشكيل ميدهد، «جنبش اسلامي» ازبكستان است كه با داعش بيعت كردهاند كه هم از داعش پول ميگيرد و هم از لحاظ ايدئولوژيكي و سلفيگري با داعش سنخيت دارد. سومين گروه، «حزب اسلامي تركستان شرقي» است. بنابراين، بخش زيادي از بدنه داعش كه فعال هستند، عضويتشان تاكتيكي است نه استراتژيك. حزب اسلامي تركستان شرقي يك جريان مليگرا است و عليه قوم «هان» در چين فعاليت ميكند. درست است كه اين گروه ترك و مسلمان است اما هدف اصلي آن تقابل با سلسله «هان» است و اين حزب برخلاف داعش كه ادعاي تأسيس خلافت جهاني و فراملي را دارد بيشتر تمركز خود را در چين گذاشته است. همچنين حزب اسلامي ازبكستان نيز اينگونه است و فعاليتهاي خود را در اين كشور تعليق كرده و در شرايط كنوني براي اين گروه بيشتر بعد مالي اهميت و اولويت دارد نه تشكيل خلافت. اين حزب هم با طالبان همكاري دارد و هم با داعش در افغانستان و عراق و سوريه همكاريهايي دارد و به خاطر فعاليتهايش از همه آنها پول ميگيرد.
* گفتيد كه بيشتر اعضاي داعش از اتباع خارجي هستند و از لحاظ تفكر و ايدئولوژي با داعش اختلافنظر دارند. ميزان پذيرش داعش در جامعه افغانستان چقدر است و آيا به نظرتان ميتواند نفوذ و قدرتش را افزايش دهد يا اينكه جامعه افغانستان پذيراي داعش نخواهد بود؟
** تنها حزبي كه در بين اين گروهها تفكرات ايدئولوژيكي قوي دارد تحريك طالبان پاكستان است كه آنهم بيشتر تحت تأثير تفكر «ديوبندي» شبه قاره است تا سلفي وهابي شبه جزيره عربستان. ميتوان گفت كه بدنه اين نيروها با اين تركيب نميتواند به ماندگاري داعش در افغانستان كمك كند و جاي پايي براي اين گروه باز كند. نظرسنجي كه از جامعه افغانستان انجام شده، نشان ميدهد 70 درصد از مردم بر اين باورند كه عملكرد داعش غيراسلامي است و بيانگر اين است كه داعش از لحاظ فكري در جامعه افغانستان جايگاهي ندارد. اسلام افغانستان يك اسلام معتدل روستايي است و پس از جهاد افغانستان هم مردم افغانستان از اسلام سياسي زده شدند و به همين خاطر حضور امريكاييها را پذيرفتند. بنابراين، هر تفكر راديكالي كه بخواهد تصور بازگشت جامعه افغانستان به دهه 1980 را داشته باشد در اين جامعه با واكنش مردم روبهرو خواهد شد. نتيجه نظرسنجي هم حاكي از همين مسئله است. فقط تقريباً 28 درصد مردم افغانستان نظر مساعدي نسبت به داعش و تفكرات اين گروه داشتند و سايرين درجهاي از حس تنفر را به داعش داشتند. بنابراين جامعه افغانستان پذيراي داعش نيست، چراكه جامعهاي است كه جنگ و ناامني را تجربه كرده و آسيبهاي زيادي را متحمل شده است.
از سوي ديگر، نيروهاي زيادي وجود دارند كه با داعش مخالف هستند. طالبان با داعش مشكل زيادي دارد و اين اختلافات جدي است. طالبان با داعش مشكلات ايدئولوژيك دارد و همچنين تجاوز داعش به قلمرو خود را برنميتابد، تحتالشعاع قرار دادن نام طالبان از طرف داعش در افغانستان هم وجود دارد. مشكل ديگر تأثيرگذاري داعش بر ارتباط طالبان با نيروهاي ديگر است. داعش معتقد است كه خودش تنها نيروي اسلامي جهاني است و طالبان بيشتر افراد حقوقبگير و عروسك خيمهشببازي داعش هستند. طالبان به طور جدي با داعش اختلاف دارد. در ظاهر، دولت و ارتش افغانستان بايد با اينها در تعارض قرار بگيرد. امريكا و سازمان ناتو هم بايد با داعش تعارض داشته باشد، كشورهاي منطقه از جمله ايران، روسيه و چين بايد با اين گروه در تعارض قرار گيرند. پس روند كلي تعارضات نشان ميدهد كه طالبان و داعش در تعارض با يكديگر هستند.
اين علائم نشان ميدهد كه داعش در جامعه افغانستان ريشهدار و يك نيروي با ماندگاري بالا نيست. حامد كرزي رئيسجمهور سابق افغانستان معتقد است كه همه اظهارات درباره داعش درست نيست و رسانهها تهديد داعش را بزرگنمايي ميكنند. خطاب كرزي تلويحاً به اشرف غني رئيسجمهور افغانستان است كه در سفر به امريكا گفته بود تهديدات داعش جدي است و با اين اقدام تلاش ميكند پول زيادي را از امريكاييها دريافت كند. طالبان ميگويد كه اشرف غني داعش را به وجود آورده است تا ما را تحت فشار بگذارد. همچنين ميگويد كه داعش را امريكاييها به وجود آوردهاند تا حضور خود در افغانستان را توجيه كنند و چنين ديدگاههايي بين طالبان وجود دارد. محتواي داعش به اين شكل است كه اين گروه ريشه عميقي در خاك افغانستان و در ذهن مردم اين كشور ندارد.
* نقاط اصلي تمركز داعش در افغانستان كدام مناطق هستند. اصلاً اين گروه توانسته بر مناطقي از اين كشور تسلط پيدا كند يا نه؟
** داعش فعاليت خود را از منطقه ننگرهار شروع كرد و قندهار، هلمند و حتي مناطق شرق را تحت پوشش قرار داد. اگر به نقشه افغانستان نگاه كنيم ميبينيم مناطقي كه كنترل داعش باشد بسيار كم است. بين مناطق تحت نفوذ، تحت كنترل د و حضور تفاوتي وجود دارد. منطقه حضور زياد مهم نيست، اينكه داعش در منطقه فارياب در شمال افغانستان عمليات انجام ميدهد و پس از آن در يك منطقه ديگر عملياتي را سازماندهي ميكند اين نشانه حضور در منطقه است اما ممكن است دليلي بر ضعف آن نيز باشد تا توجهات رسانهاي را به خود جلب كند و اينگونه وانمود كند كه همچنان در قدرت است.
داعش در افغانستان حضور دارد اما مناطق تحت كنترل اين گروه خيلي كم است. دولت افغانستان الان بر 6/21 درصد از خاك افغانستان كنترل و بر حدود 48 درصد نفوذ دارد. طالبان بر 2 درصد خاك افغانستان كنترل و بر 6 درصد نفوذ دارد و 28 درصد از مناطق بين دولت و ساير گروهها دست به دست ميشود. طالبان كه مدعي است قدرت بيشتري دارد تنها بر 2 درصد از افغانستان كنترل دارد و اين آمار از سوي نهادهاي اطلاعاتي و ارتش امريكا بررسي شده است.
* الان امريكاييها بودجه قابل توجهي را براي بازسازي ارتش افغانستان اختصاص دادهاند كه حاكي از رويكرد جديد واشنگتن به افغانستان است. در شرايطي كه مخالفتهايي وجود دارد نسبت به اينكه كارنامه امريكا در افغانستان ناموفق بوده است، با اين حال، امريكاييها از جهت تسليحاتي، لجستيك وسيعي را انجام ميدهند و تلاش ميكنند نيروهاي خود را افزايش بدهند. به نظر شما تخصيص بودجههاي جديد امريكاييها براي بازسازي ارتش افغانستان نشانه چيست و امريكا با اين اقدامات به دنبال چيست؟
** چيزي كه در مورد افغانستان در امريكا بحث ميشود اين است كه دونالد ترامپ، رئيسجمهور اين كشور يك سال قبل از انتخابات رياست جمهوري امريكا گفته بود افغانستان مصيبت بزرگي است كه هرچه پول از مالياتدهندگان امريكايي گرفته شده، براي آن صرف شده است. امريكاييها از سال 2001 تاكنون، 115 ميليارد دلار در افغانستان هزينه نظامي كردهاند. به طور متوسط هر سرباز امريكايي در سال 2 ميليون دلار هزينه دارد و بر اساس گزارشها، سالانه 23 ميليارد دلار هزينه نيروهاي امريكايي در افغانستان است. الان تعداد امريكاييها در افغانستان كاهش يافته است ولي پيش از 2014 حدود 114 هزار نيروي امريكايي و ناتو در افغانستان حضور داشتند و با خروج نيروهاي امريكايي در دسامبر 2014، اين نيروها به 10 هزار نفر كاهش يافت كه حدود 8 هزار تن از آنها امريكايي هستند.
امريكاييها ميگويند كه از 2001 در افغانستان مداخله كرديم كه طولانيترين جنگ امريكا به شمار ميرود، ولي جنگ عراق سبب شد كه مسئله افغانستان تحتالشعاع قرار گيرد و نسبت به اين كشور غفلت شد و حدود 2500 امريكايي در اين جنگ كشته شدند. در دوره باراك اوباما، رئيسجمهور سابق امريكا قرار شد كه اين كشور پليس و نيروهاي ارتش ملي افغان را آموزش دهد و تجهيزات نظامي و لجستيك در اختيار آنها قرار دهد و پيش از اينكه اين برنامهها را عملي كند بحث خروج از افغانستان را اعلام كرد.
امريكاييها در حوزه استراتژي با دولت افغانستان هم در زمان كرزي و هم در دوره اشرف غني مشكل داشتند و اهداف و استراتژيهاي امريكا با اهداف و منافع دولت افغانستان در تضاد بود. ارتش افغانستان ميگويد كه مسئوليت حفاظت از مرزها را برعهده دارد نه شهرها را و لذا تنها 17 هزار نيروي ويژه افغانستان با طالبان و داعش مبارزه ميكند. از طرفي، پاكستان هم استراتژي امريكا در افغانستان را فرسوده ميكند. پاكستان كه قرار بود بخشي از راه حل افغانستان باشد الان به بخشي از مشكل تبديل شده است و معلوم نيست امريكا چه برنامهاي براي مقابله با پاكستان دارد. تمام نظرسنجيها نشان ميدهد كه محبوبيت دولت فعلي افغانستان به شدت كاهش يافته و شاخصهاي اجتماعي، فرهنگي و امنيتي بيانگر اين مسئله است.
استدلال امريكاييها اين است كه در گذشته به مسئله افغانستان كمي بيتوجهي شده است و الان سه گزينه را پيش رو داريم؛ اول، مسئله خروج از افغانستان است. امريكاييها معتقدند كه اگر ما از افغانستان خارج شويم دولت كابل فروميپاشد و افغانستان به بهشت تروريستها تبديل ميشود و خاك امريكا و متحدينش در معرض تهديد قرار ميگيرد و اين مسئله براي واشنگتن حياتي است و بايد دولت وحدت ملي را نجات دهيم. يكي از چالشهاي امريكا بيثباتي در افغانستان است و پس از سوريه و عراق، افغانستان بيثباتترين كشور جهان است و اين مسئله براي امريكاييها مهم است. با توجه به اين استدلالها مقامات امريكايي معتقدند كه خروج كامل از افغانستان اشتباه بزرگي است. دوم، حفظ وضع موجود است. امريكاييها معتقدند با وضع موجودي كه در حال حاضر در افغانستان وجود دارد شايد در كوتاهمدت بتوان دولت وحدت ملي را حفظ كرد اما در ميانمدت اين دولت فروميپاشد و ما درگير جنگي شبيه ويتنام خواهيم شد و سرانجام حفظ وضع موجود سرشكستگي براي امريكا است و حفظ وضع موجود را هم نميتوانيم ادامه دهيم.
گزينه سوم كه در دستور كار امريكاييها قرار دارد، مسئله «مشاركت متمركز» است يعني فرماندهي واحد افغانستان در دست امريكاييها باشد. اين استراتژي شاخصهايي دارد كه يكي از آنها افزايش نيروها در افغانستان است و در ماههاي اخير توسط دونالد ترامپ مطرح شده است. مسئله ديگر انجام اصلاحات در افغانستان است و امريكاييها معتقدند پولهايي كه به افغانستان ارسال ميشود معلوم نيست در كجا صرف ميشود و بايد نظارت دقيقي براي مصارف اين بودجهها انجام شود. مسئله سوم، اينكه پروسهاي كه براي صلح با گلبدالدين حكمتيار انجام شد بايد با طالبان نيز انجام شود. بحث ديگر پاكستان است كه گفته ميشود اين كشور بايد از عضو عمده غير ناتو تعليق شود و كمكها به اسلام آباد كاهش يابد. همچنين امريكاييها به دنبال تبديل كردن افغانستان به دولت بيطرف هستند و براي اين منظور ابتكارعملهايي را انجام ميدهند تا اين استراتژي را عملي كنند.
* شما گفتيد كه واشنگتن به دنبال ايجاد دولتي بيطرف در افغانستان است، اين بيطرفي به چه معناست. آيا اين اصلاً به نفع امريكا است كه بعد از اين همه هزينه، دولت افغانستان بيطرف بشود؟
** نه. اين دولت بيطرف منطقهاي است، يعني وضعيتي براي اين كشور ايجاد كنند كه قدرتهاي بزرگ به لحاظ حقوق بينالملل از ورود به افغانستان پرهيز كنند. الان افغانستان به عنوان كشور «عايق» است يعني كشورها را كه دور ميكند باز هم آنها را جذب ميكند و درگيري در آن وجود دارد. اين ابتكارعمل را واشنگتن پيگيري ميكند. ابتكار عمل چهارجانبهاي با مشاركت روسيه، پاكستان و چين وجود دارد كه آن را نيز دنبال ميكنند. بنابراين افزايش نيرو بخشي از بستهاي است كه واشنگتن براي افغانستان درنظر گرفته است. الان امريكاييها به جاي اعزام مستقيم نيرو تصميم گرفتهاند از بخش خصوصي و «بلك واتر» استفاده كنند.
* شما ميگوييد كه امريكا هيچ نيرويي به افغانستان اعزام نخواهد كرد ولي با توجه به گفتههاي مقامات امريكايي، بخشي از استراتژي اين كشور اعزام مستقيم نيرو به افغانستان است و حتي دونالد ترامپ ژنرال جوزف دانفورد، رئيس ستاد ارتش و جيمز ماتيس، وزير دفاع امريكا را مسئول اين كار كرده و دانفورد سفرهاي زيادي به افغانستان داشته است؟
** بله، ممكن است بخشي از استراتژي امريكا اعزام مستقيم نيرو باشد اما آخرين اخباري كه از سوي مقامات امريكاييها منتشر شده است، حاكي از اين است كه به جاي اعزام مستقيم نيروها، بخش خصوصي و بلك واترها در دستور كار قرار گرفته است.
* اين استراتژي كه شما گفتيد با رويكردهاي قبلي امريكا در تعارض است يعني تبديل كردن دولت افغانستان به دولت بيطرف اصلاً معني ندارد. امريكاييها در افغانستان هزينههاي زيادي ميكنند تا منافعي را به دست آورند. كاركرد افغانستان براي سياست خارجي امريكا اين است كه چگونه ميتواند از طريق ضعف افغانستان بخشي از انرژي چين، روسيه و حتي ايران را كاهش دهد و چگونه ميتواند از اين كار براي مديريت ساير بازيگران منطقه استفاده كند. اينكه بگوييم دولت افغانستان بيطرف باشد معنايي ندارد و افغانستان هيچ كاركردي براي امريكا نداشته باشد اصلاً درست نيست و واشنگتن با صرف هزينههاي زياد در افغانستان اهدافي را پيگيري ميكند؟
** هزينههاي نظامي 115 ميليارد دلاري امريكا در افغانستان درست است كه در بودجههاي نظامي امريكا چيز مهمي نيست اما صرف اين هزينهها تاكنون عوايدي براي واشنگتن در پي نداشته است.
نميتوان اينگونه برداشت كرد. با توجه به شخصيت دونالد ترامپ كه تاجرمسلك و به دنبال كسب منافع است مطمئناً اهدافي را مدنظر دارد. همچنانكه در ارتباط با كشورهاي عربي اين منافع را دنبال ميكند و در افغانستان نيز اينگونه است. شايد منافع اقتصادي را مدنظر نداشته باشد اما ممكن است حداقل كاركرد امنيتي براي واشنگتن داشته باشد و بتواند نفوذ روسيه و چين را كنترل كند. در غير اين صورت لزومي ندارد كه هزينههايي را در افغانستان صرف كند و دولت بيطرفي را به وجود بياورد كه هيچ كاركردي براي واشنگتن نداشته باشد؟
ممكن است استراتژيهايي كه در بالا ذكر شد در عمل به دشواري محقق شوند، اما آنچه مسلم است اينكه دونالد ترامپ تروريسم را بزرگترين تهديد عليه منافع امريكا ميداند و واقعيت اين است كه داعش بخشي از اين جريان قلمداد ميشود و رفتارهايي هم كه امريكايي انجام ميدهند روي آنها اصرار دارند. امريكا دولت افغانستان را تشويق ميكند كه با طالبان وارد صلح شود و اگر هدف ديگري داشته باشد و به دنبال بيثبات كردن افغانستان باشد نبايد اجازه دهد طالبان وارد پروسه صلح شوند. البته امريكاييها تأكيد ميكنند كه هم در درون طالبان و دولت افراد منفعتطلبي وجود دارند كه با فرايند صلح مخالف هستند و در اين مسير كارشكني ميكنند.
در طالبان افرادي كه خواهان صلح باشند نه تنها از سوي اعضاي ديگر تهديد ميشوند بلكه آنها مورد هدف قرار ميگيرند و در داخل دولت هم كساني هستند كه معتقدند طالبان دستش به خون ملت آغشته است و اعضاي اين گروه مرتد هستند و نبايد با آنها صلح كرد. لذا امريكاييها معتقدند يكي از كارهايي كه بايد انجام دهند متقاعد كردن اين افراد ضد صلح در داخل هر دو طرف است تا مسير براي آشتي هموار شود. به نظر من، قدرتنمايياي كه امروزه حكمتيار ميكند يكي از پيامهايش اين است كه يعني طالبان اگر وارد قدرت شويد راه براي شما باز است كه بتوانيد نفر اول كشور باشيد.
* الان ميبينيم كه پس از ورود حكمتيار به روند صلح و پيوستن به بدنه دولت تنشهاي قومي و مذهبي در افغانستان تشديد شده و حملات طالبان افزايش يافته است. آيا اين تحولات به صلح حكمتيار با دولت مربوط ميشود يا نه؟ حكمتيار كه هسته اصلي جريان افراطي را تشكيل ميداد و يك جريان سازماندار و اثرگذاري بوده است و به جاي اينكه با آشتي حكمتيار درگيريها كاهش مييافت اما برعكس تنشها تشديد شده است؟
** حكمتيار ميگويد من با افرادي كه در روند حكومت وحدت ملي اخلال ايجاد كند برخورد ميكنم. يكي از دلايلي كه باعث شد تا زودتر آشتي بين حكمتيار و دولت برقرار شود اين بود كه حكمتيار و اشرف غني جزء افغان- ملت هستند و اين مظهر ناسيوناليسم قوم پشتون است. لذا امريكاييها دنبال پروسه آوردن طالبان به پاي ميز مذاكره و وارد كردن به روند قدرت هستند، اما آنچه براي امريكاييها نگرانكننده است نقش و نفوذ ايران، روسيه و چين در افغانستان است و معتقدند كه اين سه كشور به طالبان نزديك شدهاند و حتي اين گروه را بر وضع موجودي كه ما الان داريم ترجيح ميدهند.
ش.د9602373