«... تظاهرات متعددي در تهران داشتيم... حتي جدول زمانبندي تظاهرات خود را در نشريه يالثارات منتشر ميکرديم... غير بحث تهاجم فرهنگي بحث مبارزه با فساد اقتصادي هم بود؛ بهخصوص مبارزه با فرهنگ اشرافيگري و سرمايهداري». اين سخنان عبدالمجيد محتشم، دبيرکل انصار حزبالله است درباره تظاهراتها و اعتراضهاي دهه ٧٠.
اعتراضهايي که با دولتهاي هاشميرفسنجاني آغاز شد و در دولت اصلاحات به اوج رسيد. مرجع اين اعتراضها اگر در زمان هاشميرفسنجاني مشخصا انصار حزبالله بود، در دولت اصلاحات جاي خود را به نيروهاي خودسر داد که بازه بزرگتري از نيروهاي حزبالله و معترض به فرهنگ و سياست را درون خود جاي ميداد. معترضاني که سالهاي بعد خودشان پا به عرصه فرهنگ و هنر گذاشتند و چهره عوض کردند. از دهه ٨٠ هم شکل معترضان تغيير کرد و هم جنس اعتراضات؛ سياست در اين اعتراضها پررنگتر شد، نامشان کمکم به دلواپس تغيير کرد. بااينحال اکنون مرجع ضمير مشخصي ندارند. افکار و عقايد آنها بيشتر در زمره گروه پايداريها قرار ميگيرد؛ اگرچه گروهي مسئوليت اين رفتارها را به عهده نميگيرد.
حاج بخشي
اين تحرکات از دهه ٧٠ و با انصار حزبالله شروع شد. با نقد سياستهاي فرهنگي و اقتصادي دولت هاشميرفسنجاني؛ از تجمع مقابل سينما و انتشارات، از گشتهاي خودجوش در ميدان وليعصر شروع شد و بعدها به برهمزدن سخنرانيهاي روشنفکران ديني که آن روزها مخاطب عام پيدا کرده بودند، رسيد. چهرههايشان روشن بود. حسين اللهکرم بود از يکسو و از سوي ديگر هم مرحوم ذبيحالله بخشيزاده، معروف به حاج بخشي.
بسيجپرس در مطلبي که به تاريخ ١٥دي ٩٠ منتشر کرده به تعريف حاج بخشي ميپردازد و درباره او مينويسد: «جنگ که پايان گرفت حاج بخشي هم خودش را بازتعريف کرد. ميگويند هر پنجشنبه رأس ساعت پنج بعدازظهر با جمعي از دوستانش به ميدان وليعصر تهران ميآمد و امربهمعروف و نهيازمنکر ميکرد. البته حاج بخشي در دهه ٦٠ نيز چنين کارهايي ميکرد و حتي گفته ميشود به دليل همين کارها و به دستور ناطقنوري وزير کشور وقت به زندان هم افتاد. دولت اصلاحات زمان غريبي براي حاج بخشي بوده است. از ديد خود، آرمانهايش را در حال افول ميديد و به همين خاطر به صحنه آمد. ناظران از نقش پررنگ حاج بخشي در اعتراضات به عطاءالله مهاجراني و عبدالله نوري در نماز جمعه سال ١٣٧٧ و در جريان حادثه ٢٣ تير سخن ميگويند. حضور در نماز جمعه و تظاهرات هم که کاري روتين براي حاج بخشي بود».
از حمله به عبدالله نوري و مهاجراني تا ترور حجاريان
حمله به عطاءالله مهاجراني، وزير وقت ارشاد و عبدالله نوري که بعد از استيضاح در پست وزارت کشور، معاون توسعه و امور اجتماعي رئيسجمهوري شده بود، در نمازجمعه يک سال بعد از دوم خرداد ٧٦ يکي از بارزترين هجمههاي نيروهاي خودسر در نخستين سالهاي دوم خرداد است. جمعه ١٣ شهريور ٧٧ بود که درگيري نيروهاي انصار حزبالله با اين دو نفر از خيابان طالقاني، منتهي به دانشگاه تهران، محل اقامه نماز جمعه آغاز شد؛ درگيرياي که به افتادن عمامه از سر عبدالله نوري و اصابت مشت و لگد به سر و صورت و شکستن انگشت مهاجراني انجاميد. محتشم بعدا در مصاحبهاي اعلام کرد اين حمله کار انصار حزبالله نبوده است.
او به ايسنا گفته بود: «اصل مسئله درگيري وجود داشت، ولي اينکه به چه ميزان زدوخورد شده بود، من نميدانم. در ابتداي خيابان طالقاني که ادامه نماز جمعه است در آنجا يک عدهاي با آنها مشاجره ميکنند، ولي در آن اتفاق انصار دخالتي نداشت... در اين جريان انصار دخالتي نداشت، ولي اگر آنها ميخواستند بگويند که چه کساني اين اقدام را انجام دادند، برايشان کاري نداشت و مثل آبخوردن بود...».
حمله به مرحوم آيتالله طاهري اصفهاني
همان سال ٧٧ بود که باز هم خودسرها، اين بار در اصفهان به امام جمعه اين شهر در روز قدس حمله کردند. حجتالاسلام محمدحسن طاهري، فرزند آيتالله آن روز را چنين روايت کرده است: «در نماز جمعه روز قدس سال ٧٧ افرادي بهسوي ايشان ميلههاي آهنين پرتاب کردند و در حريم نماز جمعه شخص آيتالله طاهري مورد تعرض واقع شد... بعد از اين اتفاقات بود که ايشان احساس کردند که بودنشان در نماز جمعه ديگر ضرورتي ندارد و استعفاي خود را در ١٧ تير ماه سال ٨١ اعلام کردند».
٧٧ پرتلاطم
٧٧، سال پرتلاطمي بود. با صرفنظرکردن از موضوع قتلهاي زنجيرهاي که براي اولينبار وزارت اطلاعات آن را به نيروهاي خودسر اين وزارتخانه نسبت داد و در پي آن نام سعيد امامي و مصطفي کاظمي بر سر زبانها افتاد، ترور سعيد حجاريان در سال ٧٨ شايد يکي ديگر از مقاطع پررنگ حضور خودسرها در مواجهه با دوم خرداديها بود. سعيد عسگر، جوان ٢٠ساله اهل شهرري که پاتوقش يا قهوهخانه بود يا «دخمه» هيئت معروف شهرري؛ اسفند ماه ٧٨ به قصد اصلاح امور و پاککردن فساد در خيابان بهشت مقابل شوراي شهر به سعيد حجاريان شليک کرد. بعد از آن به غير از ماجراي کوي دانشگاه و سالگردهايي که به مناسبت آن برگزار ميشد، شايد حوادثي شديدتر از آنچه در گذشته روي داده بود، اتفاق نيفتاد.
پيوندهاي ايدئولوژيک
با رويکارآمدن دولت احمدينژاد، نام انصار حزبالله چندان برسر زبانها نبود، بهويژه در دولت اول بين انصاريها و احمدينژاديها پيوندهاي ايدئولوژيکي برقرار بود. فتيله انصاريها در دولت اول احمدينژاد پايين کشيده شد و اگر هم اعتراضي صورت ميگرفت، اعتراض به آنهايي بود که در انتخابات رياستجمهوري نهم مقابل احمدينژاد قرار داشتند، مثل هاشميرفسنجاني.
١٥ خرداد ٨٥ و عفو آيتالله
١٥ خرداد ٨٥، يک سال بعد از رويکارآمدن دولت مهرورز عدالتپرور احمدينژاد، هاشميرفسنجاني بيشازپيش مغضوب اين جريان بود. وقتي براي سخنراني در شبستان امام خميني در حرم حضرت معصومه(س) حاضر شده بود، مراسم با فريادها و اعتراضهاي برخي از حاضران و چهار نفر از افرادي که به لباس روحانيت ملبس بودند، به تشنج کشيده شد. هاشمي سعي کرد سخنراني خود را ادامه دهد، ليوان آبي را که جلوي تريبون بود سرکشيد و سخنانش را ادامه داد، بااينحال ادامه سفرش به قم را نيمهکاره رها کرد و به تهران بازگشت.
قاسم روانبخش، مسئول مؤسسه پرتو سخن، وابسته به آيتالله مصباح، هويت برهمزنندگان را شناسايي کرده و يکي از افراد از وابستگان به مؤسسه پژوهشي امام خميني متعلق به آيتالله مصباح يزدي نام برده بود، اگرچه نامبرده بعدا اين موضوع را تکذيب کرد. برهمزنندگان آن مراسم البته همگي در دادگاه ويژه روحانيت محاکمه شده و به زندان، شلاق، اخراج از قم و منع اشتغال در مشاغل علمي و حوزوي محکوم شدند. بعدا آيتالله در نامهاي خطاب به رئيس دادگاه ويژه روحانيت از عفو خود نسبت به محکومان خبر داد و نوشت: «... همانگونه که پس از سخنراني در جمع مسئولان قم گفتم، اينجانب از نظر حق شخصي خود نه شاکي هستم و نه طالب کيفر...، تمايل دارم که در کيفر متهمان رأفت اسلامي در نظر گرفته شود و اميد است اثر اين گذشت در تنبيه متهمان از کيفر مقرر بيشتر باشد».
از مواجهه حسن خميني با تندروها تا مرگ آیت الله توسلي
نفر بعدي سيدحسن خميني بود. در همان سالهايي که حاميان احمدينژاد جاي انصار حزبالله را پر کرده بودند؛ انتقادها به سيدحسن از سال ٨٦ شروع شد، شديدترين نقدها که بازتاب آن در سايت «نوسازي» از رسانههاي حامي احمدينژاد بود. اين سايت شيوه زندگي حسن خميني را مورد شديدترين انتقادات قرار داده بود. پس از آن آيتالله هاشميرفسنجاني از پشت تريبون نماز جمعه دلآزردگي خود از اهانت به بيت امام (ره) را عيان ميکند و درباره پاگرفتن اين جريان هشدار ميدهد. فرداي آن روز مجمع تشخيص مصلحت نظام تشکيل جلسه ميدهد. آيتالله توسلي، رئيس دفتر امام (ره)، آزرده از آنچه به بيت امام رفته است در اين جلسه از هاشميرفسنجاني وقت ميخواهد تا دقايقي سخنراني کند و در حين سخنراني بهدليل عارضه قلبي فوت ميکند. مرگي که اصلاحطلبان آن را شهادتگونه خواندند.
تشنج در سالروز ارتحال امام(ره)
خودسرها، سال ٨٩، يک سال بعد از وقايع ٨٨، سالروز ارتحال امام، اينبار در ميان سخنان حسن خميني که بهطور زنده از تلويزيون پخش ميشد، اختلال ايجاد کردند. گروههاي تندرو در آن روز سعي کردند به عناوين مختلف ازجمله سردادن شعارهايي چون «نواده روحالله سيدحسن نصرالله»، سخنراني سيدحسن را برهم بزنند. اگرچه مقام معظم رهبري در آن سخنراني با بوسهاي بر پيشاني سيدحسن از او دلجويي کردند.
پرتاب بطريهاي آب به سوي ناطق
ناطقنوري که از سال ٨٨ و بعد از ايراد اتهامات از سوی احمدينژاد در مناظره تلويزيوني آن سال نسبت به فرزندانش از سياست کنارهگيري کرده بود و حتي مراسم شبهاي قدر در حرم امام را هم نميرفت، در خرداد ٩١ در سومين شب از ليالي قدر به حرم امام رضا رفت. اين مراسم در حالي با پخش زنده تلويزيوني همراه بود که معترضان با سردادن شعارهاي مرگ بر ضد ولايت فقيه و خواص بيبصيرت نميخواهيم، سخنراني او را قطع کردند. همين باعث شد پخش زنده براي دقايقي متوقف شود. ناطقنوري درحاليکه قصد خروج داشت، معترضان به او بطريهاي آب پرتاب کردند.
پرتاب مهر به علي لاريجاني
بعدي، علي لاريجاني از طايفه اصولگرایان بود که در روزهاي دولت دوم احمدينژاد يکي از جديترين منتقدان احمدينژاد به شمار ميرفت. ٢٢ بهمن ٩١ براي سخنراني در حرم حضرت معصومه (س) به سر ميبرد که هنگام سخنراني او عدهاي از طلبهها به سمت او مهر و کفش پرتاب کردند. براي اين موضوع کميته حقيقتياب تشکيل شد که اگرچه به نتيجه نرسيد؛ اما معلوم شد مهاجمان از سوي حلقه پرتو سازماندهي شده بودند. اين حمله به لاريجاني چند روز پس از اتفاقات يکشنبه سياه در صحن مجلس بود که در آن جلسه لاريجاني و احمدينژاد بهشدت با يکديگر مشاجره لفظي داشتند.
جان يافتن خودسرها در دولت اعتدالي
دولت دوم احمدينژاد پايان يافت و دولت اعتدالي روحاني سر کار آمد. رويکارآمدن دولت اعتدالي باعث جانگرفتن دوباره خودسرها شد. مراسمهاي متعددي با حملات خودسرها در دولت يازدهم لغو شد که شايد مهمترين آن لغو سفر سيدحسن خميني به بروجرد و سخنراني در دانشگاه اين شهر بود که صداي اعتراض نمايندگان مجلس را هم بلند کرد. از آن مهمتر لغو سخنراني علي مطهري در دانشگاه شيراز، حمله به خودروي علي مطهري و واردکردن ضرباتي به خودروي حامل او بود که اگر به گفته خودش چنانچه يکي از آن ضربهها به او اصابت کرده بود معلوم نبود زنده باشد.
علي مطهري از مهاجمان شکايت کرد و هماکنون نيز دادگاههايي در پي آن شکايت برگزار شده است. بعد از ماجراي علي مطهري، نوبت به تهديد انصار حزبالله گلستان براي سفر سيدحسن خميني به اين شهر رسيد. آنها تهديد کرده بودند در صورت سفر سيدحسن، ماجراي شيراز تکرار خواهد شد. البته با پيگيري و رسانهايشدن موضوع، آنها عقبنشيني کردند و اين سفر انجام گرفت. دولت يازدهم تمام روزهاي خود را با اين خودسرها سپري کرد که هر روز از گوشه و کناري سر برآورده و ميتينگهاي سياسي و کنسرتها و مراسمهاي فرهنگي را لغو ميکردند. با پيروزي مجدد حسن روحاني، به نظر ميرسد اين گروهها جسارت بيشتري پيدا کردهاند و ساز مخالف خود را از روزهايي که هنوز دولت دوازدهم تحويل نشده است، کوک کردهاند.
http://www.sharghdaily.ir/News/134566
ش.د9602731