(روزنامه شرق ـ 1395/12/24 ـ شماره 2826 ـ صفحه 10)
* شکافهای فعال و مؤثر اجتماعی-مذهبی در سوریه به چه شکل است؟
** در سوریه، از نظر قومی عربها اکثریت را دارند و کردها نیز اقلیت فعالی هستند. از نظر مذهبی، بین عربها، سنیها اکثریت و علویها اقلیت اصلی هستند. تعداد شیعیان نسبت به باقی قلیل است. البته مسیحیان هم تعداد درخورتوجهی هستند که بخشی از آنها در لبنان هم هستند و با هم ارتباط دارند. سوریه نظام چندقومی و چندمذهبی است. در دوره استعمار فرانسه بر این کشور، در چارچوب سیاست «اختلاف بینداز و حکومت کن»، علویها همواره با حمایت فرانسه در دستگاه قدرت بودند. در همین دوران نیز سنیها همواره طبقه تجار شهری را تشکیل میدادند. در سال ١٩٤٦، استقلال این کشور از فرانسه اتفاق افتاد و سوریه مدرن تشکیل شد. مرزبندی سوریه با کشورهای همسایهاش، مصنوعی و جعلی است و معلول شکافهای قومی-اجتماعی نیست.
* سابقه و ریشه رویکارآمدن حکومت فعلی چیست؟ چگونه در دوران مدرن آرایش سیاسی سوریه تغییر کرد؟
** در سال ١٩٥٨، در دوران جنگ سرد، شوروی در حال توسعه غلبه خود بر سوریه بود. به واسطه استعمار و انحصار کشورهای غربی مثل فرانسه در سوریه، آمریکا میخواست نفوذ خود را در این کشور از دست ندهد؛ بنابراین یک کودتا شکل داد و سعی کرد با شوروی در سوریه مقابله کند. جالب اینجاست که در آن زمان هم آمریکا با نام «ارتش آزادیبخش سوریه» اقدام به کودتا کرد. آمریکا در جنگ سرد به دنبال این بود که در کشورهای استعماری فرانسه و انگلیس دست بالا را داشته باشد. بعد از کودتای آمریکا، «جمال عبدالناصر» در مصر قدرت گرفته بود و ایده «پانعربیسم» را مطرح کرده بود و به دنبال وحدت اعراب در سوریه نیز بود. در این راستا و برای گسترش این ایده، «اخوانالمسلمین» کمکم شکل گرفت. وقتی سوریه مدرن در حال شکلگیری بود؛ در یک سو «پانعربها» تحت رهبری حزب بعث و از طرفی «پاناسلامیستها» تحتتأثیر اخوانالمسلمین در حال رشد و رقابت بودند. وقتی در سال ١٩٦٣ حزب بعث نهایتا قدرت را در دست گرفت، بقیه احزاب را غیرقانونی اعلام کرد و چهار سال بعد حافظ اسد قدرت را در دست گرفت. او دولت را مدرنسازی کرد و با پشتوانه علویها قدرت را در دست گرفت. حافظ اسد با سیاست خاص سوریه را تحت رهبری سختگیرانه خود هدایت کرد. در زمان حافظ اسد، علویها در ارتش و بوروکراسی غلبه داشتند، همزمان سنیها در بوروکراسی و ارتش سمتهای پایینتری داشتند.
* درحالحاضر چه شکافهایی در تنشهای امروز سوریه فعال هستند؟
** به صورت کلی در سوریه تنشهای اصلی سیاسی-اجتماعی از یک شکاف نشئت میگیرد. در یک طرف شکاف، سکولارها و طرف دیگر مذهبیها هستند. در طرف سکولار، حکومت سوریه و حزب بعث شکاف را تشکیل میدهند. در طرف دیگر اخوانالمسلمین هستند که مذهبی و پاناسلامیست هستند. آنها در مقابل دههها حکومت بعثیها، در حال مخالفت و فعالیت بودند و همواره نیز به وسیله حکومت سوریه محدود شدهاند؛ البته این شکافها، سیاه و سفید نیستند.
* پس بیشتر یک اتحاد سیاسی در شکافها در جریان است تا ایدئولوژیک؟
** بله. البته کشورهایی مثل عربستان و قطر از شکاف مذهبی و گروههای مذهبی حمایت میکنند تا اسد را تضعیف کنند.
* در طیف مخالفان حکومت سوریه چه گروههایی فعال هستند؟
** باید به یاد آورد که اعتراضات فعلی سوریه متعاقب بهار عربی شروع شد. در ابتدا در سال ٢٠١١، تنشهای سوریه شکل گرفت. این تنشها صلحآمیز بود. البته اولین اعتراضات خودجوش بودند و بیشتر شهروندان و مردم ناراضی در خیابانها آمده بودند و اصلاحاتی میخواستند. اعتراضات علیه حکومت و سرنگونی اسد نبود. بعضی میگفتند که ما نیاز به اصلاح داریم و نه انقلاب. بعضی از مردم دنبال اصلاح سیستم و حضور احزاب بودند؛ اما بعضی از مسلمانان و بهخصوص اخوانالمسلمین دنبال اسلامیشدن و اجرای احکام اسلام در سوریه در قالب حکومتی جدید بودند.
* کدام طیف از مخالفان از لحاظ سازمان و نفوذ قویتر بودهاند؟
** باید به یاد آورد که حکومت بعث از ابتدا بقیه احزاب را غیرقانونی کرده بود و حتی احزابی مثل سوسیالیست و کمونیستها هم غیرقانونی شدند. آنها همواره بخشی از مخالفان بودهاند؛ اما در این سالها اخوانالمسلمین مهمترین سازمان مخالف حاکمان در سوریه بوده است. این گروه بعضا مسلح هم بود. گروههای معترض به محدودیتهای حکومت اسد علیه منتقدان احساس نفرت میکردند و همواره خشمی از حکومت اسد داشتند.
* سیاستهای حزب بعث و اسد چقدر در این بحران فعلی و بالاآمدن گروههای مخالف و تندرو و تنشهای امروز تأثیر دارد؟
** خیلی سخت است که بگوییم اسد مسئول این تنش هست یا خیر. کسی در خاورمیانه عربی فرشته نیست. شرایط اضطراری-حکومت نظامی- در سوریه به مدت طولانی و از زمان جنگ با اسرائیل در سال ١٩٧٣ و شکست سوریه شروع شده بود. این امر در بیشتر کشورهای عربی دیده میشود؛ اما از لحاظ اعتراضات، چیزی که مورد غفلت واقع شده، این است که صدها هزار سوری هستند که در حمایت از رژیم و سکولاریسم تظاهرات میکنند. این به وسیله رسانهها همیشه مورد غفلت بوده است؛ اما نکته جالب دیگر که کسی به آن نمیپردازد، این است که بشار اسد در سال اول و پس از اعتراضات، هزاران زندانی را آزاد کرد و بیشتر آنها اسلامگراها بودند.
اگر از یک چشمانداز هدفمند نگاه کنیم، معترضان تقریبا در گروهها و شئون ضعیف، فقیر و کارگر پایگاه دارند که بیشتر به مذهب و محافظهکاری تمایل دارند؛ اما حامیان حکومت، طبقات و شئون متوسط، تولیدکنندگان و سکولارها هستند و البته تاجرانی که برای تولید نیاز به امنیت هم دارند و ثبات میخواهند. این بُعد طبقاتی انقلاب سوریه مورد غفلت واقع شده است.
* چقدر بحران سوریه از جنبش بهار عربی نشئت گرفت؟
** بهار عربی از تونس و با «بن علی» شروع شد. بن علی، گره ارتباطی قوی با غرب و عربستان داشت و مورد حمایتشان بود؛ اما زود سقوط کرد. بعد به «حسنی مبارک» در مصر رسید؛ او هم با اسرائیل و اروپا ارتباطات خوبی داشت؛ اما حکومت او هم سرنگون شد. ناگهان نوبت به «قذافی» در لیبی و «علی عبدالله صالح» در یمن رسید و بعد برای پادشاه بحرین و حتی عمان هم پسلرزههایی داشت؛ اما وقتی به بشار اسد و سوریه رسید، قضیه فرق کرد. باید بدانیم که سوریه همواره حامی فلسطین بوده و علیه اسرائیل جنگیده است و به وسیله آمریکا هم مورد بدبینی خوانده شده بود؛ پس حمایت غرب را نداشت. همچنین سوریه با عربستان خیلی رابطه گرمی نداشته است. اعراب هم از بشار به خاطر ارتباطش با ایران راضی نبودند. کشورهای عربی این سیگنال را به سوریه میفرستادند که یا باید با ایران باشی یا با ما و نهایتا سوریه به خاطر گرههای ارتباطی با حزبالله لبنان و پیوندش با ایران، با این دو کشور ایستاد. پس همه فکر کردند که بشار هم رفتنی است؛ اما خیلی از حکامی که خود رفتن اسد را پیشبینی کردند، رفتند و بشار هنوز در قدرت است.
* چرا حکومت اسد در مرور زمان در برابر تنشها ضعف نشان داد؟
** یکی از دلایل اصلی، غروری بود که حکومت اسد به آن آلوده شده بود. در واقع حکومت و سیستم امنیتی سوریه تصور میکرد که چون مدت زیادی است که در قدرت مانده؛ پس کسی نمیتواند خطری را متوجه او کند. حاکمان سوری، قدرت مخالفان را دستکم گرفتند. در مقابل، مخالفان هم اسلحه داشتند و از سازماندهی قوی برخوردار بودند. خیلی از گروهها مثل احرارالشام از طرف اخوانالمسلمین حمایت میشدند و کشورهایی مثل قطر پایگاه و حامی آنها بودند. سعودیها هم از جیشالاسلام و جیشالمسلمین حمایت میکردند.
* واکنش نیروها و سیستم امنیتی سوریه به اعتراضات چگونه بود؟
** سیستم پلیس و امنیت حکومت سوریه بسیار قوی است. به محض اینکه صدایی از اعتراض میشنوند، وارد عمل میشود. جالب آنجاست که در ابتدای اعتراضات، وقتی سیستمهای امنیتی فهمیدند که معترضان اصلاح سیاسی میخواهند، حکومت و سیستم امنیتی این خواستهها را شنیدند و شمار زیادی (بیشتر از هزار نفر) از زندانیان سیاسی- امنیتی خود را آزاد کردند. این زندانیان متشکل از مخالفان سیاسی، مجاهدین، فعالان اسلامی و مذهبیون بودند. اینها کسانی بودند که بعد از آزادی مجددا به گروههای مخالف حکومت پیوستند و مسلح شدند. اینطور بود که تنش افزایش پیدا کرد. حمله به سازمانها و پلیس و نهادهای دولتی شروع شد. در نتیجه دولت هم توجه را به این تنشها افزایش داد تا امنیتش را حفظ کند.
* وقتی گروههای تندرو و زندانیان به اعتراضات پیوستند، چه زمانی اعتراضات بیشتر شد؟
** تا اواخر سال ٢٠١٢ شلوغیهایی وجود داشت؛ اما از آن زمان بود که مخالفان مسلح حلب، ادلب و درعا را مرکز شورشهای خود قراردادند و اغلب تحت کنترل درآوردند.
* شیوه و مکانیسم سازماندهی و رهبری اعتراضات در سوریه به چه شکل بوده است؟
** از لحاظ سازماندهی، این اعتراضات با ارتش آزادیخواه سوریه شروع شد. اسمی که در ١٩٥٨ از طرف آمریکا هم در کودتا در سوریه و علیه نفوذ شوروی استفاده شد. در تنشهای فعلی، ارتش آزادیخواه سوریه شکل گرفت. این گروه سازماندهیشده نبود و سازمان مرکزی نداشت، بیشتر جنبش بود و از جمعی از گروههای ایدئولوژیک مختلف تشکیل شده بود. این جنبش سکولارها را در خود داشت؛ اما بعد به وسیله مذهبیون و اخوانالمسلمین- به خاطر قدرت سازماندهی که همیشه داشتند- مغلوب شد. اخوانالمسلمین و گروههای مذهبی، همیشه در نهادهای خیریه، محلی و مساجد پایگاه داشتند و شبکههای غیررسمی مستمر تشکیل داده بودند. این غلبه باعث اسلامیزاسیون و مذهبیشدن ارتش آزادی بخش سوریه شد. خیلی از کسانی که در خارج از سوریه در تبعید بودند هم به تدریج به سوریه برگشتند و علیه دولت شروع به مبارزه کردند.
* گروههای مذهبی افراطی مثل القاعده و داعش چه زمانی و چگونه به جنبش مخالفان اسد پیوستند؟
** این گروهها هم در سالهای دوم و سوم اعتراضات به آن پیوستند. القاعده به واسطه زندانیانش که در سال اول شورشها آزاد شدند به مخالفان پیوست. خیلی از اعضای القاعده در دهه ١٩٨٠ در افغانستان بودند که وقتی مأموریت و جنگ تمام شد به سوریه برگشتند و به اخوانالمسلمین پیوستند، ولی بازداشت شدند و به زندان افتادند. اما وقتی آزاد شدند، خودشان را علیه رژیم مسلح کردند و از حمایت خارجی ترکیه، قطر و سعودی هم برخوردار شدند.
* آیا این حمایت ترکیه از گروههای تحت حمایت القاعده یک ائتلاف ایدئولوژیک بود؟
** نه و بله. ترکیه درحالحاضر به خاطر بنیانگذاری کمال آتاتورک سکولار است، اما از وقتی اردوغان به قدرت رسیده، شروع به اسلامیزاسیون در حکومت و کشور کرده است. اردوغان از حزبی میآید که با اخوانالمسلمین نزدیکی ایدئولوژیک دارد. پس از لحاظ ایدئولوژیک زیاد هم از القاعده و حمایت از آن دور نیست.
* ایدئولوژی گروههای اسلامی و تندرو مثل القاعده و داعش چیست؟
** آنها همه به دنبال برقراری خلافت اسلامی و سرنگونی خلافت سکولار اسد هستند. این هدف تاکتیکی مشترک آنهاست؛ البته با درجات مختلفی از بنیادگرایی. القاعده تاکنون در ذیل نامهایی مثل جبهه النصره و جبهه فتحالشام و سپس تحریرالشام پرچم خود را تغییر داده است، برای اینکه تحریم را دور بزنند و ظاهرش متفاوت شود. البته دراینبین، داعش در سوریه یک گروه افراطی است و به دنبال استقرار دولتی است که متفاوت با گروههای دیگر مینماید. القاعده معتقد است استقرار دولت اسلامی باید تا زمانی که دشمنان از بین بروند، به تأخیر بیفتد؛ درحالیکه داعش معتقد به نصب خلیفه و تشکیل دولت اسلامی برای اجرای فوری احکام اسلام است. تفاوت دیگر داعش و القاعده در تاکتیکهای مبارزه آنهاست. برخلاف داعش، القاعده همراهی با هرگروهی که با آنها همکاری میکند (مثل سوسیالیستها) را میپذیرد. تنها چیزی که البته داعش و القاعده را به هم نزدیک میکند، نفرت آنها از سکولارها، شیعیان و علویها و البته سنیهایی است که با آنها همکاری نمیکنند. آنها شیعیان را صفوی و سنیها را مرتد مینامند و علویها را نیز «فراموشکنندگان» میخوانند.
* اگر مخالفان در سوریه پیروز شوند، چه طیف و گروهی حاکم بر کشور خواهد بود؟
** در جبهه مخالفان بیشتر مسلمانان و اسلامگراها در اکثریت و دارای سازماندهی هستند. از طرفی داعش و جبهه النصره و احرار الشام و گروههای دیگر اسلامی را داریم که در مذاکرات بینالمللی با غرب هم شرکت کردهاند. آنها از سوی عربستان حمایت میشوند و میخواهند قوانین شریعت در سوریه اجرا شود. پس میشود گفت اسلامگراها ٩٨ درصد بر جبهه مخالفان غلبه دارند.
* آیا گروههای اسلامگرا در جبهه مخالفان با هم ائتلاف محکمی دارند؟
** خیر. دلیل باهمبودنشان سرنگونکردن اسد است. آنها با خود هم جنگ و اختلاف دارند. این اختلاف در زمانی که کنترل شهرهایی را در دست داشتند، خود را نشان داد. به محض اینکه کنترل شهری را در دست داشتند، مدتی در صلح بودند، اما در نهایت به اختلاف میخوردند. این موضوع نه به خاطر ایدئولوژی، بلکه به خاطر پشتیبانان و بانیان این گروههاست. بعضی گروهها از طرف ترکیه حمایت میشوند، بعضیها از طرف عربستان و بعضی از جانب قطر حمایت میشوند و هرکدام از این کشورها سیاست خود را در سوریه از طریق این گروهها دنبال میکنند. پس تنفر آنها از بشار تنها نکته مورد اشتراک است و باقی امور محل اختلاف.
* نقش رسانهها در خبررسانی و پوشش وقایع سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟ تا چه میزان تصویر واقعی ارائه دادند؟
** دلیل انحراف بحران سوریه تا بخش زیادی به خاطر رسانهها بوده است. رسانهها نقشی منفی در تنش سوریه بازی کردهاند. از اول آنها شروع به انتشار اخبار غیرواقعی کردند؛ خیلی از اخباری که منتشر شد، بعد ثابت شد غلط بوده است؛ برای مثال یک خواننده معروف و محبوب در جبهه مخالفان بود که در مراسم آنها نیز میخواند. رسانهها گفتند حکومت او را بازداشت کرده و کشته است. چند ماه پیش، یک خبرنگار نیویورکتایمز که یک رسانه غربی است، یک بررسی دقیق و مستند روی این ماجرا انجام داد که نتیجه این بررسی این بود که این فرد را حکومت نکشته، بلکه به وسیله خود مخالفان کشته شده است؛ چراکه برخی گروهها میخواستند موقعیت رسانهای و تبلیغاتی خوبی با این موضوع برای خودشان درست کنند. مخالفان میخواستند با هر روشی حکومت را ساقط کنند. فکر میکردند بهزودی دمشق را میگیرند و لایههای میانی رژیم به آنها ملحق میشوند، اما این اتفاق نیفتاد. آنها تصور اشتباهی از لایههای حکومت و ارتش داشتند. فکر کردند که علویها در بین ارتش اکثریت هستند و به آنها میپیوندند، اما مشکل آنجا بود که تعداد بیشتر در ارتش سنیها بودند؛ ٧٠ درصد ارتش سنی است. راهی که رسانهها برای تبلیغ و پوشش ماجرا انتخاب کردند این بود که یک طرف را شیطان و طرف دیگر را مظلوم و قربانی معرفی کردند. تمام دنیا فکر کردند که مخالفان اسد شهروندان مستقل و بیگناه هستند؛ درحالیکه بسیاری از آنها مسلح و سازماندهی شده و مورد حمایت کشورهای خارجی بودند. حقیقت در این میان گم شد.
* حلب یکی از بحثبرانگیزترین و داغترین سوژههای رسانهها بود. در حلب چه اتفاقی افتاد؟ چرا و چگونه مخالفان کنترل را از دست دادند؟
** حلب یک مثال خوب است. حلب دو قسمت دارد؛ قسمت شرقی صنعتی است و طبقه کارگر و کارمندان را در خود دارد. غرب حلب مردم محلی و ثروتمندان و ارمنیها را در خود دارد. مسیحیان هم البته آنجا هستند. در غرب حلب، حکومت پشتیبانی خوبی داشت. برای همین مخالفان پیشروی خوبی در غرب نداشتند. در عوض، مردم شرق حمایت خوبی از جبهه مخالفان کردند. اما مسیحیان و ارمنیها دیدگاه خوبی به مخالفان نداشتند و میدانستند به محض قدرتگرفتن به کشتار و تبعید و خرابکردن کلیسای آنها اقدام میکنند. حلب برای مخالفان خیلی مهم بود؛ چراکه میخواستند نشان دهند قدرت و انسجام حکومت بر سوریه را دارند، پس این یک فرصت طلایی برای آنها بود. هیچ رسانهای درباره غرب حلب صحبت نکرد. کاری که مخالفان کردند این بود که وقتی حلب را گرفتند، در ابتدا با مردم محلی خوب بودند و بعد بهتدریج محلات را بین خود تقسیم کردند و روشهای حکمرانی سخت همراه با مالیاتگیری را شروع کردند. هر محله به وسیله یک گروه اسلامی گرفته شد و مردم از وضع حکمرانی ناراضی بودند. در همان زمان، حکومت در حال حمایت از کارمندان خود و تزریق پول و حقوقشان بود و تمام کارمندان از رفتگران تا طبقه بالا حقوقشان مرتب پرداخت شد تا حمایتشان از دست نرود. مورد دیگر در ازهمپاشیدن غلبه مخالفان بر حلب این بود که مردم سوریه دائما نزد خود، مخالفان و حکومت را مقایسه میکردند تا ببینند کدام طرف ماجرا بهتر است. در طرف مخالفان چنددستگی و کشتار و اختلاف وجود داشت؛ درحالیکه در طرف حکومت اسد فقط یک نفر و یک طیف وجود داشت. بنابراین یک طرف بشار بود و طرف دیگر تعدد گروههای اسلامگرا با اختلافات زیاد. بنابراین حلب با نارضایتی مردم و ازهمپاشیدگی مخالفان سقوط کرد، نهتنها به خاطر حملات حکومت و بمباران و محاصرهها، بلکه به خاطر اینکه خیلی از گروههای مخالفان بهتدریج خودشان از حلب رفتند و بعد به نیروهای ترکیه پیوستند و علیه کردها و داعش جنگ را شروع کردند. این اختلاف و چنددستگی، فرصت را به حکومت داد تا حلب را پس بگیرد. به علاوه، در عرصه خارجی هم همزمان بشار اسد با ترکیه به توافق رسید که حلب را پس بگیرد و در عوض اجازه ندهد کردها در شمال سوریه خودمختاری و قدرت بگیرند.
* نقش ایران در بحران سوریه و مدیریت آن چگونه بوده است؟
** ایران یک متحد سنتی با سوریه است. ایران میخواهد نفوذش در منطقه را حفظ کند. اگر داعش در عراق قدرت میگرفت خطر موجودیتی برای ایران بود؛ چراکه در مناطقی از ایران شروع به جذب میکردند و ایجاد اختلاف میکردند. از طرفی کشورهای عرب و همسایه میخواستند قدرت و امنیت ایران را هم در برابر داعش بسنجند. داعش ابتدا از شهرهایی مثل فلوجه در عراق شروع و گسترش پیدا کرد و به موصل رسید که بزرگترین ارزش را برای داعش داشت. به اربیل خیلی نزدیک شدند و مثل ویروس داشت منافع ایران را تهدید میکرد. به نفع ایران بود که حضورش در عراق را نگه دارد و تحکیم کند. وقتی انقلاب در سوریه هم شروع شد، ایران خود را در مقام مشورتی به سوریه رساند. اینجا بود که روسیه هم وارد شد. خیلی از مردم میگویند که به خاطر سیاستهای قاسم سلیمانی بود که روسیه هم به کمک ایران و سوریه آمد. این به نفع کشورهای منطقه بود. در غیر این صورت، داعش قطعا پیشرفتهایش را ادامه میداد و به ایران نزدیک میشد و ایران را به خطر میانداخت. اکنون شرایط ایران کاملا دارای امنیت است و عراق هم شرایط امنی دارد. شاید برخی مردم ایران بهسختی شرایط سوریه را بفهمند. به خاطر منابع رسانهای که دو طیف مختلف هستند، دو طرف ماجرا پر از مانورهای تبلیغاتی مخالف هم هستند. ایرانیان از لحاظ جغرافیای سیاسی، همیشه در رقابت با اعراب هستند. برای اعراب مهم نیست چه رژیمی در ایران بر سر کار است، آنها همیشه رقیب ایران خواهند ماند. آنها تلاش میکنند ایران ضعیف بماند و ایران ضعیفتر برای اعراب هم بهتر خواهد بود. بیشتر منافع و امنیت سیاسی است که حضور ایران در سوریه را لازم میکند.
* آینده تنش سوریه چگونه به نظر میرسد؟
** به نظر میرسد جنگ سوریه در سال میلادی جاری به پایان نرسد، اما در دو، سه سال آینده این جنگ به پایانش نزدیک میشود. درحالحاضر شاید توافق نانوشته شکل گرفته بین کشورها این باشد که بشار اسد در قدرت بماند. پیشتر هیچ توافقی بر سر اینکه بشار بماند امکانپذیر نبود و تمایلی برای گفتوگو با اسد در کشورهای غربی و عربی وجود نداشت. اما امروز حداقل کشورها و قدرتها با او گفتوگو میکنند.
http://www.sharghdaily.ir/News/117495
ش.د9504995