(روزنامه اعتماد ـ 1395/08/13 ـ شماره 3664 ـ صفحه 6)
جناب آقاي غلامحسين كرباسچي!
با سلام، همانگونه كه بر بسياري از خوانندگان مطالب رد و بدل شده ميان بنده و شما كاملا روشن شده است، از طرح اين مباحث هرگز قصد افزودن مجادله سياسي تازهاي بر ديگر مجادلات سياسي غيرسودمند متداول در جامعه را نداشتهام؛ زيرا حرمت قلم را فراتر از آن ميدانم كه آن را در خدمت منازعات تاسفبار گروهي و قبيلهاي قرار دهم. هدف از دعوت جنابعالي -كه امروز با هر پيشينهاي، در رأس يك تشكيلات سياسي، اقتصادي و رسانهاي قرار گرفتهايد- به گفتوگويي رو در رو پيرامون عملكرد گذشته و حال شهرداري تهران، كمك به روشمند كردن تشخيص هنجارها و ناهنجارها در جامعه است. متاسفانه در شرايط كنوني هر بنگاه اقتصادي و سياسي مبادرت به تاسيس خبرگزاري، سايت، روزنامه، مجله و ساير وسايل ارتباطاتي مدرن انحصاري نموده تا به محض بروز تخلفي، بتواند با ياري جستن از آنها و برچسبهايي همچون «برخورد جناحي» فضا را غبارآلود كند تا تشخيص حقيقت حتي براي قشر نخبه نيز سخت گردد. يك دانشگاه كه سالهاست كاركردي بنگاهگونه دارد و در پس زمينه كار علمي اساتيد و دانشجويان آن، به مثابه يك حزب فراگير، كار سياسي و اقتصادي ناسالم را پي ميگيرد بر خلاف عرف رايج در جهان و حتي داخل كشور صاحب دو روزنامه سراسري و روزنامههاي عديده شهرستاني، خبرگزاري، سايت و... است. آيا انتظار داريد خوانندگان بپذيرند كه هدف اين بنگاه نيز چون شما اين است كه: «چند روزنامهنگار بيكار نباشند و زندگي كنند.» و در اين ميان امثال بنده چشم ديدن اين ميزان بزرگواري بزرگمرداني را نداريم كه حجم تخلفات و ظلمهايشان بر اقشار مختلف جامعه به ويژه قشر دانشجو در دو تحقيق و تفحص مجلس در سالهاي ١٣٨٣ و ١٣٩٤ به عيان آمده است؟! در كجاي جهان يك دانشگاه همچون بنگاه عمل ميكند تا ضمن به خدمت گرفتن مديران بر مسالهاي چون آقاي سعيد مرتضوي در قواي سهگانه صداي هر منتقدي را با توپخانههاي رسانهاي خود در نطفه خفه كند؟ با كمال تاثر و تاسف بايد اذعان داشت كه عدهاي در دو طيف سياسي مهم كشور مأوا گزيدهاند و به لطايفالحيلي اجازه نميدهند فضاي تشخيص براي مقابله با كژيها و مفاسد شفاف گردد.
جناب آقاي كرباسچي! در شرايطي كه شما و دوستانتان به نتيجه تحقيق و تفحص مجلس، دستگاه قضا و بهطور كلي به قضاوت دستگاههاي رسمي نظارتي و باز دارنده تن نميدهيد و به سهولت با يك برچسب «برخورد جناحي» در مقام تطهير خود بر ميآييد، آيا پيشنهادي بهتر از اين باقي ميماند كه در نشريات تحت مديريت خودتان محققانه و مستدل به بررسي عملكردها بپردازيم؟ البته همانگونه كه اشاره شد، در جناح مقابلتان آقاي احمدينژاد نيز به همين شيوه تمسك ميجويد. اين عملكرد ناصواب، نظارت اجتماعي بر كاركرد مسوولان و دست اندركاران را تا حد صفر تنزل داده است. در مورد يك اتفاق، مردم آن چنان با اظهارات و موضعگيريهاي متناقض و متعارض فراواني مواجه ميشوند كه بايد به آنان حق داد كه دچار سر در گمي در تشخيص حقيقت شوند. بنده بعد از اينكه مطالبي توسط دوست گراميتان آقاي حكيميپور در اختيار يكي از سايتها قرار داده شد، از شما خواستم تا در گفتوگويي رسانهاي به بررسي صحت و سقم ادعاهاي مطرح شده در ارتباط با عملكرد مديريت كنوني شهرداري بپردازيم و اگر مطلبي را خلاف يافتيم، اعلام كنيم و اگر وارد دانستيم، محكوم نماييم. متاسفانه اين پيشنهاد نه تنها مورد قبول واقع نشد بلكه غيرمنصفانه و به دور از مروت و مردانگي درصدد القاي اين امر برآمديد كه بنده در مقام دفاع از آقاي قاليباف برآمدهام. هيچ اكراهي ندارم كه به صراحت اعلام كنم شهردار كنوني را براساس واقعيتهاي پيش رو يكي از مديران قوي كشور ميدانم اما همزمان معتقدم مديران قوي از مسير خدمتگزاري به ملت خارج نميشوند اگر نظارت اجتماعي و رسمي دقيقي بر عملكرد آنها صورت گيرد.
به زودي نتيجه بررسي سازمان ديدهبان شفافيت و عدالت در مورد آنچه پيرامون عملكرد مديريت كنوني شهرداري تهران مطرح شده، انتشار خواهد يافت و جامعه در مورد سختگيرانه بودن آن به قضاوت خواهد نشست. بهترين خدمت به مديران كارآمد آن است كه آنان را به قانون مقيد سازيم؛ زيرا «قانون» قابل اتكاترين ضامن صيانت از منافع عموم ملت به حساب ميآيد.
جناب آقاي كرباسچي! جنابعالي تاكنون هيچ گونه نظارتي بر عملكرد خود را نپذيرفتهايد و بر محكوميت خود در محاكم قضايي برچسب «برخورد جناحي» زدهايد. دعوت مرا براي گفتوگو و بررسي مسائلي كه ناشي از ايستادگيتان در برابر قوانين كلانشهري است را نميپذيريد. حال پيشنهاد ديگري دارم: شما نيز بياييد همچون آقاي قاليباف داوري سازمان ديدهبان شفافيت و عدالت را بپذيريد و رسماً از اين نهاد مدني دعوت نماييد تا به بررسي منشأ اموالي بپردازد كه اكنون به اتكاي آن يك جريان سياسي و رسانهاي را اداره ميكنيد. عملكرد و سوابق برادر ارجمندمان دكتر احمد توكلي به عنوان مدير اين نهاد مدني هيچ گونه توجيهي را براي جلوگيري از شفافسازي اين مساله، موجه نخواهد ساخت.
جناب آقاي كرباسچي! در آخرين فراز نامهتان از آنجا كه بر ضعف منطق خود وقوف كامل داشتهايد، براي تخريب طرف مقابل به طرح مسائل شخصي پناه بردهايد.اي كاش در اين كار هم صادق بوديد و به تحريف تاريخ نميپرداختيد. اولاً عضويت اين جانب در مقطعي از فعاليت اجتماعيام در انجمن حجتيه چه ارتباطي به بحثهاي فيمابين دارد؟ بنده براي مقابله با فضاي غبارآلود سياسي كه عملاً كار مبارزه با فساد را ناممكن ميسازد پيشنهادي خدمت شما ارايه دادم؛ زيرا بر اين باورم كه تا عزم ملي در اين زمينه شكل نگيرد توفيق چنداني در اين مسير به دست نخواهد آمد و نيز معتقدم متاسفانه افرادي كه از شفافسازي گريزانند با كار رسانهاي مخرب خود شرايطي را رقم زدهاند كه امكان نزديك شدن نيروهاي سالم طيفهاي مختلف به يكديگر و شكلگيري عزم ملي در مبارزه با فساد فراهم نگردد. حال در اين ميان جنابعالي ناگهان به طرح اين موضوع پرداختهايد كه بنده از سال دوم تا چهارم دبيرستان عضو انجمن حجتيه بودهام. ممكن است بفرماييد اين موضوع چه ربطي به بحث كنوني ما دارد؟!
ثانياً، لازم است به استحضار جنابعالي برسانم كه بنده در سال چهارم دبيرستان (نظام قديم) تحت تاثير مطالعه آثار مرحوم دكتر شريعتي و شركت در كلاسهاي درس آيتالله خامنهاي به مواضع سياسي اين انجمن اعتراض كردم و از آن اخراج شدم. در سال ٥٢ نيز در امتحان اعزام دانشجو به خارج قبول شدم و براي ادامه تحصيل به انگليس رفتم. پسرعموي گراميتان آقاي مهدي كرباسچي كه در دوران مديريت شما بر شهرداري تهران رياست شركت همشهري را به عهده داشتند، همدوره بنده در انجمن حجتيه بودند و با مواضع اين گروه مشكلي پيدا نكردند ميتوانستند منبع خوبي براي تحقيق شما باشند.
ثالثاً بنده در اوج انقلاب به همراه همسر و فرزند نوزادم زينب به ايران بازگشتم و سعي كردم در جريان قيام سراسري ملتم عليه استبداد و سلطه بيگانه حضور مستقيم داشته باشم و به مبارزات دانشجويي خارج از كشور اكتفا نكنم.
رابعاً شما كه اكنون با حجتيههاي ديروز پيوندي آشكار خوردهايد و به تبليغ انديشه آنان مشغول هستيد، چگونه در اقدامي متناقض به ارتباط كوتاه من با اين گروه ميتازيد؟ اكنون با اين توضيحات يك بار ديگر جمله شما كه با هدف تخريب بنده بيان فرمودهايد را مرور ميكنيم: «در اوج انقلاب (سال ١٣٥٦) با كولهباري از آموزههاي انجمن حجتيه راهي انگليس شديد، و اكنون به زندانيان آن دوره (امثال آيتالله هاشميرفسنجاني) ميتازيد، از اين چيزها در انقلاب بوده و هست. خسته نباشي قهرمان مبارزه با فساد»
حتي اگر بنده به قول جنابعالي در سال ٥٦ از ترس مبارزه، ايران را ترك گفته بودم جواب تلاشم براي شفافسازي فضاي اقتصادي و سياسي كشور توسل به اين شيوه تخريبي نبود. اجازه دهيد بالاتر از اين را بگويم: حتي اگر بنده با انجمن حجتيه درگير و اخراج نميشدم (آن هم در سال ٤٩) و مثل بعضي آقايان در عضويت انجمن حجتيه باقي ميماندم يا در اوج مبارزات ملت به كشور باز نميگشتم، باز هم جواب يك پيشنهاد سازنده براي مبارزه با فساد، چنين تخريبي نبود.
اما در ارتباط با نقد خاطرات جناب آقاي هاشميرفسنجاني توسط اينجانب -كه اين هم ازجمله سيئات بنده در پيشگاه جنابعالي محسوب شده است- بايد بگويم مشكل شما فقط ادبيات نامناسب نيست بلكه علاوه بر آن دچار فقر اطلاعات تاريخي نيز هستيد. سفر من به خارج از كشور براي تحصيل را «ذنب لايغفر» به حساب ميآوريد اما سفرهاي آقاي هاشمي به دور دنيا در همين سالها از نگاه تيزبين! جنابعالي به دور ميماند. بد نيست بدانيد ايشان در سال ٥٣ سفري به دور اروپا دارند. مجدداً در سال ٥٤ سفري به دور دنيا را از ژاپن آغاز ميكنند و تا كشورهاي اروپايي ادامه مييابد كه از قضا تمامي افراد خانواده در اين سفر با ايشان همراه بودهاند. مجدداً در نيمه دوم سال ٥٤ ايشان راهي اروپا و سپس امريكا ميشوند. آيا فكر نميكنيد با وجود پايين كشاندن سطح بحث به اينگونه مسائل پيش پا افتاده نتوانستهايد به نتيجهاي براي شكستن شخصيت حرفهاي و علمي بنده نايل آييد؟
مبارزه اينجانب با مفاسد مديريتها از قضا عمدتا با مديران مدعي اصولگرايي بوده است؛ مقابله با آقاي [...] (در دوران وزارت ارشاد) به دليل حمايت از يكي از معاونان متخلفش و دادگاهي شدن موضوع و در نهايت ناگزير شدن وي به تغيير معاون مذكور، اعتراض به آقاي [...] در ارتباط با برخي سفراي داراي لغزش اخلاقي و مالي، مقابله با تخلفات [...] كه بر كرسي عضويت شوراي مركزي حزب موتلفه تكيه زده بود (البته اين مدير متخلف بعدها با چشاندن مزه مزاياي معاملهگري به دوستان شما توانست در اردوگاه اصلاحطلبان خيمه بزند.)
جناب آقاي كرباسچي! پروندههايي از اين دست كه فراوانند ثابت ميكنند در مبارزه با فساد به هيچ چيز جز مصالح عمومي پاي بند نبودهام. البته جناب عالي اظهار لطف نموده و فرمودهايد: «اگر هيچ دليلي بر عدم صلاحيت حرفهاي و شكست فاحش روزنامهنگاري وي نبود همين كافي است كه...»
ميتوانيد دليل چرايي باطل كردن مجوز روزنامه مرا در دولت اصلاحات بعد از لغو اعتبار ارزي تخصيص داده شده به آن و... از آقاي مسجدجامعي جويا شويد. ايشان در ملاقات حضوري به صراحت و با صداقت (در مقام قائممقام وزير ارشاد) اعلام داشت مايل نيستند شما روزنامه منتشرسازيد. حال صادقانه پاسخ دهيد كه آيا اين مخالفت، به دليل ناتواني بنده در امر روزنامهنگاري بود يا بدين خاطر كه افراد خاطي چون شما قلم افرادي چون مرا مزاحم ميپندارند؟!
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=59108
ش.د9504461