تحولات عربستان سعودي به نسبت عجيب است. اين حد از تغييرات در مدت زمان كوتاه بدون عوارض و تبعات نخواهد بود. اولويت تحول در حوزه خارجي عربستان رخ داد و پس از بهار عربي و حذف قدرتهاي اول دنياي عرب از سياست منطقهاي، عربستان به يكباره در راس قدرت منطقهاي عربي قرار گرفت و بار سنگيني را بر دوش خود حس كرد. ولي تغييرات اساسيتر در حوزه داخلي رخ داد. ابتدا يك انتقال قدرت به نسل جديد را شاهديم كه خيلي هم معمول نيست. حكومتي كه بيش از نيم قرن است از طرف رهبراني اداره ميشود كه عموما بالاي ٧٠ و ٨٠ سال سن داشتهاند، به يكباره بخواهد با وضعيتي مواجه شود كه قدرت عملي در دست كسي قرار بگيرد كه به تازگي دهه سوم عمر خود را تمام كرده است. شايد اين تغيير قابل تحمل باشد، ولي هنگامي كه ميبينيم تغييرات اجتماعي به ويژه در مساله زنان كه كليديترين متغير در تمايز يك جامعه سنتي و جديد است، رخ ميدهد بايد پذيرفت كه اتفاقات مهمي در داخل عربستان در حال رخ دادن است.
به ويژه آنكه حكومت سعودي طرح چشمانداز ٢٠٣٠ موسسه مكنزي را براي عربستان دارد كه طرحي بسيار بلندپروازانه است و الزامات زيادي براي تحقق آن وجود دارد. الزاماتي كه دولت موجود بعيد است از پس تامين آن برآيد. بنابراين عربستان سعودي در سه جبهه اصلي وارد چالش و به تعبيري نبرد شده است. جبهه سياست خارجي كه جنگ در يمن و دخالت در سوريه و اخيرا دخالت مستقيم در لبنان و پيش از اين در قطر مصداق آن است و از اين طريق قصد نشان دادن اقتدار خود در جهان عرب را دارد. جبهه سياسي كه بايد با شاهزادگان و خانواده آلسعود مبارزه كند و بخش مهمي از آنان را براي هميشه از ساخت سياسي قدرت كنار بزند. و بالاخره جبهه فرهنگي و اجتماعي كه بايد با روحانيون و شيوخ سنتي و نيز ساختار فرهنگي به نسبت متعصب عربستان مقابله كند. مبارزه در يكي از اين جبههها نيز امري سخت و مشكل است، چه رسد به اينكه در سه جبهه بخواهند مبارزه كنند.
پرسش اين است كه رهبران سعودي چگونه و با تكيه به چه قدرتي ميخواهند اين اهداف را پيش ببرند؟ براي پاسخ به اين پرسش بايد اطلاعات دقيقتري از داخل عربستان و ساخت سياسي آن داشت، كه در اختيار نويسنده نيست، ولي ميتوان تحليلي عامتر را در اين باره ارايه كرد. قدرت محمد بن سلمان شامل دستگاه دولتي، نيروي نظامي، توان پولي و اقتصادي، احتمالا حمايت بخشي از نيروهاي جوان و نوگراي موافق تحولات و بالاخره حمايتهاي خارجي چون امريكا و اسراييل و بخشي از كشورهاي عربي است. ولي به نظر نميرسد كه اين حمايتها براي تحقق چنان اهداف مهمي كافي باشد. چون مخالفتها نيز بسيار قوي و به نسبت ريشهاي هستند، در حالي كه مولفههاي فوقالذكر قدرت، لزوما پايدار و باثبات نيستند.
پرسش ديگر اين است كه چه برنامهاي پشت اين اقدامات سعوديها وجود دارد؟ برخيها معتقدند طرح مشترك امريكا و اسراييل است. برخي نيز آن را درونزا و از سوي محمد بن سلمان ميدانند. به نظر ميرسد كه اسراييل هيچگاه به قدرتمند شدن يك كشور جهان عرب رضايت نخواهد داد و هر برنامهاي كه از سوي اسراييل حمايت شود، مآلاً بايد به تضعيف بيشتر عربستان منتهي شود. هرچند در ظاهر و در ابتدا همسو باشند. تجربه نشان داده كه ايالات متحده نيز در هيچ برنامه ايجابي در خاورميانه موفق نبوده است. حتي در عراق و افغانستان كه لشكركشي كرد نيز در نهايت به لحاظ ايجابي ناموفق بود مگر آنكه برنامه آنان در اين دو كشور را نيز تخريبي در نظر بگيريم. اگر برنامه از سوي شخص محمد سلمان باشد با توجه به اينكه شخصي است و پسزمينه سياسي و اجتماعي قدرتمندي او را همراهي نميكند، بنابراين بعيد است كه حتي در گامهاي اوليه نيز موفق باشد.
به ويژه آنكه برنامههاي شخصيمحور از اين قاعده تبعيت ميكنند كه به نسبت بلندپروازانه هستند و هنگامي كه با نخستين مشكلات مواجه شد، همه حاميان آن، خود را كنار ميكشند و تمام تقصيرات را بر سر رهبر اصلي تغييرات مياندازند. نمونه روشن آن شاه ايران بود كه در سال آخر حكومتش نزديكانش نيز از او تبري ميجستند. در واقع سياستهاي مبتني بر اراده فردي و غيرمشاركتي، هميشه با خطر خالي شدن پشت رهبر سياسي مواجه است. نكته ديگر اين نوع سياستها، تشويق رهبر تغييرات براي دست زدن به كارهاي بزرگ است. و به طور معمول اين نوع كارها دشمنان خود را ايجاد ميكند و عواقب آن نيز نامعلوم است. نمونهاش حمله به يمن و سپس درگيري با قطر و اكنون رفتاري كه با نخستوزير لبنان كرده است، يا بازداشت دهها تن از مقامات كشوري است كه در هر دو مورد اخير حتي متحدانش را هم نگران كرده است.
بنابراين برداشت تحليلي از وضعيت عربستان و سياستهاي توسعهطلبانه و نوسازي آن اين است كه به احتمال زياد با بحران مواجه خواهد شد. البته عربستان خواهد كوشيد از طريق برجسته كردن دشمن خارجي عوامل مزاحم داخلي و حتي منطقهاي را خنثي كند. از اين رو پيشنهاد تحليلي بنده به سياستگذاران خارجي كشور اين است كه خيلي نگران اقدامات عربستان نباشند. لزومي ندارد كه درگير مناقشات عربستان شوند، اين رژيم دير يا زود با وضعيتي مواجه خواهد شد كه از رفتار كنونياش پشيمان ميشود. اين تحليل بيش از اينكه سياسي باشد، جامعهشناختي است. در جهت تاييد ادعايم، فقط بخشي از يادداشت خود را كه شش ماه پيش از سقوط مُرسي در دي ماه ٩١ در نشريه مهرنامه تحت عنوان، «بازگشت به جامعه يا فرار از سياست؟» نوشتم در اينجا تكرار ميكنم تا نشان دهم نگاه جامعهشناختي به قدرت و سياست ميتواند راهگشاتر از نگاه سياسي محض باشد.
«اگر به نتايج انتخابات قانون اساسي مصر توجه شود، خواهيم ديد كه اخوانالمسلمين در بخشهايي از جامعه دست بالا را داشته است كه به لحاظ متغيرهاي معرف توسعهيافتگي، به نسبت از ساير مناطق بسيار عقب هستند و در واقع دولت اخوانالمسلمين همساز و همراه با بخشهايي كه موتور پيشرفت و توسعه مصر هستند، قرار ندارد و اين دولت دير يا زود يا به مانع توسعه سياسي و اجتماعي مصر تبديل ميشود، يا آنكه سقوط خواهد كرد يا آنكه مجبور است با وجود وضعيت فعلي و شرايط برآمدنش در سياست، تغييرات اساسي در خود دهد.»
برداشت جامعهشناختي از جامعه عربستان ما را به اين واقعيت رهنمون ميكند كه ادامه اين راه با بحران مواجه ميشود پس دليلي ندارد كه ما وارد اين بازي شويم و هزينه بدهيم اين ميوه دير يا زود رسيده شده و سقوط خواهد كرد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=91355
ش.د9603252