(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/08/20 ـ شماره 109 ـ صفحه 8)
** تجربههاى جهانی و همینطور تاریخ معاصر ما نشان میدهد اگر از سطح شعار خارج شویم، هر حرکت اصلاحی، امکان شکست یا برگشت به عقب دارد. هیچ تضمینى از جنس جبر تاریخى وجود ندارد که همواره رو به جلو بماند. پدیده احمدینژاد پس از دولت اصلاحات از مصادیق این عقبگرد است.
* اگر امروز و پس از 20 سال از استقرار دولت اصلاحات بخواهیم به روند اصلاحطلبی در ایران نگاهی بیندازیم، به نظر شما میراث این دوره چیست که بخواهیم در آینده بر این اساس حرکت کنیم؟
** مهمترین میراث دوره مشهور به اصلاحات، تجربیات آن دوره از سعى و خطاست. از جمله تجربیات آن همین است که برخلاف شعارهایی که آن زمان میدادیم، اصلاحات امکان شکست و بازگشت به عقب دارد؛ همین نگرانی که امروز هم کسانی که آن تجربه را فراموش نکردهاند در مقابل موج فزاینده توقعات و سرخوردگىهاى زودرس مرتبا هشدار میدهند. از دیگر تجربیات مهم آن دوره این است که پایدارى دستاوردهای اصلاحات، یا باید به نهاد در جامعه تبدیل شود یا قانون در حاکمیت. یک دوره اجرای بهتر قانون در یک بازه زمانى محدود از سوی یک آدم دموکرات، لزوما نخواهد پایید. تجربه مهم دیگر به گمان من این است که گرچه تجربیات موفق گذار به دموکراسى در دنیا عمدتا تجربیات گذار از بالا و درون ساختار قدرت بوده، اما ویژگىهاى خاص جامعه و قدرت در ایران به گونهای است که بدون اصلاحطلبى مبتنی بر سیاستورزى جامعهمحور، این هدف در ایران احتمالا دستنیافتنى است.
* به نظر شما جریانی که به دوم خرداد و روی کار آمدن دولت اصلاحات منجر شد و ادامه پیدا کرد، براساس کدام نیازهای واقعی جامعه شکل گرفت و آیا اساسا از دل جامعه بیرون آمد و بر آن تکیه داشت؟
** نیاز به آزادى و حس عدالت بیشتر در جامعه، پویشهاى مختلف و دستهاى پراکنده در ایران را به مدد اصل انتخابات و سپس گفتمان رئیس دولت اصلاحات، به هم رساند؛ همین اتفاق در ٩٢ و ٩۴ و ٩۶ هم رخ داد.
* آیا این نیازهای جامعه در حیطه نظری هم از سوی تئوریسینهای اصلاحات تدوین شد؟ آیا شاخصهای اصلاحطلبی، تألیف و به مردم ارائه شد؟
** اتفاقاتی در حوزه نظرى رخ داده بود، برخى هم متأثر از آن بحثها بودند، اما به گمانم سهم این تأثیر و تأثرات روشنفکرى در ٢٠ میلیون رأی رئیس دولت اصلاحات، سهم بالایی نداشت. مردم در زندگى روزمرهشان، آن حس نیاز به تغییر و آزادی و عدالت بیشتر را پیدا کرده بودند و آنها را در گفتمان یک نامزد یافتند. عمده بحثهایی که درباره این نیازهای مردم از سوی نظریهپردازان صورت گرفت یا به گوش مردم رسید، بعد از رخداد دوم خرداد بود؛ یعنى این افراد، بیشتر امکان تفسیر واقعه را داشتند تا اینکه یکى از علل یا دلایل آن باشند.
* دقیقا سوال من هم معطوف به دوران بعد از دوم خرداد است. آیا نظریهپردازان اصلاحطلب از یکسو و احزاب اصلاحطلب و بهویژه حزب مشارکت بهعنوان مهمترین حزب حامی دولت اصلاحات، به تدوین شاخصهای حرکت اصلاحطلبی و تهیه سند چشماندازی پرداختند؟
** بعد از واقعه، تا حدى بله. سند تأملات راهبردى که جبهه مشارکت تهیه کرد ناظر بر همین امور بود. آن کار علمى و دقیقى بود که اگر شرایط سیاسى ادامه آن فعالیتها را میسر میکرد، دستاوردهاى بزرگی میتوانست بههمراه داشته باشد؛ البته موانعی که بعدا مانع کار شد در همان سند هم پیشبینى و لحاظ شده بود. منتها اگر منظور از سوالتان این است که کل جریان اصلاحات داراى چنین سندى هست یا خیر، پاسخ منفى است. به چند دلیل؛ یکى تنوع بالاى نیروهای طیف اصلاحات است که از رفرمیستهاى دموکراسىخواه تا کانفورمیستهاى جنبش «پست من کجاست» و رفرمرها را در بر مىگیرد یا تقسیم دیگرى که میتواند طیف لیبرالدموکراتها تا سوسیالدموکراتها باشد، دیگرى تجربهنکردن سیاست اجماعى، ائتلافی و جبههای در زمان اصلاحات است و شاید دلیل سوم این باشد که ملاحظات خاص سیاسى و امنیتى اجازه شکلدادن یک گفتمان واحد، شفاف، منسجم و منقح با متولیان مشخص را تاکنون نداده است.
* به هر روی اصلاحطلبی به معنای دولتی آن در سال 84 از طریق انتخابات و بهوسیله مردم متوقف شد. این موضوع به نظر خیلی از افراد به دلیل توجهنکردن به شکافهای واقعی جامعه از سوی اصلاحطلبان رخ داد، نظر شما در اینباره چیست؟
** موافقم. اصلاحطلبان که از پایگاه گفتمان چپ عدالتمحور برخاسته بودند، با دور شدن از آن گفتمان، متکىشدن صرف به اصلاحات پارلمانتاریستى، ناتوانى در تبدیل شعارهایشان به قانون و کمتوجهى به متشکلسازى نیروهاى بدنه و تقویت جامعه مدنى، هم امکان ادامه کار در قدرت را از دست دادند و هم دستاوردهاى خود را نتوانستند به چنان پایدارىای در جامعه برسانند که بهوسیله دولت بعدى تخریب نشود. یکى از ایراداتى که امروز میتوان به نظریات غالب در زمان اصلاحات وارد کرد، تفکیک شدید بین ساختار حقیقى و حقوقى بود. در نتیجه سعى کافى براى تغییر قوانین نداشتند و بیشتر سعى میکردند قوانین موجود را هرچه دموکراتتر و بهتر اجرا کنند. گویى تصور مىکردند خودشان تا ابد مجرى قانون مىمانند در حالى که بعدا همان ساختار حقوقى، نقش مهمى در بازتولید قدرت محافظهکاران در قدرت پیدا کرد و اصلاحطلبان جز اعتراضهاى بىاثر کارى از دستشان برنیامد و به این ترتیب ساختار حقیقى هم شبیهتر به آن ساختار حقوقى شد که اصلاحطلبان نسبت به آن تجاهل نسبى مى کردند.
* به نظر شما به چه عواملی باید در ادامه راه اصلاحطلبی توجه کرد؟ و اینکه این سیاستورزی جامعه محور که شما اشاره کردید چه مؤلفهها و مختصاتی دارد؟
** استفاده از تجارب داخلى و جهانى که به گمان من در این مؤلفهها قابل نتیجهگیرى هستند: ١. تداوم تلاش براى فرستادن نمایندگانی به قدرت با هدف اجراى بهتر قوانین موجود. ٢. تقویت حضور در جامعه مدنى. ٣. ادامه توجه به ابزار شبکههاى اجتماعى. 4.کنترل سطح مطالبات و حفظ امید بهعنوان پایه انگیزشى سیاسى. 5. حمایت از دولت با رویکرد اتحاد و انتقاد. 6. توجه به جانشینپرورى و جوانگرایى در دو سطح مدیریتى و سیاسى. ٧. ترمیم و تقویت سازمان سیاسى. 8 . نوسازى گفتمانى خود مبتنى بر تحولات جدید تکنولوژیک در عرصه ارتباطات اجتماعى همچون بحث سبکهاى زندگى، آسیبهایى چون فقر، حاشیهنشینى و... 9. ارائه برنامههاى حکومتدارى در وضعیت بحران. 10. تقویت نگاه عدالتمحور. 11. ادامه تلاشهاى آزادىخواهانه در حوزه حقوق مدنى و سیاسى. 12. تلاش برای شکلدادن گفتوگوى سازمانیافته با جریانهای رقیب و نیز نهادهاى مختلف حاکمیتى. 13. حفظ انسجام و نگاه ملى در حوزه سیاست خارجى.
https://asemandaily.ir/post/7090
ش.د9603288