(روزنامه شرق ـ 1396/08/02 ـ شماره 2994 ـ صفحه 2)
نبوي ادامه داد: آنها خودشان به اين نتيجه رسيدند که انتخاب روحاني به صواب نزديکتر است. ميخواهم بگويم پس ما درباره چه حرف ميزنيم. ما نه به خاطر اينکه بخشي از کابينه در اختيار اصلاحات باشد و نه به خاطر مزايا بلکه به خاطر مصلحت به جاي رئيسي به روحاني رأي داديم. ما ميتوانستيم به رئيسي رأي بدهيم چون همان رابطه انتخاباتي که با روحاني داشتيم، با رئيسي هم داشتيم (مقصودش اين بود که رابطهاي وجود ندارد). بعد هم ادامه داد: اينکه ميگويم اجرتان را ضايع نکنيد، اين است که شما که براي وزارت و پست نرفتيد پشت روحاني. ما به خاطر منافع کشور از او حمايت کرديم. در اينجا همهمه از ميان حضاري که در سالن حزب نشسته بودند، بلند شد. يکي گفت پس روحاني خيرالموجودين بود؟! بهزاد با سر، اين گفته را تأييد کرد و بعد براي اينکه حرف خود را بيشتر توضيح داده باشد، رو به جمع گفت: «اگر روحاني ميگفت حتي يک پست و يک امتياز يا يک سياست شما را اجرا نميکنم، من اگر بودم ترجيحم اين بود به روحاني رأي بدهيم. ميخواهم بگويم به همين دليل کسي نرفت دنبال ائتلاف. بله، روحاني خيرالموجودين بود. اگر شما روحاني را انتخاب نميکرديد، ميخواستيد به چه کسي رأي بدهيد. مرد و مردانه اگر روحاني با شرطهاي ما موافقت نميکرد، ما چه ميخواستيم انجام دهيم؟». دوباره يکي از جمع پرسيد؛ خب جهانگيري؟ نبوي با حالتي جدي گفت اينکه خيلي نامردي بود! جهانگيري که نميتوانست در مقابل روحاني قرار بگيرد. اصلا نامردي بود، نيامده بود که بماند. فرض کنيد همه اصلاحات گفته بودند شرط ما براي حمايت رفع حصر بود. اصلا فرض کنيد خاتمي رئيسجمهور بود. آيا ميتوانست کاري انجام دهد؟ رفع حصر دست خاتمي بود؟ روحاني اما گفت تلاش ميکنم. اگر روحاني بتواند مشکلات اقتصادي را حل کند، درباره رفع حصر هم ميتواند كمك کند. به اينجا که رسيد، رو کرد به همان سؤالکننده نخستين و گفت: از همه شما دوستان خواهش ميکنم از حالا به مردم گرا ندهيد که در انتخابات ١٤٠٠ پاي صندوق نياييد، چون سر شما کلاه ميگذارند! مردم از ٩٢ ياد گرفتند که در هر شرايط پاي صندوق حاضر شوند. چون ميدانند اگر قهر کنند، نتيجه ميشود شوراي شهر دوم. ببينيد مردم به دنبال اينکه گزينه وزارت علوم، فرجيدانا يا غلامي باشد، نيستند. بايد به مردم گفت اگر پاي صندوق نيامديد، چه ميشود. واقعيت اين است هروقت فکر ميکنم چرا به روحاني رأي دادم، ميبينم براي اين است که کساني نيايند که وضع را بدتر کنند.
در مجموع بايد بگويم ما ائتلافي نداشتيم که روحاني بخواهد خلاف وعده عمل کند. مردم را مأيوس نکنيد، بگذاريد خودشان تصميم بگيرند. در ادامه همين مباحث مجري موضوع انتخاب وزير علوم را پيش کشيد و گفت اصرار الان جريان اصلاحات بر معرفي فرجيدانا در حالي است که همين گزينه نتوانست از مجلس ششم رأي اعتماد بگيرد. بعد اين را به تنزلخواهي جريان اصلاحطلبي از آرمانهايش نسبت داد. نبوي در پاسخ گفت من در دوره نمايندگي به هرکسي كه آقاي خاتمي به عنوان وزير پيشنهاد کرد، رأي دادم، معتقد بودم خاتمي رئيس دولت اصلاحات است و ما مجلس اصلاحاتيم. اگر دعوايي هم هست، بيرون بايد حل کرد. بله. ما يکروزي به فرجيدانا رأي نداديم. اما حالا او جزء ايدهآلهاي ماست که قابل دسترسي هم نيست. بعد رو به جمع کرد و درباره تنزلطلبي جريان اصلاحات گفت: بله. اگر برگرديم به آن دوره (دوم خرداد) خيلي کارها را ممکن است به شکل ديگري انجام دهيم و روشهاي قبلي را اجرا نکنيم. اين يک بحث گسترده است. ممکن است اشتباهات بزرگي هم شده باشد که همه را مرتکب نشده باشيم. اما يا نميخواهيم بگوييم يا نميشود گفت. بنابراین در اين فضا تنها ذکر اشتباهات خودمان باعث ميشود جريان مقابل آنها را بکوبد بر سر ما. بنابراين بگذاريد در اين حد کلي بگويم که به نظرم بايد بعضي کارها را انجام ميداديم و بعضي کارها را نميکرديم. اما نگذاريد باز کنم. چراکه حرکت اصلاحي بايد از بدو شکلگيري بررسي شود. من درباره ٨٤ حرف دارم، درباره عملکرد خودمان در مجلس ششم حرف دارم. ولي اينها در فضايي که همه چيز را بشود بدون تنش مطرح کرد، ممکن ميشود، نه اينکه بخشي را گفت و بخشي را نگفت.
واکاوي جريانهاي سياسي
نبوي اما در سخنراني خود به واکاوي جريانهاي سياسي بعد از انقلاب پرداخت و اين جريانشناسي را تا بعد از انتخابات ٨٨ و تا امروز ادامه داد.
نقطه آغازين بحث خود را جبهه ملي و حمايتش از بنيصدر قرار داد و گفت: جبهه ملي نزديک به بنيصدر بود. حتي در تجمع ١٤ اسفند هم سران اين جمعيت کنار بنيصدر بودند. با رفتن بنيصدر و شروع ترورها، اين جريان منفعل شد و عملا از صحنه سياسي کنار رفت؛ مثلا در مجلس اول ما ٧٠، ٨٠ نماينده نهضتي، جبهه ملي و مليمذهبي داشتيم که منفعل شدند؛ البته نه از ترس بلکه از نظر سياسي فکري کم آوردند؛ يعني از مجموعه کارهايي که انجام شده بود و در رأس آن بنيصدر بود، دفاعي نداشتند. تازه بنيصدر عضو شوراي ملي مقاومت هم شده بود؛ تشکلي که مسئوليت ترور خيليها را بهعهده داشت و نميتوانستند از آن دفاع کنند. بعد از اين مرحله جبهه ملي عملا از صحنه سياسي کنار رفتند و آرايش جديدي شکل گرفت. به اينها فشارهايي هم وارد شد؛ اما نه در حدي که بگيرند و محاکمه کنند؛ ولي روزنامه ميزان متعلق به نهضت را همزمان با روزنامه انقلاب اسلامي بستند که مشي آنها هم مثل هم بود.
شکلگيري آرايش جديد چپ و راست مسلمان
پنکه سالن ميچرخيد و سکوت به طور کامل بر جمع حکمفرما بود. بهزاد با همان لحن آهسته يکنواخت ادامه داد: «از اينجا آرايش جديدي شکل گرفت بين مجموعه خط امام و اين آرايش به چپ و راست معروف شد. چپ مسلمان نه به معني کمونيست و مارکسيست؛ بلکه چپهايي که گرايش عدالتخواهانه قويتر داشتند. راست مسلمان هم نميگفتند ما گرايش عدالتخواهانه نداريم؛ ولي مثل چپها هم اعتقاد نداشتند که بايد کارهايي کرد؛ چه در قالب احکام ديني و چه نظراتي که مغايرتي با احکام شرع نداشته باشد تا بتوان عدالت اجتماعي را پياده کرد. راست مسلمان معتقد بود و به چپها ميگفت شما نميخواهد به خدا کمک کنيد. شما همين که احکام خدا را پياده کنيد، تکليف عدالت مشخص ميشود و کار اضافهاي نميخواهد انجام دهيد. شروع اين موضوع از داخل سازمان بود و بهتدريج اين گرايشها در حزب جمهوري اسلامي هم شکل گرفت که ما جزء چپها بوديم. او ادامه داد: نمايند جناح راست حسين زيبايينژاد بود و دوستان او که جناح راست بودند، بهتدريج در حزب جمهوري اسلامي هم به وجود آمدند. مهندس موسوي و دوستانش جناح چپ حزب جمهوري شدند و عسگراولادي و دوستانش جناح راست شدند. اين آرايش تا پايان دولت موسوي ادامه داشت.
آغاز راست و چپ مدرن
نبوي از اينجا وارد دوره هاشميرفسنجاني شد و گفت: با رويکارآمدن هاشميرفسنجاني، اين آرايش دچار تغييرات جزئي شد. در جناح راست دو دسته پيدا شدند، راست سنتي و راست مدرن. مدرنها معتقد به اقتصاد باز و آزاد بودند؛ ولي با معيار جديد. سنتيها هم معتقد بودند؛ اما نه با معيار جديد. مثلا بانک و بيمه و ماليات را خلاف شرع ميدانستند و ميگفتند ماليات ممنوع است و فقط بايد خمس و زکات داد. چپها هم در اين دوران به دو دسته تقسيم شدند که يک دسته چپ سنتي بودند و يک دسته هم مدرني که هر دو گرايش عدالتطلبانه داشتند؛ ولي راههاي آنها تخيلي و غيرقابلاجرا بود. نه اينکه چپ مدرن به مفهوم جهاني آن باشند؛ بلکه با ديد جديد وارد صحنه سياسي شدند و اين آرايش تا دوره اصلاحات ادامه يافت.
دوره اصلاحات
نبوي درباره دوره اصلاحات هم گفت: بعد از پيروزي خاتمي در ٧٦ بهتدريج آرايش جديدي با عنوان اصلاحطلبي و اصولگرايي شکل گرفت. در همان دوره دوم خاتمي هم هر دو جريان حالت جبههاي داشتند و حزب واحدي وجود نداشت. اصلاحطلبان چپهاي قديم بودند به همراه راست مدرن و بخشي از گرايش چپ جديد. اينها کنار هم قرار گرفتند و از اصلاحات خاتمي حمايت کردند. در مقابل آنها، راست سنتي بود به همراه بخشي از راست مدرن و بخشي از چپ جديد. در دوم خرداد ٧٦ اسمي از اصلاحطلبي مطرح نبود. اين اسم بعدها مطرح شد و شايد خود خاتمي هم اينها را اصلاحطلب نامگذاري نکرد. عدهاي نامگذاري کردند و از نيروهايي استفاده کرد که معتقد به اصلاح وضع موجود در چارچوب قانون اساسي و نظام بودند؛ آن هم با روشهاي قانوني و مردمي که وضع موجود را به وضع بهتر تغيير بدهند. اين دو طيف تا بعد از انتخابات ٨٨ وجود داشتند. بعد از اين انتخابات بهتدريج آرايش اصلاحطلب و اصولگرا دستخوش تغيير شد.
آرايش در جريان ٨٨
به ٨٨ که رسيد، رو به جمع که عموما چهرههاي جوان بودند، کرد و گفت: فکر نميکنم شما ٨٨ را به ياد بياوريد! شماها بچه بوديد! آرايش بعد ٨٨ اينگونه شد که يک طرف معتدل و يک طرف تندرو شکل گرفت. تعدادي از راست سنتي قديمي هم با اينکه اعتقادي به اين گرايشها ندارند؛ اما دنبال اين جريان ميروند.
انتخابات ٩٢
نبوي ادامه داد: در سال ٩٢ روحاني نامزد رئيسجمهوري شد. او عضو جامعه روحانيت بود و عضو چپهاي اين تشکل هم نبود؛ اما در نهايت در ٩٢ اصلاحطلبان به اين نتيجه رسيدند که به جاي عارف از روحاني حمايت کنند. اين سرآغاز آرايش جديدي شد. روحاني رئيسجمهور شد. در اين فضا هم اصلاحطلبان از او حمايت کردند و هم ساکتين فتنه و هم خواص! در انتخابات ٩٤ هم فهرستهايي ديديم که در آنها عناصر اصلاحطلب، مستقل و اصولگراي معتدل هم بود و تا امروز هم اين طيفبندي وجود دارد.
اصلاحطلبان امروز هم جزء معتدلان هستند، اينها غير از تندروهايي هستند که اصل نظام را قبول نداشتند. اين آخرين آرايش کشور است. البته اينها روش است، ايدئولوژي نيست.
اصلاحطلبان چه کنند
در آخرين بحث خود درباره اينکه اصلاحطلبان در شرايط فعلي چه بايد بکنند، گفت: اولين توصيه من اين است که آنها (اصلاحطلبان) سازمان خود را تقويت کنند؛ چگونه؟ يعني احزاب سعي کنند روز به روز تشکيلات خود را تقويت و خود را به تشکل واقعي تبديل کنند. اين ٢٠، ٣٠ حزب، به معناي واقعي حزب نيستند. من ندا را يک تشکل ميدانم؛ اما ضعيف هستند. اتحاد و کارگزاران و اعتمادملي و... تشکل هستند؛ اما حزب قوي نيستند و تا رسيدن به آن کار زيادي دارند تا جبهه اصلاحات را به جبهه نيرومندی تبديل کنند. بنابراين چهبسا برخي از اين احزاب بهتر باشد باهم ادغام شوند. چهبسا خيلي از اين احزاب فرقشان با بقيه مشخص نيست. بهتر است ادغام شوند و يک تشکل نيرومند ايجاد کنند. در شرايط فعلي، شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان که نماينده ٢٥ حزب و اشخاص حقيقي است، تشکل نيرومندي است که بايد بتواند جاي شخصيتهاي حقيقي را بگيرد و اين کارِ امروز و يک هفته نيست.
او ادامه داد: تشکلها بايد بتوانند موقعيت بهتري پيدا کرده و توانايي تأثيرگذاري در فضاي سياسي را پيدا کنند و به همان ميزان بتوانند جاي اشخاص حقيقي را بگيرند. مثلا کداميک از اين احزاب به اندازه «تکرار ميکنم» ميتوانند جاي اين شخصيت حقيقي را بگيرند؟ نميتوانند. بنابراين بايد هم تشکلها و هم احزاب تقويت شوند. حتي شنيدم شوراي عالي در حال بررسي برگزاري کنگره سراسري است تا اشخاص حقيقي در کنگره انتخاب شوند. دومين حرکت اين است که بين اين جريان با جناحهاي معتدل و اصولگرا و مستقل، تعامل بيشتري برقرار شده و شکل رسميتر به خود بگيرد؛ يعني سعي کنند يک جبهه ائتلافي از اصولگرايان معتدل، مستقلان عاقل و اصلاحطلب شکل بدهند. اين به معني ازبينرفتن اصلاحطلبي و اصولگرايي نيست.
١٥ ميليون رأي رئيسي کم نيست
در همين جا، اشاره کرد به ميزان آراي رئيسي و گفت: ١٥ ميليون رأي رئيسي رأی کمی نيست. آقاي رئيسي که شناختهشده نبود؛ اين رأي را جريان اقليتي ايجاد کرد که قدرت سازماندهي و بسيج زيادي دارد به اندازه صد حزب اصلاحطلب. آنها اين رأي را با کار تشکيلاتي به دست آوردند، نه فقط با وعده. البته وعده هم شرط است؛ ولي کار تشکيلاتي هم خيلي مهم است. من شنيدم در اين انتخابات در تکتک روستاها درباره سند ٢٠٣٠ صحبت شده بوده و همين توانسته بود موضع عدهاي را تغيير دهد.
او ادامه داد: ممکن است اصلاحطلبان فکر کنند رأي مردم را دارند يا به عبارت درستتر داشتند؛ چون نميدانم اين روند تداوم مييابد يا نه؛ مثل خرداد ٧٦ و اصلاحات که به شکل واقعي تغيير کرد. بنابراين اگر مردم رأي دادند، معلوم نيست اين روند تا چه زمانی ادامه پيدا ميکند. به همين دليل، تشکيل ائتلاف بزرگتري از اعتدال و جبهه اعتدال، مفيد و لازم براي ادامه کار است.
عدم تقابل با تندروها
او در ادامه آخرين راهکار اصلاحات را مقابلهنکردن با تندورها عنوان کرد و گفت: جامعه ما طاقت آن مدل جنگها و جدلها را ندارد (اشاره به زمان اصلاحات و ٧٦)؛ اين به معني عبور از حرفها (احتمالا شعارها) نيست. ما بايد یکدیگر را به رسميت بشناسيم و يکديگر را نوکر اجنبي ندانيم. در عين اينکه رقابت ميکنيم، تعامل هم داشته باشيم. طوري نبايد باشد که تنشهاي داخلي به کشور که از نظر اقتصادي و موقعيت خارجي گرفتاري زيادي دارد، لطمه بزنند. روحاني اگر مشکل تنش داخلي نداشت، بهتر ميتوانست از نتايج برجام استفاده کند. ما نبايد با جناح تندرو کشور تنش داشته باشيم. از اين جريان در همين حد که دموکراسي را در حد انتخابات ٩٦ قبول کرد، قبول کنيم تا کشور فضاي آرامتري را تجربه کرده و مشکلات حل شود. جلسه که تمام شد، با همان قامت لاغر و خميده در حلقهاي از جمعيت گرفتار آمد؛ بااينحال باحوصله به ادامه صحبتها توجه کرد. در همين مسير از پلههاي دفتر حزب بالا رفت و خود را به نمازخانه رساند تا نماز اولوقتش را بخواند.
http://www.sharghdaily.ir/News/144342
ش.د9603468