(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/08/11 ـ شماره 103 ـ صفحه 11)
متحدان استراتژیک
ایران و روسیه را متحدان استراتژیک قلمداد میکنند، با این حال برخی تحلیلگران با اشاره به مؤلفههای تعریف شده برای اتحاد استراتژیک این تعریف را قبول ندارند. برای آنکه اتحادی، استراتژیک قلمداد شود، متغیرهایی لحاظ شده است. مشارکت دو بازیگر در عرصه بینالملل، همکاریهای سیاسی و اقتصادی گسترده، فقدان مشکلات و چالش جدی، طراحی ساختار و مکانیسمی بلندت مدت برای تحقق همکاریها و مشارکتها و در نهایت توازن قدرت میان دو بازیگر که مانع از تفوق و برتری یک بازیگر نسبت به دیگری میشود، میتواند بستر را برای تحقق اتحادی استراتژیک فراهم کند. در همین راستا ولادیمیر ساشین، تحلیلگر ارشد مؤسسه مطالعات اوراسیا، ایران و روسیه را متحدان استراتژیک نمیداند. به باور او «فقدان اعتماد که در تاریخ روابط سیاسی دو کشور ریشه دارد، زمینه را برای شکاف نسبی میان این دو قدرت فراهم کرده است. در این میان حمایت روسیه از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران که بین سالهای 2006 تا 2010 تصویب شد، اختلافها و تنشهای نسبی که میان دو طرف در مورد تحویل سیستمهای موشکی اس 300 ایجاد شد و همچنین تداوم اختلافها در مورد بهرهبرداری از دریای خزر، بر این بیاعتمادی دامن زده است.» با این حال برخی دیگر از تحلیلگران با ارائه تعریفی دیگر از اتحاد استراتژیک که بر پایه دو مؤلفه رابطهای بلند مدت و هدفمند استوار است، رابطه تهران و مسکو را رابطهای استراتژیک قلمداد میکنند، رابطهای که همکاریهای اقتصادی در آن محوریت دارد.
دریای خزر؛ همکاری یا رقابت
خزر در رابطه 500 ساله ایران و روسیه، برجسته بود. رژیم حقوقی حاکم بر دریای خزر، دریایی بسته و محصور میان ایران، روسیه، آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان، زمینهساز تنشهای نسبی میان این کشورها بهویژه ایران و روسیه بوده است، خزر از منظر دیپلماتیک، ژئوپلیتیک، اقتصادی و نظامی آبراههای با اهمیت است و از همینرو چگونگی تقسیم آن زمینه را برای شکلگیری مناقشات سرزمینی فراهم کرده است. بهعنوان نمونه توافقنامههای امضا شده میان روسیه، قزاقستان و آذربایجان در سال 2003 که بر مبنای آن این سه کشور این دریا و منابع نهفته را میان خود تقسیم کردند موجب تنش میان ایران و این سه کشور شد. رابین ساراکوف، تحلیلگر روابط بینالملل طی یادداشتی که در نشریه «نشنال اینترست» منتشر کرده است، ضمن اشاره به این اختلافهای تاریخی در این باره نوشت: «مسئله دریای خزر، از جمله مسائلی است که در ساختار دکترین و سیاست خارجی ایران برجسته و با اهمیت است، با این حال اختلافنظرهای ایران با آذربایجان و قزاقستان در ارتباط با تحدید حدود آبی سطح، بستر، ماهیگیری و همچنین منابع نفت و گاز مانع از تصویب اسناد مشترک شده و پایههای همکاری در این حوزه را تضعیف کرده است. اما در میان این تنشها، امضای توافقنامهها و کنوانسیونهایی برای همکاریهای زیستمحیطی و بهرهبرداری پایدار از منابع نهفته در بستر این آبراه، امیدواریها برای ایجاد رژیمی حقوقی مورد قبول همه بازیگران ذینفع در این ماجرا افزایش داده است.» علاوه بر کنوانسیونها و توافقات زیستمحیطی، کشورهای حاشیه خزر در ارتباط با فعالیتهای نظامی در خزر و همچنین مسئله امنیت توافق کردند. با این حال همانگونه که انریک هسون، تحلیلگر روابط بینالملل در «نیویورک تایمز» نوشت: «امروز خزر به میدان همکاری گسترده ایران و روسیه تبدیل شده است، همکاریای که وجه غالبش نظامی- اقتصادی است و آیندهای برای آن قابل تصور نیست. ایران و روسیه در ارتباط با قرار دادن خط لوله گاز ترانس کاسپین در بخشهای پایین دریای خزر اختلافنظر دارند، هرچند هر دو بازیگر در این منطقه از نگرش مشترکی پیروی میکنند.» فارغ از این تحلیلها باید گفت که اختلافهای میان روسیه و ایران در مورد تقسیم دریای خزر موجب شده است که این آبراه همچون خاری در روابط دیپلماتیک دو کشور خودنمایی کند.
تاکتیکهای مشترک، اختلافهای استراتژیک
سوریه، میدان همکاریهای نزدیک ایران و روسیه است، دو بازیگری که با تکیه بر تاکتیکهای مشترک توانستند در این منطقه استراتژیک دست بالا را داشته باشند. مسکو و تهران پیش از وقوع جنگ داخلی سوریه در سال 2000 و در ارتباط با بحران افغانستان همکاری مشترک را تجربه کرده بودند، اما دامنه همکاری این دو بازیگر در سوریه گستردهتر است. هرچند این دو در مورد آینده سوریه از یک راهبرد و استراتژی مشترک پیروی نمیکنند. نیکولای کوزانوف، محقق روسی طی یادداشتی که در مجموعه مقالات اندیشه بروکینگز منتشر شد، ضمن اشاره به اشتراکات تاکتیکی ایران و روسیه در سوریه به تفاوت اهداف استراتژیک این دو بازیگر اشاره کرده و در این باره نوشت: «هدف اصلی ایران و روسیه متفاوت است، با این حال آنچه موجب شده است که مسکو فارغ از این اختلاف نگرش، روابط نزدیکی با ایران داشته باشد، قدرت جمهوری اسلامی است. روسیه از رقابتهای عربستان با ایران و تحرکات رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی در منطقه با خبر است؛ عاملی که میتواند پایههای رابطه دو کشور را متزلزل کند. با این حال برای آنکه سیاستهایش در خاورمیانه محقق شود، به بودن ایران نیاز دارد.» از همینرو میتوان گفت که ایران و روسیه متحدان استراتژیک نیستند، اما میتوانند برای تحقق استراتژیهایشان به یکدیگر کمک کنند. شادی ارفع، تحلیلگر عرب در نشریه «آتلانتیک» نوشته است: «پس از تحقق برجام، ایران به سوی غرب متمایل شده است و از همین منظر اگر بخواهیم براساس تئوری واقعگرایانه روابط این دو بازیگر را براساس فرصتها و چالشهای حاکم تبیین کنیم، به این نتیجه خواهیم رسیدکه تعریف تاکتیک مشترک میان تهران- مسکو امکانپذیر است، اما مسکو و تهران نمیتوانند استراتژی مشترکی را تبیین کنند». با این حال پیتر توفیکانوف، تحلیلگر ارشد مسائل روسیه، باور دیگری دارد. او با اشاره به منافع مشترک ایران و روسیه در سوریه و افغانستان و آسیای مرکزی درباره اتحاد و مشارکت استراتژیک این دو بازیگر نوشت: «مسکو و تهران برای همکاری فرصتهای زیادی در اختیار دارند، فارغ از چالشها و موانع عینی، این دو بازیگر میتوانند براساس اصول برابری سیاسی، احترام متقابل و متوسل نشدن به زور، راهکاری برای تحقق امنیت در سطح منطقهای تبیین کرده و پس از آن برای ترسیم نظمی جدید در ساختار روابط بینالملل راهبرد مشترکی را تعریف کنند.»
تهدیدهای امنیتی، فرصتی برای مشارکت
همکاریهای سیاسی- امنیتی ایران و روسیه به شکل بیسابقهای گسترش پیدا کرده است؛ این عبارت بخشی از تحلیل نیکولای نوژانف، تحلیلگر ارشد روابط روس است. به نوشته او تهدیدهای منطقهای که پس از وقوع بهار عربی اوج گرفتند زمینه را برای همکاریهای بیشتر این دو بازیگر فراهم کردند. هرچند همکاری ایران و روسیه به خاورمیانه محدود نمیشود، این دو کشور در افغانستان و آسیای مرکزی نیز از سیاستهای نسبتا مشترکی پیروی میکنند. مقابله با فعالیت گروههای رادیکال، قاچاق مواد مخدر، حراست از امنیت محیط زیست و موادغذایی و همچنین مهاجرت، مجموعه عواملی است که به این اتحاد کمک کردهاند. اما پس از وقوع بهار عربی همکاری این دو بازیگر در مسیر تازهای قرار گرفت. شکست رژیمهای حاکم بر جهان عرب زمینه را برای رشد جریانهای رادیکال فراهم کرد. گسترش نفوذ رادیکالیسم موجب شد که خاورمیانه در ساختار و دکترین دیپلماسی روسیه اولویت بیابد. شایان کریموف، تحلیلگر مسائل روس در این باره در نشریه تخصصی مرتبط با بنیاد مطالعاتی اوراسیا نوشت: «پس از وقوع بهار عربی، روسیه با تبیین اهدافش در عرصه سیاست خارجی بستر لازم را برای تحقق اهدافش در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی فراهم کرد. این بازیگر نیاز به یک متحد داشت. تهدیدهای امنیتی مشترک بستر لازم برای تقویت اتحاد ایران و روسیه را فراهم کرد؛ اتحادی که گروهی آن را استراتژیک توصیف میکنند.» پس از وقوع بهار عربی تهدیدهای امنیتی علیه ایران و روسیه در عرصههای مختلف افزایش یافت. سیاستهای ماجراجویانه روسیه در کریمه نام روسیه را در فهرست سیاه غرب قرار داد و فعالیتهای گروههای تروریستی به تهدیدی جدی علیه منافع مسکو تبدیل شد.
در این میان شرایط ایران نیز چندان مناسب نبود، پیش از تحقق برجام، ایران از سوی غرب تحریم شده بود، علاوه بر خطر رادیکالیسم، کشورمان به دلیل توان نظامی و ایدئولوژیای که از آن پیروی میکند، هدف تحرکات رژیم صهیونیستی و عربستان بود. مجموعه این تهدیدهای مشترک موجب شد تا بستری لازم برای افزایش همکاری میان این دو بازیگر و تقویت پایههای اتحادشان فراهم شود. ساموئل رایان، تحلیلگر روابط بینالملل، درباره چرایی تقویت اتحاد ایران و روسیه در «نیشنال اینترست» نوشت: «شاید بتوان گفت مقابله با تقسیمات جهانی تنها عامل تقویت همگرایی میان تهران- مسکو شد، در همین بستر، رادیکالیسم و نقش جریانهای رادیکال قابل تبیین است. گروههای تروریستی بهعنوان سازمانهای غیردولتی همگام با دولتها در چینش تقسیمات جهانی جدید نقش داشتند و از همینرو مقابله با آنها برای ایران و روسیه فرصت ساز شد.» روسیه و ایران در تلاش برای تعریف نظمی جدید در خاورمیانه هستند، امری که به دلیل واگرایی منافع ملی بازیگران منطقه و دخالت قدرتهای فرامنطقهای دشوار است. خاورمیانه به بستری برای ائتلافسازی تبدیل شده است، ائتلافهایی که هرکدام با پیروی از گفتمانهای متفاوت در تلاشند که بازی را به نفع خود تغییر دهند. در این میان نقش گروههای غیردولتی رادیکال را نیز نباید نادیده انگاشت. از همین رو به باور بسیاری از تحلیلگران از جمله محمد شوری، تحلیلگر مسائل روسیه، تهدیدهای امنیتی برای تقویت اتحاد ایران و روسیه فرصتی مناسب بوده و هست.
https://asemandaily.ir/post/6461
ش.د9604059