(روزنامه كيهان – 1396/06/02 – شماره 21705 – صفحه 7)
در دنیای معاصر، روند حرکت علمی جهان بهگونهای در حال تغییر و تحول است که اگر نتوانیم به همه مرزهای جدید دانش دست پیدا کنیم، همچون گذشته، مواجه شدن با انواع توطئه و پذیرش تحریم و تهدید و تحقیر و در یک کلام، پذیرش قانون جنگل غربی و تن دادن به ذلت بردگی کشورهای استعمارگر، اجتنابناپذیر خواهد بود.
بدیهی است که در چنین شرایطی؛ تحمیل قراردادهای خسارتبار (مشابه برخی از قراردادهایی که در گذشته دور بین ایران و کشورهای خارجی منعقد شده است) به ایران اسلامی دور از انتظار نیست، چرا که تجربه نشان داده؛ استکبار برای تحقق اهداف پلید خود به هر ابزاری متوسل خواهد شد.
بنابراین نباید تعجب کرد اگر اولین و اصلیترین تولیدکنندگان گازهای گلخانهای و بزرگترین تخریبکنندگان محیطزیست، امروز همزمان با سایر اقدامات استعماری قبلی، با نادیده انگاشتن نقش مخرب خود در تولید گازهای گلخانهای و تخریب لایه اوزون، دیگران را به نابودی محیط زیست متهم و قراردادهای استعماری دیگری را به آنها تحمیل نمایند.
در واقع کسانی که قبل از انقلاب صنعتی اروپا، از سوختهای فسیلی بهعنوان منبع اصلی تأمین سوخت خانگی بهره میبردند و پس از انقلاب صنعتی در قرن هجدهم میلادی نیز، با ایجاد و گسترش صنایع مختلف از جمله؛ صنعت تولید فولاد، بیشترین بهره را از این نوع مواد (ذغال سنگ و نفت) عاید خود نمودهاند، اینک که گسترش صنایع آنها به حد اشباع رسیده است، تلاش میکنند تا با توطئهای نسبتاً جدید و به بهانه مبارزه با تخریب لایه اوزون، در قالب توافقنامههای بینالمللی، مانع از پیشرفت صنعتی سایر کشورها شوند، در حالی که؛ اکثر مدعیان و پیشنهاددهندگان نظریه مقابله با گرمای زمین، خود از امضای تعهدات مربوط به آن طفره رفتهاند.
قرارداد مورداشاره که ظاهراً حفاظت از محیط زیست و ترمیم لایه اوزون را هدف خود اعلام نموده، پیمانی است که در دسامبر ۱۹۹۷ در کیوتوی ژاپن مورد مذاکره قرار گرفت و برای امضا در ۱۶ مارس ۱۹۹۸ آماده و در ۱۵ مارس ۱۹۹۹ نهایی شد. این موافقتنامه در پی تصویب روسیه در ۱۸ نوامبر ۲۰۰۴، در ۱۶ فوریه ۲۰۰۵ به حالت اجبار درآمد. در نتیجه، در اکتبر سال ۲۰۰۶ تمامی ۱۶۶ کشور آن را امضاء کردند.
همانطور که انتظار میرفت، در همان ابتدای کار، برخی از کشورها از جمله؛ آمریکا که هماکنون مسئولیت انتشار ۲۴ درصد گازهای گلخانهای جهان (بیش از ۹ برابر ایران که در رتبه ۴۱ ایستاده است) را بر عهده دارد، برای اجرای این پیمان که بهرغم اهداف اعلام شده، بیشتر جنبه سیاسی دارد، مورد استثناء قرار گرفت. البته برخی از کشورهای دیگر مانند؛ هند و چین، که پیمان را تصویب کرده بودند، نیز علیرغم جمعیت زیاد و بعضاً نقش مخربشان در این زمینه، از کاهش دافعات کربن معاف شدند.
متعاقب امضای این پیمان توسط کشورهای مورد اشاره، سهمیههایی برای کاهش گازهای گلخانهای و یا حذف صنایع آلاینده برای کشورهای عضو پیمان از جمله ایران در نظر گرفته شد. ایران در خرداد ۱۳۸۴ با اینکه هنوز پیمان را امضا نکرده بود، این پروتکل را به تصویب مجلس شورای اسلامی رساند.
با این حال مشکل اصلی به توافقنامه و تعهدات اخیر ایران در این رابطه مربوط میشود، چرا که بر اساس این توافقنامه، ایران متعهد شده است که مقدار ۴ درصد از میزان انتشار گازهای گلخانهای خود را در فاصله سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۳۰ کاهش دهد و در صورت اتمام تحریمها و حمایتهای مالی بینالمللی و همچنین انتقال تکنولوژی، این میزان را به سه برابر یعنی ۱۲ درصد افزایش دهد.
نکته قابل تأمل دیگر این است که؛ متأسفانه در این سند نیز ابهامات متعددی وجود دارد، بهعنوان مثال؛ مشخص نشده است که چه کسی و با چه سازوکاری مرجع تشخیص و تأیید اقدامات ایران در این زمینه خواهد بود و لذا با فرض صحت و پذیرش نتایج تحقیقات اعلام شده در مورد سهم ایران در آلایندگی محیطزیست، همین ابهام بهتنهایی میتواند، همانند مباحث هستهای و سایر توافقنامههای منعقده در سالهای اخیر، بهانههای لازم برای بهانهتراشیهای واهی برای فرار غربیها از تعهدات موردنظر و یا حتی اِعمال مجازاتهای غیرواقعی و ظالمانه جدید علیه ایران را در اختیار غربیها قرار دهد.
طرح این موضوع یعنی نقش ایران در تولید گازهای گلخانهای در حالی در دستور کار غرب قرار گرفته است که؛ اولاً دانشمندان ایرانی، اصل موضوع را مورد تردید قرار دارند و ثانیاً در تهیه گزارشِ تعیین سهم کشورها، هیچگونه نقشی نداشتهاند. ثالثاً غربیها سالهاست، با تلاش برای رهایی از وابستگی به نفت و گاز، تولید سوخت جایگزین را در رأس برنامههای خود قرار داده و برای اجرای اینگونه تعهدات، از آمادگی بیشتری نسبت به سایر کشورها برخوردارند.
این مفهوم بدان معنی است که؛ غرب طی بیش از سه قرن گذشته نهتنها زیرکانه صنایع خود را به رشد حداکثری و مطلوب رسانده است، بلکه با جایگزینی انرژیهای نو بهجای سوختهای فسیلی و ساخت صدها نیروگاه هستهای، توانسته تا حدود زیادی خود را از وابستگی به نفت و گاز دیگران بینیاز نماید.
در عینحال غربیها طی این مدت ضمن تلاش حداکثری برای جلوگیری از دستیابی کشورهای در حال توسعه به دانش تولید انرژیهای نو (مانند انرژی هستهای) در اقدامی کاملاً معکوس، شرایط را برای ایجاد و حفظ وابستگی کشورهای مورد اشاره به انرژیهای نو و تداوم شکل نوینی از استثمار، فراهم نمودهاند.
با این توضیحات، فرض کنید که قصد داریم در همراهی با قطعنامهها و معاهدات عمدتاً هدفمند سازمانهای بینالمللی، طبق زمان تعیینشده از سوی این نهادها، در کوتاهمدت سهم خود در کاهش تولید گازهای گلخانهای را برعهده بگیریم، معنای قبول این تعهد این است که از یکسو باید برای کاهش گازهای گلخانهای، از ایجاد صنایع آلاینده(حتی موارد غیرقابل اجتناب) پرهیز نماییم و از سوی دیگر، به فعالیتهای خود در مسیر حرکت به سمت استفاده گسترده از انرژیهای نو و تجدیدپذیر که مانع از تولید آن در ایران هستند، تعجیل نماییم.
به این ترتیب؛ سؤال اول این است که؛ آیا با محدودیتهای جدید ایجاد شده برای گسترش صنایع و تداوم و تشدید تحریمها، میتوان با سرعت موردنظر به هدف تعیین شده دست یافت؟ با توجه به تعهداتی که متقبل شدهایم، نتیجه تأخیر در اجرا چه خواهد بود؟ اصولاً با توجه به شرایط تعیین شده در این قراردادها، آیا (حتی اگر بخواهیم) امکان ایجاد صنایع جدید در مسیر تحقق «اقتصاد مقاومتی» بهراحتی میسر خواهد بود؟
همه این ترفندها بیانگر این نکته است که غربیها در یک عناد آشکار با انقلاب اسلامی، باردیگر تلاش دارند، تا مردم و مسئولین کشور را به پذیرش مجدد نظام سلطه وادار نمایند و لذا تردیدی وجود ندارد که؛ نه فقط تخریب لایه اوزن، بلکه تمام اتهامات و کارشکنیهای غرب در مورد ایران، از جمله؛ مباحث هستهای، بهانههایی هستند که حداقل در کوتاهمدت و تا زمان کسب کامل همه مؤلفههای قدرت در بخشهای مختلفِ علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی، پایانی برای آنها متصور نیست.
در همین زمینه؛ هانس بلیکس مدیر کل اسبق آژانس بینالمللی انرژی اتمی ۲ آذر ماه ۱۳۹۳در مصاحبهای با شبکه تلویزیونی «راشاتودی» ضمن ارائه یک گزارش مستند و البته مختصر، اعتراف میکند که «نگرانی غرب از برنامه هستهای ایران ساختگی است و هدف اصلی آنها جلوگیری از قویتر شدن ایران است.»
جرج فریدمن، مسئول مرکز راهبردی «استراتفور» -معروف به باشگاه کهنهکاران CIA – نیز گفته بود که «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (نهضت بیداری اسلامی منطقه) را در پی داشته است.»
تناقضهای رفتاری و گفتاری غربیها نیز، این ادعا را اثبات میکند، بهعنوان نمونه؛ ۲۰ فروردین ماه سالجاری صالحی در گفتوگو با برنامه نگاه یک تلویزیون، درباره خرید اورانیوم از قزاقستان و ممانعت انگلیس از انجام این تفاهم گفت: «ما در فرانکفورت چند ماه پیش تفاهم کردیم که این میزان را خریداری کنیم اما به انتخابات در آمریکا برخورد کردیم و انگلیس با وجود موافقت اولیه در لحظه آخر مخالفت کرد و بهانهشان این است که میگویند ایران نیاز ندارد.»
در پایان این سؤالات نیز مطرح است، چگونه میشود پذیرفت که هم از انرژیهای نو مانند: انرژی هستهای که انرژی پاک معرفی شده، صرفنظر کنیم و هم از میزان گازهای آلاینده ناشی از مصرف سوختهای فسیلی بکاهیم؟ آیا به راستی هنوز این تناقضات رفتاری و گفتاری سردمداران غربی، دشمنی آنها و ضرورت اِعمال دقت بیشتر در تنظیم و یا امضای قراردادهای خارجی و بینالمللی را برای مسئولین ما به اثبات نرسانده است؟
http://kayhan.ir/fa/news/112159
ش.د9604169