(روزنامه اطلاعات ـ 1396/09/13 ـ شماره 26882 ـ صفحه 12)
مشي مذاکره و گفتگو
نوع عملکرد رژيم صهيونيستي در برخورد با مقاومت از نقطه اي شروع مي شود که مذاکره نام دارد. اين رژيم در مقابله با مقاومان فلسطيني همواره به اين حيله متوسل شده که با استفاده از افکار عمومي اين تفکر را منتشر مي کند که اين رژيم خواستار مذاکره و داراي مشي مذاکراتي است اما گروههاي مقاومت از اين رويکرد برخوردار نيستند و خواستار مذاکره نيستند. لذا با اين رويکرد مقاومان از سوي افکار عمومي بين المللي و داخلي شان تحت فشار قرار ميدهد تا به مذاکره روي آورند. ورود به مذاکره خود نوعي به رسميت شناختن طرف مقابل است. لذا قبح به رسميت شناختن را از بين مي برند. ايجاد چنين فضايي در عرصه بين الملل بعد از ماجراي المپيک مونيخ 1974 بسيار مشهور است. تا جايي که تمام دنيا فلسطينيها را به عنوان تروريست شناختند و اين مساله فشار بي حدي بر فلسطينيها وارد کرد تا جايي که افکار عمومي در مقابل جنايات رژيم صهيونيستي در سال 1982 واکنش مناسبي عليه اين جنايات نشان نداد.
مذاکره سري قبل از مذاکره علني
در تمامي دوراني که توافقي بين رژيم صهيونيستي و طرفي ديگر به وجود آمده، اين رژيم پيش از مذاکره رسمي، مذاکراتي غير علني و سري با طرف خود داشته است. عمدتا اين مذاکرات سري با تلاشهاي امنيتي و از طريق شخصيتهاي کاملا ناشناخته صورت گرفته و کانالي سري بين برخي مقامات غير رسمي اين رژيم با طرف مد نظرشان به وجود آمده است.در جنگ سال 1948 هنگامي که ارتش اردن به 20 کيلومتري تلآويو رسيد، همين کانال سري با مذاکراتي که انجام داد توانست ملک حسين را متقاعد کند تا از ادامه پيشروي صرف نظر کند. در جريان مذاکرات سازش، زماني که همگان در نشستهاي دوجانبهاي که در ادامه کنفرانس مادريد در واشنگتن برگزار مي شد، صهيونيستها در اسلو در حال مذاکره اي به مراتب جدي تر مشغول رايزني بر سر توافق با سازمان آزادي بخش بودند. به گونه اي که نشستها دوجانبه مادريد به جايي نرسيد اما در همان ايام که کنفرانس مادريد بي نتيجه ماند، توافقنامه اسلو به امضا رسيد .
اعلام مخالفت و تغيير مواضع در ميانه راه
رژيم صهيونيستي از يک مشي مذاکراتي برخوردار است. براساس اين مشي مذاکراتي طرف مقابل را متخاصم فرض مي کند، آنگاه در آغاز مذاکره مدعا و درخواستهايي را مطرح مي کند. پس از گذشت چند صباحي، در حال دستيابي به اهدافش است اقدام به مخالفت کرده، از وضعيت موجود اعلام نارضايتي مطلق مي کند. اين مرحله همان نقطهاي است که طرف مقابل امتيازاتي داده، عقب نشينيهايي کرده و به رسيدن به توافق دلخوش کرده است. صهيونيستها در اين مرحله معمولا مذاکره کننده را تغيير مي دهند و مذاکره کننده جديد به گونه اي وانمود مي کند که از صفر بايد شروع کند و خواستار امتياز دهيهاي جديدي از جانب طرف مذاکره مي شود. صهيونيستها در مذاکرات سري اسلو دقيقا از اين حربه استفاده کردند. آنها با تغيير دادن مذاکره دهنده خود در ميانه مذاکرات با وجود آنکه امتيازات بزرگي از ساف گرفته بودند خواستار امتياز دهيهاي بيشتري شدند که در پايان به آن رسيدند.
اعمال فشار غير مستقيم از طريق طرف ثالث
در اين ميان اگر طرف مذاکره صهيونيستها به امتيازدهيهاي جديد تن داد، دوباره کار را دنبال مي کنند تا چند مرحله ديگر که خواستار عقبنشينيها جديد شوند. اما اگر طرف مذاکره، با امتياز دهيهاي جديد مخالفت کرد آنگاه، از طريق طرف ثالث به او فشار مي آورند. اين فشار آنقدر شديد اعمال مي شود و خواستههايي در آن از سوي طرف ثالث مطرح مي شود که موجب مي شود طرف مذاکره صهيونيستها به اين نتيجه برسد که خواسته صهيونيستها بسيار معقولتر از خواستهاي است که اين طرف ثالث بيان کرده است. دقيقا اقداماتي که در جريان جنگهاي اعراب و رژيم صهيونيستي بر اعراب تحميل شد از اين دست بود. اين نکته را فراموش نکنيم که صهيونيستها هيچ گاه در موقعيتي که در فرودست قرار گرفته باشند وارد مذاکره و اين فرآيند نميشوند. آنها زماني اقدام به ورود به مذاکره مي کنند که از همه جهت در فرادست قرار داشته باشند و بتوانند حريف را در مواضع مختلف تحت فشار دهند و بسيار از خواستههاي خود را به آنها تحميل کنند. بيشتر امتيازاتي که ساف در مذاکرات سري به رژيم صهيونيستي در جريان مذاکرات سازش داد به دليل قرار داشتن ساف در موضع فرودست در آن مقطع بود. مقطعي که ساف حتي مکاني براي زندگي نداشت.
بازگشت حريف و شکل دادن به آن براساس اصول خود
حال در اين مرحله که مرحله آخر اين فرآيند پيچيده است، حريف مذاکراتي صهيونيستها به دامن آنها باز مي گردد و آنها هم مي دانند که اين حريف چقدر مضطر و ناچار بازگشته است، لذا تمامي خواستههاي خود را به اين حريف تحميل مي کنند و در اين مرحله است که خلع سلاح کامل صورت مي گيرد. يعني حريف مذاکراتي هر نوع درخواست صهيونيستها را پذيرفته و از ميان خواستههاي خود به حداقلي از آنها اکتفا کرده است و اين حداقلها هم معمولا عملي نمي شوند بلکه وعده عملي شدن آنها را در آيندهاي نامعلوم مي دهند.
مرگ حريف با تغيير هويت و ماهيت
در اينجا حريف ديگر از خود چيزي ندارد و کاملا مرعوب شده است. حال آنها به مرور با يک شيب ملايم خواستههاي خود را به حريف تحميل مي کنند. در اينجا حريفي که روزي دشمن به حساب مي آمده، به دستيار و عامل صهيونيستها براي اقدام در جهت منافع اين رژيم تبديل مي شود. وضعيت اردن و سازمان آزادي بخش فلسطين در حال حاضر دراين مرحله قرار دارد و اين دو به عواملي رژيم صهيونيستي تبديل شده اند.
روششناسي آمريکا در حذف قيامهاي مردمي
آمريکاييها در دوره ترامپ نقش پليس بد را بازي و تلاش ميکنند با قرار دادن موانع سخت پيش پاي مقاومت آنها را به دامان رژيم صهيونيستي کوچ دهند. صهيونيستها همواره طي قريب 70 سال اشغال فلسطين از يک مشي مشخص براي حذف مقاومت بهره بردهاند. البته اين روش بهتناسب وقايع مختلف و در زمانهاي مختلف تغييراتي در اجرا داشته است اما مشي آنها و محور بهرهگيري از مذاکره در آن ثابت و نامتغير بوده است. آمريکاييها بهخلاف صهيونيستها در مسير اقداماتي که در فلسطين و منطقه غرب آسيا صورت دادهاند از روش ثابتي استفاده نکردهاند و مشي متفاوتي داشتهاند. از اقدام براي براندازي گرفته تا محاصره اقتصادي و زميني و حمله فيزيکي بهره بردهاند، لذا در ادامه به مشي آمريکاييها و روش آنها در غرب آسيا و بهطور خاص فلسطين و کشورهاي همجوار آن از آغاز بيداري اسلامي اشاره ميکنيم.
آمريکا؛ موجسواري تمامعيار
از اوايل سال 2011 ميلادي که ريشههاي اوليه بيداري اسلامي در منطقه شکل گرفت و از تونس آغاز شد و تا يمن ادامه يافت، آمريکاييها و بهطور خاص دستگاه جاسوسي و اطلاعاتي آنها يعني سيا، متوجه موجي شد که با وجود تمام ادعاهاي قبلي نتوانسته بود آن را پيشبيني کند. بهطور دقيق بايد گفت نهتنها اين موج خروش مردمي را پيشبيني نکرده بودند، بلکه احتمال آن هم در برآوردهايشان لحاظ نشده بود.به همين سبب نخستين برنامه آمريکاييها در اين مقطع يافتن موقعيتهاي مناسب براي بهرهگيري از آنها بود. در همين راستا آمريکاييها اولين اقدامي که صورت دادند، جستوجو براي يافتن عواملي بود که در شلوغي اوضاع کنوني بتواند اهداف آنها را تأمين کند و بهقولي مزدور اقدامات آمريکاييها باشد. در حقيقت طرح اصلي آمريکاييها موجسواري بر موج به وجود آمده براي رسيدن به ساحل مقصود بود، اما آنقدر سرعت تحولات بالا بود که آمريکاييها در قدم نخست از تونس جا ماندند و نخستين اقدام خود را از دومين کشوري که بيداري اسلامي در آنجا آغاز شده بود يعني مصر انجام دادند.
اخوان المسلمين، گزينهاي در راستاي اهداف آمريکايي
در چنين وضعيتي آمريکاييها نياز به کساني داشتند که در جوامع خروشان آن سال هم محبوبيت داشته باشند و هم اينکه عطش بالايي براي رسيدن به قدرت در آنها موجود باشد، در اين ميان جريان اخوان المسلمين چنين پتانسيلي را دارا بود.اخوان المسلمين بهدليل سرکوب شدن از جانب نظامهاي مستبدي که اکنون در آستانه سرنگوني قرار داشتند، بهشدت انگيزه بالايي براي رسيدن به قدرت داشت. از سوي ديگر اخوان المسلمين تنها جرياني بود که در تمامي کشورهاي منطقه حضور داشت، از اين حيث مي توان گفت بهترين گزينه براي موجسواري بر موج خروش مردمي، اخوان المسلمين بود.اخبار آن دوره نشان ميدهد در زماني که مردم در خيابانهاي قاهره مشغول شعار دادن بودند، جريانهاي مختلف اخواني در سفارتخانههاي اروپايي و آمريکا، مشغول رايزني با غرب بودند. کاترين اشتون، مسئول سياست خارجي وقت اروپا يکي از کساني بود که اين ديدارها را علني اعلام کرد. اين ديدارها که جزئيات بسياري از آنها هنوز فاش نشده است باعث ايجاد انشقاق در اخوان المسلمين مصر شد. بهتبع همين انشقاقها، بسياري از مبارزان قديمي اخوان المسلمين که مشي مبارزاتي عليه صهيونيستها و آمريکاييها را داشتند از اين جريان جدا شدند لذا جرياني که باقي ماند مجموعهاي از شخصيتهاي تندرو و بيتجربه بود که برنامه دقيقي هم براي ادامه کار نداشتند.
فريب و سپس حذف
جريان اخواني که در مصر روي کار آمد در حقيقت با حمايت آمريکا و غرب توانست قدرت را در دست بگيرد، اين در حالي بود که اگر آنها روي مردم سرمايه گذاري ميکردند قطعاً هيچ نيازي به آمريکاييها نداشتند. اما آنها با يک اشتباه محاسباتي، رسيدن به قدرت را در قرار گرفتن زير سايه غرب و آمريکا جستند و نتيجه آن شد که اکنون ميبينيم.پس از آنکه با قدرت يافتن اخوانالمسلمين، خروش مردمي آنقدر آرام شد که براي دستگاه اطلاعاتي و ارتش مصر ــ که دستنشانده و تربيتشده غرب هستند ــ قابل کنترل باشد، آمريکاييها پروژه حذف اخوانالمسلمين را کليد زدند. نتيجه اين پروژه سقوط محمد مرسي، رئيس جمهور اخواني مصر بود دو هفته قبل از آن که رياست جمهورياش يکساله شود.
اجراي پروژه حذف اخوانالمسلمين در تمام غرب آسيا
اين پروژه آنقدر براي آمريکاييها جدي بود که آمريکاييها با آنکه از اخوان سوريه بهره فراواني براي ايجاد بحران سوريه برده بودند اما حاضر شدند گروههاي اخواني را تضعيف کرده، بهجاي آنها جرياني چون النصره را جايگزين کنند و در ديگر سوي با تقويت گروههاي حامي ديدگاه وهابيت در جنوب دمشق، گروههاي اخواني را در سايه قرار دهند. پروژه حذف اخوانالمسلمين در نقاط ديگر منطقه هم دنبال شد. اخوان اردن بهشدت محدود شد، رهبران آن دستگير، يا تبعيد شدند و پادشاه اردن يک حزب اسلامي صوري تشکيل داد تا جاي آن را پر کند.اما مهمترين بخش اين پروژه، قطع دستهايي بود که ريشههاي اقتصادي و مالي اخوان را رقم ميزد و آن هم قطر بود. در اين بخش آمريکاييها بهسراغ امير قطر آمدند و تغيير قدرت را بر وي تحميل کردند. کاملاً روشن است که اگر امير وقت قطر که پدر امير کنوني اين کشور است، حاضر به تغيير داوطلبانه نميشد وضعيتي چون مرسي و شايد هم بدتر در انتظارش بود.نقطه بعدي ترکيه بود اما آمريکاييها در حذف اخوان ترکيه توفيقي نداشتند زيرا حزب اردوغان، مدتها بود قدرت را در دست داشت و از آن مهمتر، از پشتوانه مردمي برخوردار بود، لذا پروژه آمريکاييها در ترکيه بهگونهاي ديگر عمل کرد. آمريکاييها تلاش کردند با گرفتار کردن ترکيه در سوريه و فشارهايي که از اتحاديه اروپا به اين کشور وارد کردند، اهداف اخوان ترکيه را تغيير داده در مسير اهداف خود قرار دهند.
2 لبه گازانبر غرب براي حذف مقاومت فلسطين
آمريکا و رژيم صهيونيستي دو لبه يک گازانبراند که با يک بازي زرگري قصد دارند مقاومت را در اين ميانه از بين ببرند.صهيونيستها در زماني که مسير حرکت يک جريان را در راستاي اهداف خود ميبينند با آنکه از آن خشنود هستند اما از آن ابراز ناخشنودي ميکنند و با ارائه پيشنهادات جديد خواستار عقبنشينيهاي جديد از سوي حريف خود ميشوند.در جريان آشتي ملي اخير فلسطين، مصر بهسرپرستي دستگاه امنيتي خود، اين نشستها را سرپرستي ميکند. نشانههايي از زمان به قدرت رسيدن السيسي در مصر وجود دارد که نشان ميدهد وي هيچ اقدامي را بدون هماهنگي با رژيم صهيونيستي انجام نميدهد. هماهنگي کامل السيسي با صهيونيستها در جريان واگذاري دو جزيره تيران و صنافير اين مسئله را بهخوبي نشان داد، حال در آشتي ملي فلسطين نيز اين مسئله محرز است. صهيونيستها با کمک السيسي و محمود عباس، رئيس تشکيلات خودگردان، اهداف خود را در جريان آشتي ملي جستهاند. آنها با قرار دادن 7 شرط براي دولت آشتي ملي فلسطين، اعلام کردند هر که اين 7 شرط را بپذيرد، مورد پذيرش آنها خواهد بود. يکي از اين شرايط به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي و ديگري کنار گذاشتن سلاح از سوي مقاومت است. آنچه براي صهيونيستها نگرانکننده است، سلاح مقاومت است و اين مسئله ريشه در سيطره امنيتي حماس بر نوار غزه دارد. با واگذاري گذرگاههاي غزه، خيال رژيم صهيونيستي از بخشي از اين آسوده شده است، تا جايي که مسئولان امنيتي و نظامي اين رژيم اعلام کردهاند با برچيده شدن گيتهاي حماس، پشت گذرگاههاي نوار غزه، اين رژيم بابت کنترل امنيتي حماس آسودهخاطر شده است.اين اتفاق که خيال صهيونيستها را راحت کرده، در حالي رقم ميخورد که اين رژيم خواستار از بين رفتن سيطره امنيتي حماس بر نوار غزه است.
ش.د9604220