تاریخ انتشار : ۰۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۳  ، 
کد خبر : ۳۰۸۷۸۵

آينده مبهم نقشه راه در پرتو پيش‌فرض‌هاي موجود

(ماهنامه اطلاعات راهبردي – مهر و آبان 1382 – شماره 5 و 6 – صفحه 7)

مقدمه و طرح مسئله

رفتار سياسي جمهوري اسلامي نشان داده است كه اين دولت در مقابل طرح‌هاي صلح فلسطين دچار ترديد مي‌شود. معمولا در اين شرايط، ترس از تحميل فشارهاي بين‌المللي و يا تسليم گروههاي فلسطيني نسبت به شرايط، جديد به دلمشغولي اوليه سياستمداران ما تبديل مي‌شود و بي‌اعتمادي و عدم اطمينان نسبت به برخي از بازيگران موجود درباره مسائل فلسطين سبب اتخاذ موضع‌گيري‌هاي نامتوازن و متفاوت از سوي دولتمردان ما شده است. به نظر مي‌رسد اين بار نيز در موضع‌گيري‌هاي كشورمان در قبال قضيه نقشه راه نوعي عدم توازن در حال تكوين است. بايد به دو منشا اساسي اين عدم توازن اشاره نمود، دو مسئله‌‌اي كه به صورت معما گونه‌اي در متن رفتارهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران در قضيه فلسطين اثر‌گذار است. از يك سو، موضوع فلسطين داراي پيوند عميقي با اعتقادات ديني جامعه ما است، بنابراين تضييع حقوق مردم فلسطين با بكارگيري زور، فريب و بازي‌هاي سياسي نمي‌تواند به هيچ وجه قابل تحمل مي‌باشد. از سوي ديگر جمهوري اسلامي ايران نيز همانند ساير دولت – ملت‌هاي ديگر به ناچار مجبور به نظر گرفتن منافع و امنيت ملي خويش است.

مسايل و تحولات جاري در فلسطين به گونه متفاوتي با نگرش و رفتار ما در حال جريان است. براي شناخت كامل «نقشه راه» و آينده آن چاره‌اي جز توجه به اين واقعيات نداريم. واقعياتي كه از يك سو ريشه در تفكرات صهيونيستي و ديدگاه‌هاي بنيادين يهود در قبال سرزمين فلسطين دارد و از سوي ديگر تبلور برداشت فلسطينيان از جايگاه خود و ايده‌هاي مطروحه در انديشه‌هاي مبارزه آنان است. به اين دليل قبل از تحليل نقشه راه، ابتدا به برخي از واقعيات مسلم اشاره مي‌كنيم.

تفكر برتري يهود وانديشه امنيت

قوم يهود و صهيونيست‌هاي متاثر از اين انديشه تاريخي، از زمان مهاجرت به فلسطين داعيه برتري و تسلط جهاني داشتند.

اين آرمان بر سه مقوله يهوديت منحرف استوار است:

اول آنكه بايد به ايجاد بهشت دنياي در ارض موعود ادقام نمود زيرا هر چه هست در اين دنيا است و از معاعد خبري نيست. در تفكر اين قوم، مرگ پايان همه چيز است.

دوم آنكه نژاد يهود بر همه اقوام برتري دارد. بنابراين نژادپرستي، به صرف اعتقاد به نژاد يهودي، به يك مفهوم مقدس مبدل مي‌شود. بر اين اساس، امنيت قوم يهود برتر از امنيت هر قوم و ملت ديگر بوده و خون يهود، به مثابه برترين خونها قلمداد مي‌شود. بر اين اساس مسايلي نظير مباح بودن ظلم و جنايت، دنيا‌خواهي انحصارطلبانه، دروغگويي و پيمان‌شكني، امر عادي قلمداد مي‌گردد.

سوم آنكه اين مذهب به تشيئي انسان (شئ گشتگي انساني) يعني تنزل جايگاه انسان و موجودي غير از او ساختن، اعتقاد دارند.

بر اساس اركان اعتقادي فوق مي‌توان پي برد كه صلح و همزيستي با غير يهودي در تفكرات و ديدگاه‌هاي خاخام‌هاي يهود و شريعت آنها جايي ندارد. در تفكر صهيونيستي، صلح و امنيت داراي معاني متفاوتي در برابر تئوريهاي موجود است. ريشه اصلي اين تفاوت به همان تفكرات فلسفي در قاموس يهوديت منحرف بر مي‌گردد ولي دليل فرعي آن را بايد در تحقير قوم يهود در فرآيندهاي تاريخي گذشته ديد. در تفكر يهود و متعاقب آن در برداشت‌هاي دولت صهيونيستي امنيت بي‌پايان براي خود به مثابه يك هدف اساسي تلقي مي‌گردد. چنين امنيتي به هيچ‌وجه به روندهاي وجود جهاني هم خواني ندارد و حتي در تاريخ گذشته نيز، بزرگترين امپراطوري‌ها و ابرقدرت‌ها به آن دست نيافتند. اين وضعيتي كه از ديدگاه اعتقادي اسلام تنها در جهان آخرت امكان تحقق خواهد داشت.

رژيم صهيونيستي در تاريخ 55 ساله خود، دستيابي به امينت را بر شش پايه استوار كرده است:

‌1- تقويت و تجهيز به آخرين پيشرفت‌ها فناوري نظامي و غير نظامي

‌2- اتخاذ مداوم راهبردهاي تهاجمي با حداكثر بهره‌گيري از فرصت‌ها

‌3- كسب و جلب فزاينده حمايت آمريكا

‌4- تصرف و اشغال بيشتر سرزمين‌هاي فلسطيني

‌5- اضمحلال و به تحليل بردن ساكنين اصلي فلسطين

‌6- تجزيه قضيه فلسطين به قضاياي فلسطين.

تاكيد بر اصول فوق كه همواره متضمن تقويت اسرائيل و تضعيف فلسطين مي‌باشد به صورت طبيعي مانع از تحقق هر طرح صلحي در منطقه مي‌شود. در اين فضا كشورهاي و برخي از ملت‌ها به تدريج به تماشاچيان خارج از زمين بازي تبديل شدند. نخبگان سياسي فلسطين نيز به بازيگران شكست خورده و موقتي تبديل شده‌اند و رژيم صهيونيستي از آنها به عنوان بسترسازاني براي تثبيت، تقويت و گسترش نفوذ خود بهره‌برداري مي‌كند.

اين روند چنان است كه قاطبه گروه‌هاي مبارز و مردم فلسطين را در حفظ وضع موجود خود هر روز نگران‌تر از گذشته مي‌سازد خصوصا اينكه اسرائيل در يك فرآيند زماني طولاني توانسته است قضيه فلسطين را به قضاياي فلسطين مبدل سازد. با توجه به اينكه برخي از ابعاد گفته شده روشن مي‌باشد، در اينجا فقط بعد ششم يعين قضاياي فلسطين را مورد توجه و بررسي قرار مي‌دهيم. اين مسئله از چند ركن تشكيل شده است كه با مفاهيم مربوط به امنيت و صلح موردنظر اسرائيل رابطه مستقيمي دارند.

‌1- زمين

امروزه مسئله زمين فلسطين به زمين‌هاي فلسطين تقسيم شده و مفهوم سياسي پيدا كرده است. اراضي 1948، اراضي 1967، اراضي اشغالي 1967، اراضي اشغالي و مصادره شده تا سپتامبر 2000، زمين‌هاي الف‌ و ب و ج، شهركهاي يهودي‌نشين در غزه و... نشان‌دهنده تغيير مفهوم زمين فلسطين به زمين‌هاي فلسطين مي‌باشد.

‌2- مردم

امروزه مردم فلسطين نيز تجزيه شده‌اند عربهاي 1948، فلسطينهاي آواره به خارج كه خود به چند گروه (حل شده در محيط، قابل انتقال و خواهان حق بازگشت) تقسيم شدند، مهاجران و اخراج‌شدگان داخلي يعني مهاجران درون سرزمين 1967 و يا مهاجران از مناطق 1948 به مناطق 1967، مردم كرانه باختري مردم غزه، عربهاي بدوي و... كه هر يك اجتماعات، تفكرات و مشكلات سياسي، فرهنگي و رواني خاص خود را دارند.

‌3- مبارزه و جهاد

تا سال 1973 و حتي پس از آن، تنها راه مبارزه و آزادي فلسطينيان جهاد مسلحانه بود و اميدي به هيچ روش و راهبرد ديگري وجود نداشت. اما امروز راهبردهاي مختلفي براي مبارزه و مهار اسرائيل در نزد دول مختلف عربي مطرح و تدوين است. برتري جمعيت‌شناختي فلسطينيها، حل شدن اسرائيل (عربي شدن) در محيط عربي، حفظ مبارزه در سطح رهيافت‌هاي غير مسلحانه، راهبرد امتيازدهي سياس حدنهايي، مذاكرات سياسي و ... از راهبردهاي مطرح شده در جهان عرب در خصوص قضيه فلسطين است. امروز راهبرد نظامي براي مبارزه با اسرائيل در محيط عربي و به ويژه در سطح رسمي آن آخرين جايگاه را دارد. جالب آنكه تفكر جهادي به تفكرات مختلف و بعضا متناقضي تبديل شده است.

‌4- تصور از تاسيس كشور، حاكميت و حكومت

برخي از فلسطيني‌ها به حاكميت اسرائيل در اراضي اشغال شده 1948 به استثناء مناطق شرق بيت‌المقدس راضي هستند و برخي ديگر نيز خودگراني در اراضي ناقص شده سال‌هاي 1967 را پذيرفتند.

دخالت عواملي نظير مقامات آمريكايي مدافع رژيم صهيونيستي، عرب‌هاي خائن به آرمان فلسطين، سازشكاران و مهره‌هاي فلسطيني دست چين شده اسرائيلي هم مزيد بر علت شده‌اند اما قبلا فقط آرمان تشكيل كشور مستقل فلسطين از دريا تا رود تحت يك حكومت عربي و مسلمان مطرح بود.

‌5- جبهه داخلي مبارزه با رژيم‌صهيونيستي

قبلا فلسطيني‌ها با تكيه بر انديشه‌اي واحد و تقريبا در يك جبهه با رژيم صهيونيستي مبارزه مي‌كردند. اما امروز فصيل و جبهه فلسطيني به فصايل و جبهه‌هاي فلسطيني تبديل شده است و بيشتر آنها اولويت‌هاي تشكيلاتي خود را بر همه چيز ترجيح مي‌دهند در واقع اين جبهه به تفكرات و تشكل‌هايي در طيف گسترده‌اي از خيانت، مبارزه غير نظامي و مبارزه مسلحانه تقسيم و سازماندهي شده است.

‌6- مسئوليت فلسطيني

قبلا مسئوليت فلسطيني يك مسئوليت اسلامي و عربي بود كه تقريبا اكثريت مردم، كشورها و نظام‌هاي اسلامي آن را احساس و تقبل مي‌كردند. بگونه‌اي كه تا سال 1973 مسئوليت اول آنها حمايت از فلسطين بود. اما امروز احساس اين مسئوليت محدود شده و از اعتبار پاييني در نظام‌هاي منطقه عربي برخوردار است و حتي كار به جايي رسيده كه مسئوليت فلسطيني به يك بازي سياسي در ميان نظام‌هاي عربي صرفا براي تحصيل منافع آنها تبديل شده است.

بدين ترتيب، چه كسي يا گروهي و با كدام انديشه و پشتوانه كدام تشكيلات و به اعتبار چه بخشي از مردم فلسطين و با چه تصوري از كشور و حاكميت، نمايندگي حقيقي قضيه فلسطين را داراست؟ و مشروعيت امضاي قرارداد صلح با دشمن را دارد؟ شرايط فعلي به گونه‌اي است كه سياستمداران اسرائيلي به نمايندگان مذاكره‌كننده فلسطيني به عنوان ابزاري بدعاقبت براي امتياز‌گيري و پياده‌كردن طرح‌هاي امنيتي خود مي‌نگرند در عمل نيز چنين بوده است زيرا سازشكاران همواره سعي كردند. مردم فلسطين را از عرصه تصميمات سرنوشت ساز خود دور كند.

پيشينه بازي صلح

واقعيت مسلم ديگر در غير حقيقي بودن فرآيند صلح نهفته است به گونه‌اي كه به راحتي مي‌توان تمامي اين فرآيند را به يك بازي تشبيه كرد. در اين نوع بازي، به رغم جدي گرفتن قضيه توسط طرف فلسطيني، اسرائيل آمريكا، به صورت تاكتيكي تلاش كردند تا از طريق طرح اصطلاح صلح، به هدفي غير از آن و تداوم اهداف قبلي خود نائل آيند. امضاع پيمان اسلو و سپس مكمل‌هاي واي ريور 1 و 2 و مادريد ميان و طرف در حالي اتفاق افتاد كه طرف اصلي يعني مردم فلسطين از هيچ نقشي در پيدايش شرايط آن برخوردار نبود. اين شرايط و توافق نتيجه همگرايي چهار جريان اصلي در قضيه فلسطين بود:

1- آمريكايي‌ها. آنان پيروز جنگ دوم خليج فارس بودند و عملا به چهره‌اي صلح‌جو و دموكراسي‌طلب براي پيشبرد و تكميل اهداف توسعه‌طلبانه خود و مطرح ساختن خويش به عنوان تنها قدرت مسلط جهاني نياز داشتند.

2. دولت‌هاي عربي. اين دولتها از هر نوع هزينه براي حل قضيه فلسطين با توجه به 45 سال تلاش نافرجام خسته شده و عملا به دنبال راه فراري بودند كه مسوليت آنها را سبك كند. بنابراين، فلسطيني‌ها و به خصوص سازمان فتح و عرفات را مسئول نمودند تا تاثير قضيه فلسطيني بر محيط داخلي و سياست خارجي دولت‌هاي خود را به حداقل برسانند.

3. گروه عرفات. عرفات به همراه بخش مهمي از سازمان فتح و سازمان آزاديبخش فلسطين كه به دنبال همراهي و ارتباط با سيا، به طور نسبي از جانب اعراب و فلسطيني طرد شده بودند، در شرايط جديد تلاش كردند تا جاي پايي را در فلسطين اشغالي پيدا نمايند و رياستي را براي خود دست و پا كنند. از نظر آنها شيوه مبارزه مسلحانه و جهاد و نقش آن در پيروزي مردم فلسطين نااميد‌كننده تلقي مي‌شد، به اين جهت تصميم گرفتند پيشتاز و مشوق اصلي صلح و تشكيل دولت خودگردان شوند تا بعدها در تاريخ از آنها به عنوان ناجي ملت فلسطين ياد شود.

4- رژيم صهيونيستي. رژيم صهيونيستي تا چند دهه پس از اعلام موجوديت آن اكثرا تحت حاكميت حزب كار بود تجاوزات، اشغال‌گري و كشتارهاي اين رژيم با مسئوليت اين حزب انجام مي‌گرفت و اسرائيل به دست حزب مذكور گسترش يافته و تثبيت شد. با تغيير شرايط بين‌المللي، از جمله تثبيت حضور آمريكا در منطقه به عنوان حافظ امنيت اسرائيل، انصراف اعراب از اقدام نظامي دسته جمعي و انفرادي بر ضد اسرائيل، تضمين‌هاي امنيتي و اقتصادي مضاعف آمريكايي به اسرائيل فروپاشي شوروي و مطرح شدن مسائل جديد سياسي نظير مسئله حقوق بشر، دگرگوني‌هايي در اين حزب و در كل سياست‌هاي رژيم صهيونيستي بوجود آمد.

از آن پس اين حزب در مورد مسئله فلسطين، دو كاركرد اصلي داشت: نخست اشغال آرام و بدست آوردن زمين‌هاي جديد براي گسترش اسرائيل، به طوري كه بيشتري شهرك‌هاي يهودي‌نشين در كرانه باختري رود اردن و نوار عزه در دوران اين حزب ساخته شد. دوم تثبيت صلح‌آميز اشغال‌هاي خشني كه در دوران حكومت خود يا حزب ليكود انجام مي‌گرفت. اگر چه اين دو كاركرد با توجه به تغييرات به وجود آمده در محيط خارجي و داخلي رژيم صهيونيستي موجب فرسايش و تضعيف حزب كار شده است، امام همواره موجب اشغالگري و تجاوزات بيشتري را براي اسرائيل به وجود آورده است. در اسرائيل، رهبران سياسي حزب كار به خوبي بازي صلح را آموخته و يقين پيدا كردند كه چيزي را كه با زور و جنگ نمي‌توان به چنگ آورد، با هزينه مادي و سياسي كمتر و از طريق مذاكرات و طرح‌هاي صلح آمريكايي مي‌توان تصاحب كرد.

علاوه بر اين چهار جريان اصلي، سازمان ملل و شوراي امنيت و برخي از مهم‌ترين كشورهاي اروپايي يعني فرانسه، انگليس و اسپانيا همدستاني مناسب براي تقويت اين روند بودند.

اين جريانات هر كدام براي كسب منافع خود پيمان اسلو را تاييد يا امضاء كردند. دو دليل وجود دارد كه اسرائيلي‌ها از قبل به صورت برنامه‌ريزي شده به دنبال بهره‌برداري از فرصت و زمان بودند و مسئله صلح فلسطين براي آنان از درجه چندم اهميت برخوردار بود.

نخست آنكه اسحاق رابين به محض خروج از برنامه و قواعد اصلي بازي ترور شد و اتفاقا باراك نخست‌وزير سابق هم به دلايل مشابهي سقوط كرد. جمله معروف در مورد سقوط باراك اين است كه او به طور جدي وارد مذاكره براي مسايل حساس بيت‌المقدس، آوارگان، شهرك‌ها، كشور فلسطين) در كمپ ديويد دوم شده بود.

دوم، سند گفتگو حسنين هيكل نويسنده معروف مصري با فرانسوا ميتران بود. ميتران به هيكل مي‌گويد:

«من به رابين گفتم كه پياده كردن مواد پيمان اسلو – مادريد 20 سال وقت مي‌خواهد اما فلسطيني‌ها فكر مي‌كنند چند ماه ديگر صاحب كشور مي‌شوند، در جواب رابين گفته بود دقيقا همين طور است اسرائيل به اين زمان نياز مبرم دارم.»

انتفاضه اول به مدت پنج سال امنيت، اقتصاد و سياست خارجي اسرائيل را مختل كرده بود و ارتش اسرائيل و نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي توان مهار آن را نداشتند. انتقاضه به حدي رسيده بود كه توان تغيير نخست‌وزير در اسرائيل را پيدا كرده و اميدي به راه حل سياسي بحران تصور نمي‌شد. اما اشتباه صدام و سازشكاري برخي از مسئولان فتح و شخص عرفات و بي‌مسئوليتي نظام‌هاي عربي بستر مناسبي را براي توقف انتفاضه و گشايش سياسي براي اسرائيل فراهم آورد. خطري كه هم اكنون نيز ممكن است براي انتفاضه دوم تكرار شود. انتفاضه‌‌اي كه آرمان فلسطين را مجددا زنده كرد، مردم و گروه‌ها را متحد و صلح‌طلبي مزدورانه جريان‌ها را برملا ساخت.

رژيم صهيونيستي كه براي پيمان اسلو حزب كار را قرباني كرد آيا براي طرح نقشه راه حزب ليكود را هم قرباني مي‌كند؟ اسحاق رابين از حزب كار با نقاب صلح و سازش و با همدستي آمريكايي‌ها بسياري از كشورهاي جهان را فريب داد. آيا شارون نيز مي‌تواند چنين نقشي را بازي كند؟ واقعيت اين است كه شارون هشيارتر از آن است كه گرفتار گرداب صلح با فلسطيني‌ها بشود و رويه كاري او آنقدر آشكار است كه كسي فريب صلح دوستي او را بخورد.

طرح نقشه راه: اهداف و انگيزه‌ها

اصل طرح بارها در مطبوعات كشور منتشر و تمامي بندهاي آن از سوي كارشناسان تجزيه و تحليل شد در اين جا آن را تكرار نمي‌كنيم بلكه به تحليل كليات، انگيزه‌ها و اهداف آن مي‌پردازيم.

تدوين‌كنندگان اين طرح از نزديكان رئيس‌جمهور سابق آمريكا بيل كلينتون، يعني صهيونيست‌ها و لابي يهودي هستند. در مورد ارزش عملي و جنبه‌هاي اجرايي آن ابهامات زيادي وجود دارد. به طوري كه از عرفات مي‌پرسند كه اين طرح چقدر عملي است؟ وي پاسخ مي‌دهد: اين طرح اجازه مي‌دهد تا از نزديك با اسرائيلي‌ها با گفت‌وگو بنشينيم. واقعيت اين است كه ماهيت اين طرح بيش از آن كه امتيازاتي براي طرفين داشته باشد، مشكل‌ساز است در اين طرح امتيازات زيادي براي اسرائيلي‌ها وجود دارد كه هر يك مي‌تواند در عمل مانع اجراي طرح شود. اين امتيارزات علاوه بر 15 شرطي هستند كه شارون مطرح كرده است. برخي از اين امتيازات عبارتند از:

‌1. سرزمينهاي 1948 متعلق به كشور يهودي است يعني ممكن است عرب‌هاي ساكن زمين‌هاي 1948 اخراج شوند.

‌2- بيت‌المقدس پايتخت دو كشور اسرائيل و فلسطين است. كدام بخش از شرق بيت‌المقدس و با چه محدوده جغرافيايي براي طرف فلسطيني در نظر گرفته شده است؟ اراضي قطعه قطعه باقي مانده فلسطيني و محاصره شده در ساخت و سازهاي يهودي را هم نمي‌توان به آساني تخليه كرد يا گسترش داد. باركا و كلينتون نيز در مذاكرات كمپ ديويد دوم هرگز نتواستند طرف فلسطيني را در اين باره قانع كنند.

‌3- كشور فلسطين با مرزهاي موقت تشكيل مي‌شود؛ يعني عملا حكومت آتي خود‌گردان داراي كشوري سيال بوده و استقلال و حاكميت آن ناقص خواهد بود اين انفجاري ديگر در فلسطين را در پي خواهد داشت.

4- كشور فلسطين تشكيل مي‌شود مشروط به اينكه امنيت اسرائيل تضمين شود.

5- شهرك‌سازي استمرار خواهد داشت. به قول عزمي بشاره طرح نقشه راه، اسرائيل را مجبور به تخريب شهرك‌هاي صهيونيست‌‌نشين اشغالي در زمين‌هاي 1967 نمي‌كند بلكه فقط روند شهرك‌سازي را كند مي‌كند. دفاع با سابقه و عميق شارون از شهرك‌ها چنان قوي بوده و هست كه اميد به تشكيل كشور فلسطين با شرايط مندرج در طرح نقشه راه را بايد غير ممكن دانست. اگر چه ممكن است برخي از جابجايي‌ها در شهرك‌هاي سياسي و نه امنيتي به وجود آيد.

‌6- بازگشت آوارگان فلسطيني تقريبا به طور كامل منتفي است مگر در محدود 9% اراضي فلسطيني كه فعلا در اختيار آنهاست.

با وجود اين گونه امتيازات كه هر كدام به تنهايي مي‌تواند طرح نقشه راه را به باد بدهد، واقعا مذاكرات صلح و آتش‌‌بس براي چيست؟

از ديد كارشناسان، اكنون جريان مبارزه و مقاومت مردم فلسطين به سطحي رسيده است كه فقط سه سناريوي احتمالي در پيش‌رو وجود دارد:

‌1- استمرار بحران و تصعيد و افزايش شدت و وسعت آن تا مرحله دخالت آمريكا كه سرانجام به نفع رژيم صهيونيستي تمام خواهد شد.

‌2- انجام توافق براي وضعيت آتش‌بس موقت آن به طور مسلم‌شكننده و پر نقض خواهد بود.

‌3- درگيري فلسطيني، فلسطيني كه مورد قبول مردم و گروه‌هاي مبارز و مقاومت نيست.

به نظر مي‌رسد با توجه به شرايط موجود، قبول گزينه دوم آينده روشن‌تري را براي گروه‌هاي مقاوم فلسطيني در پيش‌رو دارد و گزينه اجباري - سياسي حساب شده‌تري مي‌باشد.

اما از ديد سازشكاران فلسطيني، آمريكايي‌ها و اسرائيلي‌ها آمدن افرادي مثل ابومازن، سلام فياض و محمد دحلان صرفا با هدف كنترل نيروهاي مبارزه و مقاوم فلسطيني بوده و حذف ياسر عرفات هم در همين راستا است. اين سه جريان به اين ديدگاه اميد بستند. در عمل هم هر چقدر ابومازن و تيم او موفق مي‌شد براي اسرائيلي‌ها يك غنيمت و براي آمريكايي‌ها هم كسب زمان و وقت محسوب مي‌شد. اما تحقق اين اميد بسيار ضعيف است. از يك سو، گروه‌هاي مقاوم فلسطيني و طرفداران آنها قادر بودند ابومازن را حذف كند و از سوي ديگر، حذف يا حتي تضعيف شديد عرفات به معني برداشتن چتر حمايتي سازمان فتح از ابومازن و مرگ سياسي او محسوب مي‌شد.

اگر چنين باشد، هدف يا اهداف اين تلاش‌ها چيست؟ اهداف كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت آنها همان‌هايي هستند كه در طرح مذكور بدانها اشاره شد. اما احتي اگر اين اهداف محقق نشوند، آمريكايي‌ها به حداقل‌هايي دست خواهيم يافت، آنان به دنبال قانع كردن لابي يهودي، اكفار عمومي جامعه خود و دولت‌هاي عربي هستند تا نشان دهند كه مشكل فلسطين و اسرائيل در جريان حل شدن قرار دارد اين تصور بيشتر جنبه استفاده داخلي دارد تا مسئله انتخابات رياست جمهوري آتي آمريكا تحت‌الشعاع آن قرار گيرد.

از سوي ديگر آمريكايي بدنبال استفاده از فرصت و تكميل ارمغان پيروزي بر عراق هستند و در نگاه وسيعتر به دنبال تحقق نظم نوين جهاني مي‌باشند.

ميدان پيچيده فلسطين را با طرح وعده‌هاي تكراري نمي‌توان مهار كرد. آمريكايي‌ها اين نكته را خوب مي‌دانند و تشكيلات اصلي خود مثل وزارت خارجه و پنتاگون را به طور جدي درگير آن نكردند. وزراي خارجه و دفاع آن كشور تاكنون جز انجام چند سفر به فلسطين نتوانستند كاري از پيش برده و در حال حاضر مشغول گرداب‌هاي افغانستان و عراق هستند.

حقيقت اين است كه تا كنون هر چقدر وعده‌هاي از بين بردن تروريسم و ايجاد ثبات و آرامش در افغانستان و استقرار دموكراسي و امنيت در عراق به دست آمريكايي‌ها محقق شده است اما به همان ميزان وعده‌هاي برقراري‌ صلح آمريكايي‌ بين فلسطيني‌ها و اسرائيلي‌ها محقق خواهد شد.

امروز بيش از همه اسرائيلي‌ها و آمريكايي‌ها به اين طرح نياز دارند. مردم فلسطين اعتمادي به ابومازن و تيم او نداشتند. اروپا هم بنا به موقعيت و شرايط موجود، ديدگاه خود را مطرح مي‌كند. در شرم الشيخ و اجلاس اردن كه با اهداف بلند اما نتايج ناچيز برگزار شد، اروپا كاملا حذف گرديد و سازمان ملل هم به گونه‌اي ضعيف شد كه در قضيه فلسطين نتوانست بيش از يك نقش ابزاري را ايفا كند. دولت‌هاي عربي هم يا به طرح نقشه راه و شارون بي‌اعتماد هستند و يا طبق معمول نظاره‌گر و منتظر آينده آن مي‌نشينند. در واقع شرايط براي تحقق پيمان در مقايشه با زمان اسلو بسيار نامناسب است.

اما طرح مذكور چرا از سوي فلسطيني‌ها پذيرفته شد و گروه‌هاي مبارز به آتش‌بس موقت و مشروط تن دادند؟ دلايلي در اين باره وجود دارد كه مهم‌ترين آنها عبارتند از:

‌1- فشار بي‌امان نظامي، رواني و اقتصادي رژيم صهيونيستي بر مردم فلسطين به طوري كه شالوده‌ها و زير بناهاي جامعه فلسطيني در حال گسستن بود و بايد به گونه‌اي از اين فشارهاي حتي به طور موقت كاسته مي‌شد.

‌1- فشار بي‌امان، نظامي، رواني و اقتصادي رژيم صهيونيستي بر مردم فلسطين به طوري كه شالوده‌ها و زير بناهاي جامعه فلسطيني در حال گسستن بود و بايد به گونه‌اي از اين فشارها حتي به طور موقت كاسته مي‌شد.

2- حكومت خود گردان به گونه‌اي مجددا احيا و متولي امور فلسطيني‌‌ها شود.

3- تنها ماندن مردم و گروههاي مقاومت فلسطيني در مبارزه با اسرائيل و نااميدي فزاينده مردم فلسطين از محيط عربي و اسلامي خود، اگر چه مردم فلسطين با خود اتكايي به مبارزه ادامه مي‌دهند.

4- فقدان طرح‌ها و راه‌حل‌هاي عربي.

اما اينكه چرا گروه‌هاي مقاومت مثل حماس و جهاد اسلامي و ...آتش‌بس را پذيرفتند دلايل گوناگوني وجود دارد كه به ترتيب مي‌توان به آنها اشاره كرد:

‌1- عدم تكرار و پيشگيري از تجربه زمان اجراي پيمان اسلو كه به قلع و قمع اين گروه‌ها به وسيله حكومت خودگردادن و سازمان فتح منجر شد.

‌2- جلوگيري از ديگري فلسطيني – فلسطيني و حفظ انسجام ملي فلسطين.

‌3- حفظ قاعده مردمي و كسب طرفداران جديد.

‌4. دوري گزيدن از برچسب تروريسم و فشارهاي بين‌المللي ناشي از مخالفت صلح و آرامش در منطقه.

‌5. كسب زمان مناسب براي بازسازي و ساماندهي مجدد ساختارهاي سازماني آسيب ديده خود.

‌6. تقويت و اثبات حقانيت مبارزه مسلحانه به عنوان تنها راه حل و نيز شفاف‌سازي طرح‌هاي سياسي سازشكارانه و خارج كردن آنها از گردونه تصميم‌گير‌ي‌هاي اساسي براي مردم و كشور اشغال شده فلسطين.

‌7. تضعيف عمليات‌هاي مسلحانه گروه‌هاي مقاومت و بر عليه اهداف رژيم صهيونيستي كه بيشتر به دليل گسترش امكانات و اقدامات كنترلي نيروهاي نظامي و امنيتي رژيم صهيونيستي صورت مي‌پذيرد.

‌8. كاهش شديد امكانات عملياتي در سرزمين‌هاي اشغالي 1948 به ويژه محور حياتي بيت‌المقدس – تل‌آويو كه براي احياي مجدد وقت مي‌خواستند.

9. وجود اختلاف در مورد محدوده جغرافيايي، اهداف و نوع عمليات‌هاي نظامي و استشهادي در صحنه فلسطيني بويژه اراضي 1948 كه موجب فشار سياسي و رواني بر گروه‌ها شده است.

احتمالا از مهم‌نقاط ضعف توافق آتش‌بس موقت گروه‌هاي مقاوم فلسطيني اين است كه مقدمه‌اي براي تنازعات بي‌حد و حصر پديد آيد و موجب شود تا رژيم صهيونيستي از طريق سلطه بر بقاياي حكومت خود گردان فلسطين خواسته‌هاي خود را افزايش دهد، آنها را كاملا خلع سلاح كند و يا اعلام كند نابودي تروريسم و ريشه‌هاي آن مقدمه اعطاي امتياز تاسيس دولت باشد. اين امر مسايل را به شدت پيچيده خواهد كرد.

آينده طرح به كجا مي‌انجامد؟

طرف رسمي فلسطيني، درخواست‌هاي آمريكايي‌ها را اجابت كرد. پست نخست‌وزيري ايجاد و نقش عرفات كم رنگ‌تر شد. ولي روشن است كه نقشه راه حقايق را دگرگون مي‌كند. مبارزه به حق مردم فلسطين را به تروريزم تبديل كند و تروريزم دولتي اسرائيل را مشروع سازد و آن را دفاع از خود مطرح كند. در جهان تبليغات، اين طرح به گونه‌اي مطرح شد كه نقشه راه يك برنامه براي مبارزه با تروريزم است و مانند يك پازل، مشكل فلسطين، رژيم صهيونيستي، سوريه، لبنان و كشورهاي عربي را حل مي‌كند. اما هدف چيز ديگري است و آن ايجاد گشايش سياسي براي اسرائيل است. اما اين طرح مي‌تواند انتفاضه دوم و مبارزه مردم فلسطين را از طريق مذاكرات متوقف كند؟ توجه به چند عامل مهم در پيرامون اين طرح و آينده احتمالي آن مي‌تواند تا حدودي پاسخ به اين سوال را روشن سازد:

‌1- اهداف اصلي طرح

آمريكا و اسرائيل مبارزه مردم فلسطين را خشونت و تروريزم مي‌نامند و به دنبال توقف آن هستند. اين يك هدف كوتاه مدت است، اما هدف نهايي، به رسميت شناختن كامل اسرائيل از سوي اعراب و برقراري روابط عالي ديپلماتيك با اين رژيم است. واضح است كه ترسيم و حصول هدف نهايي به دستيابي به هدف كوتاه مدت بستگي دارد.

‌2- همگامي مبارزه و مذاكره

در مبارزه با اشغال‌گري، معمولا دو عنصر مذاكرات و مبارزه و جود دارند و اين دو ابزار رهايي ملت‌ها بوده و خواهند بود. مسئله اين است كه مذكرات بايد مكمل و سازنده قدرت مانور خارجي براي مبارزه باشد. اما اين موضوع در قضيه فلسطين، ويژگي‌هاي خاص خود را دارد.

اصل اساسي كه نبايد آن را فراموش كرد اين است كه مادامي كه اشغالگري وجود دارد، مقاومت و مبارزه مردم فلسطين ادامه خواهد يافت و امكان از سرگيري آن وجود دارد.

آمريكا تمامي كشورهاي مخالف اسرائيل و حركت‌هاي رهايي‌بخش و به ويژه مقاومت‌هاي اسلامي را با ارائه اين طرح هدف قرار داده است. اما مبارزه مردم فلسطين به لحاظ تاريخي ثبات كرد كه آنان به دليل بهره‌مندي از اراده قوي و توان تحمل قربانيان انساني و خساراتمالي مبارزه خود را تا از بين بردن اشغال ادامه خواهند داد. استمرار انتفاضه تمامي اهداف آمريكا از اين طرح را ناكام مي‌گذارد.

3- انتقاضه، يك برنامه ملي

انتفاضه و مقاومت، برنامه و عامل وحدت ملت فلسطين است و طرح‌هاي گروه‌هاي فلسطيني كوچك‌تر از اين برنامه‌ها است، انتفاضه، عوامل و محرك‌هاي قوي سياسي و اعتقادي و نمادهاي گوناگوني دارد اما هر چه كه باشد براي استمرار نياز به برنامه سياسي داخلي متبلور شده است. در شرايط فعلي، همه گروه‌ها و جريانات سياسي وفادار به مردم، نسبت به وجود يك برنامه سياسي كه انتفاضه را استمرار مي‌‌خشد توافق دارند اما در اقدامات مسلحانه و محدده آن اختلاف‌نظر قابل توجهي وجود دارد آن حد كه با تحريك عناصر حكومت خودگردان اين اختلافات تشديد مي‌شود.

شايد عمده‌ترين اختلاف، عمليات استشهادي در سرزمين‌هاي اشغالي 1948 بر ضد غير نظاميان صهيونيست‌ باشد، اما مخالفت‌ها براي مقاومت و انتفاضه در سرزمين‌هاي 1967 در حداقل قرار دارد.

اكثريت مردم فلسطين، مطابق اطلاعات و آمار منتشره، به طور همزمان خواهان انتفاضه و مقاومت هستند، اما حكومت خودگردان خواهان توقف انتفاضه و به ويژه مقاومت است. مقاومت و انتفاضه يك برنامه ملي است اما مذاكرات مربوط به گروه‌هاي خاص سياسي به ويژه عناصر حكومت خودگردان است كه مورد اعتماد مردم فلسطين نيستند. اين گروه‌هاي خاص و حكومت خودگردان نمي‌توانند از انتفاضه و مقاومت براي پيشبرد اهداف ملت فلسطين بهره‌برداري كنند چون عموما منافع مادي گروهي و شخصي خود را پي‌گيري مي‌كنند.

اما در نهايت و در چنين وضعيت‌هاي ثابت شده است كه مردم فلسطين تفكرات رهبران سياسي فلسطين را تغيير خواهند داد يا آنها را حذف خواهند كرد. ناكارآمدي عرفات نزد مردم فلسطين در جريان توافق اسلو نيز سهم مهمي در جرات يافتن رژيم صهيونيستي در انزواي بيشتر عرفات داشت اما افراط صهيونيست‌ها در اين موضع موجب تجديد هيات عرفات گرديد.

‌4. طرح درگيري فلسطيني – فلسطيني

طرح نقشه راه نمي‌تواند جريان 34 ماهه انتفاضه و مقاومت را متوقف كند مگر اينكه اسرائيل موفق شود حكومت خودگردان را مقابل مردم و گروه‌هاي مسلمان فلسطيني قرار دهد. در اين صورت اسرائيل قبل از اينكه اقدامي جدي انجام دهد معركه را برده است. اسرائيلي‌ها در انديشه تحقق اين هدف هستند. حتي با تصور درگيري فلسطيني – فلسطيني هم اسرائيل به صورت ظاهري نيز به دنبال طرح نقشه راه نخواهد بود.

‌5. انفصال مردم از حكومت

نكته مهم ديگري كه بايد بدان توجه كرد دور كردن مردم فلسطين از صحنه تصميم‌گيري‌هاي اساسي است. هم اكنون بخشي از مردم فلسطين ساكت و نظاره‌گر هستند و اعتمادي به حكومت خودگردان ندارند. گروه‌هاي سياسي به ويژه سردمداران حكومت خود‌گردان، خود را صاحب تاريخ، رهبري مبارزه و مقاومت مردم فلسطين مي‌دانند و خود را مجاز مي‌دانند تا براي در سرنوشت فلسطين تصميم‌گيري كنند. در گذشته گروه‌هاي فلسطيني مي‌نشستند و براي مردم فلسطين تصميم مي‌گرفتند اما امروزه واقعا نياز است كه به آراي مردم فلسطين رجوع كنند تا حقايق آشكار شود و وزن سياسي هر گروه آشكار گردد.

‌6. بي اعتمادي مردم فلسطين به فرايند سازش

مردم فلسطين، هشت سال مذاكره را تجربه كردند و پس از خسارات به نقطه‌اي قبل از اسلو رسيدند. مردم باور ندارند كه با شارون به توافق مي‌رسند؛ اگر چه ممكن است در غزه و از سوي، شارون گشايش‌هايي صورت پذيرد اما در نهايت فريب مردم را در پي خواهد داشت. امروزه شرايط مشكل‌تر و انتظارت مردم فلسطين بيشتر و كشتار و جنايات اسرائيلي شديدتر از گذشته شده است. بنابراين، طبيعي است كه مردم فلسطين براي ادامه مذاكرات حسابي باز نكنند. حتي عناصر اصلي حكومت خودگردان و مذاكره‌كنندگان رسمي آن دست و پا مي‌زنند تا اينكه لااقل بتوانند در فرايند مذاكرات توپ را در زمين اسرائيلي‌ها و آمريكايي‌ها بيندازند.

از ديد كارشناسان فلسطيني، اسرائيلي‌ها براي انجام مذاكرات طولاني مدت (ده سال ديگر) خود را آماده كردند اما مردم فلسطين باور دارند كه مذاكرات به جايي نمي‌رسد بنابراين گفت‌و‌گوها بي فايده خواهد بود. اما تاثيرات كار كردي مذاكرات را نمي‌توان ناديده گرفت.

‌7- بديل‌هاي ديگر شارون براي تجاوز

زمان باقيمانده تا انتخابات رياست جمهوي آمريكا، براي بوش و شارون نقش اساسي دارد. براي بوش حمايت لابي يهودي كه امروزه تقريبا تمامي اركان حكومت و كنگره را اشغال كرده است، حياتي است. شارون هم با طرح نقشه راه مي‌خواهد اين زمان را با حداقل فشار خارجي و داخلي سپري كند، «اما علي‌رغم اين ملاحظات ممكن است صهيونيستها و شخص شارون نتواند فشارها را تحمل كنند و عامل اصلي شكست طرح نقشه راه شوند». احتمال دارد اين اقدام با كشتاري دردناك از فلسطينيان آغاز شود. اين احتمال نيز وجود داشت اينكه آمريكا و رژيم صهيونيستي به ابومازن فشار آودند تا با گروه‌هاي مبارزه فلسطيني درگير شود و مثل عرفات خود را قرباني كند اما او ضعيف‌تر از اين بود. يا اينكه رژيم صهيونيستي به طور گسترده عرصه را به مردم فلسطين تنگ كند و با بازداشت‌ها و نقض مكرر مقرارت آتش‌بس گروه‌هاي فلسطيني را وادار نمايد به سرعت عكس‌العمل نشان داده و طرح نقشه راه را از بين ببرد.

البته رژيم صهيونيستي مي‌تواند سناريوهاي تجاوزكارانه ديگري را نيز طراحي كند. از جمله حمله به حزب‌الله، جنوب لبنان و حتي حمله به سوريه و سربازان آن كشور را به اجرا گذارد و يا ديوار جدا‌كننده را توسعه دهد.‌

8. مخالفت مداوم اسرائيل با هر نوع راه حل

ماهيت و طبيعت رژيم صهيونيستي به گونه‌اي است كه حتي اگر فلسطيني‌ها از بازگشت آوارگان، مسئله قدس شريف، حاكميت بر مرزها و ... بگذرند و فقط به حكومت خودگردان بسنده كنند اين رژيم راضي نخواهد شد و به تجاوزات خود در قبال ملت فلسطين ادامه خواهد داد. متخصصين راهبردي اسرائيل حتي با تشكيل كشور فلسطين در سرزمين اردن هم مخالفت مي‌كنند و آن را كانون مستمر تهديد براي امنيت اسرائيل مي‌پندارند. جايگاه طرح نقشه راه در چارچوب اين تفكر توهمي بيش نيست.

‌9. كاركرد طرح‌هاي صلح در گذشته

تا به امروز، طرح‌هاي صلح و آتش‌بس دو كاركرد اساسي داشتند:

‌اول، تجزيه و تضعيف هر چه بيشتر «قضيه فلسطيني» و كشورهاي عربي،

دوم، حفظ موقعيت، پرستيژ و نفوذ آمريكا در مسائل خاورميانه به عنوان بازيگر اصلي و بي‌بديل است.

امروز كشورها از اين كاركردها آگاهي كافي پيدا كردند.

نتيجه‌گيري: نقش ايران در آينده فلسطين

جمهوري اسلامي ايران، نقشي كليدي در روند مبارزه مردم و گروه‌هاي فلسطيني دارد و در مواقعي اين نقش براي قضيه فلسطين سرنوشت‌ساز بوده است. ضرورت دارد جمهوري اسلامي ايران با درك شرايط آتش‌بس شكننده، حمايت خود را از گروه‌هاي مقاومت و به ويژه ملت فلسطين براي استفاده از فرصت بازسازي و تقويت انسجام ملي مردم فلسطين بيشتر كند تا ضمن تنوع دادن به روش‌هاي مبارزه مردمي، بنيه، مقاومت گروه‌ها مستحكم‌تر شود.

اما چاره اساسي كار در دوري از تناقضات تحليلي و موضع‌گيري‌هاي ناهمگون است و اين موضوع محقق نمي‌شود مگر اينكه نگاهي راهبردي به قضيه فلسطين تقويت شده و به نگاه‌هاي عاطفي و ترحم‌آميز پايان داده شود. در واقع دو مسئله اساسي، كشور ما را در برخورد با قضيه فلسطين با فراز و نشيب روبه‌رو ساخته است:

‌1. فقدان برنامه منسجم عملياتي براي راهبرد مبارزه با رژيم صهيونيستي كه عمده دلايل آن عبارتند از:

‌الف) عدم درك واقعي و باور عميق از تهديد رژيم و صهيونيستي.

‌ب) ابهام در تعيين منافع امنيت ملي در روند مبارزه با اسرائيل.

‌2. فقدان تكيه‌گاه راهبردي براي جمهوري اسلامي ايران در فلسطين، مثل حزب‌الله در لبنان.

به هر ترتيب، اين يقين وجود دارد كه اسرائيل به عهد و پيمان ديرين خود مبني بر دشمني با ملت فلسطين و حاميان آن از جمله جمهوري اسلامي ايران وفا كند.

ش.د820835ف

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات