تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۴  ، 
کد خبر : ۳۰۸۹۲۸
«خوانشي از تاريخچه نهضت اسلامي در شهر تبريز به بهانه سالروز شهادت آيت‌الله قاضي طباطبايي» در گفت‌وشنود با حسين انزابي

همه تلاش خلق مسلماني‌ها اين بود كه نامي از امام در تبريز برده نشود!

مقدمه: حسين انزابي فرزند مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ محمدحسين انزابي و از فعالان نهضت اسلامي در شهر تبريز به شمار مي‌رود. وي به دليل ارتباطات گسترده پدربا جريانات گوناگون ديني و فرهنگي آذربايجان و درنگاهي كلي‌تر تمامي ايران، از فراز و فرودهاي نهضت اسلامي در شهرتبريز، خاطراتي شنيدني دارد كه شمه‌اي ازآن را در گفت وشنود پيش روي بازگفته است. شايان ذكر است كه اين مصاحبه به مناسبت سالگرد شهادت آيت الله سيد‌محمدعلي قاضي طباطبايي به شما تقديم مي‌شود.
پایگاه بصیرت / احمدرضا صدري

(روزنامه جوان ـ 1395/08/12 ـ شماره 4948 ـ صفحه 12)

* به عنوان اولين سؤال، خوب است از اين نكته شروع كنيد كه از چه دوره‌اي و چگونه با شهيد آيت‌الله سيد محمدعلي قاضي طباطبايي آشنا شديد؟

** بسم الله الرحمن الرحيم. سابقه آشنايي خانواده ما و خانواده آيت‌الله شهيد قاضي طباطبايي از دوران نجف و زماني كه پدربزرگ و اجداد پدر بنده در آنجا تحصيل مي‌كردند، شروع شد. عموي بنده، آيت‌الله شيخ عبدالحسين غروي از فقها و علماي بنام عصر و تحصيلكرده نجف بود. پدربزرگم مقيم نجف بودند و شهيد آيت‌الله قاضي هم در آنجا تحصيل كردند و توسط پدربزرگم اجازه روايي گرفتند. بنابراين آشنايي خانواده ما و ايشان سابقه طولاني دارد.

پدر بنده هم وقتي در زمان حيات مرحوم آيت‌الله سيد‌ابوالحسن انگجي به تبريز آمدند كه در اينجا اقامت كنند، طبيعتاً با ياران نجفي انس بيشتري داشتند. ارادت پدرم به خاندان قاضي طباطبايي بسيار جدي بود. هنگامي كه شهيد آيت‌الله قاضي به تبريز برگشتند، پدر بنده در اينجا منبر مي‌رفتند و جلساتي داشتند و ارتباطات از اينجا برقرار شد. اين ارتباط از سال 1331 و حركت شهيد نواب صفوي آغاز شد و تا لحظه شهادت ايشان ادامه داشت. خانواده ما همواره از ارادتمندان خاندان قاضي طباطبايي بوده‌اند.

* اشاره‌اي هم به فعاليت‌هاي سياسي مرحوم والد داشته باشيد. ايشان در اين باره چه سابقه‌اي داشتند؟

** پدر بنده از سال 1320، تبليغ، ارشاد، منبر و بحث را آغاز كردند و در نهضت ملي ايران و حركت انقلابي شهيد نواب صفوي، در صحنه مبارزات بودند و در دهه 30 به شكل مستقيم و غيرمستقيم، درگير مبارزه با رژيم ستمشاهي بودند. در سال 1341 با شروع نهضت امام، پدر بنده همواره در صحنه مبارزه حضور داشتند و مبارزات ايشان تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت. پس از انقلاب، سه دوره نماينده تبريز در مجلس شوراي اسلامي، هشت سال در محضر مقام معظم رهبري، چهار سال عضو شوراي ائمه جمعه ايران بودند و چهار سال هم در شوراي فتاوي و مسائل شرعي مقام معظم رهبري همكاري كردند و در شورايي كه در بيت ايشان مستقر بود، به سؤالات شرعي و مسائل علمي پاسخ مي‌دادند.

* به ارتباط با فدائيان اسلام و شهيد نواب صفوي اشاره كرديد. آيا شهيد آيت‌الله قاضي هم با آنها ارتباط داشتند؟

** شهيد آيت‌الله قاضي آن زمان در نجف بودند و ارتباطشان نزديك نبود، ولي از نظر فكري كاملاً به اين جريان وصل بودند، اما پدرم در تبريز بودند و به عنوان هوادار جمعيت فدائيان اسلام فعاليت مي‌كردند. شاه كه درمرداد1332 فرار كرد، پدر بنده به عنوان هوادار و ياور شهيد نواب صفوي در بازار و مجالس مختلف به ايراد سخنراني و تشكيل جلسات بحث پرداختند، لذا هنگامي كه شاه برگشت، نام پدرم در ليست كساني بود كه قرار بود اعدامشان كنند! اما لطف و كرم الهي موجب شد به شكل معجزه‌واري نجات پيدا كنند.

* با توجه به اينكه در آن دوره اكثر علماي آذربايجان حامي آيت‌الله شريعتمداري بودند، چگونه است كه شهيد آيت‌الله قاضي و پدر شما در ابتدا از آيت‌الله حكيم و سپس از حضرت امام پيروي مي‌كردند؟

** واقعيت اين است كه بعد از دهه 30، آذربايجاني‌ها كمتر به نجف رفتند و بيشتر در قم و در محضر اساتيد آذربايجاني تحصيل كردند و اين سبب شد كه اغلب، مريدان و مبلغان آيت‌الله شريعتمداري شدند كه گاهي در اين قضيه افراط هم مي‌كردند و مي‌خواستند آذربايجان منحصراً در اختيار ايشان باشد، ولي خاندان ما و خاندان شهيد آيت‌الله قاضي با نجف آشنا بوديم و اجدادمان در آنجا تحصيل كرده بودند. اولين كسي كه در تبريز از آيت‌الله‌العظمي حكيم صحبت كرد پدربزرگم، آيت‌الله آشيخ مرتضي انزابي چهرگاني بود. ايشان در تبريز بودند كه آيت‌الله قاضي از نجف آمدند. ايشان دست‌پرورده حوزه علمي آيت‌الله‌العظمي حكيم بودند و از ايشان اجازه اجتهاد و روايي داشتند. در نتيجه آيت‌الله حكيم از دهه 30 در تبريز مطرح شدند و پس از فوت آيت‌الله‌العظمي بروجردي، به عنوان تنها مرجع شناخته شدند. جبهه مقابل طرف آيت‌الله شريعتمداري بودند و به اين ترتيب در تبريز دو جبهه تشكيل شد كه به هنگام رهبري نهضت توسط حضرت امام، نقش برجسته‌اي پيدا كرد. كساني كه متوجه امام بودند، تعصبات همشهري‌گري و اين حرف‌ها را نداشتند، بلكه در دهه 40، ايجاد اين نهضت برايشان ارزشمند بود، لذا با ايشان پيوند خوردند كه تا سال 1357 ادامه پيدا كرد و به پيروزي انقلاب انجاميد. لذا مريدان خاص امام و در واقع نسل اول مريدان ايشان، فقط خانواده‌هاي قاضي طباطبايي، انزابي و غروي بودند.

* در ارديبهشت سال 1343 شهيد آيت‌الله قاضي كه در زندان ساواك بودند، بي‌آنكه ساواك ايشان را ترخيص كند، تصميم مي‌گيرند به تبريز برگردند و استقبال بسيار باشكوهي از ايشان به عمل مي‌آيد. آيا از آن رويداد خاطره‌اي داريد؟

** بله، پدرم و آيت‌الله قاضي در زندان قصر و زندان قزل‌قلعه با هم بودند. عده‌اي از آيات عظام در قم، نجف و مشهد تلاش كردند تا ايشان را به همراه تني چند از علماي تبريز از زندان آزاد كنند. زير فشار آنها رژيم ناچار مي‌شود اين كار را بكند، اما به پدرم، شهيد آيت‌الله قاضي و آقاي ناصرزاده حكم مي‌كنند كه اجازه ندارند تا يك سال از تهران خارج شوند! آيت‌الله قاضي اين حكم را مي‌شكنند و به تبريز برمي‌گردند. من در آن موقع، 17-16 سال بيشتر نداشتم و كلاس چهارم دبيرستان بودم. از ايستگاه راه‌آهن تا مقصوديه - كه منزل ايشان بود- جمعيت موج مي‌زد. تصوير آن استقبال باشكوه هرگز از خاطرم نمي‌رود. ساواك به وحشت افتاد كه اگر ايشان در تبريز بمانند، حكومت آذربايجان از دست رژيم بيرون مي‌رود، لذا ايشان را دستگير كرد و ابتدا چون بيمار بودند، به بيمارستان برد و سپس به نجف تبعيد كرد!

* نقش شهيد آيت‌الله قاضي در سازماندهي حركت‌هاي مردمي در آذربايجان انكارنشدني است. جنابعالي به عنوان يكي از نزديك‌ترين افراد به ايشان، از آن ايام چه خاطراتي داريد؟

** بعد از زندان‌ها و تبعيدهاي فراوان، آيت‌الله قاضي به تبريز برگشتند و پايگاه انقلاب در بيت ايشان تقويت شد.از سال 1343 به بعد مساجد مقبره، شعبان، آيت‌الله شهيدي و هيئت انزابي ـ كه بعد از ظهرهاي جمعه تشكيل مي‌شد ـ در صحنه مبارزات نقش برجسته‌اي را به عهده گرفتند و در واقع خط مقدم نهضت امام در اين هيئت جمع مي‌شدند و به‌رغم اختناق سنگين به فعاليت خود ادامه مي‌دادند.

* چهره‌هاي شاخص اين هيئت چه كساني بودند؟

** آقايان سيد محمد الهي، عبد يزداني، اصلاني، حنيف‌نژادها، گلابي، پورجوادي‌ها، متقي‌زاده، رضايي‌ها و.... اعضاي اين هيئت اگر در طول هفته هم نتوانسته بودند همديگر را ببينند، هيئت بعد از ظهر جمعه را حتماً مي‌آمدند و اطلاعاتشان را رد و بدل مي‌كردند. اين هيئت، سه مسجدي كه نام بردم و بيت آيت‌الله قاضي تا زمان پيروزي انقلاب، پاسدار و مبلّغ انديشه‌هاي امام بودند. همه مردم تبريز هم مي‌دانستند پايگاه‌هاي انقلاب كجا هستند.

* از رابطه خودتان با شهيد قاضي بفرماييد. اين رابطه چطور توسعه و تداوم پيدا كرد؟

ايشان فوق‌العاده بزرگوار بودند و چه در دوره دانش‌آموزي و چه در دوره دانشجويي، عنايت خاصي به من داشتند. ادب و اخلاق ايشان بي‌نظير بود و برايشان فرقي نمي‌كرد طرف مقابل كودك باشد يا بزرگسال. ايشان به همه احترام مي‌گذاشتند و با همه سلام و احوالپرسي صميمانه مي‌كردند. لطف ايشان شامل همه، از جمله حقير مي‌شد. چهره متبسم و مهربان ايشان همواره در ياد و خاطرم هست. وقتي به خانه ما مي‌آمدند، من و برادرهايم به استقبال ايشان مي‌رفتيم و ايشان با تك‌تك ما احوالپرسي و تفقد مي‌فرمودند. ذره‌اي تكلف نداشتند و فوق‌العاده متواضع بودند. حقيقتاً اسوه ادب بودند.

* 29 بهمن سال 1356 يكي از فرازهاي مهم انقلاب اسلامي است. شنيدن روايت شما از اين روز، دراين بخش از گفت وگو براي ما مغتنم است.

** تصميم براي اين راهپيمايي، از همان جلسات محرمانه كه شهيد آيت‌الله قاضي و آقايان يزداني، انزابي و الهي داشتند گرفته شد. البته در آن مقطع آقاي يزداني را به مشهد تبعيد كرده و آقاي الهي هم در زندان بودند، لذا آقاي قاضي، پدر بنده و آيت‌الله غروي اين تصميم را گرفتند. برنامه‌ريزي‌ها به‌قدري دقيق بودند كه با حداقل آسيب به مردم، اين رويداد به يكي از بزرگ‌ترين فرازهاي انقلاب اسلامي تبديل شد. اين رويداد هيمنه حكومت را شكست و سبب پيروزي انقلاب شد. شهيد آيت‌الله قاضي در صف مقدم راهپيمايي بودند، زيرا مردم ايشان را پيام‌آور امام مي‌دانستند. آن روز تبريز بايد فتح مي‌شد و اين جز به دست ايشان شدني نبود.

* منظورتان از فتح چيست؟

** محلات و مساجد بعضاً در دست و قبضه روحانيوني بودند كه اجازه راهپيمايي و حضور مردم در خيابان‌ها را نمي‌دادند. مردم آيت‌الله قاضي را مي‌شناختند و به ايشان اعتماد داشتند، به همين دليل فتح خيابان‌هاي مهم، از جمله خيابان عباسي كه نه در آن مسجدي فعاليت مي‌كرد، نه راهپيمايي در آن صورت مي‌گرفت، بسيار مهم بود كه به دست ايشان انجام گرفت.

* پس از پيروزي انقلاب شهيد آيت‌الله قاضي براي ايجاد وحدت تلاش بسيار كردند. اين تلاش ايشان چه ابعاد و نتايجي داشت؟

** همين‌طور است. ايشان در اين راه تلاش فراواني كردند و صدمات زيادي هم خوردند. مخالفت‌هاي جدي در برابر خط امام در آذربايجان، كاملاً علني بود و آتش زير خاكستر نبود، لذا ايشان هم نفرين و ناسزا شنيد و هم در اين راه كتك خورد! واقعه خلق مسلمان كه در همان ماه‌هاي اوليه پس از پيروزي انقلاب اتفاق افتاد، براي مردم آذربايجان هزينه سنگيني را در پي داشت. پس از پيروزي انقلاب كميته‌هاي زيادي در شهر تبريز فعال شدند، ولي فقط چند كميته خاص در دست آقاي قاضي و آقاي انزابي بودند و بقيه كميته‌ها را مخالفان خط امام در دست داشتند و سعي مي‌كردند آقاي قاضي را بكوبند تا در تبريز نامي از امام برده نشود! كافي بود روي شيشه ماشيني عكس امام باشد تا آن ماشين را خرد كنند! كسي در تبريز جرئت نداشت عكس امام را در مغازه‌اش نصب كند. شبانه مي‌ريختند و مغازه را به آتش مي‌كشيدند. شهيد آيت‌الله قاضي و يارانشان در چنين وضعيتي شهر را اداره كردند و انقلاب را با عقلانيت و خرد بي‌نظيري به پيش بردند. ايشان به منزل تك‌تك علما و بزرگان مي‌رفت و برايشان وضعيت را تشريح مي‌كرد و مي‌گفت: امروز بايد وحدت را حفظ كرد. شايد اگر تدبير ايشان نبود، وضعيت خيلي دشوارتر مي‌شد، اما متأسفانه دشمني‌ها، تهمت‌ها و ناسزاها عليه ايشان بالا گرفت تا سرانجام در غروب روز عيد قربان گروه فرقان دست به اين جنايت زد. بدبختانه فضا و جو هم آماده شده بود و همه هياهوي اين ترور را داشتند. چيزي شبيه به شهادت آيت‌الله دكتر بهشتي كه از قبل زمينه را براي ترور ايشان آماده كرده بودند. در تبريز هم وضع را به شكلي در آورده بودند كه فضا براي ترور آيت‌الله قاضي آماده شده بود.

* چه كساني اين كار را مي‌كردند و آيا به اهداف خود رسيدند؟

** اين فضاسازي‌ها توسط گروهك خلق مسلمان انجام مي‌شد، اما از آنجا كه پيام خون شهيد بيداري و آگاهي است، با شهادت آيت‌الله قاضي هم مردم از خواب غفلت بيدار شدند و به حقيقت پي بردند، هرچند كه ما گوهر وجود ايشان را از دست داديم.

http://www.Javann.ir/820365

ش.د9504871

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات