(روزنامه آفتاب يزد – 1396/10/26 – شماره 5091 – صفحه 1)
* فکر میکنم در مقطع هشتساله دولت جنگ دو محور مهم است؛ یکی همان بحث و چالشی که بین شورای نگهبان و کمی کلانتر که نگاه کنیم تفکر حاکم بر جناح راست سنتی وجود دارد و دیدگاهی که بر دولت و مجلس حاکم است و میخواهد مسائل را اجراییتر حل کند که این چالش بارها به حضرت امام هم کشیده میشود و بعد هم به تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام منجر میشود. در این موارد و بحثهایی که وجود داشت، چه در شورای اقتصاد یا جاهای دیگر، شما یکی از حاضرین بودید که از طرف دولت موضوعات را پیگیری میکردید. راجع به این مباحث و نگاه فقهی آقای هاشمی و واقعگرایی که از منظر دینی داشتند، نکتهای بهنظرتان میرسد؟
** در این مورد باید بگویم که دیدگاه آقای هاشمی معمولا به دیدگاههای دولت و وزرای همفکر دولت جنگ نزدیکتر بود. البته این دولت یک دولت یکدستی نبود. در آن هر دو جناح موجود آن دوره که به جناح راست و چپ معروف بود، حضور داشت. آقای هاشمی بدون اینکه عضو هیچکدام از این جناحها باشند، ولی گرایشهایشان به آن طیفی که موسوم به طیف چپ بود، نزدیکتر بود.
* ارزیابی شما از تحولات و ویژگیهای شخصیتی آقای هاشمی و نوع نگاهی که ایشان داشتند و تعاملاتی که داشتید، چگونه بود؟ چه ویژگیهای شخصیتی داشتند و آیا تحولات جدی درشخصیت و تفکرات و اصول ایشان مشاهده کردید یا خیر؟
** اوایل انقلاب خیلیها بودند که سعی میکردند خودشان را خیلی انقلابیتر از آنچه هستند، نشان دهند و جانماز آب بکشند اما آقای هاشمی جزو این دسته نبود بلکه همانی بود که مینمود. نمیخواست خودش را هیچ جوری عوض کند. برایتان خاطرهای میگویم؛ با آقایان هاشمی، شهید بهشتی و شهید رجایی جلسات هفتگی منظم داشتیم. وقتی نوبت شهید رجایی میشد غذا از پادگان حفاظت میآوردند که بعضا ساچمه پلو یا قیمه پلو بود. خود شهید رجایی هم کاملا همان بود؛ یعنی او هم جزو کسانی نبود که ریا کند.
شهید بهشتی به احترام شهید رجایی سادهتر از آنکه خودش هم بود، نشان میداد نه اینکه بخواهد ریا کند ولی یک غذای معمولی و نسبتا قابلقبول میداد. ولی نوبت به آقای هاشمی که میرسید جوجه کباب، کباب برگ و کباب کوبیده میداد. البته الان همهجا این غذاها سرو میشود ولی دو، سه سال اول انقلاب اینطوری نبود. مثلا جوجه کباب غذای اعیانی محسوب میشد. یادم میآید حتی از طرف شهید رجایی مورد انتقاد قرار میگرفت. اما میگفت که من همینطوری هستم و غذای خوب میدهم. میخواهید بخورید، نمیخواهید هم نخورید. خیلی محکم یعنی هیچ هم نمیخواست بگوید که من خیلی انقلابیام و هر شب گرسنه میخوابم. نکته دیگری که شاید بتوانم به آن اشاره کنم، سنت خاطرهنویسی ایشان بود. کمتر مسئولی را در جمهوری اسلامی دیدم که مثل ایشان هرشب خاطره بنویسد.
مثلا رئیسجمهور آمریکا تا آنجا که میدانم خاطرهنویس دارد ولی در دوره ریاستجمهوریاش، درحالیکه ایشان هر شب خاطره نوشته است. من البته گاهی غبطه میخورم و میگویم کاش من هم این کار را میکردم بعد خودم را اینطوری دلداری میدهم که اگر من مینوشتم تا حالا ۱۰بار برده بودند و بهدست خودم نمیرسید ولی آقای هاشمی اطمینان داشته که این خاطرات برایش میماند.
به کاری که معتقد بود خوب است تلاش میکرد به هر شکل ممکن انجام دهد. برایتان مثال میزنم. در دولت شهید رجایی بحث ادامه متروی تهران مطرح بود. شهید کلانتری، شهید عباسپور، شهید قندی و من و آقای گنابادی و همه ما با ادامه مترو در تهران مخالفت میکردیم. میگفتیم مملکتی که الان برای کارهای خیلی بزرگ پول ندارد و در تمام کشور نیاز به کارهای خیلی مهمی هست، نباید پول را در تهران صرف ساخت مترو کند ولی آقای هاشمی همیشه جزو طرفداران ادامه مترو بود.
* خیلیها معتقدند که آقای هاشمی در ۱۰سال آخر عمرشان تغییر کردند. خیلیها هم معتقدند که از قبل انقلاب به بعد انقلاب تغییر کردند.
** نه، من خیلی جزو آن جماعت نیستم. البته معتقدم از ۸۴ به این سو برخوردهای آقای هاشمی کمی تندتر شده بود، ولی تغییر ماهوی ندیدم. ایشان از نظر خصوصیات سیاسی کماکان معتدل و میانهرو بود. مثلا همانطور که از دولت اصلاحات حمایت میکرد، از آقای روحانی هم حمایت میکرد. آقای روحانی در اعتدال وتوسعه بود و گرایشهای سودگرایانه بیشتری داشت ولی رئیس دولت اصلاحات جزو چپها بود و گرایش اصلاحطلبانهاش بیشتر بود. اینطور نبود که آقای هاشمی یک موقع چپ و یک موقع راست باشد. خیلی در اعتدال و میانهروی، ثابتقدم بود. هرچند گاهی ممکن است عصبانی و تند شود.
* وقتی در قدرت بود برای مردم چقدر اهمیت قائل بود؟
** والله ببینید! من معتقدم که حتی در دوره ریاستجمهوریاش بهرغم اینکه مثل ما اصلاحطلبان شعارهای سیاسی مثل دمکراسیخواهی و جامعه مدنی خیلی نمیداد و ظاهرا اعتقادش این بود که برای رسیدن به دمکراسی و آزادی باید از پیشرفت اقتصادی شروع کنیم. مثلا یک روشی مثل روش ترکیه و کرهجنوبی شاید مدنظرش بود که اول اقتصادشان تکان خورد و بعد سراغ آزادی و دمکراسی رفتند. شاید این دیدگاه را داشت ولی در دوران ریاستجمهوریاش شعاری نمیداد، یادم میآید که بسیاری از روزنامهها و نشریات دیگراندیش در دوره ایشان منتشر میشد. وزیر کشورش آقای نوری بود که بهراحتی به همه آدمهایی که درخواست میکردند و صلاحیتهای قانونیاش را داشتند، مجوز حزب میداد و خطی و جناحی هم برخورد نمیکرد. تشکیل احزاب و شکلگیری مطبوعات آزاد در دوره آقای هاشمی اصلا قابل انتقاد نیست. به هرحال نشانه توجه به مردم همین موارد است.
* نکته منفی در مورد آقای هاشمی از دیدگاه شما چیست؟
** نکته منفیای که در مورد آقای هاشمی گفته میشود و نقطه ابهام است، آغاز قتلهای زنجیرهای در دوره آقای هاشمی است. تا آنجا که میدانم آقای هاشمی کوچکترین نقش و دخالتی در این کار نداشتند.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=96030
ش.د9604595