تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۷  ، 
کد خبر : ۳۰۹۲۰۱
داريوش شايگان، ژاله آموزگار و جواد طباطبايي در نكوداشت بزرگ نادرزاد

به درد ايران مبتلا بود

پایگاه بصیرت / محسن آزموده

(روزنامه اعتماد ـ 1396/07/01 ـ شماره 3912 ـ صفحه 7)

بزرگ نادرزاد، مترجم آثار فلسفي و علم سياست روز پنجشنبه ١٦ شهريور سال جاري پس از يك دوره بيماري در بيمارستان گاندي تهران درگذشت. نادرزاد با وجود تسلط شگفتش به زبان فرانسه آثار كم اما مهمي را به فارسي ترجمه كرد؛ نوشته‌هايي چون حكمت يونانيان نوشته شارل ورنر، آيين ميترا نوشته مارتين ورمازرن، تامل در مباني دموكراسي نوشته آلن دوبنوا، رساله در باب انسان نوشته ارنست كاسيرر، قدرت سياسي نوشته لاپير و مهم‌تر از همه دفترهايي از جلد دوم دموكراسي در امريكا نوشته كلاسيك الكسي دو توكويل انديشمند سياسي و مورخ و حقوقدان فرانسوي قرن نوزدهم. نادرزاد متولد ١٣١٤ محله سرپل اميربهادر تهران بود، تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه فرانسوي ها (رازي) آغاز كرد و تحصيلات عاليه خود را در فرانسه و سوييس ادامه داد. با وجود عشق به زبان‌شناسي ابتدا به خواست پدرش براي پزشكي به فرانسه رفت، اما خيلي زود آن را رها كرد و عازم سوييس شد و در ژنو مطالعات شرقي خواند. بعد از ليسانس به ايران بازگشت و به استخدام سازمان جلب سياحان درآمد. بين سال‌هاي ١٣٤٨ تا ١٣٥٥ در سمت رايزن فرهنگي ايران در فرانسه بود و در رشته فلسفه درس مي‌خواند و از دانشگاه پاريس دكتراي فلسفه گرفت. عصر چهارشنبه ٢٩ شهريور به مناسبت درگذشت او مجلس يادبودي به همت مجله بخارا در كانون زبان فارسي برگزار شد كه در آن دوستان و آشنايان سابق او از جمله داريوش شايگان، ژاله آموزگار و جواد طباطبايي سخنراني كردند. در ادامه گزارش اين نشست از نظر مي‌گذرد:

سلوك نجبا

علي دهباشي/ سردبير و مدير بخارا

در ابتداي جلسه علي دهباشي، سردبير و مدير مجله بخارا به برگزاري اين جلسه به درخواست خانواده و برادر زنده‌ياد بزرگ نادرزاد اشاره كرد و در ادامه اشاره‌اي به مقاله «سلوك نجبا» از او كرد و قطعاتي از نثر او را كه نشانه دقت و وسواس و عشق وافرش به زبان فارسي بود، به اين ترتيب قرائت كرد: «من شوق زيادي به اشتغال و تفكر در اخلاقيات ندارم، چون از وقتي كه نيچه به تامل در رگ و ريشه آن پرداخته، ديگر به نظرم قضيه به حد كافي روشن شده است، از طرف ديگر فكر مي‌كنم به تعداد غور و افهام بشر نظامات اخلاقي وجود دارد كه البته اين خود رقمي مي‌شود. اما من بر خلاف بي‌اعتقادي به نظام‌هاي اخلاقي، به اصول اخلاقي سخت پايبندم كه مي‌توان آن را قواعد زندگي هم ناميد. به هر تقدير اصول اخلاقي مورد اعتقاد من به قرار ذيل است و اميدوارم در رعايت و اجراي آن زياده از حد دچار خبط و خطا نشوم. » دهباشي به نقل از نادرزاد يكي از اين اصول اخلاقي را چنين خواند: «زماني مي‌توان بر ديگران تسلط پيدا كرد كه انسان بر خود تسلط يافته باشد. اجبار كردن خود به انجام امري با وجود ميل باطني خود شرط اول است براي رسيدن به حق اجبار كردن ديگران و همينطور آدم بايد بعد از اينكه خود را تحمل كرد، معاصران خود را نيز تحمل كند. انسان نجيب كسي است كه از خود توقع داشته باشد و انسان بازاري كسي است كه فقط از ديگران توقع داشته باشد (كنفوسيوس) اقتدار آدميزاد بايد بر مفهوم تفوق و برتري تكيه داشته باشد نه اينكه برتري از اقتدار ناشي شود. كساني كه در تمشيت امور مملكت را در دست دارند، حق داشتن مال و منال را دارند. اما كساني كه ثروت و تمكن دارند الزاما نبايد حقي در كشورداري براي خود تصور كنند. انسان برتر يعني انسان نجيب وراي نظامات استبدادي قرار دارد. يعني انسان نجيب از راه‌هايي كه مخصوص خود اوست بر سلطه‌جويان مستبد تسلط دارد. نيچه مي‌گويد اشرافيت جديدي به وجود آمده كه بالضروره مخالف هر نوع عوام كالانعام و هر گونه خودكامي ست. آدم هر چه در راه‌هاي مرتفع گام بزند بيشتر تنها مي‌شود و بايد روي خودش حساب كند. كساني كه در ارتفاعات قرار مي‌گيرند، مسووليت آدم‌هاي پايين را به عهده دارند. آنان بايد انتظارات اينان را برآورده كنند. آنان تا جايي كه از اين امتيازات بهره‌مند مي‌شوند كه اينان بتوانند حل مشكلات و مسائل خود را به آنان احاله دهند.»

به درد ايران مبتلا بود

داريوش شايگان/ فيلسوف و نويسنده

در ادامه داريوش شايگان، فيلسوف ايراني و دوست قديمي بزرگ نادرزاد با تاثر متني را در فراغ دوستش خواند. در اين متن آمده است: «صحبت درباره دوستي كه با غياب ناگهاني‌اش گويي پاره‌اي از وجودت را كنده باشد بسيار دشوار است. دوستي كه شصت و اندي سال همراهش بوده‌اي و شاهد تمام مراحل جواني، تحصيلات، تكامل و ترقي‌اش بوده‌اي. جبران اين فقدان نه آسان است و نه حتي ممكن است. جهانگير (بزرگ نادرزاد نزد خانواده و دوستان چنين خوانده مي‌شد) علاوه بر ترجمه‌هاي بي‌نظيرش از فرانسه به فارسي، تسلط بي‌همتايي بر اين دو زبان داشت. چنان با عمق كلمات عجين بود كه هرگاه در معناي كلمه‌اي در مي‌ماندي به كمكت مي‌شتافت و رمز آن را مي‌گشود. از سر مزاح به او مي‌گفتم دوست عزيز تو يك لغت نامه متحركي. از نوجواني عاشق ادبيات و زبان بود. به ايران باستان عشق خاصي مي‌ورزيد و مي‌توانست به سهولت ايران‌شناس حاذقي شود. ولي تحصيلاتش در ژنو در حوزه ادبيات و فلسفه او را به مسير ديگري سوق داد. اما اعتقاد به ايران بالاخص ايران باستان خدشه‌اي در ذهنش نديد و همچنان باقي ماند. نادرزاد به درد ايران مبتلا بود. دغدغه دايمي فكري‌اش سرنوشت سرزمينش بود و تصور اينكه ايران ديگر برخوردار از آن منزلت والايي نيست كه طي قرون و اعصار از آن بهره‌مند بوده، به سختي رنجش مي‌داد و همواره در اين فكر بود كه شكوفايي ايران و عظمت فرهنگ كهنسالش را از نو احيا كرد. آنچه مرا به حيرت وا مي‌داشت، برخي فضايل اخلاقي او بود. از هرگونه خودنمايي بيزار بود. گويي نفس عماره‌اش را در انقياد تواضع ذاتي‌اش كاملا مهار كرده بود. هرگز از خودش يا كارهاي ارزشمندش سخن نمي‌گفت. خويشتنداري و فروتني شيوه طبيعي منش او بود. نه اهل طامات و گزافه‌گويي بود و نه اهل لاف زدن و سخنان بي‌پايه و اساس.

نه نوميد شد نه پشيمان

نادرزاد الگوي نادري بود از حجب حضور و غمض عين. كمتر پيش مي‌آمد درباره كسي بد گويد يا ديگران را به باد انتقاد گيرد، مگر با توسل به طنزي بسيار ظريف كه هيچگاه برخورنده نبود. از ابتذال بيزار بود و معيارهاي اخلاقي‌اش درباره انسان چنان متعالي بود كه گاه با واقعيت روزگار تطابق نداشت. اگر هم به او گوشزد مي‌كردي كه اين آرمان‌هاي ممتاز در چنين دنياي مبتذلي تحقق نمي‌توانند يافت سكوت مي‌كرد و نمي‌توانست از اين بينش فطري كه جزو لاينفك وجودش شده بود قدمي تنزل كند و خود را با اوضاع متعارف روزگار وفق دهد. به هر مقام و عنواني بي‌اعتنا بود. في المثل مدارج عالي تحصيلي و مدرك دكترا مايه فخرش نبود. با آنكه دكترايش را در دانشگاه پاريس به پايان رسانده بود، هرگز به آن اشاره نمي‌كرد. انگار اصلا چنين مدركي را دريافت نكرده باشد. به نحوي در شان خود نمي‌ديد كه مقام و عنوان را به رخ ديگران كشد. ديدگاه آرماني‌اش چنان مافوق تصور بود كه هر گاه يادش مي‌افتم، با آنكه مي‌دانم علاقه چنداني به عرفان نداشت، ناگزير اين شعر مولانا به ذهنم خطور مي‌كند: دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر/ كز ديو و دد ملولم انسانم آرزوست/ گفتند يافت مي‌نشود جسته‌ايم ما/ گفت آنكه يافت مي‌نشود آنم آرزوست. نمي‌دانم دوست نازنينم در عرصه اعتقاداتش به آنچه يافت...» در اين جا صداي شايگان لرزيد و اختيار خود را از دست داد و اندكي گريست و در پايان متن خود خواند: «همين قدر مي‌دانم كه در جست‌وجوي پيگير و طاقت فرساي اين آرمان‌ها هرگز نه نوميد شد و نه پشيمان.» وي در ادامه متني را كه سعيده پاك روان همسر سابق نادرزاد و مادر دو فرزندش فرستاده را خواند: «اغلب مردم فكر مي‌كردند جهانگير آدمي ست غيرعادي و نامجهز براي گذراندن زندگي روزمره و غافل از حقايق و واقعيات. گويي او ساكن سياره ديگري است. اگر در حقيقت در سياره ديگر هم مي‌زيست، مردمان آن سياره و بالاخص كساني كه به او نزديك بودند، براي او حايز اهميت بسيار بودند. از موفقيت آنها خشنود مي‌شد و از رنج‌شان غصه مي‌خورد. درست است كه از اداره روزمره زندگي عاجز بود و به مسائل مبتذل يوميه كه براي ما و خيلي‌هاي ديگري مهم است توجه نداشت و از انگيزه‌اي كه ديگران را به حركت در مي‌آورد، عاري بود. ولي نه خودخواهي را مي‌شناخت، نه حسرت و حسادت را، نه تملق، نه جاه طلبي و نه مال اندوزي را. مفهوم پول يعني پول در آوردن و اندوختن و خرج كردن و به رخ ديگران كشيدن با ذات واقعي‌اش كاملا بيگانه بود. قطع نظر از دوستي و عشقي كه نثار نزديكانش مي‌كرد، فقط كسب دانش به زندگي‌اش معنا مي‌بخشيد. از زبان‌شناسي گرفته تا اديان كهن، از فلسفه تا موسيقي، از تاريخ تا رسالات سياسي، دايما عطش شنيدن و آموختن بيشتر داشت. از جهتي مانند كودكي ٥ ساله معصوم و بي‌آلايش بود. اما از منظر فرزانگي و مهرباني و قدرت درك به كهنسالي جهان بود.»

بزرگي در ذاتش بود

ژاله آموزگار/ استاد زبان و ادبيات باستاني دانشگاه تهران

ژاله آموزگار ديگر سخنران اين نشست متن كوتاهي را درباره بزرگ نادرزاد به اين ترتيب خواند: «بزرگ نادرزاد دوست نزديك و صميمي احمد تفضلي بود و من از اين طريق با او آشنا شدم و ممنون اين دوست درگذشته‌ام هستم كه مرا به جرگه دوستي شخصيتي آرام و دوست‌داشتني، بي‌تكلف و بي‌ادعا و روشنفكري فروتن وارد كرد. من با او زياد نزديك نبودم. هر از گاهي مي‌ديدمش. مصاحبت شيريني داشت و چنان رفتار بي‌تكلفانه كه انسان احساس مي‌كرد ساليان سال است او را مي‌شناسد. لحن خاص او را خطاب به خودم نمي‌توانم فراموش كنم. در محافل دوستان مشترك مي‌ديدمش و يك خاطره فراموش نشدني هم در هر ديدار ما تكرار مي‌شد و حاكي از طلبكاري من و بدهكاري او بود. چون چند سال پيش يك بار من نادرزاد را با گروهي از دوستان به شام دعوت كردم و ايشان با رضايت خاطر پذيرفته بودند. نشاني گرفتند كه حتما مي‌آييم. آن شب ما هر قدر منتظر شديم از ايشان خبري نشد. آن موقع تلفن همراه، همراه همه نبود. سرانجام شام را بدون حضور ايشان صرف كرديم. فردايش من با لحن گلايه آميز دليل اين خلف وعده را پرسيدم. خيلي راحت گفت اصلا و بالكل فراموش كردم! بزرگ نادرزاد حتي با شناخت كمي كه من از ايشان دارم، نماد روشنفكري بودند تحصيلكرده، كتابخوانده، با اطلاعات عميق و وسيع و بي‌ادعا و به قول دكتر شايگان او هيچ‌وقت عنوان دكتري را به دنبال اسم خود نياورد در حالي كه همه مي‌دانيم ليسانس فلسفه از دانشگاه ژنو داشت و دكتراي فلسفه‌اش را از سوربن گرفته بود. او هرگز اطلاعات عميقش را در فلسفه و تبحرش را در زبان فرانسه و ترجمه به رخ نكشيد. بي‌ادعا زندگي كرد و به نظر من با همين بي‌ادعايي بزرگ ماند. او بزرگ بود، نه براي اينكه نامش بزرگ بود، براي اينكه بزرگي در ذاتش بود و هر قدر هم خود را پايين‌تر مي‌آورد، بر بزرگي‌اش افزوده مي‌شد. فهرست ترجمه‌هاي او همه از متون مشكل با مفاهيم سخت بود. حكمت يونان، رساله‌اي درباب انسان، تاملي در مباني دموكراسي، قدرت سياسي و سرانجام آيين ميترا اثر مارتين ورمازرن.

آنانكه با ترجمه متون تخصصي سر و كار دارند، مي‌دانند كه برگردان چنين متوني كه مبتني بر درك درست از متن اصلي باشد، در قالب نثري قابل فهم و وفادار به خواست‌هاي نويسنده، چقدر دشوار است. بدون اغراق گاهي در برخي از ترجمه‌هاي تخصصي جديد، وقتي جملاتي به نظرم پيچيده و نامفهوم مي‌آيد، سعي مي‌كنم در ذهنم به زبان اصلي برگردانم تا بفهمم كه منظور نويسنده چه بوده است. اما شما وقتي كتاب آيين ميترا را مي‌خوانيد، اصلا دست اندازي احساس نمي‌كنيد. در مقدمه مختصر و مفيد همين كتاب نادرزاد توضيح مي‌دهد (چاپ اول، ١٣٤٥، انتشارات دهخدا) كه اين كتاب سال‌ها ناياب بود و او به اصرار و پافشاري‌هاي احمد تفضلي او به فكر تجديد و چاپ آن مي‌افتد، با تجديد نظرها و به قول خودش زدودن گرد و خاك ايام از رخ آن. اين اثر ارزنده در سال ١٣٧٩ به كوشش آقاي كياييان در نشر چشمه منتشر مي‌شود و به چاپ‌هاي ١٦ و ١٧ مي‌رسد. اين كتاب جزو منابع اصلي مطالعات مهري است و خوانندگان ايراني اين شانس را داشته‌اند كه چنين كتاب مشكل به دست تواناي بزرگ نادرزاد به فارسي برگردان شده است. براي اينكه گفته هايم مستند باشد، امروز مجددا به سراغ اين اثر رفتم. بدون هيچ مداهنه‌اي از رواني جملات و زيرنويس‌هاي مفيد مترجم لذت بردم. يافتن برگردان‌هاي مناسب براي اصطلاحات خاص آيين ميترا كار آساني نيست و او واقعا در اين كار موفق بوده است كه يكي از دلايل آن هم به جز تسلط با زبان اصلي، آشنايي عميق و ريشه‌دار بزرگ نادرزاد به ادبيات فارسي است. بزرگان هميشه بزرگ مي‌مانند چه نام شان بزرگ باشد يا نباشد».

از نسل فروغي و مهدوي

جواد طباطبايي/ فيلسوف سياسي و پژوهشگر

جواد طباطبايي واپسين سخنران اين نشست بود كه در ابتدا به نخستين آشنايي خود با بزرگ نادرزاد در سال ١٣٤٧ از طريق نخستين كتاب او يعني ترجمه «حكمت يونان» اثر شارل ورنر خواند و گفت: در آن زمان ترجمه‌ها با امروز فرق مي‌كرد و كساني كه ترجمه مي‌كردند، نه زبان خارجي را خوب مي‌دانستند و نه فارسي را. اما وقتي در آن سال كتاب حكمت يونان با ترجمه نادر نادرزاد (در چاپ نخست به جاي بزرگ نادرزاد عنوان مترجم را نادر نادرزاد نوشته بودند) را خواندم، گويي فروغي را مي‌خوانم. او ادامه فروغي و از نسل او بود. وقتي كتاب را مي‌خواندم، مي‌ديدم كه با وجود مشكل بودن كتاب قابل فهم است، بر خلاف ترجمه فراواني كه مي‌خوانديم و نمي‌فهميديم! كتاب «حكمت يونان» كه در سال‌هاي اخير تجديد چاپ شده، مدت‌ها مغفول بوده است. كتاب نوشته شارل گاستون ورنر، استاد دانشگاه ژنو است كه رساله دكترايش راجع به ارسطو و ايده‌آليزم افلاطوني است و اين كتاب حاصل تحقيقات طولاني او راجع به فلسفه يونان است. حكمت يونان اثر مهمي است، اگرچه بعدا كه براي ادامه تحصيل به فرانسه رفتم، آنجا آن را خيلي مهم نمي‌انگاشتند، زيرا ژنو نسبت به دانشگاه پاريس شهرستان به حساب مي‌آمد. ورنر يوناني دان نسبتا خوبي است. آنچه در اين كتاب مهم است، اين است كه راجع به متافيزيك فلسفه يوناني و طبيعيات و اخلاق يوناني صحبت مي‌كند. در اين كتاب راجع به جمهور افلاطون و سياست ارسطو هيچ چيز نيست. در اين كتاب در بحث از افلاطون از مثل حرف مي‌زند و اشاره‌اي به اينكه عنوان فرعي جمهور، «بحثي درباره عدالت» است، اشاره‌اي نمي‌يابيم. از نظر متافيزيكي تلقي‌اي كه در آن زمان در دانشگاه تهران و بعد از فروغي بود، اين بود كه مسائل سياسي در فلسفه اروپايي چندان جدي گرفته نمي‌شد. در حالي كه بخش مهمي از فلسفه اروپايي فلسفه اخلاق و خصوصا فلسفه سياست است. در همان زمان بخشي از كتاب متافيزيك پل فولكيه هم ابتدا به صورت پلي كپي سپس به همت نشر دانشگاه تهران منتشر شد كه درسنامه نسبتا مهمي است و دكتر يحيي مهدوي ترجمه كرده است. اين درسنامه را اگر از يكسو در كنار اثر فروغي و از سوي ديگر ترجمه نادرزاد قرار دهيم، مي‌بينيم كه اولا تلقي كمابيش مشتركي از فلسفه وجود دارد، ثانيا از نظر اصطلاحات اين آثار بسيار دقيق هستند و مطلب را فهميده‌اند و ترجمه كرده‌اند. همه به فارسي بسيار زيبايي نوشته‌اند كه مي‌توان گفت فارسي مدرن كنوني ما است. از شارل ورنر اثر ديگري با نام «فلسفه جديد اروپا» به فرانسه هست كه در ادامه اين كتاب (حكمت يونان) است. اين كتاب ترجمه نشده است. اما در پايان اين حكمت يونان مقايسه‌اي ميان فلسفه يونان و فلسفه جديد صورت مي‌گيرد و مباحث اين دو فلسفه از سوي نويسنده مقايسه شده است. ورنر معتقد است به هر حال فلسفيدن در نهايت مديون يونان است و كسي نمي‌تواند تعاطي به فلسفه كند و وارد انديشيدن فلسفي شود، مگر اينكه فلسفه يونان بلد باشد. از اين نظر توصيه مي‌كنم جوانان اين كتاب را به عنوان يك الگو بخوانند. امروز چنين ترجمه‌هايي بسيار بسيار نادر است.

طباطبايي در ادامه به نخستين ديدار خودش در فرانسه با نادرزاد كه رايزن فرهنگي ايران در فرانسه در آن زمان بود، اشاره كرد و گفت: در آن زمان تيمسار پاكروان، سفير ايران در فرانسه بود و جهانگير (بزرگ نادرزاد) علاوه بر اينكه دامادش بود، نقطه مشترك‌شان فلسفه اروپايي بود. من به مناسبت كار اداري به جهانگير مراجعه كردم و او از من پرسيد كه چه مي‌كني و وقتي گفتم درباره هگل رساله مي‌نويسم، فارغ از كار اداري دو ساعت با هم حرف زديم. اندكي بعد از آن به واسطه ديدار با دكتر اميرحسين جهانبگلو و پسرشان رامين و دكتر احمد تفضلي در پاريس باز با جهانگير ديدار داشتم. بعدا در ايران كه مركز مطالعه فرهنگ‌ها به همت دكتر شايگان و ديگران باز شد و برخي براي آنجا ترجمه‌هايي انجام مي‌دادند. به اين مناسبت هم ديدارهايي با جهانگير داشتم و در مونپارناس با هم كافه‌نشيني مي‌كرديم و مصاحبت داشتيم. بعد از انقلاب هم او را اينجا و آنجا مي‌ديدم و البته ايشان دعوت ما را هيچ‌وقت فراموش نكرد.

ايران در خطر است

وي در ادامه به ايران‌دوستي نادرزاد اشاره كرد و گفت: اين امر باعث مي‌شد كه يك پيوند نامريي ما را به هم ربط دهد. اين نگراني درباره ايران كه الان بيشتر شده را از همان گذشته در او نيز احساس مي‌كردم. الان شايد بهتر بتوان گفت كه ايران در خطر است، ٢٠ سال گذشته كمتر كسي متوجه اين امر بود. او از همان زمان اين نكته را حس مي‌كرد. اين يكي از پيوندهاي ميان ما بود و راجع به آن با هم بحث مي‌كرديم. البته اين بحث‌ها خيلي جدي نبود، اما هميشه به صورت درددل پيش مي‌آمد. ايران‌دوستي جهانگير استثنايي بود. از عميق‌ترين آدم‌هايي بود كه به مسائل ايران توجه داشت. البته هم او و هم من ممكن است اشتباه كرده باشيم، اما عمق توجه او به مساله ايران و نگراني دايمي‌اش نسبت به ايران اعم از اينكه درست باشد يا خير، بسيار مهم و ارزشمند است.

طباطبايي آشنايي عميق نادرزاد به زبان فارسي را ناشي از همين عشق او به ايران خواند و گفت: ما امروز چون فكر مي‌كنيم خيلي جهان‌وطني شده‌ايم، فارسي براي‌مان اهميت ندارد. اما فارسي‌داني كساني چون فروغي و مهدوي و نادرزاد به حس ملي‌شان ربط داشت. از تعبير هويت ملي ياد نمي‌كنيم، چون تعبير «هويت» خطرناك است و الان نبايد اصلا به كار برد. زبان فارسي بخش مهمي از حس ملي اينها بود. وقتي جهانگير نخستين كتابش را منتشر كرد، ٣٢ سال داشت. نثر او در ٣٢ سالگي حيرت‌انگيز است، به خصوص كسي كه در ژنو درس خوانده است. مشخص مي‌شود او كسي است كه كشورش را در زبان خودش با خود به مهاجرت برده و برگردانده و به تمامي ظرايف آن زبان فكر كرده است. او در ژنو راه رفته و به فارسي فكر كرده است. او درست فارسي ياد گرفته و با حسي از كشور خودش به مهاجرت رفته و آن را پخته‌تر كرده و برگشته است. همچنين شناخت او از اينكه چه كتابي مهم است، اهميت دارد. در آن زمان كتاب‌هاي فراواني ترجمه شده است، اما در زمينه يونان بعد از فروغي كار مهمي نداريم، البته چند رساله هست كه كساني چون دكتر (محمود) صناعي ترجمه كرده‌اند. اين ترجمه‌ها مهم است؛ زيرا آن مترجمان فارسي و زبان‌هاي غربي را درست مي‌دانستند.

دموكراسي در آمريكا

وي كار مهم ديگر نادرزاد را ترجمه «دموكراسي در امريكا» نوشته الكسي دوتوكويل خواند و گفت: خسران بزرگ اين است كه نادرزاد فوت كرد و تنها يك سوم كتاب را ترجمه كرد. كتاب توكويل يكي از ١٥- ١٠ اثر بسيار مهم كل تاريخ انديشه سياسي است. كتاب انديشيدن جديد اروپايي است. جلد اول آن قبل از انقلاب (حدود ٤٨-١٣٤٧) توسط رحمت‌الله مقدم‌مراغه‌اي از رجال سياسي كشور از انگليسي به فارسي ترجمه شد. آن زمان اين را نديده بودم. قبل از انقلاب «دموكراسي در امريكا»ي توكويل مساله كسي نبود، به خصوص وقتي «چه بايد كرد» لنين هست! مقدم‌مراغه‌اي بعد از رفت و برگشت به غرب، باز اين كتاب (جلد اول كتاب توكويل) را چاپ كرد و من بار دوم اين ترجمه را ديدم. اين جلد بخش شناخته شده كتاب است. مقدم‌مراغه‌اي كه كتاب را از انگليسي ترجمه كرده بود، كارش ور رفتن با زبان و اصطلاحات نبود. به لحاظ ترجمه چندان مهم نيست و دانشجويي كه زبان بلد نيست، اشكال ندارد آن را بخواند و اصل مطلب را مي‌فهمد.

طباطبايي در ادامه گفت: كتاب توكويل در غرب به خصوص در رشته‌هاي علوم اجتماعي و علوم انساني و سياسي بسيار مهم است و ترجمه‌هاي خوبي از آن به انگليسي هست. در فرانسه تا سال‌هاي اخير كه كساني چون ريمون آرون و ريمون بودن به آن توجه كردند، كمتر به اين كتاب مي‌پرداختند. اين متفكران جايگاه اين كتاب را نه فقط در تحليل دموكراسي امريكا بلكه به لحاظ بحث معرفتي در علوم انساني نشان دادند. جلد دوم كتاب مشكل‌تري است و بسياري اشاره كرده‌اند كه متوجه منظور آن نشده‌اند و بنابراين نتوانسته‌اند آن را توضيح دهند. توكويل مثل بسياري از آدميان آن زمان عمر كوتاهي داشت. تاكنون دو كتاب مهم او يعني «انقلاب فرانسه و رژيم سابق» و جلد اول «تحليل دموكراسي در امريكا» مهم تلقي مي‌شد. اما الان يادداشت‌هاي او گردآوري شده و به عنوان جلد دوم منتشر شده كه بسيار اهميت دارد.

طباطبايي سپس به دلايل اهميت كتاب دموكراسي در امريكاي توكويل پرداخت و گفت: انقلاب فرانسه صورت گرفته و توكويل متعلق به خانواده‌اي از اشراف ايالت نورماندي فرانسه است. از معدود اشرافي كه انقلاب كاملا آنها را از ميان نبرد و تنها برخي از امتيازات اشرافي از آنها سلب شد. پدر توكويل مدتي به بلژيك رفت و وقتي ديد نمي‌تواند در مهاجرت زندگي كند، به فرانسه برگشت. ايشان از اشرافي نبودند كه مخالف شديد انقلاب باشند و به همين خاطر به دردسر بزرگي برنخوردند. توكويل نوه خاندان كارگزاران بزرگ فرانسه بود و به همين خاطر در ابتداي انقلاب فرانسه به مشكل جدي برنخورند تا زماني كه روبسپير آمد و چند تن از خاندانش از جمله شاتوبريان را اعدام كرد. ارتجاع ترميدوري كه آمد، اين خاندان نجات پيدا كرد و اعدام تعطيل شد. تا اينكه انقلاب فرانسه به اشكالات اساسي برخورد و در جولاي ١٨٣٠ م. سلطنت دوباره بازگشت و وضع اين خاندان نيز بهتر شد. ضمن اينكه توكويل‌ها اعياني بودند كه به انقلاب نظر خيلي نامساعد نداشتند و نسبت به سلطنت هم نظر چندان مساعدي نداشتند. زيرا توكويل فكر مي‌كرد آن سلطنت ديگر نمي‌تواند بماند. در اين ايام است كه توكويل را با دوست قديمي‌اش كه او هم از خانواده‌اي از اعيان است، گوستاو دو بومون به امريكا مي‌فرستند تا نظام حقوقي زندان‌هاي امريكا را مطالعه كنند. علت نيز آن است كه بر اثر انقلاب فرانسه و تحولات پرفراز و نشيب زندان‌ها مدام پر و خالي مي‌شوند. اما علت اصلي آن است كه چرا امريكا ١٢ سال قبل از انقلاب فرانسه در ١٧٧٦ انقلاب كرده و هيچ اتفاقي در آن نيفتاده است و همچون يك جامعه عادي تحول مي‌يابد و كشت و كشتاري نيست و قانون اساسي نيز چندان عوض نمي‌شود، اما در فرانسه هر چند سال يك بار قانون اساسي عوض مي‌شود و تكمله نوشته مي‌شود و زندان‌ها پر است. بنابراين علت ارسال توكويل به امريكا آن است كه دريابد دليل ثبات امريكا چيست و چرا فرانسه نمي‌تواند نظام باثباتي ايجاد كند.

طباطبايي گفت: از نامه‌هاي توكويل در مي‌يابيم كه او به تدريج متوجه شده امريكا جاي بسيار مهمي است و علل ثبات جامعه امريكا را مطالعه مي‌كند. در سال ١٨٣٥ جلد نخست دموكراسي در امريكا منتشر مي‌شود. بعد از ٥ سال در فرانسه جلد دوم را مي‌نويسد و دو جلد با هم منتشر مي‌شود. جلد دوم را جهانگير (بزرگ نادرزاد) ترجمه كرده است. اين جلد در ٤ دفتر است كه ٢ دفتر آن ترجمه شده است. يعني يك چهارم كتاب است و ترجمه ٩٠ صفحه متن فرانسه كتاب است، در حالي كه اصل آن بيش از ٣٠٠ صفحه است. يعني ٣ دفتر ديگر از جلد دوم باقي مانده است كه اميدوارم ترجمه شود.

ترجمه دقيق و قابل استناد

وي به صحبت‌هاي خود با نادرزاد درباره ترجمه گفت: يك بار كه با او صحبت كردم، به او گفتم كه او از متني كه زمان توكويل منتشر شده، استفاده كرده است. اين متني است كه به انگليسي هم ترجمه شده و همه مي‌خوانند. اما در ١٩٩٠ اتفاق بسيار مهم در زمينه توكويل‌شناسي رخ مي‌دهد. دانشگاه ييل بخشي از نسخه‌هاي خطي توكويل را كه از طريق بيوه توكويل به دوست او بومون سپرده شده بود را خريده بود. يك محقق اسپانيولي كه در ييل كار مي‌كرد از طريق استادانش متوجه اهميت اين مجموعه مي‌شود و تحقيق استادانش در ييل را ادامه مي‌دهد و متوجه مي‌شود كه توكويل بر دو جلد حاشيه‌هاي مهمي داشته است. اين حاشيه‌ها نتيجه گفت‌وگو و مباحثه او با خانواده‌اش است. يعني وقتي توكويل كتاب را مي‌نوشته، متن را به خانواده‌اش نشان مي‌داده و آنها به متن او انتقاداتي مي‌كردند. مجموعه اين نامه‌نگاري‌ها در ييل است و اين شخص كتاب را با تمامي صورت مذاكرات منتشر كرده است. به نادرزاد گفتم اگر اين مجموعه را مي‌ديدي، در ترجمه مي‌توانستي ابهامات كتاب را دريابي. متاسفانه نادرزاد در تلاش بود كه از اين دست نوشته‌ها استفاده كند كه متاسفانه فرصت نيافت و از دنيا رفت. طباطبايي در پايان گفت: زبان توكويل بسيار آسان اما سهل و ممتنع است. در واقع زبان او فاخر از نوعي است كه روسو و ديگران مي‌نوشتند. اما از روسو بسيار ساده‌تر و شفاف‌تر و دقيق‌تر است، زيرا روسو اديب است. عمده اين ظرايف را در ترجمه فارسي نادرزاد مي‌بينيم. بنابراين اين ترجمه را مي‌توان بي‌هيچ شك و ترديدي خواند. اين دفترها بسيار مهم است. از نظر فارسي هم ترجمه بسيار دقيق است. در زمينه نشر خطاهايي هست كه اميدوارم در چاپ‌هاي بعدي درست شود. در پايان اينكه در ضمن مقايسه دو كتاب جهانگير يعني كتاب اول او و كتاب آخر متوجه خستگي نثر او شدم. يعني آدمي كه آن قدر استوار و مثل يك جنگ جو حرف مي‌زد، در كتاب آخر اگرچه خوب ترجمه مي‌كند، اما خسته است. رودكي در مورد شهيد بلخي گفت: از شمار دو چشم يك تن كم/ از شمار خرد هزاران بيش. در مورد جهانگير فكر مي‌كنم يكي از مصاديق كمياب اين بيت رودكي در زمان ما بود.

از نظر متافيزيكي تلقي‌اي كه در آن زمان در دانشگاه تهران و بعد از فروغي بود، اين بود كه مسائل سياسي در فلسفه اروپايي چندان جدي گرفته نمي‌شد. در حالي كه بخش مهمي از فلسفه اروپايي فلسفه اخلاق و خصوصا فلسفه سياست است. در همان زمان بخشي از كتاب متافيزيك پل فولكيه هم ابتدا به صورت پلي‌كپي سپس به همت نشر دانشگاه تهران منتشر شد كه درسنامه نسبتا مهمي است و دكتر يحيي مهدوي ترجمه كرده است. اين درسنامه را اگر از يكسو در كنار اثر فروغي و از سوي ديگر ترجمه نادرزاد قرار دهيم، مي‌بينيم كه اولا تلقي كمابيش مشتركي از فلسفه وجود دارد، ثانيا از نظر اصطلاحات اين آثار بسيار دقيق هستند و مطلب را فهميده‌اند و ترجمه كرده‌اند. همه به فارسي بسيار زيبايي نوشته‌اند كه مي‌توان گفت فارسي مدرن كنوني ما است.

الان شايد بهتر بتوان گفت كه ايران در خطر است، ٢٠ سال گذشته كمتر كسي متوجه اين امر بود. او از همان زمان اين نكته را حس مي‌كرد. اين يكي از پيوندهاي ميان ما بود و راجع به آن با هم بحث مي‌كرديم. البته اين بحث‌ها خيلي جدي نبود، اما هميشه به صورت درددل پيش مي‌آمد. ايران‌دوستي جهانگير استثنايي بود. از عميق‌ترين آدم‌هايي بود كه به مسائل ايران توجه داشت. البته هم او و هم من ممكن است اشتباه كرده باشيم، اما عمق توجه او به مساله ايران و نگراني دايمي‌اش نسبت به ايران اعم از اينكه درست باشد يا خير، بسيار مهم و ارزشمند است.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=87147

ش.د9602675

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات